دیدبان؛ اعلام سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی به لحاظ حقوقی مساویست با اعلام جنگ به این سازمان و از آنجا که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نهادی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان نیروی نظامی رسمی کشور مورد شناسایی قرار گرفته میتوان آن را اعلام جنگ به ایران نیز در نظر گرفت. با این حال از آنجایی که همه میدانند این اقدام بیشتر یک بلوف بیمعنی و بچهگانه است. سخیف بودن این اقدام در فضای بینالملل تا بدین حد بود که کشورهای بسیاری از جمله نزدیکترین متحدان آمریکا همچون انگلستان و ژاپن نیز به سرعت از آن برائت جسته و اعلام کردند از این اقدام ایالات متحده تبعیت نخواهند کرد.
بده بستان
اما درباره اینکه چرا ترامپ این اقدام را انجام داد اجمالا همه میدانند که اولا این اقدام حاصل اندیشه بنیامین نتانیاهو درباره مسائل خاورمیانه است و الا حتی رادیکالترین استراتژیستهای آمریکایی هم چنین توصیهای در این زمان به ترامپ نمیکردند! ثانیا نیاز انتخاباتی نتانیاهو در اسرائیل و مهمتر از آن نیاز ترامپ به حمایت آیپک و باند نتانیاهو در انتخابات سال آینده آمریکا از ترامپ مهمترین دلیل رخداد چنین واقعهای بودند. از آنجایی که ترامپ به شدت از جهات مختلف در سیاست داخلی آمریکا تحت فشار است نیازمند حمایت تمام و کمال یکی از قدرتمندترین لابیها در واشنگتن است. لابیهایی که بتوانند دولت ترامپ را در برابر فشارهای کم سابقه مخالفان سر پا نگاه دارند.
اما تصمیمات ترامپ پیرامون به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر جولان اشغالی و قرار دادن نام سپاه در فهرست سازمانهای تروریستی همه امکانهای صلح در منطقه را با بنبست مواجه کرد. بنبستی که حاصل همه معادلات بازیهای منطقهای را صفر نمود. دیگر هیچ دیپلماسیای در منطقه بدون پیروز شدن یک طرف در زمین جنگ نمیتواند معنی پیدا کند و تنها یک پذیرش شکست در جنگ است که میتواند مذاکرات جدیدی را آغاز نموده و به سرانجام برساند.
حماقت از روی استیصال
در این بین «استراتژی جنگ تدریجی» ایران در منطقه همچنان گزینه اول و موفقی خواهد بود که همزمان میتواند هم آمریکا را وادار به خروج از غرب آسیا کند و هم اسرائیل را نابود سازد. شاید دلیل حماقت کمنظیر تیم صهیونیستی- آمریکایی دخیل در این پروژه نیز این بود تحت فشار این استراتژی به ستوه آمده بودند در عمل نیز توانایی مقابله با آن را نداشتند. بدون شک برنده چنین اقداماتی در منطقه تنها ایران خواهد بود چرا که عملا گزینههای دیگری که طیفهای به اصطلاح «میانهرو» در منطقه مطرح میکردند عملا شکست خورده است.
سنتکام و کارنامه خاورمیانه
بر اساس گزارشی که پنتاگون در سال 2016 میلادی از تلفات ایالات متحده در افغانستان اعلام کرده این کشور در طول 15 سال نبرد با نیروهای شبه نظامی در این کشور 2366 کشته و بیش از 20 هزار زخمی داشته است [1]. 9 سال جنگ در عراق نیز 4533 کشته و بیش از 32 هزار زخمی بر دوش آمریکاییها گذاشت [2]. این در حالیست که برخی برآوردها حاکی از آن هستند که ایالات متحده 5.9 تریلیون دلار در جنگهای خاورمیانهای خود از سال 2001 تا به امروز هزینه کرده است. این در حالیست که آمریکا تقریبا در هر دو جنگ با کشورهای ورشکستهای روبرو بوده است که فاقد اراده جدی برای مبارزه با آن بودهاند. نیروهای طالبان تقریبا به هیچ سلاح پیشرفتهای دسترسی نداشته و عراق نیز مدتها قبل خلع سلاح شده بود. در چنین شرایطی که ایالات متحده در جنگ با دشمنان شبه واقعی در عراق و افغانستان چنین تلفاتی را متحمل شده حال جای این سوال باقی میماند که آیا این کشور توانایی اداره یک جنگ واقعی را دارد؟ به ویژه آنکه دشمنی همچون سپاه نیز همه جا هست و هیچ جا نیست!
حاصل
حاصل این حاتم بخشیهای ترامپ به نتانیاهو برای آمریکا تنها خروج همیشگی آنها از غرب آسیا است. درست همانگونه که انگلستان در سال 1971 از شرق سوئز خارج شد. پر واضح است که دیگر هیچ زمینی در غرب آسیا خالی از نیروهای مقاومت نیست. لذا خلا قدرتی در منطقه وجود نخواهد داشت تا آمریکاییها بتوانند در آن بازی کنند. با شرایط به وجود آمده هم امکان تحمل نیروهای آمریکایی در منطقه کاهش یافته و البته اراده جمهوری اسلامی بر اخراج نیروهای غربی از منطقه نیز جدیتر شده است. حال ما منتظریم تا آمریکاییها با شکستی تحقیرآمیزتر از ویتنام منطقه را ترک کرده و جهان پساآمریکایی نیز بر محور مناسبات استراتژیک جدیدی که از جمله پایههای اصلی آن نظم مقاومت محور غرب آسیا است شکل بگیرد.
[1] https://www.avapress.com/fa/news/129901
[2] https://www.isna.ir/news/96101708917