دیدبان
معناشناسی اتهام جنون به پیامبر(ص) با تکیه بر پاسخ های قرآن به این اتهام - بخش دوم و پایانی

عوامل اصلی طرح اتهام جنون به پیامبر (ص)

عوامل اصلی طرح اتهام جنون به پیامبر (ص)

دیدبان:
3-2. دعوت به تفّکر منطقی

مفسران در شأن نزول آیه «أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّه إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ» (اعراف: 184) آیا نیندیشیده‏اند که هم نشین آنان هیچ جنونى ندارد؟ او جز هشداردهنده‏اى آشکار نیست؛ می نویسند: رسول خدا(ص) به بالای کوه صفا رفت و قریش را به توحید فراخواند و از عذاب خدا ترسانید؛ بنابراین مشرکان گفتند: پیامبر جن زده است و خداوند این آیه را نازل کرد که «إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»، یعنی او تنها اعلام خطر می کند و خطرات را به آنان نشان می دهد تا پرهیزگار شوند و به دنبال اسباب ایمنی بروند(بلخی، 1423، ج2، ص77؛ طوسی، بی تا، ج5 ، ص44؛ طبرسی، 1360، ج10، ص 126).

دعوت قرآن به تفکر، چند نکته دارد: نخست معنای تفکر و سپس سبب دعوت قرآن از مشرکان به تفکر در مورد حضرت؛ در مورد معنای تفکر فخررازی می گوید: تفکّر، طلب نمودن معنا به قلب است، یعنی تأمل و تدبر در چیزی و رؤیت با بصیرت که به علم و یقین می انجامد که حاصل آن بر ملاشدن و هویداشدن حقیقت است و مقدمه آن این است که عقل انسان به جوانب توجه کند به عبارت دیگر تفکر، معرفت اشیاء «کما هو حقه» است (فخررازی، بی تا، ج15، ص420).

دعوت به تفکّر در مورد پیامبر(ص) به عنوان کسی که سالیان سال همدم و هم نشین مردم بوده است، در سوره مبارکه سبأ با حالت منحصر به فردی بیان شده است. خداوند در سوره سبأ می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَه أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنىَ‏ وَ فُرَادَى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّه إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ‏ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ»( سبأ:46)

بگو: «من فقط به شما یک اندرز مى‏دهم که: دو دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید، سپس بیندیشید که رفیق شما هیچ گونه دیوانگى ندارد.

 او شما را از عذاب سختى که در پیش است جز هشداردهنده‏اى [بیش‏] نیست.

تأمل در آیه فوق به عنوان دومین آیه ای که صریحاً مشرکان را دعوت به تفکّر می نماید، حاوی نکات لطیفی است.

خداوند در ابتدای آیه، خطاب به پیامبر(ص) در رویارویی با مشرکان سخن از موعظه با آن ها به میان می آورد و موعظه چیزی است که دل را برای استجابت نرم می نماید(طوسی، بی تا، ج8، ص406) پس از آن در اولین فراز آیه، به توحید اشاره می شود، یعنی قیام باید برای خدا و محوریت توحید باشد که در این صورت کسی که یگانگی خداوند را مورد نظر قراردهد خداوند به وی شرح صدر می دهد تا به جای تقلید کوکورانه از دیگران، درست بیندیشد(زمخشری، 1407، ج3، ص590؛ فخررازی، بی تا، ج15، ص214) و بدین صورت هر یک از مشرکان که در مورد حضرت شبهه ای دارد با دیگری مناظره نماید، چون با مناظره شبهات روشن می شود و در این حالت تفکّر کنید که آیا پیامبر(ص) و کسی که سال ها با وی هم نشین بوده اید، آیا اثری از بدنامی، دروغ گویی و یا ضعف در عقل و اختلال در گفتار و کردار که دلالت بر دیوانگی کند، دارد؟(طبرسی، 1360، ج20، ص290).

زمخشری، تفسیری دیگر از قیام در آیه ارائه می دهد که به واقع نزدیک تر است، وی می گوید قیام به معنای متفرق شدن از اطراف پیامبر(ص) است. وی برای برگزیدن این معنا این گونه استدلال می کند که چون اجتماع، افکار و اذهان را مشوش می کند و چشم را کور می کند و فرد چیزی جز پیروی حزب و مذهب خود نمی خواهد(زمخشری، 1407، ج3، ص590).

سید قطب نیز، دعوت به قیام برای خدا را قیامی می داند که به دور از هوا و هوس و مصلحت سنجی و غوغاسالاری جامعه و تشتت افکار باشد و اگر چنین چیزی حاصل شود، بی شک هر انسان منصفی بر رسالت پیامبر(ص) گواهی خواهدداد و خواهددانست، کسی که دعوت به تفکر می کند، خودش نمی تواند جن زده باشد(سید قطب، 1412، ج5 ، ص2915).

3-3. پاسخ عقلانی - اقناعی

بعد از طرح اتهام جنون در آیه 36 سوره صافات، خداوند در آیه 37 با عبارت «بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ»، پاسخ مشرکان را با «بل» اضراب بیان نموده است؛ یعنی پیامبر(ص) آن گونه که مشرکان تصور می کنند نیست، بلکه به حق از جانب خدا آمده و رسولان قبل از خود را تصدیق می نماید(طوسی، بی تا، ج8، ص494).

پاسخ قرآن پاسخی است که هر منصفی را به تأمل وا می دارد؛ زیرا استدلال مشرکان برای برچسب جنون این بود که پیامبر(ص) سخنانی می گوید که ناآشناست و پیش از این کسی آن ها را بر زبان نرانده است. خداوند در این پاسخ صریحاً اشاره می کند که سخنان پیامبر(ص) چیز تازه ای نیست، بلکه قبل از او هزاران نفر مانند او به این رسالت مأمور شده اند(طباطبایی، 1374، ج17، ص203).

سخنان او سخنانی بی ربط و غیرمنطقی نیست که اتهام به جنون درست باشد، بلکه حقایقی است که با عقل سازگاری دارد(طبرسی، 1360، ج20، ص476).

 3-4. تهدید

پس از تصریح قرآن و تبیین پاسخ های علمی و عقلانی، عکس العمل خداوند به اتهام مشرکان، تهدید به عذاب دنیا و آخرت است. در سوره صافات پس از اشاره به اتهام مشرکان به جنون در آیه 36؛ و پاسخ اقناعی در آیه 37 در آیه 38 پاسخ خداوند با تهدید مشرکان به عذاب، یعنی عبارت « إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ» پایان می پذیرد.

البته عذابی که انتقام خداوند نیست، بلکه جزای اعمال مستکبران و گمراهان است(مکارم شیرازی، 1374، ج19، ص47). عذابی که به حق شایسته آن هاست؛ زیرا آن ها از روی تکبّر و آگاهانه پیامبر(ص) را مجنون و قرآن را شعر می نامیدند(قرائتی، 1383، ج10، ص 28).

آیه 52 و 53 سوره ذاریات3 فصل الخطاب پاسخ های قرآنی است و نشان می دهد که مشرکان اساساً دچار شبهه نیستند و گرنه به شبهات آن ها پاسخ های کامل داده شده است؛ بلکه هر چه دلیل و حجت برای آن ها اقامه شود باز به سبب سرکشی، انکار و تکذیب می نمایند.

از سوی دیگر «فتول» در آیه: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ»(ذاریات:54) تسلی و دلداری برای پیامبر(ص) است که به سبب گردن کشی آن ها دلگیر نشود؛ زیرا برخورد قریش با وی چیزی تازه ای نیست؛ بلکه هر گاه حق در میان بوده است، مخالفت و سرکشی و عدم انقیاد مستکبران نیز وجود داشته است؛ به علاوه وی وظیفه خود را انجام داده است و نباید به خاطر ایمان نیاوردن آن ها خود را سرزنش نماید(فخررازی، بی تا، ج28، ص191).

4- عوامل اصلی طرح اتهام جنون

4-1. عدم باور به توحید

در آیه 46 سوره سبأ که پیش از این ذکر آن گذشت، به موانع اصلی مشرکان در انکار رسالت و طرح اتهام واهی به پیامبر(ص) اشاره شده است؛ توضیح این که در ابتدای آیه با عبارت «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ» به اشکال اصلی مشرکان، یعنی عدم باور به یگانگی خداوند، اشاره می کند و تأکید می نماید که باورداشتن به توحید زمینه ساز سعادت و حرکت در مسیر درست است و چنانچه توحید به معنای واقعی فراهم آید و از پشتوانه اندیشه که خمیر مایه همه تحولات است برخوردار گردد، نبوت نیز فراهم می آید و کسی که توحید و نبوت را باور داشته باشد، بی شک به سخنان رسالت که چیزی جز یاد آوری معاد نیست، ایمان خواهد آورد؛ زیرا از برجسته ترین وظایف رسول یاد آوری معاد است: «...نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ‏ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ»(فخررازی، بی تا، ج15، ص214).

حاصل سخن این که ظاهر آیات و نیز تفاسیر به روشنی گواه این واقعیت است که اتهام به پیامبر(ص) در دو سطح مطرح بود. یکی درمیان سران قریش و بزرگان مشرکان که آگاهانه پیامبر(ص) را متهم به چیزی می نمودند که خودشان از دروغ بودن آن آگاه بودند؛ اما برای حفظ منافع و بی اثر ساختن دعوت حضرت چنین اتهاماتی را مطرح می نمودند.

 در سطح دیگر مردم عوام قرارداشتند که باورها و ساده انگاری آن ها و هیبت پوشالی اشراف گری، دستمایه سران مشرک بود تا حرکت آن ها را جهت دهی نمایند و حاصل آن این بود که توده مردم ناآگاهانه و ناخواسته همان راهی را می رفتند که مستکبران به دنبال آن بودند و مردم عادی را نسبت به پیامبری هشدار می دادند که برای رهایی آن ها از بندگی جهل، تقلید کورکورانه و طاغوت آمده بود.

در آیات دیگری که در آن ها اتهام جنون به کار رفته، به علل دیگر طرح اتهامات اشاره شده است. آیات پیشین که درترتیب نزول جزء اولین آیاتی است که به طرح اتهام مشرکان مبنی بر جنون حضرت پرداختند، مشرکان را دعوت به تفکر و اندیشیدن نمود و به اتهام آن ها پاسخ علمی و قاطع داد و نشان داد که مشرکان اساساً در طرح اتهامات هیچ استدلال استواری ندارند، اما چنان چه مشکلی دارند، راه حل منطقی آن ارائه شد.

در آیات بعدی که در ادامه ترتیب نزول آیات طرح اتهام مورد بحث قرار گرفته است، خداوند با اشاره به علت اصلی انکار رسالت، حضرت را تسلی می دهد و مشرکان را به شدیدترین عذاب تهدید می نماید و پرده از بهانه جویی مشرکان برداشته و به صراحت نشان می دهد که مشرکان مشکل علمی ندارند، بلکه مشکل اساسی آن ها عملی است.

4-2. تحقیر و تمسخر

اتهام پیامبر(ص) به جنون در سوره حجر به صراحت نشان می دهد که هدف مشرکان از طرح اتهام و شبهه پراکنی چیزی جز تمسخر نیست. خداوند در این سوره از زبان مشرکان نقل می کند که به پیامبر(ص) گفتند: «وَ قَالُواْ یَأَیهَّا الَّذِى نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»(حجر:6) و گفتند: «اى کسى که قرآن بر او نازل شده است، به یقین تو دیوانه‏اى، یعنی با استهزاء گفتند: ای کسی که به زعم خودت قرآن بر تو نازل شده تو جن زده ای، نه قرآن بر تو نازل شده و نه ما از تو پیروی می کنیم(طبرسی، 1360، ج13، ص171؛ شبّر، 1412، ج1، ص262؛ فیض کاشانی، 1418، ج3، ص101).

در آیه فوق تحقیر، تمسخر و تهمت با انواع تأکیدها برای پیامبر(ص) از زبان مشرکان مطرح شده است. توضیح این که از «یا ایها الذی» استفاده شده که نشان دهنده تحقیر همراه تعجب است، واژه «الذکر» نیز با توجه به این که کفّار به وحی اعتقادی نداشتند، یک نوع تمسخر است؛ کفّار سرچشمه سخنان پیامبر اکرم(ص) را که وحى است، قبول نداشتند. لذا به جاى «أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ» مى‏گفتند: «نُزِّلَ عَلَیْهِ»؛ «إنک لمجنون» نیز تهمت است؛ به علاوه حرف «إنَّ» و حرف لام در جمله «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» و قالب جمله اسمیه، نشانه‏ى انواع تأکید در سخن و عقیده انحرافى آن هاست(قرائتی، 1383، ج6، ص316). سید قطب نیز تعبیر «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» را نهایت سوء ادب نسبت به پیامبر می داند(سید قطب، 1412، ج4، ص2127).

4-3. استکبار  ورزی

روحیه استکباری مشرکان، یکی دیگر از عوامل انکار رسالت حضرت و ایراد تهمت جنون است. علامه می گوید: خداوند در سوره صافات بر توحید احتجاج نموده است(طباطبائی، 1374، ج17، ص194) آیه 36 سوره صافات که به تهمت جنون اشاره شده ، مسبوق به استکبار مشرکان از توحیداست: «إِنهُّمْ کاَنُواْ إِذَا قِیلَ لهَمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبرِونَ»(صافات:35) چرا که آنان بودند که وقتى به ایشان گفته مى‏شد: «خدایى جز خداى یگانه نیست»، تکبّر مى‏ورزیدند.

یعنی مشکل اصلی مشرکان، توحید گریزی است که سبب می شود در آیه بعد پیامبر(ص) را متهم به جنون نمایند: «وَ یَقُولُونَ أَئنَّا لَتَارِکُواْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مجّْنُونِ»( صافات: 36) و مى‏گفتند: «آیا ما براى شاعرى دیوانه دست از خدایانمان برداریم؟!.

 نکته لطیفی که در بررسی سیاق آیات بدان دست می یابیم این است که انکار توحید، یعنی چیزی که شعار تمامی انبیاء بوده است(فخررازی، بی تا، ج26، ص331) زیربنایی ترین مشکل مشرکان است چنانکه در سیاق آیات، انکار توحید به انکار و استبعاد معاد و انکار رسالت انجامیده  است (صافات: 16 و 53).

در سوره مبارکه دخان نیز می توان در طرح اتهام جنون، کبر ورزی مشرکان را پی جویی کرد، علاوه بر آن به صراحت می توان دریافت که جزای تکبّر و رویگردانی از رسالت و آموزه های آن عذابی سخت است؛ علامه با تأکید به این موضوع اشاره نموده و می گوید: غرض سوره در یک کلمه خلاصه مى‏شود، و آن این است که مى‏خواهد کسانى را که به کتاب خدا شک دارند از عذاب دنیا و عذاب آخرت انذار کند(طباطبایی، 1374، ج18، ص196).

مشرکان کبر ورزی و رویگردانی در این سوره را با دو تعبیر متناقض مجنون و متعلّم از بشر مطرح می کنند؛ زیرا چون حالات نزول وحی بر حضرت عارض می شد و به حالت غش می افتاد، می گفتند جن زده است(قمی، 1367، ج2، ص219؛ فخررازی، بی تا، ج27، ص657) و گاهی افرادی دیگر می گفتند: او متعلّم است و تعالیمش برگرفته از سخنان غلام عامر ابن حضرمی(بلخی، 1423، ج3، ص819) و یا عداس، غلام اعجمی است(زمخشری، 1407، ج4، ص273؛ فخررازی، بی تا، ج27، ص657).

خداوند به اتهام مشرکان مبنی بر این که پیامبر(ص)، قرآن را از فرد دیگری از بشر آموخته در آیه 103سوره مبارکه نحل که در ترتیب نزول پیش از این سوره(دخان) است، پاسخی دقیق و عقلانی داده است و به اتهام جنون نیز به طور مستوفی پاسخ گفته است؛ بنابراین در این جا تنها با اشاره به اتهامات متناقض آن ها به عذاب دردناک مشرکان اشاره نموده است.

4-4. انکار قیامت و استبعاد از رستاخیز

توجه به فضای کلی سوره مبارکه سبأ که اتهام جنون در آیه 8 آن آمده است: «أَفْترَى‏ عَلىَ اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّه بَلِ الَّذِینَ لَایُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَه فىِ الْعَذَابِ وَ الضَّلَالِ الْبَعِیدِ»(سبأ: 8) آیا [این مرد] بر خدا دروغى بسته یا جنونى در اوست؟ « [نه!] بلکه آنان که به آخرت ایمان ندارند در عذاب و گمراهىِ دور و درازند. به روشنی گویای این است که انکار قیامت و استبعاد از رستاخیز از عوامل انکار رسالت و طرح اتهامات متنوع است4.

این سوره پیرامون اصول سه‏گانه اعتقادی، یعنى توحید، نبوت و معاد بحث مى‏کند. سپس کیفر کسانى را که منکر این اصول اند و یا شبهه درباره آن ها ایجاد مى‏کنند، بیان نموده، آنگاه از راه‏هاى مختلف، آن شبهه‏ها را دفع مى‏کند، یک بار از راه حکمت و موعظه، بار دیگر از راه مجادله. و از بین این سه اصل، بیشتر به مساله قیامت اهتمام مى‏ورزد، هم در اول کلام آن را ذکر مى‏کند، و تا آخر سوره چندین بار به آن پرداخته شده است(طباطبایی، 1374، ج16، ص536).

تأکید قرآن در این سوره بر معاد، نشان دهنده جایگاه ویژه آن در سعادت انسان دارد و کسی که قیامت را نپذیرد، هیچ راهی برای نجاتش نیست(قرائتی، 1383، ج9، ص422)

«الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَه فىِ الْعَذَابِ وَ الضَّلَالِ الْبَعِیدِ(سبأ: 8). و کسانی که به آخرت باوری ندارند، در همین دنیا در عذاب به سر می برند، عذابی که بیش از هر چیزی انواع شبهات را پیوسته در ذهن ایجاد می نماید(سید قطب، 1412، ج5، ص2895). بنابراین ظاهر آیه نشان می دهد مشرکان هم اکنون در دنیا در عذابند. این به خاطر آنست که در زندگى مشکلات و حوادثى وجود دارد که انسان بدون ایمان به آخرت نمى‏تواند آن را تحمل کند. اگر زندگى محدود به همین چند روز عمر دنیا بود، تصور مرگ براى هر انسانى کابوس وحشتناکى مى‏شد.

 به همین دلیل منکران معاد همیشه در یک نوع نگرانى طاقت فرسا و عذاب الیم به سر مى‏برند، در حالى که مؤمنانِ به معاد، مرگ را دریچه‏اى به سوى جهان بقا، و وسیله‏اى براى شکسته شدن قفس و آزادى از این زندان مى‏شمرند؛ بنابراین ایمان به معاد به انسان آرامش مى‏بخشد، مشکلات را قابل تحمل مى‏کند، و ایثار و فداکارى و جانبازى را براى بشر آسان مى‏سازد. اصولاً آن ها که سخن گفتن پیامبر(ص) از معاد را دلیل بر دروغگویى یا جنون مى‏شمردند، بر اثر کفر و جهلشان گرفتار عذاب تاریک بینى و گمراهى دور و درازى بودند(مکارم شیرازی، 1374، ج18، ص21).

پیش از طرح اتهام مشرکان، پیامبر(ص) آن ها را از عذاب آخرت بیم می دهد و آن ها نیز از معاد استبعاد می جویند: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ هَلْ نَدُلُّکمُ‏ عَلىَ‏ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کلَ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِیدٍ»(سبأ:7) و کسانى که کفر ورزیدند، گفتند: «آیا مردى را به شما نشان دهیم که شما را خبر مى‏دهد که چون کاملا متلاشى شدید، [باز] قطعاً در آفرینشى جدید خواهید بود.

زنده شدن اجساد پس از فناشدن و پوسیدن، از نظر مشرکان چنان امری عجیب است که با استفهام انکاری سخنان پیامبر(ص) را دایر مدار دو چیز دانستند، یا این که پیامبر(ص) به خداوند دروغ بسته و یا این که فردی است مجنون5  و آن چه می گوید بدون فکر مستقیم است و از چیزی سخن می گوید که نسبت بدان علمی ندارد (طبرسی، 1360، ج20، ص214؛ طباطبایی، 1374، ج 16، ص539). تعبیر «عَلىَ‏ رَجُل» نشان می دهد سران مشرکان با تحقیر شخصیت پیامبر(ص) سعی داشتند مردم را از اطراف حضرت دور سازند و برای این کار علاوه بر تحقیر پیامبر(ص) به عنوان شخصیت دینی، عقاید و مقدسات دینی مانند معاد را به علت ویژگی غیرحسی بودن آن، انکار نمودند(قرائتی، 1383، ج9، ص422).

4-5. دشمنی باحق

 در سوره مؤمنون به صراحت مقصود اصلی مشرکان از طرح اتهام جنون، مخالفت و دشمنی با حق دانسته شده است: «أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّه بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَ أَکْثرَهُمْ لِلْحَقّ‏ کَارِهُونَ»(مؤمنون:70) یا مى‏گویند او جنونى دارد؟ [نه،] بلکه [او] حق را براى ایشان آورده و [لى‏] بیشترشان حقیقت را خوش ندارند.

توجه به سیاق آیات سوره مبارکه مؤمنون نشان می دهد، تکبّر و عدم تفکر در آیات الهی از عوامل اصلی انکار است و علاوه بر آن «بَل» اضراب در آیه مورد نظر، پرده از مقصود اصلی مشرکان برداشته و نشان می دهد که هیچ یک از شبهات و اتهامات مشرکان اصل و اساسی ندارد، بلکه اکثرشان از حق کراهت دارند؛ زیرا مطابق میلشان نیست، آن ها را از زندگی سراسر باطل باز می دارد و آن ها را از هواهای نفسانی ای را که وابسته به آن زندگی باطل است، بازمی دارد(طبرسی، 1360، ج17، ص65؛ سید قطب، 1412، ج4، ص2415). و یکی از اساسی ترین حقایقی که پیوسته با آن مشکل داشته و آن را انکار می نموده اند؛ باور معاد است که در سوره سبأ بیش از دیگر سوره ها بدان پرداخته شده است.

تقابل این آیه با آیه 37 سوره صافات «بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ».که اضراب از ادعای پیروی از نیاکان است، نشان می دهد که طرح بهانه پایبندی به عقاید نیاکان، در آیه 36 «وَ یَقُولُونَ أَإِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ» بهانه ای بیش نیست. هر چند برای همراه نمودن افکار عمومی جریان سازی ای هدفمند است و اثبات این مدعا که با نص آیات قابل اثبات است پیش از این در بررسی ابعاد مختلف جامعه جاهلی گذشت.

نتیجه گیری

1. با تکیه بر رویکرد جامعه شناختی، روشن شد که در باور جاهلی مجنون به معنای بی عقل نیست؛ بلکه به معنای جن زده است، همان گونه که دیوانه به معنای «دیوزده» است. بنابراین طرح اتهام جنون نسبت به حضرت برنامه ای هدفمند بود تا اتصال قرآن به خداوند را مخدوش سازد.

2. از ظاهر آیات و همچنین تفاسیر برمی آید که اتهام به پیامبر(ص) در دو سطح مطرح بود: یکی در میان سران قریش و بزرگان مشرکان، که آگاهانه پیامبر را متهم می کردند و در سطح دیگر عوام بودند که باورها و ساده انگاری های ایشان از یک سو، و هیبت پوشالی سران کفر از سوی دیگر، راهی به جز پیروی از بزرگانشان برای آن ها باقی نگذاشته بود.

3. قرآن در مقابل اتهام پیامبر(ص) به جنون، از دو شیوه بهره جسته است:

الف)عناصر لفظی: با توجه به سیر نزول آیات قرآن کریم، به روشنی می توان دریافت که قرآن کریم، برای دفع اتهام جنون از پیامبر اسلام(ص)، نخست به عناصر لفظی از قبیل سوگند به صبح، ستاره و شب و یا توصیف فرستاده اش مبنی بر این که وی «رسول کریم»، «ذی قوه»، «مطاع» و «امین» است. و ارتباط این صفات با جنون آنگاه روشن می شود که بدین نکته توجه کنیم که القا کننده آیات قرآنی به پیامبر، جن نیست، بلکه فرشته الهی است و سخن پیامبر(ص) هذیان نیست، بلکه سخن خداست که فرشته ای امین، مکین و مطاع آن را آورده است.

ب)استدلال منطقی و دعوت به تفکر: این شیوه، دومین پاسخ قرآن به اتهامات مشرکان است. قرآن کریم از آنان می خواهد که چشم بر حقائق بگشایند و به دیده واقع بدین رسول بنگرند، کسی که سال ها در بین آن ها زندگی کرده و با وی هم نشین بوده اند و او را به درایت و امانت می شناختند. و قرآن از طرفی دیگر این نکته را بدیشان یادآوری می کند که، چگونه کسی که دعوت به تفکر می کند، خود دیوانه است؟

4. قرآن موانع اصلی مشرکان در انکار رسالت و طرح این اتهامات واهی را، نداشتن یکتاباوری، عدم تفکر و اندیشه، تمسخر و استهزاء، روحیه استکباری و استبعاد از حقیقت و معاد ایشان می  داند، لذا برای نخستین گام، و در ادامه آیه سوره آل عمران، ایشان را به تفکر رهنمون می کند و از آن ها می خواهد که در آسمان و زمین و مخلوقات خدا اندیشه کنند، باشد که با این اندیشیدن به خالق و مدبّر عالم هستی پی برده و به یکتاپرستی –که عدم اعتقاد به آن زیربنایی ترین عامل این اتهامات است- روی آورده و در پی آن به نبوت روی آورند و از این نسبت های واهی دست بکشند.

5. قرآن به طور معمول، در مقابل اتهامات مشرکان به پیامبر، فرستاده اش را دلداری و تسلی می دهد که به سبب گردن کشی آن ها دلگیر نشود، چرا که این موضوعی تازه نیست و در جدال حق و باطل هماره وجود داشته است.

پی نوشت:

«کَذلِکَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ* أَتَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ»؛ بدین سان بر کسانى که پیش از آن ها بودند هیچ پیامبرى نیامد جز این که گفتند: «ساحر یا دیوانه‏اى  است.آیا همدیگر را به این [سخن‏] سفارش کرده بودند؟ [نه!] بلکه آنان مردمى سرکش بودند».
در مورد سایر اتهامات برای نمونه ر.ک: زینی، 1390، ص196، 222، 258.

«أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّه بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ» (سبأ:8) آیا [این مرد] بر خدا دروغى بسته یا جنونى در اوست؟ « [نه!] بلکه آنان که به آخرت ایمان ندارند در عذاب و گمراهىِ دور و درازند.

مراجع

منابع

قرآن کریم.
ابن عاشور، محمد بن طاهر(بی تا)، التحریر و التنویر، بی جا: بی نا.
ابن هشام(بی تا)، السیره النبویه، بیروت: دارالمعرفه.
بل، ریچارد(1382ش)، درآمدی بر تاریخ قرآن بازنگری و بازنگاری: و. مونتگمری وات، ترجمه: بهاءالدین خرّمشاهی، قم: مرکز ترجمه قرآن به زبان های خارجی.
بلخى، مقاتل بن سلیمان(1423ق)، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: عبد الله محمود شحاته، بیروت: دار الاحیاء التراث.
دروزه، محمدعزه(1964م)، عصر النبی و بیعته قبل البعثه، بیروت: دارالیقظه العربیه.
زمخشری، محمود(1407ق)، الکشاف عن حقایق غوامض التّنزیل، بیروت: دارالکتب العربی.
 زینی ملک آباد، هادی(1390)، معارضات زبانی مشرکان با پیامبر و پاسخ های قرآن، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: دکتر خلیل پروینی، دانشگاه تربیت مدرس تهران.
سور آبادی، ابوبکر عتیق بن محمد(1380)، تفسیر سور آبادی، تحقیق: علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: فرهنگ نشر نو.
سید قطب(1412ق.)، فی ظلال القرآن، بیروت: دارالشروق.
شبّر، سید عبد الله(1412ق.)، تفسیر القرآن الکریم(شبر)، بیروت: دار البلاغه للطباعه و النشر.
صفوی، کوروش(1384)، فرهنگ توصیفی معنا شناسی، تهران، فرهنگ معاصر.
طباطبایی، سید محمدحسین(1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
طبرسی، فضل بن حسن(1360)، ترجمه تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات فراهانی.
طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر(1412ق.)، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه.
طوسی، محمد بن حسن(بی تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه شیخ آقا بزرگ تهرانی و تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت: دار الإحیاء التراث العربی.
فخررازی(بی تا)، مفاتیح الغیب(تفسیر کبیر  رازی)، تهران: دارالکتب العلمیه.
فیض کاشانى، ملا محسن(1418ق)، الأصفى فى تفسیرالقرآن، تحقیق: محمدحسین درایتى و محمدرضا نعمتى، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
قرائتى، محسن(1383)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن.
قمی، علی بن ابراهیم(1367)، تفسیر قمی، بی جا: دار الکتب.
مکارم شیرازی، ناصر(1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
سعیدی روشن، محمد باقر(1383)، از متن تا معنا، حوزه و دانشگاه، سال دهم، شماره 39.
واعظی، احمد(1383)، ساحت های معنا شناسی، حوزه و دانشگاه، سال دهم، شماره 39.

Alan Jones((2001-2005)), "poetry and poets", in:Encyclopedia of Quran, General editor : Jane Dammen Mcauliffe , leiden. Boston

نویسندگان:

ولی الله حسومی: دانشگاه سیستان و بلوچستان

 نصرت نیلساز: دانشگاه تربیت مدرس

 خلیل پروینی: دانشگاه تربیت مدرس

 هادی زینی ملک آباد: دانشگاه تربیت مدرس

دو فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن – بهار و تابستان 1394.

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟