جريان تاريخي توليد علم و آيندههاي جديد
در گفتگو با پروفسور سي.كي راجو
اشاره: پروفسور سي. کي راجو تحصيلات خود را در زمين? فيزيک و رياضيات به انجام رسانده و پس از اخذ مدرك دکتري از «موسس? آمار هند» در دانشگاه «پيون» به تدريس پرداخت. وي که در ساخت اولين ابر کامپيوتر هند نقشي عمده ايفا کرد، در حال حاضر به عنوان استاد در دهلي و استاد مدعو ممتاز در دانشکدة علوم رياضيات دانشگاه يو.اس.ام مالزي به تدريس مشغول است. پروفسور راجو کتاب هاي متعددي به رشت? تحرير در آورده است: وي معادلات ديفرانسيل جديدي در كتاب «زمان: به سوي يك نظريه منسجم» ارائه کرده است که منجر به فهم تازه اي از مکانيک کوانتوم مي گردد؛ کتاب ديگر وي دربارة مفهوم زمان با عنوان «11تصوير زمان» در بردارندة مطالعات و بررسيهايي دربارة چگونگي تاثير متقابل علم، دين، و اخلاق از طريق باورهاي مربوط به زمان و نيز چگونگي رخن? سلط? کليسا در فيزيک مدرن است؛ و در کتاب «بنيادهاي فرهنگي رياضيات» فلسف? نويني از رياضيات به همراه شواهدي مبني بر اين که حساب و ديفرانسيل از شرق به اروپا منتقل شده است ارائه ميشود. پروفسور راجو در سال 2010 جايزة Telesio-Galilei در مجارستان را به دليل تصحيح يک اشتباه محاسباتي مهم انيشتين دريافت كرده است.
متن حاضر، چكيدهاي از گفتگوي دو ساعته اختصاصي «ديدبان» با پروفسور راجو است كه در حاشيه كنگره بينالمللي علوم انساني اسلامي صورت پذيرفته است.
- به عنوان اولين سوال، جريان تاريخي توليد علم در غرب و شرق را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
• اين ايده كاملاً اشتباهي است كه ريشه علم را در غرب ميداند. در كتاب كوچكي كه من در اين باره نوشتهام، اين ايده به چالش كشيده شده است و به اين موضوع ميپردازد كه در اين ايده چه دروغها و اشتباهات فاحشي وجود دارد. به عنوان مثال ميتوان از «اقليدس» نام برد. اين باور نيز وجود دارد كه رياضي با اقليدس شروع ميگردد. اين در حالي است كه حتي هيچ سندي وجود ندارد كه اقليدس وجود خارجي داشته باشد. اين مسئله را من در كتابم كاملا بررسي كردهام. من جايزه 3000 هزار دلاري براي اثبات وجود اقليدس گذاشتهام. يكسال و نيم از تعيين اين جايزه ميگذرد، اما هنوز كسي نتوانسته است كه وجود اقليدس را اثبات كند.
- با اين رويكرد، پس شما منشا علم را در كجا ميدانيد؟
• به نظر من، در واقع منشا علم در همه جاي دنياست. در جريان جنگهاي صليبي و تصرف اندلس، كتابخانه بسيار بزرگي در اندلس تحت سلطه مسيحيان قرار گرفت كه بسياري از آن كتابها به آتش كشيده شد و بعضي مورد استفاده قرار گرفت. غربيها معتقدند كه مسلمانان و عربها، كتابهاي يوناني را ترجمه كردهاند و سپس در ادوار بعد، اين كتابها توسط اروپاييان مورد استفاده قرار گرفت. اما اين مسئله كه ريشه علم در يونان باستان بوده است قابل اثبات نيست.
- آيا در مورد فلسفه نيز يونان باستان نقشي نداشته است؟ در واقع شما منشا فلسفه را در كجا ميدانيد؟
• ريشه فلسفه را نيز ميتوان در مصر دانست كه سابقه بسيار زيادي دارد. به نوعي همه خدايان يوناني، از خدايان مصري كپيبرداري شدهاند. خداي سراپي در يونان كاملاً از خداي آسري مصري كپيبرداري شده است. اين مسئله كاملاً نشان ميدهد كه يونانيها از مصريها آموختهاند. ضمن اينكه يونانيها در آن دوران به مصر آمده و به تحصيل ميپرداختند. بعدها تاريخنگاران نژادپرست اسناد اين مسئله را از بين بردهاند.
مسئله ديگر اينكه علوم فلاسفه اسكندريه به زبان يوناني است. وقتي آنها به ايران و جنديشاپور آمدند، علوم و كتب خود را نيز به همين زبان به منطقه آوردند كه آثار افلاطون نيز جزئي از اين آثار بوده است. ولي آثار زيادي از ارسطو در ميان آنها نبوده است. اين در حالي است كه گفته ميشود كه ارسطو 400 جلد كتاب نوشته است. از سوي ديگر، وقتي سقراط مسئلهاي ساده را مطرح كرد به اعدام محكوم شد. سقراط به اين دليل محكوم به اعدام شد كه ادعا كرد كه ماه، ابري از زمين است و به همين دليل نيز در دادگاه به اعدام محكوم شد. در آن شرايط ارسطو چگونه ميتوانسته كتابي در مورد فيزيك بنويسد و مشكلي برايش پيش نيامده باشد؟ بازار كتابي در بغداد بوده است. در بازار براي فروش بيشتر، دروغ رواج زيادي دارد. در آن زمان براي فروش بيشتر، هر كتابي كه از طرف شام وارد بازار كتاب بغداد ميشد را به عنوان كتاب ارسطو ميفروختند. در اين صورت ميتوانستند كتاب را به بهاي بالاتري بفروشند. اين در حالي است كه اين كتب از آثار ارسطو نبوده است. در حالي كه اين همان ارسطوي معروف نيست كه معلم اسكندر بوده و از آتن فرار كرده است! آخر چه شرايط اجتماعي ميتواند وجود داشته باشد كه فردي مانند ارسطو 400 جلد كتاب تاليف كند! از طرف ديگر وقتي به اسكندريه و كتابخانه بزرگي كه در آنجا وجود داشته است نگاه ميكنيم، دانشمندان زيادي را ميبينيم كه به زبان يوناني كتب خود را مي نويسند. در حالي كه اين شهر در آفريقا است. اين كتب وقتي به بازار كتاب بغداد ميرسيد چون به زبان يوناني است، به نام ارسطو فروخته ميشد. اين در حالي است كه اين كتب متعلق به اسكندريه و البته به زبان يوناني بوده است. اين مسئله نيز به اين دليل بوده است كه حاكم اسكندريه به زبان يوناني سخن ميگفت.
بنابراين آن ارسطويي كه مسلمانان در كتب فلسفي خود به ان ارجاع ميدهند، ارسطوي مورد ادعاي اروپاييان نيست. فلسفه اين دو نيز كاملاً متفاوت است. كتاب فيزيك ارسطو چه ارتباطي با ديگر كتب او دارد؟! ضمن اينكه او در فضاي خفقان آتن چگونه ميتوانست از نجوم و فيزيك حرف بزند. در حالي كه سقراط و ديگران به دليل سخن گفتن در اين حوزهها محكوم به اعدام شدهاند و يا آناكسيديروس به دليل پرداختن به نجوم محكوم شد كه افلاطون نيز در كتابش از او ياد كرده است. بنابراين فضاي آتن به گونهاي نبوده است كه پيشرفت علمي در آن رخ دهد. وقتي علم رشد مييابد كه جمعيت بسيار زيادي روي آن كار كنند. بنابراين مناطق مختلف در توسعه علوم نقش داشتهاند. در كتابخانه بزرگ اسكندريه، كتب مختلفي از نقاط گوناگون مانند ايران وجود داشته است كه اين كتابها به زبان يوناني ترجمه ميشدهاند. بنابراين، بسياري از كتابهايي كه بعدها توسط مسلمانان از زبان يوناني ترجمه شدهاند، در اصل به زبان ديگري به غير از يوناني بودهاند. بعدها كه اروپاييان به ترجمه كتابهاي عربي مسلمانان پرداختند، ارجاعي به كتب عربي نداشتند! شما آثار خواجه نصيرالدين طوسي در مراغه و يا ابن شاطر در دمشق را ببينيد. اين آثار بعدها توسط كوپرنيك ترجمه شدهاند. اما كپرنيك دقيقا متوجه نبود كه به چه مسئله علمي ميپردازد. او تنها كشيكي بوده است كه زبان عربي ميدانسته است. كپرنيك هم زماني اين آثار را براي چاپ فرستاد كه در حال مرگ بود. زيرا از اين مسئله ميترسيد كه اگر آشكار شود كه اصل اين كتب به زبان عربي بوده است، جانش به خطر افتد. آثار ابن شاطر نيز قبل از اين، به يوناني نيز ترجمه شده بود. وجود كتب به زبان يوناني، در دمشق هم مسئلهاي عادي و پيشپا افتاده بوده است.
- با توصيفي كه شما كردهايد، پس ما چگونه ميتوانيم پيشرفتهاي آتن در زمينه مسائل اجتماعي- سياسي را توجيه كنيم؟ ضمن اينكه آيا نميتوان اين احتمال را داد كه ارسطو به دلايل شرايط اجتماعي و اعتقادات مردم آتن، بعضي كتب خود را مخفي و بعد از مرگ خود منتشر كرده باشد؟ به عنوان مثال داستان دكارت را ميتوان مثال زد. دكارت به دليل شرايط زمانه و اتفاقي كه براي گاليله افتاد، تصميم گرفت كه كتب خود را در زمان حياتش منتشر نكند و به ديگراني سپرد تا بعد از مرگش آثارش را منتشر كنند.
• ابتدا بايد در مورد شرايط اجتماعي - سياسي آتن و پيشرفتهاي اجتماعي آنان اين مسئله را گوشزد كنم كه نميتوان خيلي بر روي اين مسائل حساب ويژهاي باز كرد. جمعيت مردان آتن در زمان سقراط تنها حدود 650 نفر بوده است كه با احتساب بردهها، حدوداً 5 تا 6 هزار نفر ميشود. ادعاي نظريهپردازي در مورد سيستمهاي سياسي و اجتماعي در چنين جامعهاي ادعاي گزافي است.
در مورد سخن شما در باب ارسطو و مقايسه آن با دكارت نيز بايد بگويم كه اولاً ارسطو در زمانهاي ميزيست كه كتبي در اختيار وي نبود. در حالي كه دكارت از منابع بسيار عظيم كتابخانهاي برخوردار بود و اين دو نفر و شرايط اين دو را نميتوان با هم مقايسه كرد. دكارت در قرن شانزدهم ميزيست. يعني در زماني كه 500 سال از قدمت دانشگاهها ميگذشت. مثالهاي ديگري نيز براي ادعاي من وجود دارد. از جمله آنكه كتابي به نام ارسطو در نجوم وجود دارد. در اين كتاب به ستاره قطبي پرداخته شده است. اين در حالي است كه ستاره قطبي در قرن نهم ميلادي كشف شد! بنابراين چه دليلي وجود دارد كه اين كتاب مربوط به يونانيان باشد و از آنجا منشا گرفته باشد! اينكه اين كتب به زبان يوناني بوده، هرگز دليلي براي يوناني بودن آن نيست. دانش متعلق به همه جاي دنياست. از هند، ايران، جندي شاپور و ... . خيلي از كتابهاي نجوم از ايران آمده و به زبان يوناني منتشر شده است. بسياري از كتابهاي نجومي كه به نام بطلميوس وجود دارد، ترجمه يوناني كتابهايي از هند، ايران و ديگر نقاط بوده است. شخصي به نام بطلميوس كه منجم بوده باشد وجود خارجي ندارد. بطلميوس نام پادشاهي يوناني بوده است كه اين كتابها، در زمان وي ترجمه و به نام وي منتشر ميشده است. در حالي كه نجوم در هند، ايران و بغداد رشد پيدا ميكند و اين ادعا كه نجوم متعلق به يونانيان بوده است، ادعاي دروغي است. رياضي و نجوم، نقاط كليدي علوم اوليه بودهاند. يونانيها اصلا نميتوانستند رياضي داشته باشند و در آن پيشرفت كنند. شما به زبان يوناني نگاه كنيد. اين زبان قابليت داشتن «كسر و اعشار اعداد» را ندارد. در نوشتههاي اوليه يونان و رم باستان اصلا نميتوان اعشار را نشان داد. به همين دلايل، تقويم اشتباه و بدي داشتهاند. تقويم ميلادي كه هماكنون وجود دارد متعلق به سال 1582 است. در حالي كه در هند و در قرن پنجم، «آريابات» تقويم بهتري از اين تقويم داشته است. ژوليوس سزار تقويم يوناني را تصحيح كرده است، در حالي كه به تمسخر اين تقويم پرداخته است! اين مسائل نشان ميدهد كه يونانيها در آن زمان هيچ ايدهاي از رياضي، نجوم و ديگر علوم نداشتهاند.
- آيا جرياني كه شما در مورد علم به آن معتقديد در مورد جريان تبادل فرهنگ نيز رخ داده است؟
• در مورد فرهنگ وضعيت متفاوتي وجود دارد. مثال كوتاهي در تاثيرات فرهنگي علم ميتوان زد. اگر نگاه كنيد به «رياضي» در افلاطون، متوجه ميشويد كه كلمه «متمتيكس» از كلمه «ماتسيس» آمده است. حرفي كه افلاطون در زمينه رياضيات ميزند اين است كه رياضي براي كارهاي عملي و حساب روزانه نيست، بلكه براي «روح» انسان است. اين مسئله از هندسه مصري نشات گرفته است. اما اين مسئلهاي نيست كه در اروپا بتوان از آن به سادگي گذشت و كليسا در برابر اين مسئله ميايستد. تغييرات معرفتي كه در قرن چهارم در كليسا رخ ميدهد باعث ميگردد كه كليسا در برابر اين ايده از روح مقاومت كند و ما شاهد درگيري بين حوزههاي علمي اسكندريه با كليسا در مورد اين ايده هستيم.
- تفاوت اسلام و مسيحيت كليسا در مواجهه با علم را چگونه ميبينيد؟
• چيزي كه الان گفته ميشود و از جمله اينكه در مقالاتي كه گاردين در سال 2009 منتشر كرده اين است كه مسلمانان عليت و نگاه عقلي را قبول ندارند و به همين دليل عقبمانده هستند و نگاه مسيحي به پيشبرد علم كمك ميكند! اين نگاه رايجي است كه در غرب بر عليه مسلمانان وجود دارد. ولي تفاوت را در گزارشات فردي اروپايي ميتوانيم ببينم كه سالها براي جاسوسي وارد سرزمينهاي اسلامي شده بود و در گزارشش بيان كرده بود كه مسلمين، نگاهي عقلاني به مسائل علمي دارند، در حالي كه اين نگاه عقلاني در مسيحيت كليسا وجود ندارد. اين گفته خود اروپاييها در آن زمانهاست.
علم مسئله ثابت و لايتغيري نيست. ادعاي ثابت بودن علم را آكوئيناس بر اساس اعتقادات متافيزيكي خود مطرح ميكند. اين نگاه به علم را من نميپذيرم، زيرا قانون به آن معنا وجود ندارد و هميشه قدرت خلاقيت و تاثيرگذاري وجود دارد و اين مسئلهاي است كه اسلام هم بدان معتقد است. بحث عليتي كه من از آن سخن ميگويم و اسلام هم بدان معتقد است به عنوان مثال با بحثهاي پوپر همخواني ندارد. اگر علمي بخواهد كاربردي باشد بايد نگاه عليتي داشته باشد. ادعاي ابطالپذيري پوپر با بحث عليت سازگار نيست. همين مشكل را غزالي نيز داشت. اسلام نيز با عليتي موافق است كه خلاقيت و قدرت بشر در آن تاثيرگذار است. اما از طرف ديگر نكته جالب آن است كه سازمان كنفرانس اسلامي، علمي را تاييد ميكند كه مورد تاييد ISI و مراجع علمي غرب باشد و سازمان كنفرانس اسلامي تاييد آنها را ملاك تاييد خود قرار داده است! اين يعني اينكه داوري و معيار در دست آنان است.
- شما مقالات و كتب متعددي را در باب نظريه «زمان» تاليف كردهايد و به نقد نظرات استفان هاوكينگ پرداختهايد. به طور خلاصه در اين مورد توضيح فرماييد.
• بله! من به طور مفصل در نقد نظريات استفان هاوكينگ نوشتهام. به طور خلاصه بايد بگويم كه هاوكينگ، پيرو الهيات «سنت آگوستين» در ارائه نظرات فيزيكياش است. من در كتاب «11 تصوير از زمان» به صورت بسيط به اين موضوع پرداختهام. تمام بحث هاوكينگ اين است كه وحدت در نقطهاي را اثبات كند و تعريف وي از اين نقطه نيز همان نقطه ابتدا و انتهاي زمان است و اين مسئله را تحت عنوان «تطور زمان» توضيح ميدهد. وي معتقد است كه حلقه بسته زماني وجود ندارد. بنابراين نميتوان از يك نقطه شروع كرد و باز به همان نقطه بازگشت. استدلال هاوكينگ در اينجا همان استدلالاتي است كه آگوستين در اين زمينه مطرح ميكند. طبق الهيات آگوستين، مسيح يك بار به خاطر گناهان بشر به دار آويخته شده است و مسيحيان معتقدند كه نبايد يكبار ديگر اين اتفاق براي مسيح تكرار شود. البته اين بحث را اصلا نميتوان قبول كرد. نه «زمان حلقوي» يا به عبارتي همان بازگشت به نقطه اول مسئله ثابتي است و نه «زمان خطي». مسيحيان معتقدند كه نزول بشر در يك نقطه و يك لحظه بوده است. در حالي كه مسلمانان معتقدند كه شان مداوم وجود دارد، هرچند كه نزول ابتدا به در يك لحظه رخ داده باشد (به عنوان مثال وقتي مسلمين از كلمه «ان شا الله» استفاده ميكنند به اين معنا است كه شايد اتفاق ديگري از سوي خداوند رخ دهد). هاوكينگ بر اساس نگاه متافيزيكي و مسيحي خود، اشتباه رياضي هم مرتكب ميشود و نتيجه ميگيرد كه همه جهاني كه وجود دارد بايد به نقطهاي واحد برگردد. اما هاوكينگ وقتي با نقدها مواجه شد و دريافت كه ديدگاهش قابل دفاع نيست، ديدگاه خود را تغيير داد. من در مقالهاي تحت عنوان «هاوكينگ و تبليغات مسيحي» به نقد ديدگاههاي وي پرداختهام. توصيه ميكنم كه علاقهمندان اين مقاله را مطالعه كنند. هاوكينگ نظرات مسيحي را با زباني ديگر بيان كرده است و نقش مبلغ مسيحي را ايفا ميكند.
- در هر صورت غربيها با تبليغاتي كه داشتهاند توانستهاند مسيري را براي علم تعيين كنند.
• اولين نكتهاي كه من هم بر آن تاكيد ميكنم اين است كه تسلط غربيها بر اساس همان قدرت نرم آنهاست. اين قدرت نرم هم تبليغات را شامل ميشود و هم ساختار آموزشي آنها. به طوري كه ما در شرق هم نيازمند تاييد آنها شدهايم! به طوري كه ما حتي فلسفه آنها را مجبوريم بخوانيم. نكته جالبتر آنكه ما در هندوستان بعد از 50 سال از استقلال تازه به اين فكر افتادهايم كه به جاي خواندن تاريخ غرب، تاريخ خودمان را بخوانيم! در حالي كه تاريخ، مسئلهاي محلي محسوب ميشود! نكته دوم تكنولوژي است. من معتقدم كه ابزار تكنولوژي در درجه دوم اهميت دارد. زيرا در شروع استعمار آنان تكنولوژي خاصي نداشتهاند و قدرت آنان بر اساس قدرت نرم بود. الان نيز فاصله تكنولوژيك زيادي وجود ندارد. به عنوان مثال ساختن بمب اتم الان در هند و پاكستان به راحتي صورت ميپذيرد. هرچند ايران به فكر ساختن بمب اتم نيست. اما اين توانايي را دارد كه در انرژي هستهاي بالاترين تكنولوژي را داشته باشد و هماكنون اين تكنولوژي در ايران وجود دارد. بنابراين فاصله تكنولوژيك آنقدرها هم نيست كه بتواند تسلطي ايجاد كند و تسلط به قدرت نرم بازميگردد. در هند ما همه نوع تكنولوژي داريم، اما در مقابل آنان دچار نگاه خودكمبينانه شدهايم كه اين ناشي از قدرت نرم است. مثال ديگر روسيه است. روسيه هنوز همان قدرت نظامي و تكنولوژيكي زمان شوروي سابق را دارد. به طوري كه ميتواند دهها بار غرب را با سلاحهايش شخم بزند. اما تحت قدرت نرم غربي ديگر ارادهاي براي روسيه نمانده است. بنابراين تنها راه ما در اين وضعيت اين است كه ساختارهاي جديدي براي نگاه نرم تدوين كنيم و بايد ببنيم كه درخواست ما مثلا از ساختارهاي آموزشي چيست و نيازها و استانداردهاي ما در اين نظام چگونه تامين ميشود. نه اينكه به نيازها و استانداردهاي آنها توجه كنيم.
- به عنوان آخرين سوال و در ادامه همين بحثي كه كرديد، و با توجه به جريانهاي جديد اطلاعات و ظهور رسانههاي جديد و شكلگيري رسانههاي كوچك فراگير، آينده را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
• اين درست است كه وضعيتهاي جديد در جريان اطلاعات فرصت ايجاد كرده است. به عنوان مثال اگر شما 10 سال پيش ميخواستيد كتابي را به دست همه برسانيد بسيار سخت بود. اما الان به راحتي ميتوان آن نشر داد و ابزار آن در اختيار ماست. هرچند نقطه شروع اين جريان ظهور اينترنت بوده است. اما در ادامه وضعيتي بوجود آمده است كه ابزارهاي كنترل اطلاعات را از بين برده است. اينترنت و فضاي جديد تبادل اطلاعات به دليل خطري كه نظام غربي را تهديد ميكرد ايجاد شده است. به اين معنا كه در دوران جنگ سرد، براي آنكه اطلاعات تحت تاثير بمباران اتمي احتمالي از بين نرود اينترنت ايجاد شد. اما همين مبادي جديد اطلاعات بعدا خود خطري براي غرب شده است. با همه اين اوصاف، اما بايد توجه كرد كه هنوز ابزارهاي كنترل ديگري وجود دارد. از جمله نظام آموزشي كه افراد را با القائات خاصي تربيت ميكند. ضمن اينكه قدرتهاي دستنشانده مثل هند، ابزار اين القائات هستند و به اين وضعيت كمك ميكنند. بنابراين تقاضا براي ارزشهاي غربي را حفظ ميكنند. نكته اين است كه ابزارهاي كنترل بسيار زياد است و به جريان رسانهها مرتبط نميشود. دوباره تاكيد ميكنم كه براي رهايي از اين وضعيت بايد به سراغ نظامهاي آموزشي رفت و آنان را بر اساس نظام بومي تعريف كرد. اصل اين است كه بايد ذهن را از قفس غربيها آزاد ساخت و اگر اين مسئله اتفاق بيفتد مسائل حل خواهد شد.
البته در مجموع من به آينده خوشبين هستم. ركود اقتصادي آمريكا و اروپا نشانه خوبي است. و يا يونان - كه ما آن تصاوير را از علم آنان داشتيم! – كه در وضعيت بسيار بدي به سر ميبرد. دولت جديد فرانسه نيز شايد مسير ديگري طي كند. بريتانياي قديم را به ياد بياوريد كه ميگفتند كه خورشيد هرگز در سرزمين ما غروب نميكند، اما الان در وضعيتي هستند كه خورشيد حتي در سرزمين خودشان هم طلوع نميكند، چون كشورشان مداوماً ابري است! تغيير را البته ميتوان در كشورهاي متعددي ديد. در آينده، صندوق بين المللي پول بايد سراغ كشورهايي همچون بزريل، تركيه، روسيه، هند و ... برود تا خود را تامين كند! با همه اين رويدادهاي جديد، بايد اتحاد و همدلي براي پايان بخشيدن به سلطه غربيها در ميان كشورها بوجود آيد. در پايان بايد تاكيد كنم كه ايران نقش قابل تحسين و شجاعانهاي را در اين زمينه ايفا ميكند.
پايان