جريان شناسي چيست و چه ويژگي هايي دارد؟ اگر امکان دارد به تقسيم بندي انواع جريان شناسي بپردازيد؟
جريان، تشكل جمعيت و گروه اجتماعي است كه بر مبناي فكري از نوعي رفتار اجتماعي برخوردار است. به يك جريان هنگامي جريان اطلاق ميشود كه سه ويژگي، پشتوانه تئوريك، برخورداري از گفتمان و زمينه اجتماعي و تعقيب اهداف عيني اجتماعي را داشته باشد.
از سوي ديگر گفتمان مجموعهاي از ايده، عقايد و باور است كه هويت را مي سازد. جريان شناسي گفتماني، شناخت عميقتري از جريانها به ما ارائه ميدهد كه به تحليل روند جريانها كمك ميكند و اين گفتمان باعث بصيرتافزايي و روشنگري ميشود. گفتمان با دلالتها و نشانهها شناخته ميشود که نشانه اول آن دال برتر و مركزي شامل هويتساز، كل واحد، وحدت بخش و نظميافتگي و دال شناور مي باشد.
دال شناور و فصل بندي از ديگر نشانههاي گفتمان است. عامل بقا و استمرار يك گفتمان وجود اين سه عامل در كنار يكديگر است كه اگر يك كدام از اينها محقق نشود گفتمان به فروپاشي منجر خواهد شد.
آيا گفتمان هايي که اشاره کرديد فقط ايجابي هستند يا گفتمان هاي ضد گفتمان مسلط هم وجود دارد؟ راه هاي تثبيت گفتمان مسلط چيست؟
خرده گفتمانهاي انحرافي به سه دسته «ليبراليسم، سازندگي»، «نئوليبرالي، اصلاحات» و «سنت گرايي و انحراف» تقسيم مي شود. خرده گفتمانهاي انحرافي به دنبال براندازي انقلاب اسلامي هستند. بازتوليد اولين عامل در استمرار گفتمان است و گفتمان انقلاب اسلامي امكان بازتوليد دارد؛ اين در حالي است كه خرده گفتمانهاي انحرافي مقطعي هستند.
«در دسترس بودن گفتمان» به عنوان دومين عامل از استمرار گفتمان انقلاب اسلامي است. اين عامل متناسب با هويت كنشگران بايد در دسترس و با هويت افراد سازگار باشد.
كارآمدي گفتمان و قابل اعتماد بودن نيز يكي ديگر از عوامل استمرار گفتمان انقلاب است و در اين مورد، گفتمان بايد پاسخگوي مطالبات و نيازها باشد.
گفتمان انقلاب اسلامي توانست خودش را در داخل و خارج از كشور بازتوليد كند؛ همچنين در دسترس مردم است كه ميتوان به نمونه آن يعني حضور مردم در انتخابات و در دسترس بودن گفتمان اصولگرايي اشاره كرد.
چگونه گفتمان تبديل به براندازي ميشود؟
اگر از بازتوليد گفتمان جلوگيري شود، يا اينكه بازتوليد انحرافي باشد يا دشمن در فضاي جنگ نرم گفتمان را از دسترس دور كند و مثلاً نسبت خشونت به آن بدهد، يا اعتبار و كارآمدي آن را زير سوال ببرد و بگويد گفتمان استبدادي است، آن گفتمان برانداز ميشود.
به عنوان اولين گفتمان، گفتمان انقلاب اسلامي را مورد بررسي قرار ميدهيم. اين گفتمان با دال برتر اسلامخواهي و به تعبيري اسلام ناب محمدي شناخته مي شود و امام خميني (ره) ميفرمايند كه تمام مقصد ما مكتب ماست.
ما در اسلام ناب، قائل به جامعيت دين هستيم؛ يعني اسلام براي مديريت جامعه است، مدل بين المللي و سياسي دارد، در درونش نظام ديني و مردم سالاري است و از طريق ولايت فقيه مشروعيت پيدا ميكند. شاخص اين اسلام ناب نيز امام خميني(ره) است و دالهاي شناور گفتمان انقلاب در دال اصلي دسته بندي ميشوند، اگر دال برتر را برداريم، دال شناور معنا نخواهد داشت.
دال هاي شناور گفتمان انقلاب اسلامي چيستند؟
استقلال، نفي سلطه، آرمانخواهي، ارزشگرايي، استكبارستيزي، صهيونيسم ستيزي و حمايت از محرومين را از دالهاي شناور گفتمان انقلاب اسلامي است.
گفتمان انقلاب اسلامي در دهه اول منجر به حذف و پيرايش گفتمان هاي انحرافي از حاكميت و جامعه شد و توانست مليگراها، ماركسيستها و جريانهاي التقاطي را از جامعه و حاكميت حذف كند.
همبستگي و انسجام ملي از ديگر دستاوردهاي گفتمان انقلاب اسلامي در دهه اول بود که دال برتر و شناور آن به جامعه هويت و انسجام بخشيد. گفتمان انقلاب، گفتمان مسلط جامعه شد كه با اين گفتمان تحريمها، ترورها و شورشها و تجريهطلبيها مهار شد.
گفتمان انقلاب اسلامي توانست غيرت ساز باشد؛ يعني خودش را مشخص و نسبت خود را با ديگران تعيين كند، گفتمان انقلاب توانست در دهه اول، غيرت را از داخل مرزها به خارج شكل دهد.
رابطه اين گفتمان فرامرزي با تحولات منطقه در چيست؟
پويايي گفتمان انقلاب اسلامي عامل شكل گيري موج اول بيداري اسلامي بود. وقتي اسلام خواهي و اسلام گرايي در منطقه ظهور يافت، گفتمان انقلاب اسلامي باعث ايجاد موج دوم بيداري اسلامي و شكل گيري راهبرد مقاومت اسلامي شد و همچنين در موج سوم با شكل گيري حركت اسلامي در منطقه ايفاي نقش كرد.
اين مقاومت اسلامي نشئت گرفته از هشت سال دفاع مقدس ما بود.
خرده گفتمان هاي انحرافي را بيشتر تشريح بفرماييد.
گفتمان انحرافي سازندگي كه ليبرالي بود از تلاقي چند ديدگاه به وجود آمد. در ديدگاه اول با توجه به ديدگاه امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري بايد با رياضت اقتصادي اين دوران را طي کرد و سازندگي را انجام داد.
ديدگاه دوم كه ديدگاه هاشمي رفسنجاني بود، معتقد است ما ميتوانيم با استقراض خارجي به سرعت رفاه و اقتصاد آزاد را در كشور ايجاد كنيم؛ ما در دوران سازندگي علاوه بر استقراض خارجي، از سرمايه داران فراري از كشور براي سازندگي ايران دعوت كرديم و توجيه هاشمي رفسنجاني اين بود كه ما از دوران براندازي، عبور و به دوران تثبيت رسيدهايم و آنها پذيرفتهاند كه ما ماندگاريم.
استقراض خارجي و دعوت از سرمايه داران فراري از كشور دو زمينه استحاله دال برتر انقلاب بود. در آن زمان يك تيم سه نفره براي جذب سرمايهداران فراري از كشور به خارج از كشور رفتند و آنها يعني سرمايه سالاران خارج از کشور، سه شرط عدول از ولايت فقيه، عدم حمايت ايران از تروريستها (نهضتهاي آزادي بخش) و اجازه فعاليت به آنان در کشور را گذاشتند.
همين گروه در دوران سازندگي به دنبال سرمايه گذاري خارجي، تبعيت از بانك جهاني و دعوت از ضدانقلاب براي سرمايهگذاري در داخل كشور بودند.
آيا همين مسئله سنگ بناي تمايل دولت هاشمي به مذاکره با آمريکا بود؟
ما مجبور شديم استكبارستيزي را در قالب تنشزدايي بياوريم كه زمينه سرمايهگذاري خارجي را فراهم كنيم و سال 69 عطاالله مهاجراني، مشاور هاشمي در روزنامه اطلاعات، مقالاتي را با عنوان مذاكره مستقيم با آمريكا به چاپ رساند كه پشت اين مقالات هاشمي رفسنجاني بود؛ چون روند هاشمي روند مذاكره با آمريكا بود.
در دوران سازندگي مقابله با استكبار و مذاكره با آمريكا تجويز شد و ساده زيستي جايش را به اشرافي گري داد و فاصله گرفتن مسئولان از مردم سبب ايجاد يك طبقه حاكميتي شد و دور شدن از عدالت اجتماعي شكاف طبقاتي را به وجود آورد.
عمل به توصيههاي نهادهاي جهاني اقتصاد مثل بانك جهاني و صندوق بين المللي پول باعث رهاسازي اقتصادي و تورم 50 درصدي شد كه امنيت ملي ما را به خطر انداخت.
البته جدا از مسائل اقتصادي در حوزه فرهنگي نيز تحولاتي رخ داد. آيا مي توان آن دوران را مبدأ حرکت انحرافي فرهنگ انقلاب اسلامي دانست؟
بي توجهي به فرهنگ در دوران سازندگي منجر به شكل گيري تهاجم فرهنگي در كشور شد. آن زمان يك تيم فرماسونري در شهرداري تهران شروع به ارزش زدايي كردند. آنها حتي نام خيابانهايي را كه به نام شهدا نامگذاري شده بود، عوض كردند كه اين كار با مخالفت و اعتراض رزمندگان مواجه شد؛ آنها خاكريز به خاكريز جلو ميآمدند و هدفشان تضعيف دال برتر گفتمان انقلاب اسلامي بود.
همان زمان بود که نظريه وكالت فقيه در دولت سازندگي مطرح شد. در اين نظريه گفتند رهبر به قم برود و اختياراتش را به هاشمي واگذار كند و در اين صورت امام خميني (ره) به عنوان شاخص، فراموش و براي مديريت جامعه، تخصص به جاي تعهد مقدم شمرده مي شد؛ آنها مديريت فقهي را به چالش كشاندند و گفتند مديريت بايد علمي و تخصصي باشد. جريان سازندگي يك خرده گفتمان انحرافي است. اين خرده گفتمان چون از دال برتر و شناور انقلاب اسلامي فاصله گرفت، شكست خورد؛ البته اگر اين خرده گفتمان بازتوليد يا استمرار مي يافت، گفتمان انقلاب اسلامي را به سمت براندازي ميبرد؛ آنها ميخواهند در چارچوب اجمال و وحدت ملي خود را بازتوليد كنند.
آيا اين رويکرد پشتوانه تئوريک دارد؟
ليبراليسم مكتب اصالت آزادي انسان است. در اين مكتب در زمينه اقتصادي با ابزار غيرمشروع به دنبال سود خود هستند و اصالت، سود و سرمايه است و در آن عدالت نيست.
ليبرال اقتصادي فضاي باز اقتصادي را ميطلبد كه آن نيز فضاي باز فرهنگي را خواهان مي باشد؛ ليبراليسم اقتصادي زمينه ساز ليبراليسم فرهنگي است كه پايه اول ليبراليسم فرهنگي تساهل و تسامح است.
مدارا پايه دوم ليبراليسم فرهنگي است. در اين امر نبايد حساسيت داشته باشي، بايد از كنار مسائل عبور كني و حق تذكر به بدحجاب را نداري.
ما در دوران سازندگي شاهد سياست هاي اقتصادگرايانه در دولت وقت بوديم، حتي يکي از مسئولين در خصوص فشار تورم به مردم گفته بود ما تاکنون شهداي جنگي داشتيم از اين به بعد شهداي اقتصادي داريم.
پايه سوم اباحه گري به معناي برداشتن مرزهاي حرام و حلال الهي بود. در اين امر حتي همجنس بازي نيز امري عادي ميشود و معتقد است كه رابطه دختر و پسر حتماً نبايد به ازدواج ختم شود كه اين حرف را نيز فائزه هاشمي در روزنامه زن گفت؛ در زمان هاشمي رفسنجاني به حجاب تاخته شد و كت و دامن به عنوان حجاب ترويج شد. در ليبراليسم سياسي دين در اداره جامعه هيچ نقشي نبايد داشته باشد.
در ادامه جريان شناسي گفتماني به دولت اصلاحات مي پردازيم. نظر شما در اين خصوص چيست؟
مردم در سال 76 با انتقاد و عدم رضايت از سازندگي به اصلاح طلبان راي دادند و مردم احساسشان اين بود که خاتمي که با شعار خط امام و نيروهاي خط امامي مي آيد به مسئله عدالت و معيشت مردم توجه مي کند.
جريانها بايد در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامي فعاليت كنند، اگر اصلاحات بخواهد دوباره به قدرت بازگردد بايد در چارچوب گفتمان انقلاب بازتوليد شود؛ اين گروه زمان خاتمي روي كار آمدند، اما چون در دسترس نبودند و مردم به آنها اعتماد نداشتند، قدرت بازتوليد پيدا نكردند و شكست خوردند. خردهگفتمانهايي مانند اصلاحات، سازندگي و انحرافي در چارچوب براندازي گفتمان انقلاب اسلامي فعاليت ميكنند و اگر عنصر هويت ساز و وحدت بخش به عنوان دال برتر گفتمان انقلاب تضعيف و استحاله شود، گفتمان در مسير براندازي خواهد بود.
دولت اصلاحات در چارچوب براندازي عمل كرد و هم اكنون جريان انحرافي نيز در چارچوب براندازي گفتمان انقلاب عمل ميكند و كليت دولت نهم و دهم اصولگراست؛ اما هدف جريان انحرافي با نفوذ در اين دولت، استحاله و براندازي است.
اگر دالهاي شناور يا ساير عناصر شكلدهنده گفتمان به هر دليل فروپاشي شوند، گفتمان انقلاب به سمت براندازي خواهد رفت.
وجود اختلاف بين آيت الله خامنه اي در زمان رئيس جمهوري ايشان با نخست وزيري موسوي در سال 64 به بعد، باعث شكل گيري جريان چپ در كشور شد؛ دفتر تحكيم وحدت از رياست جمهوري آيت الله خامنه اي حمايت نكرد و حتي فضاي تخريبي را عليه ايشان ايجاد کرد و بعد از رحلت امام خميني (ره) جريان چپ و دفتر تحكيم حاضر به بيعت با مقام معظم رهبري نشدند.
البته دولت اصلاحات نيز پشتوانه هاي فکري همچون سروش داشت.
ترويج افكار اومانيستي توسط سروش، متاثر از کوپر بود. اين ترويج باعث ايجاد گفتمان نئوليبراليسمي شد و از سروش به عنوان معتزله ايراني ياد ميشود.
از وقتي مباحث سروش در جلسات خانگي دفتر تحكيم شروع شد، در سال 72 شاهد شكل گيري حلقه كيان و انجمن اسلامي در دانشگاهها هستيم؛ سروش معتقد است حقيقت دين از معرفت دين جداست؛ يعني نسبت گرايي، امكان دسترسي به حقيقت دين وجود ندارد؛ يعني كثرت گرايي، معرفت ديني امري بشري است؛ يعني قداست زدايي، احكام ديني تاريخ مند است و يعني نفي حجيت و اين موارد پايه مكتب نئوليبراليسم است.
دال برتر انقلاب، اسلام ناب محمدي است اما دال برتر سروش اومانيسم بود. در اين پروژه فقاهت، روحانيت و ولايت نفي ميشود؛ به طوري كه در ماهنامه «كيان» در سال 77 سروش ميگويد ختم نبوت، ختم ولايت است.
سروش حقيقت دين را صامت مي داند. يعني ديگران آن را معرفي کردند يعني معرفت ديني اصل دين نيست، دين با وحي و قرآن معرفي شده و محکمات و متشابهات دارد و ائمه (ع) اين قرآن را تفسير و بعد از خود به کارشناسان ديني دادند مي دانست که اين حرف ها دال برتر انقلاب اسلامي را هدف گرفت. دال شناور سروش نسبتگرايي، كثرت گرايي، قداست زدايي، شكگرايي و عرفي كردن دين و معرفت ديني است، حسين بشيريه كه متأثر از وبر و ماركسيستها بود، دوران امام را تحليل و با دانستن کاريزما بودن آن براي بعد از دوران امام نسخه پيچيد. آيا امام خميني(ره) کاريزماست؟ اگر اين را بگوييم در حق امام خميني(ره) ظلم کرده ايم؛ چون امام زمان(عج) در قالب نائب امام زمان و ولايت فقيه معنا مي يابد و اين ارتباط اخلاقي براساس رابطه عقلانيت و در چارچوب فلسفه امامت قابل تحليل است که آنها آن را ناديد گرفتند.
اين فرد معتقد بود دوران امام دوران كاريزما بود و مردم يك ارتباط عاطفي با امام خميني(ره) برقرار كرده بودند و اين در حالي است كه رابطه مردم با امام رابطه عقلاني بود و بشيريه در صدد بود جنبه ولايت گرفته شود و در دوم خرداد اين پروژه شكل گرفت كه رهبر از مشروعيت بيفتد.
بشيريه دال مركزي گفتمان اصلاحات را مردم معرفي ميكند كه در اينجا مردم و قانون، منهاي اسلام ميشود؛ اما مردم ما ديندار بودند و بعد از مدتي فهميدند كه با يك عمامه مشكي و يك آخوند خوشگل سرشان را كلاه گذاشته اند. ما نميتوانيم خسارت آن دوران را جبران كنيم و بلايي كه در دوران اصلاحات بر سر جامعه ديني ما آمد، حالا حالاها قابل ترميم نيست؛ مردم جايي كه احساس كردند كه گروهي با هويتشان ناسازگار است، با آن فاصله گرفتند.
آيا در اين دوراني که گفتمان سازندگي و ليبرال در حال نشو و نما بودند گفتمان اصيل انقلابي در مقابل آن ظهور نکرد؟
سال 77 يكي از نقاط عطف براي بازتوليد گفتمان انقلاب و ظهور اصولگرايي توسط رهبر معظم انقلاب بود. رهبر انقلاب در اين سال ملاک هاي اعتقاد به جامعيت دين، اعتقاد به ولايت و قبول امام خميني(ره) به عنوان شاخص را براي خودي تعريف کردند.
از دستاوردهاي ظهور گفتمان اصولگرايي ميتوان به تعريف خودي و غيرخودي، بازسازي دال مركزي انقلاب اسلامي، شاخص گفتمان، نامگذاري سالها مانند سال عزت حسيني و علوي اشاره كرد که در سال 81 در انتخابات شوراها با دال شناور خدمترساني، راي مردم به گفتمان اصولگرايي داده شد.
اين راي نبايد به اسم شخص يا اشخاصي مصادره شود و هر كس كه مدعي ابداع گفتمان اصولگرايي است بايد به او بگوييم غلط كردي؛ چون رهبر انقلاب صاحب اين گفتمان است و ايشان در سال 87 اين گفتمان را در دانشگاه علم و صنعت تبيين کردند.
اعتقاد به اسلام ناب محمدي را دال برتر اصولگرايي و اعتقاد به مردم سالاري ديني، پيشرفت، شايستهسالاري، قانونگرايي، پايبندي به وحدت كلمه و ساده زيستي را از دالهاي شناور اصولگرايي بود.
در مقابل اين گفتمان اصولگرايي چه مقاومت هاي داخلي و خارجي وجود داشت؟
روزنامه آلماني سال 84 اعلام کرد بايد به عجايب هفت گانه دنيا يک حادثه ديگر اضافه کنيم که مردم بعد از 27 سال به گفتمان انقلاب اسلامي راي دادند که باعث موج سوم بيداري اسلامي شد.
آمريكاييها براي مهار گفتمان انقلاب اسلامي در تلاش جدي هستند، مهار انقلاب رابطه مستقيم با پيچ تاريخي دارد، آمريكاييها با فعال كردن يكي از مراكز مطالعاتي خود به نام رند وابسته به پنتاگون، از سه ظرفيت براي مهار اصولگرايي نام ميبرند كه اين سه ظرفيت سازندگي، اصلاحات و سنتگراهاست.
در بازتوليد گفتمان يا بايد از آن جلوگيري شود يا بايد گفتمان بدلي را جايگزين كرد تا مردم نسبت به گفتمان اصلي بدگمان شوند و به گفتمان بدلي اميدوار؛ منابع اين سه خرده گفتمان انحرافي، اومانيست و ضدانقلاب است.
گفتمان سنتگرايي با نام سيدحسين نصر شناخته ميشود كه اين فرد مشاور فرح پهلوي بود و مأموريت داشت كه با ارائه تفكر سنتگرايي و اسلام عاري از سياست در كشور فعاليت كند كه بعد از پيروزي انقلاب از ايران فرار كرد.
اين فرد که از تئوريسين هاي برجسته فراماسونري است و برخلاف خيلي ها محمدرضا شاه را فردي وطن دوست مي داند. سنت گراها معتقدند که سنت به معناي حقايق و اصولي داراي منشا الهي و از طريق پيامبران و اوتاد وحي و الهام شده است؛ همچنين در اصل اول حکمت خالده همه اديان را در ظاهر متفاوت و در باطن داراي وحدت مي دانند.
آنها معتقدند جوهر همه اديان يکي است و اصل دوم آنها وحدت متعالي اديان است که همه اديان تعالي بخش هستند که اين امر با جامعيت و برتر بودن دين اسلام در تعارض است و نبايد بر روي دين تبليغ کرد.
در پايان اگر نکته نظري داريد بفرماييد.
دشمن مي خواهد زمينه تنزل انقلاب اسلامي در انتخابات آينده را ايجاد و زمينه پيروزي خرده گفتمان هاي انحرافي را فراهم کند. ما بايد به دنبال ترويج گفتمان انقلاب اسلامي و بازتوليد آن باشيم و دشمن اگر نتوانست در گفتمان انقلاب اسلامي تشدد ايجاد کند، کارآمدي آن را مي زند.