دیدبان
تأثیر گرانی و قحطی نان بر روابط خارجی ایران در عصر ناصری - بخش دوم و پایانی

شیوع بیماری های واگیردار ناشی از قحطی عصر ناصری

شیوع بیماری های واگیردار ناشی از قحطی عصر ناصری

به گزارش دیدبان،بروز قحطی برای کشورهای خارجی و منافع آن ها در ایران، تبعات منفی نیز داشت. شاید مهم ترین پیامد ناخوشایند قحطی برای این کشورها، رکود دادوستد در بازارهای ایران و به فروش نرسیدن کالاهای وارداتی بود. اما قحطی نتایج دیگری هم داشت که سبب ساز ناخرسندی این کشورها می شد.

الف. ممنوعیت صادرات غله

یکی از این تبعات، ممنوعیت صادرات غله ایران در ایام قحطی بود. هم روس ها و هم انگلیسی ها خریدار غله ایران بودند. وزن غله ای که تجار انگلیسی در سال های فراوانی از خلیج فارس صادر می کردند، به 4هزار تن می رسید. در سال 1869م/1286ق، یعنی یک سال پیش از قحطی بزرگ، هزار و 248 تن غله فقط به بمبئی صادر شد (اوکازاکی، 1365: 35).

روس ها نیز مقادیر درخور توجهی غله از آذربایجان و خراسان وارد می کردند؛ اما با پدیدارشدن نخستین نشانه های قحطی، حکومت مرکزی فرمان هایی مبنی بر ممنوعیت صادرات غله از شمال و جنوب صادر می کرد. این دستورها به آگاهی سفارتخانه های خارجی نیز می رسید. در صفر1296/1879م، میرزاحسین خان سپهسالار در تلگرافی به معتمدالدوله، حاکم فارس، اعلام کرد که «عمل صدور ارزاق و مأکولات به طور عمومی از طرف دولت علیه ممنوع و قدغن اکید است... در اینجا به سفارت ها همه اعلام شده است» (بیانی، 1375: 4/39).

خریدار گندم مناطق جنوبی انگلیسی ها بودند؛ اما سپهسالار در جمادی الثانی همین سال، در نامه ای به ولیعهد، صدور گندم آذربایجان را هم ممنوع کرد؛ یعنی گندمی که به روسیه ارسال می شد: «... با اغتشاشی که در نان شهر و کمیابی غله مسبوق خاطر مبارک است و با منعی که در این خصوص از حمل به خارجه موکّداً مقرر نموده اند ابداً صلاحیت ندارد که احدی غلّه حمل نماید» (طاهراحمدی، 1370: 411).

 منع صادرات در مواقع متعدد با اعتراض دولت های انگلیس و روسیه مواجه می شد. در سال 1875م/1292قمری، با منع صادرات غله از بوشهر، کنسول انگلستان به دولت ایران معترض بود؛ چون تجار انگلیسی برای حمل غله کشتی هایی را اجاره کرده بودند و اکنون با چنین ممنوعیتی متضرر می شدند (عیسوی، 1362: 115).

روس ها نیز منع صادرات غله را برنمی تابیدند. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود نوشته است: «حکم شد از قوچان و بجنورد من بعد حمل غله به خاک روس نشود. ندانستم چرا این حکم را فرمودند. درصورتی که سالی متجاوز از دویست هزار تومان منفعت رعیت ایران است. از کجا معلوم است این حکم مجرا شود. جز اینکه عداوت تازه برای خودشان ایجاد کردند که در موقع روس ها ضرر وارد خواهند آورد» (اعتمادالسلطنه، 1371: 247).

در سال 1296ق/1879م، با وجود ممنوعیت صادرات، هنگامی که وزیرمختار روس از سپهسالار تقاضای هزار خروار گندم برای قفقاز کرد، سپهسالار به دست وپا افتاد تا با وجود کمبود در آذربایجان، این غله به دست روس ها برسد. او به ولیعهد نوشت: «جناب وزیرمختار روس یک هزار خروار گندم خواهش کردند که برای قفقاز بخرند. بنده به ملاحظه فراوانی تبریز وعده دادم.

ایشان هم به نواب جانشین وعده داده اند. حالا حضرت والا مرقوم می فرمایند که اگر مردم این فقره را بشنوند قحطی خواهد شد و در مرند خرواری پنجاه تومان است. چنین واقع شده که بنده پیش وزیرمختار و وزیرمختار پیش جانشین از خلف وعده خجل می شویم. باید همت بزرگ حضرت والا ما را از خجالت بیرون آورد».

ولیعهد در پاسخ سپهسالار، کمیابی و گرانی فوق العاده گندم را در آذربایجان بار دیگر متذکر شد: «... خیلی عجیب است از شما که چنین سخنی می گویید. دیروز عریضه از مرند نوشته اند که مردم از گرسنگی فریاد می کنند... چه می گویید؟ چرا وقتی وعده می دهید از من سؤال نمی کنید؟ خیلی عجب است از شما که وضع و حال مملکت خود را نمی دانید. من خدا نیستم که غله بیافرینم».

اما در پایان مشخص می شود که او هم به صلاح نمی داند روس ها را از خود ناامید کند: «مع هذا تا حالا هر چه ممکن بوده است از طرف اردبیل و قراجه داغ و سایر برده اند. باز هم هرگاه ممکن شود به نمک قبله عالم روحنا فداه مضایقه ندارم. حالت من را هم دانسته اید که چقدر رعایت دول متحابه را دارم» (طاهراحمدی، 1370: 683).

بی توجهی انگلیسی ها و روس ها به منع صادرات در ایام قحطی، با واکنش های سخت مردمی روبه رو  می شد.

در ژوئن1870/1287ق، یعنی سال آغاز قحطی بزرگ، مردم بوشهر به تجارتخانه ای انگلیسی که گندم صادر می کرد، حمله کردند و جلوی بارگیری را گرفتند. بعد از این واقعه آلیسون، سفیر انگلستان در ایران، مجبور شد به نماینده سیاسی حکومت هند در بوشهر دستور دهد که از آن تجارتخانه بخواهد گندم ها را به قیمت عادله به مردم بفروشند (اوکازاکی، 1365: 31).

در جمادی الثانی1297/1880م نیز، مردم استرآباد روس هایی را که قصد صدور گندم از این ولایت داشتند، تهدید به قتل کردند و حتی دولت را از تنبیه افرادی که در سابق به این عمل روس ها اعتراض کرده بودند، بر حذر داشتند. کنسول روسیه در تلگرافی به سپهسالار نوشت: «مقصرین بارفروش ساری گفته اند اگر دست به حمل غله بزنند یا بخواهند اشخاصی را که سابقاً تقصیر نموده اند بگیرند جمیع رعایای روس را به قتل خواهیم رساند» (صفایی، 1354: 63).

ب. ناامنی

ناامنی نیز یکی از پیامدهای منفی قحطی ها برای اتباع خارجی بود. در زمان قحطی سال 1288ق/1871م، در تلگرافی که حکومت شیراز به تهران ارسال کرده، به دزدی ایلات اشاره شده است: «حالا که از پریشانی و گرسنگی، کل ایلات در کوه و صحرا متفرق شده اند، چگونه می شود که خلافی نکنند» (دانشگاه تهران، ف312، سند0076). میرزایوسف خان مستوفی الممالک نیز به شاه نوشت: «از جهت بی آذوقگی، قحطی در ولایات و بلوکات حاصل شده از کشتن و کشته شدن به جهت تحصیل روزی باک ندارند» (دانشگاه تهران، ف3712، سند164).

 ناامنی هایی که در دوره های قحطی و گرانی در کشور ایجاد می شد، خارجی ها را نیز تهدید می کرد. این نبود امنیت هم برای کارکنان سفارتخانه ها و خطوط تلگراف دردسرساز بود و هم برای کاروان های تجارتی بازرگانان خارجی.

در جریان بلواهایی که بر سر بحران نان شکل می گرفت، مردم چندین بار تلگرافخانه های انگلیسی را تصرف کردند و کارکنان آن ها را به گروگان گرفتند. در بلوای نان سال 1310ق/1893م در شیراز، نظام السلطنه نوشت: «این مردم هم تلگرافچی انگلیس را در عمارت تلگرافخانه که دیوانخانه وکیلی است و در کمال استحکام است حبس کرده بودند و اذن خروج نمی دادند» (نظام مافی، 1383: 1/157).

نگرانی سفارت انگلستان از تهدید جانی کارکنان انگلیسی به حدی بود که خواستار حل سریع مسئله و پذیرفتن شرایط مردم از طرف حکومت مرکزی بودند (نظام مافی، 1383: 1/159).

در قم نیز در آغاز قحطی بزرگ و در سال 1287ق/1870م، مردم تلگراف خانه انگلستان را تصرف کردند. چارلزلین (Charles Lean)، رئیس تلگرافخانه، به رئیس خود در تهران گزارش کرد: «بعدازظهر امروز نزدیک به دوهزار زن و مرد تلگرافخانه را گرد گرفتند و در غیاب رئیس، تلگرافچی را مجبور کردند تا شکوائیه آنان را برای شاه تلگراف کند و می گفتند تا پاسخی نگیرند تلگرافخانه را ترک نخواهند کرد» (گرنی، 1388: 51).

در جریان قحطی سال 1277ق/1860م، سفیر پروس از پراکندن شایعاتی در تهران خبر داد که خارجی ها را عامل قحطی معرفی کرده بودند و همین امر، جان فرنگی ها را به خطر انداخته بود: «به مردم گفته شده بود که خارجیان در این امر دخالت داشته اند و همه این بدبختی ها و فلاکتی که دامنگیر مردم شده، نتیجه وجود فرنگی ها در کشور و حمایت شاه از آن هاست و اگر فرنگی ها بروند و ایران را به حال خود بگذارند همه چیز رو به راه خواهد شد. ازاین رو زمینه برای حمله به اروپاییان فراهم شده بود و تنها با جرقه ای احتمال داشت انفجار صورت گیرد و مردم اروپاییان را مورد حمله قرار دهند» (بروگش، 1373: 2/608).

سفیر حتی از ایمن نبودن کارکنان محلی سفارتخانه ها نوشته است: «نوکران سفارت ها که برای تهیه نان جلوی نانوایی ها می رفتند غالباً از طرف مردم مورد حمله واقع می شدند و آماج فحش و ناسزا می گردیدند و به آن ها می گفتند چرا به یک مشت سگ نجس فرنگی خدمت می کنند... حرف ها و دشنام های مردم که حاکی از بدبینی و تنفر آن ها نسبت به خارجی هاست به منزله زنگ خطری برای همه اروپاییان محسوب می شود که مردم با کوچک ترین اشاره روحانیون و ملاها آن ها را مورد هجوم قرار داده و همه را از بین می برند» (بروگش، 1373: 2/612).

ناامنی نه تنها اتباع خارجی را در ایران تهدید می کرد، بلکه برخی مناطق مرزی کشورهای روسیه و عثمانی نیز با تهاجم ایلات قحطی زده ایران مواجه می شدند. وزیرمختار روس در اعتراض به ناامنی مرز مغان و حملات ایل شاهسون به آن سوی مرز، نامه تندی به میرزاحسین خان سپهسالار نوشت. سپهسالار در کنار پذیرش این حوادث، معتقد بود که وزیرمختار اغراق کرده است و به شاه نوشت: «ایلات شاهسون امسال به واسطه غلای فوق العاده و برف و زمستان سخت و شدید خراب و مفلوک شدند؛ اما حالت شرارت آن ها به این درجات مهم که مأمور سرحدی روس می نویسد نباید باشد» (صفایی، 1356: 51).

ایلات کرد نیز در ایام قحطی و گرسنگی مناطق مرزی عثمانی را تهدید می کردند. شاه در این باره به سپهسالار نوشت: «... در فقره هرزگی اکراد در سرحد خوی و ماکو به علاوه گرسنگی و قحطی خوب نیست باید چاره کرد» (صفایی، 1354: 132).

ج. شیوع بیماری های واگیردار

بیماری های واگیردار، به خصوص وبا که پس از هر قحطی در ایران فراگیر می شد، کشورهای همسایه را نیز دچار واهمه می کرد. در قحطی سال 1277ق/1860م، بوشهر نیز در معرض شیوع وبا قرار گرفت و نمایندگی سیاسی انگلستان اعضای این نمایندگی و خانواده های آن ها را به قشم منتقل کرد؛ اما نگرانی مقامات انگلیسی در هند پایان نیافت؛ چون ممکن بود کشتی ها وبا را از بوشهر به هندوستان منتقل کنند. در قحطی سال 1288قمری/1871میلادی نگرانی انگلیسی ها مضاعف شد. از منظر پزشکان اروپایی، ایران به سبب وقوع قحطی های مکرر، مستعد شیوع بیماری های مسری بود (برومند، 1381: 275).

 در صفر1289/1872م، روزنامه ایران از «نگرانی دولت عثمانی از شیوع بیماری های مسری در ایران پس از قحطی» نوشت و پاسخ دکتر تولوزان را به این نگرانی درج کرد: «قحط و غلا که سبب هلاک ضعفا بود روی به اختتام گذاشته، ناخوشی وبا پنج ماه تمام است که در هیچ نقطه این مملکت بروز نکرده است» (ایران، 7صفر1289: 86). اما دولت عثمانی مرز خود را با ایران بست و از تردد مسافران و تجار جلوگیری کرد. تصمیمی که لطمه های بسیاری را به تجار تبریز وارد کرد.

د. رکود اقتصادی

شاید رکود اقتصادی که در ایام قحطی کشور را فرا می گرفت، بیش از همه تبعات ذکرشده، کشورهای خارجی را نگران می کرد. این کشورها که با بهره برداری از تعرفه های اندک گمرکی، موفق شده بودند کالاهای خود به مخصوص منسوجات را وارد ایران کنند و با از پا انداختن صنعت نساجی ایران یکه تاز میدان شوند، در روزهای قحطی، با بازارهای سوت و کور و خالی مواجه می شدند.

 مردمی که تنها در اندیشه سیرکردن شکم های خود بودند و پولی در بساط نداشتند تا خرج کالاهای فرنگی کنند. جونز، کنسول انگلستان در تبریز، در سال 1871م/1288ق به وزارت خارجه کشور خود نوشت: «قحطی هنوز در ایالات جنوبی و شرقی بیداد می کند... با تلفاتی که به جمعیت روستایی وارد آورده موجبات توقف فعالیت های تجاری در سرتاسر مملکت شده است. احتمال بهبود اوضاع تا چندین سال دیگر هم وجود ندارد» (سیف، 1373: 265).

میرزاحسین خان سپهسالار در ذی حجه  1289/1872م به شاه نوشت: «پارسال از هر ده دکان دو دکان باز و هشت دکان مسدود بود. آن دو دکان باز هم با کمال تحیر نشسته بود و مشتری وجود نداشت» (طاهراحمدی، 1370: 86). ماهوت های فرنگی از قربانیان اصلی این بازار راکد و کساد بودند. حاج محمدحسن امین  الضرب در ذی قعده1287/1870م یعنی هنگامی که قحطی آغاز شده بود، اما هنوز به اوج خود نرسیده بود، نوشت: «یک دکان ماهوت فروشی و یک حجره ماهوت فروشی داریم که در این دو جا هم به قدر شش- هفت هزار تومان ماهوت داده ام. هفته ای صد تومان از مطالبات این سه حجره کارسازی نمی شود. مال فرنگ روز به روز و ساعت به ساعت در تنزل است» (افشار، 1381: 179).

حاج محمدحسن از ارسال حریرهای فرنگی که نماینده او در استانبول، یعنی حاج ابوالقاسم اصفهانی، می فرستاد، عصبانی می شد: «به طوری کسادی است که یک نفر خریدار در بازار به هم نمی رسد. همه مردم در فکر نان هستند. پول از میان دست و پای مردم به نوعی برچیده شده که یک شاهی از هیچ سمتی نمی توان کارسازی نمود. با این وجود بعد از رسیدن ده صندوق حریر به تأکید تمام نوشتم البته دیگر یک پول خرید حریر نکنید... یازده صندوق دیگر خرید کرده اید و فرستاده اید... این ها هم برسد باید مزید بر علت در گوشه انبار بخوابد» (افشار، 1381: 216).

بهره برداری اقتصادی کشورهای همسایه از مهاجرت قحطی زدگان

پدیده مهاجرت که در قحطی ها رخ می داد، انتقال نیروی کار را به خارج از مرزها موجب می شد. این امر پیشامدی بود که کشورهای همسایه از آن استقبال می کردند و بستری را فراهم می آوردند که مهاجران ایرانی در اندیشه بازگشت نباشند. در قحطی سال1288ق/1871م، جمعیت چشمگیری از اهالی شوشتر و دزفول راهی عثمانی شدند. میرزاعبدالغفار نجم الدوله در سفرنامه خوزستان نوشته است: «حالا به قدر خمس از عمارات [شوشتر] زیاد باقی نیست بلکه کمتر از خمس و عمده در سال مجاعه متواری شده اند و قبل از آن نیز در سال طاعون. اکنون عمده اهل شوشتر و دزفول در بلاد عثمانی پراکنده اند» (نجم الدوله، 1342: 26).

 او سپس درباره تلاش عثمانی برای اسکان این آوارگان و تشویق آن ها به ماندن در آن مناطق آورده است: «این محل [العماره] چند سال قبل مرداب کثیفی بود جای ایل گاومیشی. عثمانی [آنجا را] نقطه معتبری دید. مشغول آبادی آن شد. با مردم بنای خوش سلوکی و مدارا نهاده، رعایای متواری ایران به تدریج در آنجا جمع می آمدند؛ خاصه اهل دزفول که اقلا هزار باب خانه در آنجا دارند» (نجم الدوله، 1342: 26). العماره با حضور این مهاجران رو به آبادی و ترقی می گذارد. نجم الدوله نوشته است: «حال اینجا شهر معتبری است و گمرک سهلی در آنجا قرار داده، لذا بیشتر اجناس و امتعه عربستان و خوزستان از غله و پشم و پنبه و غیره از آن راه وارد شط العرب می شود. هکذا اجناس و امتعه خارجه از آن راه وارد ملک خوزستان می شود و هر سال منابع کلی عاید دولت عثمانی می شود» (نجم الدوله، 1342: 27).

در قحطی سال 1296ق/1879م نیز، برخی ایلات کرد از مرز عثمانی گذشتند و در سرزمین های تحت حاکمیت آن کشور ساکن شدند. ناصرالدین شاه با شنیدن این خبر بسیار عصبانی شد. از بیان او پیداست که عثمانی ها در بازگرداندن ایل جلالی تعلل کرده و تمایلی به بازگشت آن ها نداشته اند. شاه به سپهسالار نوشته است: «حالا جلالی رفته است. باید تأکید و سفارش در عودت آن ها در کمال سختی از جانب دولت بشود و شل گرفته نشود. اینکه تیمورپاشا می نویسد باید آن ها را امیدوار کرد و آورد و گرسنه هستند و غیره و غیره، تصریح نکرده است که دولت چه اقدام نماید» (صفایی، 1354: 132).

در قحطی سال 1288ق/1871م، گروهی از مهاجرانی که از مناطق مرکزی ایران راهی ولایت های شمالی شده بودند، راهشان را به طرف شمال ادامه دادند و به روسیه رفتند. این افراد به صورت کارگر روزمزد در صنایع روسیه، به ویژه صنایع نفت باکو، مشغول به کار شدند. به این ترتیب، مازاد کار و بهره وری آن ها به روسیه منتقل شد (سیف، 1387: 219).

نتیجه

گرانی و قحطی نان افزون بر نابسامانی های جدی که در وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور پدید می آورد، روابط خارجی ایران را نیز تهدید می کرد. بحران های نان تنزل جایگاه و منزلت حکومت قاجار را در چشم سیاستمداران خارجی و افکار عمومی آن کشورها باعث می شد و حتی تجار خارجی را از سرمایه گذاری در ایران منصرف می کرد. قحطی و گرانی سبب می شد که نفوذ این کشورها در میان لایه های مختلف جامعه ایران افزایش یابد.

این نفوذ از سویی با کمک های انسان دوستانه این کشورها به قحطی زدگان وسعت می یافت و از طرفی، معلول پناهنده شدن مردم به سفارتخانه ها و واسطه قراردادن سفرا برای مذاکره با حکومت بود. تحرک گسترده میسیونرهای مذهبی در ایام قحطی و بهره برداری از جلب اعتماد مردم در سال های پس از قحطی، نشانه دیگری از تأثیر فعالیت اروپاییان در بحران های نان، در اذهان توده های ایرانی بود.

به نظر می رسد که قحطی و گرانی در ایران، ضررها و منافع  اقتصادی متنوعی را برای کشورهای خارجی درپی داشت. از سویی رکود دادوستد در بازارهای ایران و گسترش فقر باعث می شد که فروش کالاهای اروپایی به حداقل برسد و از سوی دیگر، ممنوعیت صادرات غلات از ایران موجب ضرر تجار خارجی می شد.

ناامنی های موجود در کشور هم فعالیت تجاری بازرگانان خارجی را محدود می کرد؛ اما مهاجرت تجار ایرانی در ایام قحطی به کشورهای همسایه، خرسندی این کشورها را درپی داشت. مهاجران گرسنه به عنوان نیروی کار وارد این کشورها می شدند. مهاجرت ایلات نیز که دارای نیروی بالقوه نظامی بودند، خشنودی کشورهای همسایه را موجب می شد.    

مراجع

. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، (1371)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، چ4، تهران: امیرکبیر.

. افشار ، ایرج، (1381)، اسناد تجارت ایران، با همکاری اصغر مهدوی، تهران: علمی و فرهنگی.

. امانت، عباس، (1385)، قبله عالم، ترجمه حسن کامشاد، چ3، تهران: کارنامه.

. بروگش، هینریش، (1373)، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه حسین کردبچه، ج1و2، تهران: علمی و فرهنگی.

. برومند، صفورا، (1381)، سر کنسولگری بریتانیا در بوشهر، تهران: وزارت امورخارجه.

. بیانی، خان بابا، (1375)، پنجاه سال تاریخ ناصری، ج4، تهران: علم.

. رایت، سردنیس، (1383)، انگلیسیان در ایران، ترجمه غلامحسین صدری افشار تهران: اختران.

. سایکس، سرپرسی، (1336)، سفرنامه سرپرسی سایکس؛ ده هزار مایل در ایران، ترجمه حسین سعادت نوری، چ2، تهران: ابن سینا.

. سرنا، کارلا، (1362)، آدم ها و آیین ها، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران: زوار.

. سیف، احمد، (1373)، اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، تهران: چشمه.

. ـــــــــــ، (1387)، قرن گم شده، تهران: نی.

. صفایی، ابراهیم، (1354)، برگ های تاریخ، تهران: توس.

. ــــــــــــــ، (1356)، اسناد نویافته، تهران: بابک.

. طاهراحمدی، محمود، (1370)، تلگرافات عصر سپهسالار، تهران: سازمان اسناد ملی ایران.

. عباسی، محمدرضا، (1372)، حکومت سایه ها، تهران: سازمان اسناد ملی ایران.

. عیسوی، چارلز، (1362)، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره.

. گرنی، جان و منصور صفت گل، (1388) قم در قحطی بزرگ، اول، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.

. ملک آرا، عباس میرزا، (1352)، شرح حال عباس میرزا ملک آرا، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: انجمن آثار ملی.

. ممتحن الدوله شقاقی، میرزامهدی خان، (1362)، خاطرات ممتحن الدوله، به کوشش حسینقلی خانشقاقی، تهران: فردوسی.

.نجم الدوله، میرزاعبدالغفار، (1342) سفرنامه خوزستان، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، تهران: علمی.

. نظام مافی، معصومه و دیگران، (1383)، خاطرات و اسناد حسینقلی خان نظام السلطنه، تهران: تاریخ.

. ویشارد، جان، (1363)، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران: نوین.

. ویلز، سی.جی، (1368)، ایران در یک قرن پیش، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، تهران: اقبال.

. ییت، چارلز ادوارد، (1365)، خراسان و سیستان، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران: یزدان.

ب. مقاله

. اوکازاکی، شوکو، (فروردین- خرداد 1365)، «قحطی بزرگ 1288 قمری در ایران»، آینده، س12، ش1تا3 ، ص28تا41.

. ناطق، هما، (1383)، «قحطی 1288 در اسناد امین الضرب»، حدیث عشق، گردآورنده نادر مطلبی کاشانی، ، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ص543-576.

ج. روزنامه

. روزنامه ایران، بیست وپنجم رمضان1288، ش56.

. ــــــــــــ، نهم جمادی الاولی1288، ش27.

. ـــــــــــ، هفتم صفر1289، ش86.  

. ـــــــــــ، یازدهم ذی قعده1288، ش67.

د. اسناد

. کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، عرایض و نوشتجات دولتی، میکروفیلم شماره3712، سند شماره0076.

. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، عرایض و نوشتجات دولتی، میکروفیلم شماره3712، سند شماره0164.

ح. کتاب های لاتین

. Basset, James, (1886), Persia, The Land of The Imams: London.

. Burrell, r.m, (1997) ,  Iran Political Diaries,  Vol 1: London.

. Eastwick, E,(1864) , Journal of a diplomat,s, Three Years Residence In Persia, 2 Vols: London.

. Goldsmid, ed, (1876),  Eastern Persia: London.

. Waterfield. Robin, E, (1973), Christians In Persia: London, George Allen & Unwin.

ز. روزنامه ها

. Willington Independent, 17october1872.

. Auckland star, 13June1872

نویسندگان:

مهدی میرکیایی: دانشگاه تهران

داریوش رحمانیان

فصلنامه پژوهشهای تاریخی بهار 1396

مرتبط‌ها

ایستگاه انقلاب 11

زوایای ناآشنای مرد خاکستری دولت

در جستجوی ترکیبی از خیانت و خباثت

آیا جمهوری اسلامی به مفاهیم اصلی وجودی خود پایبند بوده است؟

دولت رمّالان

سرافراز؛ مُهره تخریب سازمان اطلاعات سپاه