دیدبان؛ در روز 10 آوریل، وزیر امور خارجه آمریکا، مایک پمپئو، هشدار داد که "رئیسجمهور ترامپ به افزایش فشار بر جمهوری اسلامی ایران تا هنگامیکه این کشور رفتار خود را تغییر دهد، ادامه خواهد داد". علیرغم عملیات جنگی ایالت متحده برای تقویت تحریمها، رهبر جمهوری اسلامی ایران بر نوعی از سیاست "مقاومت" تأکید کرده است که بر نوآوری در مقابله با تحریمهای دردناک اقتصادی، توسعه برنامه موشکی و حفظ سیاستهای منطقهای ایران استوار است. بلافاصله پس از آنکه رئیسجمهور ترامپ اعلام کرد که واشنگتن سپاه پاسداران را بهعنوان یک سازمان تروریستی انتخاب کرده است، رهبر جمهوری اسلامی ایران سردار حسین سلامی را بهعنوان فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی کرد. سردار سلامی به نسبت فرمانده پیشین سپاه، به دیدگاههای آیت الله خامنهای نزدیکتر است و ایدئولوژی سختتر دارد. طبیعتاً این اقدام سؤالاتی درباره چگونگی سیاست "مقاومت" آیتالله خامنهای مطرح میکند که این سیاست به کجا میرود و چه چیزی میتواند ایشان را وادار به "تغییر رفتار ایران" کند. بهطور خاص این سؤال مطرح است که آیا ایران حاضر به بازگشت به میز مذاکره و بحث راجع مسائل هستهای، برنامه موشکی و سیاست منطقهای هست یا خیر؟
اولویت نهایی رهبری ایران
در درجه اول، آیتالله خامنهای میخواهد این میراث گرانبها یعنی جمهوری اسلامی را حتی پس از خود حفظ کند. زیرا ایشان اعتقاد راسخی دارند که ایالاتمتحده و همپیماننش، علیرغم تغییر رهبریها و سیاستهایشان در طول چند سال اخیر، بهدنبال تغییر رژیم ایران [و نه صرفاً تغییر رفتارهای جمهوری اسلامی] هستند. به زعم ایشان سه عنصر قدرت ایران متشکل از فناوری پیشرفته موشکی، یک برنامه هستهای با پتانسیل بالقوه نظامی و قابلیتهای جنگی نامتقارن بهعنوان یک دیواره آتش در برابر تهاجم بالقوه دشمن عمل خواهد کرد. ایشان بزرگترین تهدید جمهوری اسلامی را رویارویی با نیروهای غربی در خاک ایران میدانند. لذا در برخی مقاطع حساس زمانی، سخنرانیهای خشونت آمیز خود نسبت به آمریکا را با احتیاط کنترل میکنند.
اولویت دوم ایشان، حفظ امنیت در زمان گذار قدرت میباشد تا نظام دچار دگردیسیهای ایدئولوژیک نشود و از افراط گراییهای هژمون در امان باشد. تلاشهای تهران نسبت به این هدف پیچیده و گاه مبهم است، اما میتوان برخی از این اقدامات را در انتصابهای اخیر آیتالله خامنهای در حرم امام رضا (ع) و قوه قضائیه شاهد بود، که نشان از جوانگرایی و حساسیت ایشان نسبت به جایگاهها و پُستهای سیاسی است. همچنین در تبدیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به یک نهاد غیرقابل جایگزین با گستره وسیعی از فعالیتهای حیاتی ملی، حفظ امنیت کشور در برابر دشمنان داخلی و خارجی رقابت با بنگاههای اقتصادی تدابیر رهبر ایران به خوبی به چشم می خورد.
تحریمها میتواند به یک پارامتر حیاتی در هر فرآیند گذار مانند توانایی نخبگان برای دستیابی به اجماع و تصمیمگیری صحیح در مورد مسائل حیاتی یا ایجاد شرایطی برای هرج و مرج اجتماعی تبدیل شود. با قدرت متمرکز رهبری ایران یک فرآیند گیجکننده میتواند باعث تحول رژیم توسط رقبای سرسخت و نیروهای دموکرات شود.
در حقیقت این سناریوها با احساس خطر رهبری ایران همخوانی دارند. زیرا ایشان نیز معتقدند جمهوری اسلامی از طریق تغییر ناگهانی رژیم تغییر نخواهد کرد. بلکه عامل خطرناک، نفوذ فرهنگی تدریجی توسط غرب است. این نگرانی منجر به اقدامات اصولی و تهاجمی ایشان علیه "تهاجم" در عرصه فرهنگی و اجتماعی شده است. از منظر جهانبینی ضدآمریکایی ایشان، اسلام راهحل نهایی برای تمام مشکلات جهان است، اما علوم انسانی صرفاً ایدئولوژی را میسازند و نیاز به پیشرفت و فناوری برای قدرتمند شدن نظام لازم است. از نظر ایشان ترویج زندگی غربی، انگیزه نسل جوان را خراب خواهد کرد تا جان خود را فدای اسلام مارکسیستی کنند. ایشان در سخنرانی 24 آوریل خود در جمع کارگران بیان داشت: ما بهدنبال رفاه اجتماعی، پیشرفت علمی، رشد مادی و پیشرفت فناوری هستیم، اما ما همچنین بهدنبال معنویت، عزت، بهره و پیشرفت اخلاقی جامعه نیز هستیم.
بیاعتمادی رهبر ایران به خواسته دولت آمریکا، مبنی بر "تغییر رفتار"
بهنظر میرسد که رهبر ایران معتقد است که تفاوت اساسی میان خواستههای دولت ترامپ مبنی بر "تغییر رژِیم" و "تغییر رفتار" وجود ندارد. بنابراین هرگونه مذاکره در مورد مسائل منطقهای یا کنترل برنامه موشکی را برنامهریزی باز یا پنهان پشت پرده واشنگتن دانسته که منجر به فشار بر امور داخلی، دموکراسی و حقوق بشر خواهد شد. همکاری واشنگتن با کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی، بهمثابه یک استاندارد دوگانه است و غرب امید دارد که ایران را تبدیل به یک دموکراسی لیبرال کند و این امر موجب نگرانی رهبری ایران شده است. آیتالله خامنهای معتقد است، خواستههای آمریکا در زمینه توسعه موشکی، فعالیتهای منطقهای و سایر مسائل امنیتی بهمعنای منزوی کردن جمهوری اسلامی در خاورمیانه است. این سناریو به نوبه خود رژیم را در برابر حرکتهای قدرتهای منطقه مانند عربستان سعودی، ترکیه و سایر رقبا آسیبپذیر میکند.
خطرهای انتظار
اگرچه رژیم ایران یک دیکتاتوری کلاسیک نیست که قدرت بهطور کامل در دستان یک فرد متمرکز باشد، اما تا حد زیادی رهبری ایران بهعنوان فرمانده کل نیروهای مسلح، آخرین حرف را در مورد مسائل سیاسی داخلی و خارجی میزند. ایشان در طی مدت رهبری خود نهادهای موازی فراوانی را بهمنظور تحکیم قدرت، تحت نظارت مستقیم خود ایجاد کرده است. همین امر در مورد قدرت بینظیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهعنوان یک نهاد نظامی و یک مجمع سیاسی- فرهنگی صدق میکند. با توجه به این اقدامات رهبری ایران، هیچ تضمینی وجود ندارد که پس از رهبری ایشان ایران در مذاکره با غرب منطقی و انعطافپذیر باشد و هر انتصابی پس از ایشان کنترل مشابهی بر نیروهای مسلح، دستگاه اطلاعاتی، رسانهها و قوه قضائیه خواهد داشت. این دوره گذار ممکن است مدت زیادی طول بکشد و در طی آن نخبگان ممکن است نتوانند به اتفاق نظر کاملی در مورد مسائل جدی دست یابند و سپاه پاسدارن ممکن است اقدامات تهاجمی بیشتری در خارج از کشور برای حفظ ثبات داخلی انجام دهد.
شرایط احتمالی برای پیگیری مذاکرات
باتوجه به مشکلات اقتصادی ایران و انزوای بین المللی، برخی نخبگان تندرو، متمایل به از سرگیری مذاکرات هستند، بهخصوص اگر ترامپ در دور دوم پیروز شود. آنها معتقدند ترامپ همانگونه که کره شمالی را از طریق تحت فشار قرار دادن، وادار به مذاکره کرد، رویکرد مشابهی نسبت به ایران خواهد داشت. لذا شروع مذاکرات بر پایه رضایت متقابل و آمادگی برای تصدیق را ترجیح میدهند. اما با توجه به تجربههای قبلی جمهوری اسلامی که مذاکرات را برمبنای گفتگوها و رهبری آمریکا میداند، رهبری ایران با چنین مذاکراتی که در یک زمان مطالبات زیادی نسبت به ایران اعمال میکند، مخالف است. اگر این ادراک همچنان ادامه یابد و ایالتمتحده تقاضاهای بیش از حد جامع و رادیکال داشته باشد و به تغییر رژیم یا تهدید به قدرت هژمونیک تندروها تبدیل شود، بعید است مذاکرات صورت بگیرد. در مقابل، اگر ایالاتمتحده موفق به متقاعد کردن رهبران ایران شود که سود و زیان آنها نسبتا متناسب است، ممکن است تمایل به شروع مذاکرات اولیه داشته باشند. باتوجه به این هدف و با فرض اینکه هدف تحریمهای آمریکا وادار کردن ایران به مذاکره است، پس دولت باید برخی از اشارات خشونت آمیز اخیر خود را بازبینی کند. بهعنوان مثال، نشست مقامات آمریکایی با مخالفان ایران یا سخنرانیهای سیاسی آنها پیامی مبهم به تهران ارسال میکند که آنها این اطلاعات را بهعنوان بخشی از یک برنامه پنهان برای نابودی نظام یا حتی شروع جنگ میدانند (مشابه عراق در سال 2003).
برای به حداکثر رساندن منافع سیاست فشار اقتصادی دولت ترامپ، مقامات آمریکایی باید در خطوط قرمز خود دقیق باشند و در عمل به آنها متعهد شوند. در مذاکرات گذشته، ایران بر تضمین امنیت قابل اعتماد تأکید داشت، تا هرگز توسط آمریکا یا اسرائیل مورد هدف قرار نگیرد. دولتهای قبلی در برابر این درخواست مطلق مقاومت کردند و بعید بهنظر میرسد دولت ترامپ آنرا بپذیرد. با وجود اینکه ممکن است ایران تنگه هرمز را نیز ببندد. با اینحال، واشنگتن میتواند هرگونه اقدام نظامی علیه ایران را در حالت تدافعی باقی گذارد و صرفاً در مقابل عملیات نظامی ایران واکنش نشان دهد.
مقامات علاوه بر آگاه ساختن ایران از خطوط قرمز ایالات متحده، باید خطی مستقیم میان "تغییر رژیم" و "تغییر رفتار" ترسیم کنند. واشنگتن ممکن است بتواند رژیم را متقاعد کند که مذاکرات بر ارائه پاداش (یا مجازات) برای هر گام کوچک که انتخاب (یا رد) میکند، تمرکز خواهد کرد. در همین حال، دولت ترامپ باید از متحدان منطقهای خود بخواهد تا در صورت مصالحه ایران، تنش خود را با ایران کاهش دهند. بهطور خلاصه لازم است ایالاتمتحده رویکردی منسجم اتخاذ کند که در آن پیشنهادهای غرب به روشنی قابل تنظیم برای رفتار منطقهای و آرمانهای صلح آمیز رژیم تلقی شود.
ترجمه و تلخیص: محمد وجدانی
نویسنده: مهدی خلجی؛ همکار خانواده Libitzky درموسسه واشنگتن (انتشار دیدگاههای اندیشکدهای آمریکا، به معنی تایید محتوای آن از سوی «دیدبان» نیست).