به گزارش دیدبان،شکاف میان ادبیاتی که پس از انقلاب ظهور کرد با آن چه پیش از انقلاب توسط پیشگامان ادبیات داستانی ترجمه و تألیف شده بود و در دهههای بعد در قالب ادبیات سورئال، ناتورئال و فرمالیسم ادبی دنبال شد، قابل توجه است. بنا بر این، ماهیت ویژهی ادبیات پس از انقلاب و فاصلهی (مراد از فاصله، تفاوت ماهوی در محتوا و صورت است) آن با گذشته، خود هم فرصت و هم تهدیدی برای ادبیات به شمار میرفت. در حقیقت میتوان گفت میزان غافلگیری ادبیات داستانی با ظهور ادبیات پس از انقلاب بیش از غافلگیری اجتماعی رخ داده توسط انقلاب بود. زیرا نیروهای انقلابی با همان اندیشهای که به قیام برخاسته بودند و با همان مبانیای که دربارهی آن سالها تأمل شده بود به دوران پس از انقلاب وارد شدند.
اما در ادبیات داستانی با نوعی زایش نویسنده مواجه بودیم. پیشینه و درک روشنی از داستان نویسی دینی با کارکردهای اجتماعی پیش از پیروزی انقلاب وجود نداشت و تنها نمونههای اندکی از داستانهای بلند و کوتاه عموماً با موضوعات تاریخی توسط یکی دو چهرهی ادبی تولید شده بود. اما این نمونههای اندک، نه از سوی نویسندگان آنها به عنوان ادبیات داستانی نوین دینی معاصر تلقی میشد و نه در حوزهی داستان نویسی حرفهای جایگاهی درخور کسب کرده بود.
تفاوت ادبیات داستانی با رخدادهای اجتماعی آن است که اساساً ادبیات داستانی متعهد (متعهد واژه ناگزیری است برای آن چه پس از انقلاب رخ داد) پیش از انقلاب نه سابقهی آفرینشی قابل توجهی داشت و نه هنرمندان شناخته شدهای؛ بلکه انقلاب هنرمند و هنر را به یکباره پدید آورد. پس از این دوره، داستان نویسان شناخته شدهی پیش از انقلاب (نسل اول داستان نویسی) در سکوتی معنادار- که خود بسیار قابل تأمل است- اساساً وارد دایرهی آفرینشگری در جهت اهداف و آرمانهای انقلاب نشدند.
آن چه فرصتی برای ادبیات انقلاب فرض میشد، خروج قهری نویسندگان پیش از انقلاب و درونی نویسی آنان بود. درونی نویسی در ساحت ادبیات داستانی از خصوصیات و شاخصهای مهم این دوران است. این خصوصیت به عنوان امری قاعده ساز در دههی نخست پس از انقلاب به شدت بر ادبیات داستانی ما تأثیر گذار بود، خلاقیت به خرج داد و بیرون از قواعد مرسوم مکاتب ادبی به خلاقیت پرداخت.
بر اساس فرضیهی درونی نویسی، با پایان یافتن جنگ، فضای جنگ و جهاد نیز تغییر یافت و کشور وارد فضای سازندگی، رشد و توسعهی اقتصادی شد. چنین فضای جدیدی مقتضیات خاص خود را در جامعه ایجاد کرد و نویسنده، از درونی مینوشت که این مقتضیات را برآورده ساخته، منعکس کند. در واقع تغییر ماهوی تجربیات به تغییر ماهوی بطئی ادبیات انجامید. ظهور گونههایی چون ادبیات سیاه جنگ و بازگشت صوری و محتوایی رویکرد غرب گرایانه در ادبیات داستانی معاصر ایران از تبعات این تحول است. هر تحقیق یا پژوهشی در زمینهی ادبیات داستانی معاصر نیازمند به اصل ثابتی برای اثبات فرضیهی خود است. این اصل ثابت که بن مایهی هر تحلیلی دربارهی ادبیات بعد از انقلاب است، بر چند رکن بنا شده است:
- ادبیات داستانی پس از انقلاب، دورهی جدیدی را رقم زد.
- دورهی جدید، تفاوت ماهوی با دورهی گذشته دارد.
اقرار به آغاز دورهی جدید کمابیش در تحقیقات ادبیات داستانی معاصر از سوی طیفهای مختلف فکری به چشم میخورد. اما ویژگیهای ماهوی این دوره همچنان بخش مغفول تحقیقات ادبی است. کدام یک از ارکان و شاخصههای ادبی این دوره را میتوان به عنوان عنصری ماهوی و اصیل برای ادبیات تصور کرد؟
اگر نویسندگانی که زاییدهی جریان انقلاب بودند محور این تحول قرار گیرند، در هر دورهای معیار ادبیات خواهند بود. در نتیجهی، معیارهای ادبی جای خود را به نقد و تحلیل شخصیت خواهند داد. از سوی دیگر، نویسندگان این نسل سیرهی اعتقادی و سلایق ادبی واحدی را دنبال نکردهاند. از این رو، چگونه میتوان مسیر ادبیات انقلاب را از میان سلایق و افکار مختلف و بلکه معارض تشخیص داد؟ چنین روشی با وجود غیرادبی بودن و معضلات دیگر هم اکنون کاربردی قابل توجه در میان اهالی ادبیات یافته است. تقسیمبندی نویسندگان به نویسندگان جبههی انقلاب، دفاع مقدس، نویسندگان روشنفکر و شبه روشنفکر بر همین اساس شکل گرفته است. این تقسیمبندی ریشه در عنصر شخصیت و اختصاص ادبیات پس از انقلاب در آن دارد.
شاخصهای که شاید در سالهای پس از انقلاب شاخصهای کمابیش دقیق در تقسیمبندی ادبیات انقلاب و متعهد با دیگر شیوههای ادبی به دست میداد. زیرا در آن زمان، پیش از این که ادبیات انقلاب با شاخصههایش شناخته شود، این نویسندگان انقلابی بودند که به آن هویت میبخشیدند، پس از گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب، نویسندگان انقلابی معیار مبهمی در تقسیمبندی ادبیات است. بلکه ادبیات به چنین تقسیمبندی نیازی ندارد و این تقسیمبندی در گشودن معضلات ادبی از کارآمدی و دقت علمی لازم برخوردار نیست. نویسندگانی که خود جزو نویسندگان نسل اول ادبیات جنگ تلقی میشدهاند و کارنامهی درخشانی در آفرینش ادبی دارند اکنون، در نقطهی مقابل دیدگاه آن روزشان قرار دارند. این در حالی است که عموماً در تقسیمبندی ادبیات داستانی بر اساس نویسندگان، این سابقهی درخشان مدخلیت پیدا میکند و مرزهای تقسیم را در هم میریزد.
به نظر میرسد موضوع[2] نیز نمیتواند محور این تحول فرض شود. اصطلاح موضوع به اندازهی کافی مجمل و نارسا است که نمیتواند بنیانی بر تحلیل ادبی باشد. رجوع به اصطلاح نامهها و کتابهای آموزش داستان نویسی روشن خواهد کرد، اصطلاح موضوع در ادبیات داستانی، اصطلاحی مبهم و اختلافی است که پیوستگی روشنی با دیگر عناصر داستانی ندارد. بنابر این نمیتواند محوری برای تحلیل دیگر عناصر داستانی قرار گیرد و الگویی داستانی را ترسیم کند. شیوههای متداول تقسیمبندی ادبیات داستانی معاصر تا حدود زیادی به سمت تقسیمبندی موضوعی رفتهاند. رواج نام گذاری بر گونههای ادبی بر اساس موضوع، راه اندازی جشنوارههای متعدد موضوعی، نقد موضوعی و حمایت و سیاستگذاری موضوعی گویای اهمیت یافتن این گونه از تقسیمبندی در ساحت ادبیات داستانی معاصر است.
تقسیمبندیهای موضوعی بهخصوص در دو دههی اخیر نشان دادهاند از جامعیت و مانعیت لازم برخوردار نیستند و ادبیات انقلاب و دفاع مقدس را به گونههایی بیهویت تبدیل میکنند. شاهد گویای ناکارآمدی این تقسیمبندیها تغییر اصطلاحات موضوعی به اصطلاحات مضمونی در طول دورههای ادبی است. به عنوان مثال برای ادبیات مربوط به جنگ هشت ساله بین ایران و عراق تعابیر متعددی در طول سالیان گذشته متداول گشته و برخی نیز منسوخ شده است. پیدایش اصطلاحات جدید یا تفسیرهای متناقض از اصطلاحات گذشته، نشان دهندهی ناکافی بودن تعاریف گذشته برای یافتن ماهیت ادبیات پس از انقلاب و تلاش اهالی ادبیات برای یافتن عنوانی جامع و مانع برای ادبیات است.
در این میان، گروهی اصطلاح جنگ را به گونهای تعریف کردهاند که از زمان تولد تا هنگام مرگ بر زندگی انسان قابل اطلاق است و طول حوادث تاریخی را شامل میشود. هر گونه تضادی بین انسان با دیگری و حتی با خود نوعی جنگ به حساب میآید.[3] اما در حالی که عدهای بر عنوان ادبیات دفاع مقدس تأکید میورزند، گروهی دیگر معتقدند یا اساساً هیچ جنگی مقدس نیست یا اگر هم جنگ ما مقدس بوده است این تقدس نباید به ادبیات راه پیدا کند. به این معنی که ادبیاتِ دربارهی جنگ، مقدس نخواهد بود زیرا ادبیات مقدس را نمیتوان، نقد کرد.[4]
برخی نیز که با اصل تقدس جنگ تحمیلی موافق هستند، معتقدند این تقدس، خاصهی جنگ تحمیلی میان ایران و عراق نیست بلکه هر جنگی از سوی دفاع کننده مقدس است و هر تهاجمی نیز نامقدس خواهد بود.[5] در مقابل عدهای قرار دارند که معتقدند، تنها دفاع از حق مقدس است و تهاجم باطل نامقدس خواهد بود. بنابراین نه هر دفاعی مقدس است و نه هر تهاجمی نامقدس. این دو رابطهی عموم و خصوص من وجه دارند. عدهای دیگر معتقدند اصطلاح دفاع مقدس تاریخ مصرف دارد و بهتر است با پایان یافتن کارکرد تبلیغاتی و تهییجی آن در زمان جنگ، این واژه نیز به جنگ تغییر یابد.[6]
عدهای دیگر ترجیح دادهاند با برجسته ساختن جنبهی پایداری جنگ، به جای به کارگیری عنوانی خاص، از عناوین مستعمل دربارهی بخشی از جنگهای تاریخ همانند ادبیات پایداری[7] و مقاومت استفاده کنند. در دورههای بعد، با تولید آثاری از اواخر دههی 60 و ادامهی روند آن در دهههای 70 و 80 که با نگاهی متفاوت به روایت جنگ میپرداختند و مانند گذشته، جنبههای حماسی را مورد توجه قرار نمیدادند، اصطلاحات نوپدید دیگری وارد گفتمان ادبی شد تا این جریان را تحدید کند.[8]
گروهی از نویسندگان نسبی گرا که هر تجربهای از جنگ را لباس واقع میپوشانند، از به کار بردن اصطلاح دفاع مقدس یا پایداری پرهیز کردند. به عقیدهی اینان، جنگ چهرههای متفاوتی دارد بلکه به تعداد آدمهای شرکت کننده در جنگ تجربه از جنگ وجود داشته به همان تعداد، روایت نیز میتواند وجود داشته باشد. بنابراین تمامی روایتها زیر مجموعهی ادبیات جنگ قرار میگیرد.[9]
برخی دیگر با پذیرش تقدس دفاع ایران در برابر تهاجم ارتش بعثی، نام خود را نویسندگان ضد جنگ گذاشتند. به عقیدهی اینان، ما در طول هشت سال درگیری نظامی با عراق، جنگ نکردیم، بلکه دفاع کردیم. بنابراین، در طول هشت ساله جنگمان ضد جنگ بودهایم.[10] دستهی دیگر، اساس وجود ادبیات ضد جنگ-حتی در غرب- را انکار کردهاند و این اصطلاح را جعلی دانستهاند.[11] اما گروهی دیگر، با اعتقاد به اینکه این اصطلاح (ضد جنگ) از مواریث ادبیات داستانی جنگ جهانی دوم است، استفاده از آن را روا ندانستند و به کار برندگان آن را متهم به نا آشنایی با ادبیات جهانی کردند.[12] گروه بعد معتقدند، آن چه در ادبیات ما رخ داده است، مخالفت با جنگ نیست بلکه تأکید بر سیاهیها و سختیها در عین پذیرش حقانیت ما در دفاع است. بنابراین بهتر است از اصطلاح ادبیات سیاه جنگ از آن یاد شود.
عدهای معتقدند، آن چه در برخی داستانها مشاهده میشود، مخالفت با جنگ نیست بلکه مخالفت با اندیشهی مقدس دفاع است که میخواهد از دفاع تقدس زدایی کند. بنابراین اصطلاح داستان ضددفاع مقدس توسط این گروه به کار برده شد.[13] و بالاخره، همچنان عدهای معتقدند، مخالفت با تقدس، مخالفت با دفاع است پس ادبیات ضد جنگ در داستان نویسی ما قابل شناسایی است. تقسیمبندیهای یاد شده، نتیجهی تلاش اهالی نقد و نظر در تنقیح ادبیات داستانی، تقسیم و تنویع آن است. ضرورت این تنویع و تقسیم بهخصوص در سالهای پس از دفاع مقدس بیشتر احساس میشد. زیرا:
1- در این دوره، نویسندگان شبه روشنفکر به صورت فعالتری به نوشتن دربارهی فضای بعد از انقلاب روی آوردند.
2- زمان پس از جنگ، رویکردهای غیرمتعارفی را در روایت از جنگ پیش کشید.
3- نویسندگان نسل دفاع مقدس آثاری متعارض با دورهی جنگ خلق کردند.
بخشی از این تقسیمبندیها نه بر اساس ماهیت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس که به عنوان واکنشی از سوی منتقدان برای حفظ کردن مرزهای گذشته و نگاه داشتن برخی آثار و نویسندگان در زمرهی نویسندگان و آثار انقلاب صورت گرفت. این رویکرد انفعالی در صدد گشاده ساختن تعاریف برای حفظ ماهیاتی بود که ذاتاً قابل جمع نبودند و این شیوه همچنان دستیابی به تعاریف را به تأخیر میانداخت. ضمن آن که این شیوهی ناقص و معیوب که از ساحتهای سیاست ورزانه و دلجویانهی ادبی نشأت گرفته بود، به روی دیگر سکهی این فرضیه توجه نداشت.
با غلبهی وجه جامعیت ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس، امکان ظهور و بازگشت جریان شبه روشنفکری به ادبیات انقلاب مهیا میشد. با این تفاوت که این جریان معیوب این بار نه به عنوان یک میهمان خارجی بلکه به عنوان حرکتی در متن ادبیات انقلاب شناخته میشد. از سوی دیگر، این جریان به دلیل اصرار خود بر جامعیتی که تحقق آن غیر ممکن مینمود، اندک اندک به بنمایههای ادبیات غرب که در آن مرزهای ایدئولوژیک سهمی در ماهیت ادبیات ندارند نزدیک شد. این در حالی بود که ماهیت ادبیات در جریانهایی چون انقلاب و دفاع مقدس کاملاً ایدئولوژیک بود و نتیجه آن شد که بخشی از تئوری پردازی ادبیات انقلاب به سمت ایدئولوژی زدایی پیش رفت.
جریان ادبیات دفاع مقدس که سهم عمدهای از تلاش نویسندگان انقلاب را در طی سه دههی اخیر به خود اختصاص داده بود، به واسطهی جایگاه تاریخی خود کانون توجه این تقسیمبندی معیوب – که بعضاً با دواعی دلسوزانه صورت میگرفت و در صدد جذب حداکثری و حفظ نویسندگان انقلاب در جبههی ادبی انقلاب بود- قرار گرفت. این امر زمینه را برای بزرگترین انحراف در ادبیات داستانی پس از انقلاب صورت داد. انحرافی که با ظاهری مخاطب پسند و شعارهایی از جمله، بیان حقیقت، کلیشه زدایی و جهانی نویسی، همراه شده بود. این جریان در ابتدا در صدد تغییر اهداف، رویکردها و غایت ادبیات دفاع مقدس بود، اما در بخش قاعده سازی و فرضیه سازی برای ادبیات به دفاع مقدس بسنده نکرده، در گامهای بعد، ادبیات انقلاب و اساس ادبیات دینی را هدف قرار خواهد داد و ادبیات پویای پس از انقلاب را به دخمههای ترجمهای و تهی پیش از انقلاب باز خواهد گرداند.
ویژگی دیگر این گفتمان انحرافی آن است که از حوزهی درون انقلابی به تئوری پردازی دست میزند. ادبیات متفاوت دفاع مقدس که از آن به ادبیات سیاه تعبیر میشود، از درون جریان ادبیات متعهد دفاع مقدس و نویسندگان آن شکل گرفت، بنابراین، این گفتمان نه در بیرون این جریان که در متن این جریان در حال انجام است. از این رو، قدرت نفوذ و چانه زنی بالاتری نسبت به برخی مکاتب شناخته شدهی ادبی جهان برخوردار است.
رشد این جریان در غفلت نقد فعالانه در حوزهی ادبیات داستانی فزونی یافته است. این جریان بدان دلیل که با بنمایههای فکری شیعی و اسلامی مباینت دارد و از سوی دیگر، قادر به اظهار پیوستگی عمیق خود با مبانی فکری اومانیستی غربی نیست، حرکت خود را بر پایهی مشهورات ادبی و ژورنالیسم بنا نهاده است. مظلوم نمایی ادبی، پیش کشیدن سوابق و افتخارات نویسنده در متن گفتوگوی ادبی، جدل بر پایهی معیارهای غیرادبی از شیوههای مرسوم این جریان است. این راهکارها در فضای ادبی کنونی کشورمان که در آن نقد ادبی و حوزههای نقد منفعلانه عمل میکنند شرایط مناسبی را برای فضا سازی و تأثیرگذاری بهخصوص بر مخاطبان عام داستان پیدا کرده است. از این رو، پرسش از ماهیت ادبیات دفاع مقدس که نگاهی عمیق به ماهیت دفاع مقدس و کارکردها و جلوههای داستانی این حقیقت نورانی دارد، مهمترین پرسشی است که چالش خطر آفرین ادبیات سیاه دفاع مقدس را جبران خواهد کرد. این پرسش عمیقاً دینی، مبانی غربی داستان را مورد بازخوانی منتقدانه قرار میدهد و ظرفیتهای ناب داستان انقلاب و جنگ را در حوزهی ادبیات داستانی قاعده سازی مینماید.(*)
پینوشتها:
[1] - انقلاب در چه حوزههایی تغییر به وجود آورد؟ در پاسخ به این پرسش عواملی قابل شناسایی است: موضوعات جدید (تجربیات جدید)، نویسندگان جدید، آزادی انتشار، مخاطب آرمانی جهانی، نیازهای ناشی از تشکیل حکومت اسلامی، مخاطب جدید و مطالبات جدید.
[2] - محوریت موضوع بدان معنا است که ادبیات داستانی انقلاب به واسطهی استفاده از موضوعاتی همانند انقلاب و دفاع مقدس از دورههای گذشتهاش ممتاز میشود. این خصوصیت موضوعی است که اصلیترین جنبهی ادبیات پس از انقلاب را رقم میزند.
[3] - «عرصهی زندگی انسان هیچگاه از مبارزه و کشمکش و جنگ خالی نبوده است و هرگز نیز نخواهد بود. این مبارزه که در اصل برای ادامه و بقای حیات است در حقیقت با نخستین تغلا و گریه او از بدو تولد- در اثر گرسنگی درد یا رنج- آغاز میشود و سپس در طول سالیان بعد زندگی برای احقاق یا اثبات حقانیت خود در اشکال و صورتهای مختلف ادامه مییابد. تا آن جا که حتی در راحتترین و مناسبترین دورانهای زندگی -از نظر عوامل و اسباب بیرونی- کشمکش درونی و نفسانی اوست که رهایش نمیکند و آرزوی آسایش و آرامش مطلق را بر دل او میگذارد. در عرصهی ادبیات و محور اصلی قسمت اعظم آثار ادبی به ویژه داستان شرح همین کشمکشهای پایان ناپذیر و همیشگی انسان است به گونهای که بدون این عنصر بخش بزرگی از آثار ادبی به هیچ وجه پا نمیگرفت و آفریده نمیشد.» محمد رضا سرشار؛ رابطهی ادبیات و جنگ در طول تاریخ؛ ماهنامهی ادبیات داستانی؛ شمارهی 73؛ ص20.
[4] - «وقتی مینویسیم ادبیات دفاع مقدس، معنیاش این است که آن چه ما مینویسیم، تقدس دارد و این جهت خاصی به مخاطب میدهد که نقد آن را با مشکل مواجه میسازد.»؛ رضا رییسی؛ کند و کاو...؛ ص 111.
«متأسفانه بسیاری از نویسندگان و دوستداران ادبیات جنگ بر این باورند که چون موضوع این آثار دفاع هشت سالهی ملت ایران است پس این آثار از نوعی قداست برخوردارند. به عبارتی قداست موضوع را مایهی قداست آثار میدانند.» بلقیس سلیمانی؛ تفنگ و ترازو؛ ص 11.
[5] - «ادبیات دفاع مقدس در واقع اصطلاحی است که ما ساختیم. توی دنیا معمولاً تأکید نمیکنند که همهی دفاعها مقدساند.» محمد ایوبی؛ کند و کاو...؛ ص106.
[6] - «به نظر میرسد که این کار برای سالهای اول جنگ درست بود چون حالت تبلیغی داشت و برای فضای آن زمان لازم بود. ولی اکنون شخصاً به عنوان کسی که آثار زیادی در این باره نوشتهام ضرورتی برای چنین تقسیمبندیای نمیبینم....» حسین فتاحی؛ کند و کاو...؛ ص 100.
[7] - «محمد حنیف» دربارهی نظر «غالی شکری» دربارهی ادبیات مقاومت میگوید: «از دیدگاه غالی شکری، ادب پایداری چهرهی انسانی عامی دارد که این چهره وقتی در شکلهای مختلف تضادهای زندگی انسان ترسیم میشود در هیچ قالب ملی یا چارچوب اجتماعی خاص نمیگنجد و این را یکی از جنبههای ایجابی مهم این گونه آثار ادبی میپندارد.» کند و کاوی پیرامون ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس؛ ص 39.
[8] - «در دههی هشتاد که از آن میتوان به نام عصری یاد کرد که عصر عکس العمل به تابوهاست. خط قرمزی تقریباً وجود ندارد. درستی و نادرستی در یکدیگر ادغام شدهاند. رفتارها بر اساس عرف انجام میگیرد یا افرادی این رفتارها را دیکته میکنند. هنرمند سعی میکند خطوط قرمز را بشکند و وارد جبهههایی شود که میتوان با تسامح از آن به عنوان ادبیات فرهنگ نام برد .... بسیاری از آثار دفاع مقدس از خطوط قرمز گذر کردهاند و به نوعی تابوشکنی نمودهاند و این داستانها نیز به عنوان داستانهای متعالی معرفی و دیده شده است. ما در دههی هشتاد شاهد این نوع نگرش هستیم.» منوچهر اکبرلو؛ سایت سازمان تبلیغات.
[9] - «به تعداد آدمهایی که در تجربهی جنگ حضور داشتهاند و میتوانستند حضور داشته باشند تجربهی روایت و درک از جنگ وجود دارد.
این امر به مثابهی پذیرش تکثر روایتهای داستانی از جنگ است. بلقیس سلیمانی؛ تفنگ و ترازو. ص 11.
[10] - «من همیشه گفتهام که نگاهم به جنگ از سر ضدیت با آن است. یعنی من صد در صد نویسندهای ضد جنگ هستم و اصلاً نویسندهای را نمیشناسم که مدافع جنگ باشد. ... مجید قیصری؛ «نویسندهی ضد جنگ هستم»؛ تهران امروز؛ 7/5/1388.
[11] - «در دام تقسیمبندی فرضی، جعلی و نادرست و دو قطبی ادبیات جنگ و ادبیات ضد جنگ نیفتیم. برای این که به دشواری بتوان نویسندگان و آثار قابل اعتنایی را یافت که ستایشگر و مبلغ بی قید و شرط جنگ باشند. ... در دل بیشتر قریب به اتفاق آثار جنگ قرائت ضد جنگ نیز نهفته است. به عبارتی در بیشتر موارد ادبیات ضدجنگ در دل همان ادبیاتی نهفته است که ما آن را ادبیات جنگ مینامیم.»؛ رضا نجفی؛ کند و کاو...؛ ص117.
[12] - احمد دهقان؛
[13] -"در حال حاضر داستان هایی تولید می شود که من انها را داستان ضد ارزشهای دفاع مقدس قلمداد می کنم. ...یعنی نمی خواهد از این زاویه به جنگ ما نگاه کند. نمی خواهد که بگوید این ارزش ها وجود دارد یا اگر هم قبول دارد نمی خواهد در داستان انها را مطرح کند." کامران پارسی نژاد؛ کندوکاو...؛ص109.
احمد شاکری: نویسنده و پژوهشگر
پایگاه برهان