دیدبان
حسین حسینی نژاد

خلبان جنگی در محیط آشوبناک

خلبان جنگی در محیط آشوبناک

به گزارش دیدبان،سرعت و تنوع، دو موضوع اصلی در ادبیات متمرکز بر رفتار رقابت آمیز در «محیط‌های آشوبناک» است. محیط آشوبناک یعنی چیزی شبیه به منطقه غرب آسیا که ما در آن زندگی می کنیم، محیطی پیچیده و به سرعت در حال تغییر. رسیدن به موفقیت در این چنین محیطی نیازمند بهره گیری از «انعطاف‌پذیری راهبردی» به صورت ترکیبی از سرعت و تنوع است. در واقع تنوع و سرعت در«کنش» و «واکنش» راهبرد‌ی در جهت پاسخگویی متناسب و سازگار با محیط آشوبناک، تنها راه مقابله با تنوع پیچیدگی‌ها و تهدیدات است.
برای درک بهتر موضوع، از استعاره «خلبان جنگی» بهره می گیریم. در نیروی هوایی، توانایی خلبان در یادگیری را با مدل «پردازش ذهنی» خلبان جنگی (OODA) ارزیابی می کنند. این مدل شامل: چرخه مشاهده (حس علائم طبیعی)، جهت یابی (تفسیر)، تصمیم (انتخاب از مجموعه ای از پاسخ ها)، و سپس اقدام (اجرای پاسخ ) است. خلبان های جنگی با چرخه پردازش ذهنی سریعتر، احتمال پیروزی در نبرد هوایی را دارند، در حالی که آنهایی که کندتر هستند به ناچار باید آخرین عکس العمل پس از شکست، یعنی چتربازی را تمرین کنند.

اگر همین استعاره را به فضای سیاست بین الملل ببریم می بینیم که چقدر چرخه پردازش ذهنی با موضوع سیاست خارجی ما مرتبط است. اگر به فضای تقابلی ایجاد شده در منطقه توجه نمائیم محیطی آشوبناک را خواهیم دید که در یک سوی این صحنه تقابل، محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران و در سوی دیگر آن طیف وسیعی از کشورهای غربی و عربی در پیوند استراتژیک با اسرائیل قرار دارند. ایجاد پیچیدگی‌های ساختگی، ایجاد بحران های پی در پی و شکل دهنده، به چالش کشیدن سیاست های طرف مقابل، مجبور کردن طرف مقابل در درگیر شدن در بدترین وضعیت ممکن و ... از علائمی است که عبور از آن ها نیازمند پردازش ذهنی قوی در مدیریت سیاست خارجی برای عبور از بحران ها است. همانطور که پیشتر هم گفته شد، پردازش ذهنی درست یعنی انجام موفقیت آمیز مراحل :

1-مشاهده (Observation): یعنی باز نگه داشتن چشم ها و گوش ها. اگر در محیط آشوبناک منطقه نتوانیم تهدیدات و فرصت ها را به خوبی مورد پیگیری قرار دهیم، انتظار موفقیت در مراحل بعدی دور از انتظار است. مشاهده ناقص و چشم پوشی از واقعیات، یعنی نبرد با چشم و گوش بسته؛ شاید گیج وارگی برخی مسئولان در مواجهه با سیاست های اخیر ترامپ ناشی از ندیدن و عدم باور تهدیدات و دشمنی های آمریکا و نشنیدن بانگ دشمنی آن ها در مقابله با جمهوری اسلامی باشد.

2-جهت یابی(Orientation )، نتیجه تفسیر و تحلیل درست اطلاعات. تحلیل گامی عمیق تر از پیگیری است. اگر مرحله مشاهده و پیگیری معطوف به پایش مسیر تغییرات، کشف الگوها، روندها، تهدیدات و فرصت ها در محیط بین الملل بود، مرحله جهت گیری و تحلیل صَرف کشف پیامدهای آتی تغییرات منطقه ای و بین‌المللی در زمان حال و اثر متقابل روندها و گرایش ها و کشف الگوها و روابط خواهد شد. هدف تحلیل، پاسخ دادن به این گونه پرسش ها است که: چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ این امر چه پیامدهایی برای ما و دیگران خواهد داشت؟ کدام گرایش ماندگار و کدام، امواج سطحی و زودگذر است؟ چه روابطی بین تغییرات در این زمینه با زمینه های دیگر وجود دارد؟ یافتن پاسخ درست برای پرسش های مطرح شده می تواند تصمیم گیری و برنامه ریزی را در جهت درست رهنمون سازد.

3-تصمیم(Decision)، نتیجه فرایند تصمیم گیری- برنامه ریزی است. بسیاری از تصمیم گیرندگان حتی شهودی‌ترین و احتمال‌گراترین آن ها اغلب در تصمیم گیری با مشکل روبرو می شوند. تصمیم گیرندگان همواره به دنبال تکیه گاهی مستحکم و قابل اتکا برای اتخاذ تصمیم هایشان هستند. هر چقدر این تکیه گاه مستحکم باشد، تردید در تصمیم گیری ها کمتر خواهد شد. از آنجایی که اراده با درک معنا گره خورده است، اتکا به داده های درست و باور به آنچه که بدان اتکا داریم مسبب خلق تصویری هایی در ذهن ما و تجسم دورنمایی از آینده می‌شود که تصمیم گیری را راحت تر خواهد کرد. به طور مثال اتکا به وعده الهی، تجسم نابودی اسرائیل را آسان خواهد کرد و باور به نابودی اسرائیل، تصمیم‌گیر و برنامه‌ریز را در مسیر تصمیم‌گیری مصمم خواهد کرد. به راستی اتکا به کدام تکیه گاه، برخی تصمیم گیرندگان داخلی را در صحنه مبارزه با آمریکا دچار تردید نموده است؟

4-اقدام (Action)، بر اجرای تصمیم گرفته شده دلالت دارد. در واقع اقدام یا کنش راهبردها را شکل می دهد. در صحنه آشوبناک منطقه کشورهایی موفق هستند که به صورت مداوم پیش نگری کنند، اقدام نمایند و یک گام جلو باشند. در نتیجه نیازی به صرف وقت و انرژی برای مواجهه با شرایط اضطراری نیست. اقدام مناسب یعنی توانایی باز آفرینی، توانایی اقدام برابر برنامه‌ریزی شده، انعطاف پذیری در اقدام و اقدام به موقع. شاید مناسب ترین روش در روابط تعارضی به وجود آمده، استفاده از منطق چریکی (Guerrilla Logical) باشد. چریک ها به گونه ای اقدام می کنند که دشمن را مجبور می کنند در بدترین شرایط با آنها بجنگند و بر عکس درست آنجایی که دشمن برنامه ریزی کرده با آن ها بجنگد، آنها ناپدید می شوند. اقدام چریکی در روابط بین الملل یعنی اقدام همراه با غافل گیری، شدت عمل، تحرک و سرعت عمل.

حال این سوال پیش می‌آید اگر چهار گام بالا را در فرایند روابط برجامی میان ایران و آمریکا مورد انطباق قرار دهیم، در کدام مرحله موفق بوده ایم و در کدام مرحله ناموفق؟ آیا عدم موفقیت در برجام حاصل مشاهدات غلط بود؟ یا جهت گیری ها، مبتنی بر تحلیل های غلط بود؟ آیا تصمیمات و برنامه ریزی صورت گرفته دچار نقص بود؟ و یا اینکه تصمیمات در مرحله اقدام ناکام ماند؟ البته رصد این مراحل و پاسخ دادن به هر کدام از این سوالات کار چندان مشکلی نیست و عیب و نقص ها برکسی پوشیده نیست، اما آن چیزی که به نظر درست میاید آن است که باید چشم و گوش خود را باز نگهداریم یعنی دشمن را خوب بشناسیم، تهدیداتش را بشناسیم. در کنار آن خودمان را نیز خوب بشناسیم، ظرفیت های خود را بشناسیم و به آن ایمان داشته باشیم. دوم اینکه تنها جهت گیری درست، جهت گیری انقلابی است. جهت گیری انقلابی یعنی حرکت به سوی آرمان ها از مسیر واقعیت های امروز. جهت گیری انقلابی تصمیم گیرندگان را تکیه گاهی محکم می‌بخشد (و ان تنصرالله ینصرکم ...) به گونه ای که مصمم و مطمئن و پر قدرت تصمیم می گیرند و وقتی تکیه گاه محکم باشد، قدم ها محکم و استوار برداشته می شود (...و یثبت اقدامکم).

پایگاه بصیرت

مرتبط‌ها

ایستگاه انقلاب 11

زوایای ناآشنای مرد خاکستری دولت

در جستجوی ترکیبی از خیانت و خباثت

آیا جمهوری اسلامی به مفاهیم اصلی وجودی خود پایبند بوده است؟

دولت رمّالان

سرافراز؛ مُهره تخریب سازمان اطلاعات سپاه