دیدبان: از زمان شکلگیری پادشاهی عربستان سعودی، ترکیب ناهمخوان و از هم گسیخته هویت ملی و ثبات سیاسی آسیبپذیر آن همواره چالشی خطرناک در برابر حاکمان این کشور بوده است. خاندان حاکم علیرغم صداهای مخالف و ناراضی که نسبت به وضعیت موجود اعتراض دارند، به حیات خود ادامه داده و بصورت ماهرانهای از تفاوتها و اختلافات مذهبی، فکری، سیاسی، قومی و قبیلهای موجود در عربستان به نفع خود بهرهبرداری کرده است. حاکمان سعودی خود را شایسته حکومت و تبعیت به تصویر میکشند، زیر از منظر خودشان، تضمینکننده وحدت ملی هستند.
هدف نوشتار حاضر آن است که جریانها و بازیگران اصلی مخالف نظام سعودی را توصیف کرده و اهداف گوناگون هر یک از این گروهها را مورد بررسی قرار دهد.
آل سعود از چهار منبع با مخالفتهای سیاسی روبه رو است: فعالان اسلامگرای سنی (از میانهروها گرفته تا سلفیهای جهادی)، منتقدان لیبرال، شیعیان (بویژه در استان شرقی)، و مخالفان قبیلهای و منطقهای(به عنوان مثال در حجاز). در مجموع، گروههای اسلامی بدنبال آن هستند که زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را منطبق بر آموزههای اسلامی کنند در نتیجه بر تحمیل ارزشهای سلفی بر دولت و مردم تاکید میورزند. لیبرالها خواستار تغییرات در فضای سیاسی و دستگاه قضایی هستند و از دولت میخواهند که به حقوق بشر به سبک غربی توجه کرده و به لحاظ سیاسی مجال بیشتری به دیگران داده شود. لیبرالها همچنین اتحاد میان خاندان حاکم و علما را که از قرن هجدهم میلادی وجود داشته، به چالش میکشند. شیعیان نیز که در معرض سرکوب وحشیانه، تبعیض و ظلم هم از سوی نظام حاکم و هم از طرف علمای سلفی قرار دارند، خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق خود هستند. و در نهایت قبایل و مناطق متعددی وجود دارند که با حاکمیت نجدیها (که آل سعود نیز از این منطقه برخاسته است) مخالف هستند.
1- اسلامگرایان سنی
فعالان اسلامگرا یکی از مهمترین تهدیدات علیه نظام سعودی هستند و در سالهای اخیر چندین بار دست به خشونت زده و عملیاتهای مسلحانه در کشور انجام دادهاند. اگرچه اسلام سیاسی به شیوه رایجی برای اعتراض علیه حاکمیت دولتها در تاریخ معاصر خاورمیانه تبدیل شده است، در نمونه عربستان سعودی این مسأله گویای نوعی پارادوکس است. اعتراضات و تظاهرات از سوی گروههای اسلامی داخلی علیه رژیمی صورت میگیرد که بر بنیادهای اسلامی بنا نهاده شده است و طبق تفسیر خودشان، قوانین و سیاستها در انطباق کامل با شریعت اسلامی قرار دارد و این قوانین در تمامی حوزه های زندگی و مسائل سیاسی اجرا میشود. فعالان سیاسی سنی شامل بازیگران مسالمتجو و خشونتطلب میباشند و به ترتیب به دو جریان عمده الصحوه و سلفیه جهادی تقسیم میشوند:
1-1- جریان بیداری اسلامی (الصحوة الإسلامیة)
در دهه هشتاد و تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران، یک جریان فکری سعودی از درون منظومه دینی سلفی ظهور کرد که دنبال سازش میان تفکر وهابی و تفکر اخوانی بود، به گونهای که تفکر وهابی را در زمینه اعتقادی و تفکر اخوانی را در زمینه سیاسی پذیرفت.
ریشه جریان الصحوة به دهه 1960، زمانی که عربستان سعودی شروع به گسترش روابط خود با جهان خارج نمود، برمیگردد. در طول این دوره، عربستان مرزهای خود را به روی هزاران پناهنده از مصر، سوریه، عراق و فلسطین که در کشورهای خود تحت فشار قرار داشتند، گشود. بسیاری از این پناهندگان به اخوان المسلمین وابسته بودند، و اینان با خود ایدههای انقلابی را که عمدتا از سیدقطب رهبر فکری اخوان الهام گرفته بودند، به عربستان آوردند.
این پناهندگان با توجه به سطح سواد نسبتا بالایی که داشتند، حداقل در یک بازه زمانی کوتاهمدت یک نعمت برای سعودیها محسوب میشدند. این هنگامی بود که عربستان نیاز مبرمی به معلم داشت و نرخ بیسوادی به 85 درصد رسیده بود، لذا اینان به سرعت موقعیتهای حساس اداری و آموزشی را به اشغال درآوردند. رژیم سعودی همچنین به تفکر اسلام سیاسی اخوان المسلمین به عنوان ابزاری سودمند در درگیری ایدئولوژیکی خود با ایدئولوژی رایج و پرنفوذ آن زمان یعنی ناصریسم و بعثیسم متوسل شد. اسلامگرایان سعودی که بخشی از جنبش الصحوة بودند، آموزههای سنتی سلفی را با دیدگاههای مدرن و جدید اخوان المسلمین تلفیق کردند.
اولین چالش اسلامگرایان میانهرو به سال 1991 پس از جنگ خلیج فارس بر میگردد که اینان بیانیهای به ملک فهد نوشته و خواستار پیاده شدن سفت و سختتر ارزشهای اسلامی در جامعه شدند. این جنبش در سال 1994 هنگامی که رژیم دو تن از روحانیون برجسته جنبش یعنی «سفر الحوالی» و «سلمان العودة» را دستگیر کرد، به سمت رادیکالیزه شدن حرکت کرد. پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، لیبرالها اعضای الصحوة را به دلیل سوء استفاده از اسلام، رادیکالیزه کردن جوانان سعودی و ایجاد بستری مناسب برای رشد ایدئولوژی جهادی سرزنش کردند.
1-2- ایدئولوژیهای جهادی
عربستان سعودی همچنین با چالش مخالفان اسلامگرای بین المللی روبه رو بوده و هست. سلفیهای جهادی با «اسامه بن لادن» و هزاران مبارز جهادی عربستانی که از جنگ افغانستان بر میگشتند، همکاری کردند. اینان از اینکه نظام سعودی را کافر و رهبران آن را ملحد بدانند، تردیدی به خود راه نمیدهند. همچنین مشروعیت دولت سعودی را به چالش کشانده و عملکرد رهبران سعودی را به باد انتقاد میگیرند- مثلا وابستگی مقامات سعودی به غرب و در رأس آن آمریکا را نمیپذپرند- هم تفسیر طرفداران الصحوة و هم تفسیر جهادیها از اسلام کاملا در چارچوب گفتمان سلفی جای میگیرد اما اندیشه جهادی بر سه موضوع تاکید ویژهای دارد: مخالفت سازشناپذیر با نظام سعودی، اعتقاد راسخ به مقاومت مسلحانه علیه غرب، تاکید بر جهاد به عنوان وسیله و هدف.
پس از حوادث 11 سپتامبر، روابط میان طرفداران الصحوة و جهادیها تیره شد. در طول دهه 90، در بسیاری از مواقع رهبران الصحوة برای جهادیها الهامبخش بودند اما پس از آنکه جنبش الصحوة از نظام حمایت کرد، جهادیها این گروه را مزدور و نوکر نظام معرفی کرده و از آنان فاصله گرفتند.
این نسل جدید جهادیها با دستورات رهبران القاعده برای حمله به اهداف آمریکایی به عربستان برگشتند و سازمان «القاعده جزیرة العرب» را تاسیس نمودند. این گروه تاکنون چندین بار به اهداف آمریکایی در عربستان و بویژه یمن حمله کرده و مسئولیت حمله اخیر به سفارت آمریکا در بنغازی را نیز برعهده گرفته است.
2- لیبرال ها
بر خلاف باور رایج، عربستان سعودی همواره پاتوقی برای تعداد زیادی از چهرههای لیبرالی بوده است. امروزه یک گروه نسبتا بزرگ از لیبرالهای اصلاحطلب در این کشور وجود دارند که اغلب آنان در غرب تحصیل کرده و متشکل از روشنفکران و سرمایهداران و رهبران میانهرو مذهبی میباشند.
جریان لیبرال را میتوان به دو طیف تقسیم کرد: یک طیف بر اصلاحات اجتماعی و مذهبی و طیف دیگر بر ضرورت انجام اصلاحات سیاسی تاکید میورزد. طیف اول متشکل از اصلاحطلبانی است که عمدتا محافظهکاری و سنتگرایی مذهبی و اجتماعی عربستان سعودی را به باد انتقاد میگیرد. به نظر اینان، اصلاحات سیاسی بدون مدرنیزاسیون شرایط مذهبی و اجتماعی ناممکن است. طیف دوم متشکل از اصلاحطلبانی است که عمدتا بر تغییر شرایط سیاسی کشور اصرار میورزند. بسیاری از اعضای این گروه علنا ایده تاسیس پادشاهی مشروطه را در کنار پارلمان منتخب و ایجاد سازمانی مستقل برای حمایت از حقوق بشر را ترویج میکنند. بسیاری از اعضای این گروه- مثلا دو تن از چهرههای برجسته جریان یعنی «عبدالله حامد» و «عبدالعزیز قاسم» - عمدتا در گذشته عضو جریان الصحوة بودهاند.
جریان لیبرال سعودی دچار چالشهای فراوانی است، زیرا این جریان برخلاف بسیاری از جریانهای لیبرال در سایر کشورها که عمدتا از کمکهای مادی و معنوی غرب برخوردارند، معمولا از کمکهای مادی خارجی محروم است. در نتیجه این گروه بصورت عمده برای اجرای برنامههای اصلاحطلبانه خود به خاندان حاکم سعودی وابسته است. رژیم نیز بعید به نظر میرسد در آیندهای نزدیک ائتلاف سنتی خود با سلفیه رسمی را بر هم زده و از جریان لیبرال حمایت کند. در حقیقت رژیم سعودی نمونه نظامی است که از اصلاحات بصورت ماهرانه تنها برای تقویت قدرت خود سود میبرد و اصلاحات هدف واقعی آن نیست.
این جریان برای پیشبرد اهداف خود از مطبوعات و کرسیهای دانشگاهی استفاده کرده و عمدتا بر نخبگان و گروههای تحصیلکرده متمرکز است. در مجموع میتوان گفت اینان فاقد تاثیر کافی هستند. از جمله اعضای برجسته این گروه میتوان به ترکی الحمد و عثمان العمیر، شیخ طلال محمد رشید و خانم مضاوی رشید اشاره نمود.
3- شیعیان
دیگر گروه مهم که بیشترین پتانسیل را برای مخالفت با خاندان سعودی دارند، شیعیان هستند. طبق آمار غیررسمی، شیعیان 5 تا 10 درصد از جمعیت عربستان را تشکیل میدهند (البته طبق آمار خود شیعیان 20 درصد) و اغلب آنان در استان شرقی زندگی میکنند. عمده منابع نفتی عربستان در این استان قرار دارد و حدود 90 درصد از درآمدهای دولت از منطقه شرقی تأمین میشود، با این وجود این منطقه یکی از فقیرترین بخشهای کشور است. در دهه 1970 و 1980 شیعیان با زبان نظامی سخن گفته و خواستار انقلاب بودند اما در دهه 1990 آنها خواستار دموکراسی، کثرتگرایی سیاسی و حقوق برابر شدند. به نظر میرسد اکنون پس از بیداری اسلامی و سرنگونی چندین دیکتاتور خودکامه و مستبد در جهان عرب، شیعیان بار دیگر به خواسته براندازی نظام حاکم سعودی بازگشتهاند. شیعیان عربستان پس از انقلاب اسلامی ایران انرژی قابل توجهی کسب کردند. انقلاب اسلامی ایران الهامبخش شیعیان عربستان بوده است، به گونهای که در همان سال وقوع انقلاب اسلامی در 1979 دست به قیام زدند که در میان فعالان شیعه به انتفاضه استان شرقی شناخته میشود.
در سال 1979 تحت تاثیر انقلاب اسلامی، شیعیان عربستان «سازمان انقلاب اسلامی» را تاسیس نمودند. این جنبش بعدها نام خود را به «حرکة الاصلاحیة» (جنبش اصلاحطلب) تغییر داد که «شیخ حسن صفار» از جمله برجستهترین رهبران آن است. وی انقلابیگری و عملگرایی را در هم آمیخت و خواستار تسامح، تساهل، جامعه مدنی و نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد و آزادی بیان شد. نمایندگان این جنبش موفق شدند، در سال 2005 کرسیهایی را در شوراهای شهرها و شهرکهای منطقه شیعه نشین شرق عربستان بدست آورند.
4- مخالفان منطقهای و قبیلهای
بزرگترین تنش منطقهای بطور سنتی میان مناطق نجد و حجاز وجود داشته است. مردم حجاز که به اماکن مقدس مکه و مدینه تعلق دارند، در مقایسه با سایر مناطق شبه جزیره عربستان از هویت منسجم و یکپارچهتری برخوردار هستند. اصالت، قدمت و تقدس حجاز نوعی حس برتری به مردم این منطقه میبخشد و در عین حال اینان خود را نسبت به آل سعود که از یک روستای دورافتاده در نجد به نام «درعیه» برخاسته و دولت را در اختیار گرفتهاند، برای حکمرانی و نمایندگی اسلام محقتر و اولیتر میدانند. حجازیها با دولت سعودی که روایتهای جعلی از تاریخ جزیره عربی ارائه میدهد، مخالفت میکنند.
نخبگان حجازی به تغییر نظام موجود و رها شدن از دولت سعودی- نجدی تمایل دارند و آنها منتظر فرصتی مناسبی هستند تا دولت حجازی مصادرهشده را باز پس گیرند. ملک فهد اندک مشترکاتی که میان نجدیها و حجازیها باقی مانده بود، ویران کرد و امروزه دیگر نخبگان حجازی از اصلاح نظام ناامید شده اند. پس از حوادث 2001 درخواست جداییطلبی از مناطق مختلف عربستان شنیده شد و منطقه حجاز نیز از این قاعده مستثنی نبود اما نظام توانست برخی از سران قبایل را بخرد و آنها را با خود همراه سازد. در طول دهههای گذشته، برخی حرکتهای خشونتطلبانه در حجاز علیه نظام سعودی رخ داده است اما عمدتا از طرف قبایل حجاز بودهاند نه مراکز شهری و مدنی و این را به عنوان مثال میتوان در قیام قبیله «بلی» مشاهده کرد. و یا برای اولین بار یکی از خلبانان حجازی به نام «عبدالله مندیلی» در دهه چهل میلادی خیمه ملک عبدالعزیز را با هدف کشتن وی بمباران کرد و یا گفته شده است که افسران حجازی چندین بار برای انجام کودتا در نیروهای مسلح برنامهریزی کرده و در معروفترین کودتای نظامی در سال 1969 مشارکت کردهاند.
علاوه بر مخالفتهای منطقهای، مخالفت دیگری که متوجه نظام سعودی است، از سوی قبایل است. هرچند که اپوزیسیون امروزه در عربستان سعودی عمدتا بر بنیادهای اسلامی سازماندهی میشود، اما عصبیت قبیلهای برای چندین قرن متوالی در این کشور حاکم بوده و این عصبیت هنوز نیز در میان قبایل به قوت خود باقی است. فرد قبیله بیش از آنکه به دولت وفادار باشد، به قبیله خود وفادار است.
برخی از قبایل بزرگ عربستان مانند «شمر» تاریخ طولانی از خصومت با خاندان حاکم دارند و آل سعود با توسل زور و شمشیر توانستهاند این قبایل را تحت سیطره خود در آوردهاند و خصومتها و کینهتوزیهای گذشته میان این قبایل و آل سعود هنوز از بین نرفته است. امروزه، رهبران قبایل کارمندان رسمی وزارت کشور هستند و مسئولیت حل و فصل مشکلات قبایل خود به عهده آنان گذاشته است و نظام سعودی زیاد خود را با قبایل درگیر نمیکند.
نتیجهگیری
خاندان حاکم سعودی از روشهای گوناگونی برای مقابله با صداهای منتقد که مشروعیت نظام حاکم را زیر سوال میبرند، استفاده کرده است:
هدف نوشتار حاضر آن است که جریانها و بازیگران اصلی مخالف نظام سعودی را توصیف کرده و اهداف گوناگون هر یک از این گروهها را مورد بررسی قرار دهد.
آل سعود از چهار منبع با مخالفتهای سیاسی روبه رو است: فعالان اسلامگرای سنی (از میانهروها گرفته تا سلفیهای جهادی)، منتقدان لیبرال، شیعیان (بویژه در استان شرقی)، و مخالفان قبیلهای و منطقهای(به عنوان مثال در حجاز). در مجموع، گروههای اسلامی بدنبال آن هستند که زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را منطبق بر آموزههای اسلامی کنند در نتیجه بر تحمیل ارزشهای سلفی بر دولت و مردم تاکید میورزند. لیبرالها خواستار تغییرات در فضای سیاسی و دستگاه قضایی هستند و از دولت میخواهند که به حقوق بشر به سبک غربی توجه کرده و به لحاظ سیاسی مجال بیشتری به دیگران داده شود. لیبرالها همچنین اتحاد میان خاندان حاکم و علما را که از قرن هجدهم میلادی وجود داشته، به چالش میکشند. شیعیان نیز که در معرض سرکوب وحشیانه، تبعیض و ظلم هم از سوی نظام حاکم و هم از طرف علمای سلفی قرار دارند، خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق خود هستند. و در نهایت قبایل و مناطق متعددی وجود دارند که با حاکمیت نجدیها (که آل سعود نیز از این منطقه برخاسته است) مخالف هستند.
1- اسلامگرایان سنی
فعالان اسلامگرا یکی از مهمترین تهدیدات علیه نظام سعودی هستند و در سالهای اخیر چندین بار دست به خشونت زده و عملیاتهای مسلحانه در کشور انجام دادهاند. اگرچه اسلام سیاسی به شیوه رایجی برای اعتراض علیه حاکمیت دولتها در تاریخ معاصر خاورمیانه تبدیل شده است، در نمونه عربستان سعودی این مسأله گویای نوعی پارادوکس است. اعتراضات و تظاهرات از سوی گروههای اسلامی داخلی علیه رژیمی صورت میگیرد که بر بنیادهای اسلامی بنا نهاده شده است و طبق تفسیر خودشان، قوانین و سیاستها در انطباق کامل با شریعت اسلامی قرار دارد و این قوانین در تمامی حوزه های زندگی و مسائل سیاسی اجرا میشود. فعالان سیاسی سنی شامل بازیگران مسالمتجو و خشونتطلب میباشند و به ترتیب به دو جریان عمده الصحوه و سلفیه جهادی تقسیم میشوند:
1-1- جریان بیداری اسلامی (الصحوة الإسلامیة)
در دهه هشتاد و تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران، یک جریان فکری سعودی از درون منظومه دینی سلفی ظهور کرد که دنبال سازش میان تفکر وهابی و تفکر اخوانی بود، به گونهای که تفکر وهابی را در زمینه اعتقادی و تفکر اخوانی را در زمینه سیاسی پذیرفت.
ریشه جریان الصحوة به دهه 1960، زمانی که عربستان سعودی شروع به گسترش روابط خود با جهان خارج نمود، برمیگردد. در طول این دوره، عربستان مرزهای خود را به روی هزاران پناهنده از مصر، سوریه، عراق و فلسطین که در کشورهای خود تحت فشار قرار داشتند، گشود. بسیاری از این پناهندگان به اخوان المسلمین وابسته بودند، و اینان با خود ایدههای انقلابی را که عمدتا از سیدقطب رهبر فکری اخوان الهام گرفته بودند، به عربستان آوردند.
این پناهندگان با توجه به سطح سواد نسبتا بالایی که داشتند، حداقل در یک بازه زمانی کوتاهمدت یک نعمت برای سعودیها محسوب میشدند. این هنگامی بود که عربستان نیاز مبرمی به معلم داشت و نرخ بیسوادی به 85 درصد رسیده بود، لذا اینان به سرعت موقعیتهای حساس اداری و آموزشی را به اشغال درآوردند. رژیم سعودی همچنین به تفکر اسلام سیاسی اخوان المسلمین به عنوان ابزاری سودمند در درگیری ایدئولوژیکی خود با ایدئولوژی رایج و پرنفوذ آن زمان یعنی ناصریسم و بعثیسم متوسل شد. اسلامگرایان سعودی که بخشی از جنبش الصحوة بودند، آموزههای سنتی سلفی را با دیدگاههای مدرن و جدید اخوان المسلمین تلفیق کردند.
اولین چالش اسلامگرایان میانهرو به سال 1991 پس از جنگ خلیج فارس بر میگردد که اینان بیانیهای به ملک فهد نوشته و خواستار پیاده شدن سفت و سختتر ارزشهای اسلامی در جامعه شدند. این جنبش در سال 1994 هنگامی که رژیم دو تن از روحانیون برجسته جنبش یعنی «سفر الحوالی» و «سلمان العودة» را دستگیر کرد، به سمت رادیکالیزه شدن حرکت کرد. پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، لیبرالها اعضای الصحوة را به دلیل سوء استفاده از اسلام، رادیکالیزه کردن جوانان سعودی و ایجاد بستری مناسب برای رشد ایدئولوژی جهادی سرزنش کردند.
سلمان العوده سفر الحوالی
1-2- ایدئولوژیهای جهادی
عربستان سعودی همچنین با چالش مخالفان اسلامگرای بین المللی روبه رو بوده و هست. سلفیهای جهادی با «اسامه بن لادن» و هزاران مبارز جهادی عربستانی که از جنگ افغانستان بر میگشتند، همکاری کردند. اینان از اینکه نظام سعودی را کافر و رهبران آن را ملحد بدانند، تردیدی به خود راه نمیدهند. همچنین مشروعیت دولت سعودی را به چالش کشانده و عملکرد رهبران سعودی را به باد انتقاد میگیرند- مثلا وابستگی مقامات سعودی به غرب و در رأس آن آمریکا را نمیپذپرند- هم تفسیر طرفداران الصحوة و هم تفسیر جهادیها از اسلام کاملا در چارچوب گفتمان سلفی جای میگیرد اما اندیشه جهادی بر سه موضوع تاکید ویژهای دارد: مخالفت سازشناپذیر با نظام سعودی، اعتقاد راسخ به مقاومت مسلحانه علیه غرب، تاکید بر جهاد به عنوان وسیله و هدف.
پس از حوادث 11 سپتامبر، روابط میان طرفداران الصحوة و جهادیها تیره شد. در طول دهه 90، در بسیاری از مواقع رهبران الصحوة برای جهادیها الهامبخش بودند اما پس از آنکه جنبش الصحوة از نظام حمایت کرد، جهادیها این گروه را مزدور و نوکر نظام معرفی کرده و از آنان فاصله گرفتند.
رهبران سازمان القاعده جزیرة العرب، به ترتیب از
راست به چپ:محمد العوفی وناصر الوحیشی وسعید الشهری وقاسم الریمی
راست به چپ:محمد العوفی وناصر الوحیشی وسعید الشهری وقاسم الریمی
این نسل جدید جهادیها با دستورات رهبران القاعده برای حمله به اهداف آمریکایی به عربستان برگشتند و سازمان «القاعده جزیرة العرب» را تاسیس نمودند. این گروه تاکنون چندین بار به اهداف آمریکایی در عربستان و بویژه یمن حمله کرده و مسئولیت حمله اخیر به سفارت آمریکا در بنغازی را نیز برعهده گرفته است.
2- لیبرال ها
بر خلاف باور رایج، عربستان سعودی همواره پاتوقی برای تعداد زیادی از چهرههای لیبرالی بوده است. امروزه یک گروه نسبتا بزرگ از لیبرالهای اصلاحطلب در این کشور وجود دارند که اغلب آنان در غرب تحصیل کرده و متشکل از روشنفکران و سرمایهداران و رهبران میانهرو مذهبی میباشند.
جریان لیبرال را میتوان به دو طیف تقسیم کرد: یک طیف بر اصلاحات اجتماعی و مذهبی و طیف دیگر بر ضرورت انجام اصلاحات سیاسی تاکید میورزد. طیف اول متشکل از اصلاحطلبانی است که عمدتا محافظهکاری و سنتگرایی مذهبی و اجتماعی عربستان سعودی را به باد انتقاد میگیرد. به نظر اینان، اصلاحات سیاسی بدون مدرنیزاسیون شرایط مذهبی و اجتماعی ناممکن است. طیف دوم متشکل از اصلاحطلبانی است که عمدتا بر تغییر شرایط سیاسی کشور اصرار میورزند. بسیاری از اعضای این گروه علنا ایده تاسیس پادشاهی مشروطه را در کنار پارلمان منتخب و ایجاد سازمانی مستقل برای حمایت از حقوق بشر را ترویج میکنند. بسیاری از اعضای این گروه- مثلا دو تن از چهرههای برجسته جریان یعنی «عبدالله حامد» و «عبدالعزیز قاسم» - عمدتا در گذشته عضو جریان الصحوة بودهاند.
جریان لیبرال سعودی دچار چالشهای فراوانی است، زیرا این جریان برخلاف بسیاری از جریانهای لیبرال در سایر کشورها که عمدتا از کمکهای مادی و معنوی غرب برخوردارند، معمولا از کمکهای مادی خارجی محروم است. در نتیجه این گروه بصورت عمده برای اجرای برنامههای اصلاحطلبانه خود به خاندان حاکم سعودی وابسته است. رژیم نیز بعید به نظر میرسد در آیندهای نزدیک ائتلاف سنتی خود با سلفیه رسمی را بر هم زده و از جریان لیبرال حمایت کند. در حقیقت رژیم سعودی نمونه نظامی است که از اصلاحات بصورت ماهرانه تنها برای تقویت قدرت خود سود میبرد و اصلاحات هدف واقعی آن نیست.
این جریان برای پیشبرد اهداف خود از مطبوعات و کرسیهای دانشگاهی استفاده کرده و عمدتا بر نخبگان و گروههای تحصیلکرده متمرکز است. در مجموع میتوان گفت اینان فاقد تاثیر کافی هستند. از جمله اعضای برجسته این گروه میتوان به ترکی الحمد و عثمان العمیر، شیخ طلال محمد رشید و خانم مضاوی رشید اشاره نمود.
3- شیعیان
دیگر گروه مهم که بیشترین پتانسیل را برای مخالفت با خاندان سعودی دارند، شیعیان هستند. طبق آمار غیررسمی، شیعیان 5 تا 10 درصد از جمعیت عربستان را تشکیل میدهند (البته طبق آمار خود شیعیان 20 درصد) و اغلب آنان در استان شرقی زندگی میکنند. عمده منابع نفتی عربستان در این استان قرار دارد و حدود 90 درصد از درآمدهای دولت از منطقه شرقی تأمین میشود، با این وجود این منطقه یکی از فقیرترین بخشهای کشور است. در دهه 1970 و 1980 شیعیان با زبان نظامی سخن گفته و خواستار انقلاب بودند اما در دهه 1990 آنها خواستار دموکراسی، کثرتگرایی سیاسی و حقوق برابر شدند. به نظر میرسد اکنون پس از بیداری اسلامی و سرنگونی چندین دیکتاتور خودکامه و مستبد در جهان عرب، شیعیان بار دیگر به خواسته براندازی نظام حاکم سعودی بازگشتهاند. شیعیان عربستان پس از انقلاب اسلامی ایران انرژی قابل توجهی کسب کردند. انقلاب اسلامی ایران الهامبخش شیعیان عربستان بوده است، به گونهای که در همان سال وقوع انقلاب اسلامی در 1979 دست به قیام زدند که در میان فعالان شیعه به انتفاضه استان شرقی شناخته میشود.
در سال 1979 تحت تاثیر انقلاب اسلامی، شیعیان عربستان «سازمان انقلاب اسلامی» را تاسیس نمودند. این جنبش بعدها نام خود را به «حرکة الاصلاحیة» (جنبش اصلاحطلب) تغییر داد که «شیخ حسن صفار» از جمله برجستهترین رهبران آن است. وی انقلابیگری و عملگرایی را در هم آمیخت و خواستار تسامح، تساهل، جامعه مدنی و نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد و آزادی بیان شد. نمایندگان این جنبش موفق شدند، در سال 2005 کرسیهایی را در شوراهای شهرها و شهرکهای منطقه شیعه نشین شرق عربستان بدست آورند.
شیخ حسن صفار
از دیگر سازمانهای شیعی باید از «حزبالله حجاز» یاد کرد که در سال 1987 بدست روحانیون شیعی پیرو خط امام (ره) تاسیس شد. این جنبش همچنین به اصل ولایت فقیه با مرجعیت «آیت الله خامنهای» (مدظله) اعتقاد دارد. گفته میشود این جنبش در سالهای 1988 و 1989 دو حمله به خطوط انتقال نفت عربستان انجام داده و در حمله به دیپلماتهای سعودی در شهرهای آنکارا، بانکوک و کراچی دست داشته است.
آرم حزب الله حجاز
علاوه براین دو گروه اصلی، گروههای کوچکتر دیگری نیز وجود دارند که با تردید به نظام سعودی نگاه کرده و حاضر نیستند این رژیم را به رسمیت بشناسند چون معتقدند نظام سعودی به همراه علمای تندروی وهابی نشان داده است که حاضر نیست از دیکتاتوری، فساد و طغیان و نیز تبعیض و تندروی علیه شیعیان دست بکشد.4- مخالفان منطقهای و قبیلهای
بزرگترین تنش منطقهای بطور سنتی میان مناطق نجد و حجاز وجود داشته است. مردم حجاز که به اماکن مقدس مکه و مدینه تعلق دارند، در مقایسه با سایر مناطق شبه جزیره عربستان از هویت منسجم و یکپارچهتری برخوردار هستند. اصالت، قدمت و تقدس حجاز نوعی حس برتری به مردم این منطقه میبخشد و در عین حال اینان خود را نسبت به آل سعود که از یک روستای دورافتاده در نجد به نام «درعیه» برخاسته و دولت را در اختیار گرفتهاند، برای حکمرانی و نمایندگی اسلام محقتر و اولیتر میدانند. حجازیها با دولت سعودی که روایتهای جعلی از تاریخ جزیره عربی ارائه میدهد، مخالفت میکنند.
نخبگان حجازی به تغییر نظام موجود و رها شدن از دولت سعودی- نجدی تمایل دارند و آنها منتظر فرصتی مناسبی هستند تا دولت حجازی مصادرهشده را باز پس گیرند. ملک فهد اندک مشترکاتی که میان نجدیها و حجازیها باقی مانده بود، ویران کرد و امروزه دیگر نخبگان حجازی از اصلاح نظام ناامید شده اند. پس از حوادث 2001 درخواست جداییطلبی از مناطق مختلف عربستان شنیده شد و منطقه حجاز نیز از این قاعده مستثنی نبود اما نظام توانست برخی از سران قبایل را بخرد و آنها را با خود همراه سازد. در طول دهههای گذشته، برخی حرکتهای خشونتطلبانه در حجاز علیه نظام سعودی رخ داده است اما عمدتا از طرف قبایل حجاز بودهاند نه مراکز شهری و مدنی و این را به عنوان مثال میتوان در قیام قبیله «بلی» مشاهده کرد. و یا برای اولین بار یکی از خلبانان حجازی به نام «عبدالله مندیلی» در دهه چهل میلادی خیمه ملک عبدالعزیز را با هدف کشتن وی بمباران کرد و یا گفته شده است که افسران حجازی چندین بار برای انجام کودتا در نیروهای مسلح برنامهریزی کرده و در معروفترین کودتای نظامی در سال 1969 مشارکت کردهاند.
پراکندگی قبایل در عربستان
علاوه بر مخالفتهای منطقهای، مخالفت دیگری که متوجه نظام سعودی است، از سوی قبایل است. هرچند که اپوزیسیون امروزه در عربستان سعودی عمدتا بر بنیادهای اسلامی سازماندهی میشود، اما عصبیت قبیلهای برای چندین قرن متوالی در این کشور حاکم بوده و این عصبیت هنوز نیز در میان قبایل به قوت خود باقی است. فرد قبیله بیش از آنکه به دولت وفادار باشد، به قبیله خود وفادار است.
برخی از قبایل بزرگ عربستان مانند «شمر» تاریخ طولانی از خصومت با خاندان حاکم دارند و آل سعود با توسل زور و شمشیر توانستهاند این قبایل را تحت سیطره خود در آوردهاند و خصومتها و کینهتوزیهای گذشته میان این قبایل و آل سعود هنوز از بین نرفته است. امروزه، رهبران قبایل کارمندان رسمی وزارت کشور هستند و مسئولیت حل و فصل مشکلات قبایل خود به عهده آنان گذاشته است و نظام سعودی زیاد خود را با قبایل درگیر نمیکند.
نتیجهگیری
خاندان حاکم سعودی از روشهای گوناگونی برای مقابله با صداهای منتقد که مشروعیت نظام حاکم را زیر سوال میبرند، استفاده کرده است:
- از علمای رسمی سلفی برای مشروعیتزدایی از گروههای مخالف بهره برده و این علمای درباری با صدور فتاوا هرگونه تظاهرات و مخالفتی را مخالفت با اسلام دانستهاند. البته اعتبار این رجال دینی کاسته شده است.
- از منابع مالی برای کاستن از تاثیر برخی صداهای مخالف در داخل و خارج از عربستان (مثلا خرید برخی رسانههای خارجی) استفاده کرده و بویژه از این حربه در مناطق قبیلهای کمک گرفته است.
- با دستگاههای امنیتی و نظامی خود و با توسل به عملیاتهای امنیتی پیشگیرانه و از طریق بازداشت و فشارهای روانی و رسانهای و سرکوب، گروههای مخالف را مهار کرده و بسیاری از تظاهراتها را در نطفه خفه کرده است.