دیدبان
جایگاه اعلان برائت از مشرکان در سیاست خارجی حکومت اسلامی از منظر فقه اسلامی

شمول آیه برائت نسبت به همه اعصار

شمول آیه برائت نسبت به همه اعصار

به گزارش دیدبان،وجوه مختلفی برای استفاده وجوب از آیات برائت بیان شده است. برخی بر این عقیده‎اند که گرچه در این آیات امری صورت نگرفته است ولی اخبار در مقام انشا است (علامه طباطبایی، 1417ق ، ج 9، ص147). عده‎ای از مفسران گرچه تصریحی به انشایی بودن برائت نکرده‎اند اما تأویل بردن «برائت» به فعل امر در کلامشان بیانگر این است که انشایی بودن آن را پذیرفته‎اند (طبرسى، 1372ش، ج 5، ص5؛ زمخشری، 1407ق، ج 2، ص244).

برخی نیز با توجه به نقش ادبی اذان که آن را مبتدا برای خبر محذوف دانسته‎اند، به وجوب برائت رسیده‎اند. مطابق این احتمال تقدیر چنین است: «علیکم اذان» (طوسی، بی‎تا، ج 5، ص170). اما با توجه به آیه اول باید گفت اذان خبر برای مبتدای محذوف است:‌ «هذه الایات اذان» (ابن عادل، 1419ق، ج10، ص6و11).

تعیین مخاطب وجوب در آیات برائت

مسأله دیگر، مخاطب حکم اعلان برائت در این آیات است. سؤال این است که حاکم اسلامی چنین تکلیفی دارد یا عموم مردم مخاطب این آیه‎اند؟

از سخن برخی مفسران این‎گونه برداشت می‎شود که همه مؤمنان مکلف به اجرای این برائت هستند (زحیلی، 1422ق، ج1، ص829؛ ابن عاشور، بی‎تا، ج 10، ص12). توضیح اینکه همان‎طور که در معاهده، همه مسلمانان با دشمنان مشرک از طریق حاکم اسلامی و شخص پیامبر شریکند، در تبری از دشمنان نیز سهیمند.

بنابراین گرچه خداوند متعال در این آیات برائت خود و پیامبر را اعلام داشته و ایشان وظیفه دارد این تبری را به گوش مشرکان برساند، اما پیامبر در حقیقت به عنوان حاکم بر مسلمین و نماینده آنان ذکر شده و خصوصیتی ندارد (همان، ص14).

این سخن در کلام صاحب تفسیر المیزان پی گرفته شده است. علامه طباطبایی بر خلاف باور عده‎ای دیگر که تشریک پیامبر با خدای متعال در تبری از مشرکان را از باب تشریع محض بودن این حکم و واسطه در تبلیغ بودن ایشان دانسته‎اند (ابن عاشور، بی‎تا، ج 10، ص12)، بر این عقیده‎اند که دأب قرآن بر این است که تشریع محض را به خداوند نسبت می‎دهد. پس اگر در موردی حکمی را به پیامبر هم نسبت می‎دهد معلوم می‎شود جنبه ولایی و سیاسی حکم لحاظ شده است (علامه طباطبایی، 1417ق ، ج 9، ص147).

آیه مورد بحث چند حکم و هشدار ولایی و سیاسی را در بر دارد؛ اولاً به مسلمانان می‎فهماند که وقتی خدا و پیامبر از مشرکان تبری می‎جویند، آنان نیز باید از مشرکان بیزاری بجویند. ثانیا به مشرکان می‎فهماند که پیمان عدم تعرض و ترک مخاصمه میان آنان و مسلمانان نقض شده و مسلمانان دیگر تعهدی نسبت به ایشان ندارند (جوادی آملی، 1393، ج33، ص214-213).

بنابراین در برائت که از ناحیه خدا و رسول اعلان شده است، رسول به عنوان ولی امر مسلمین مطرح است و ایشان باید در گام اول از عهد و پیمان پیمان شکنان برائت جوید و چون ایشان به عنوان ولی مسلمین چنین وظیفه‎ای دارد، تمام مسلمانان نیز موظف به تبری هستند و این حکم اختصاص به رسول ندارد.

شمول آیه برائت نسبت به همه اعصار

مسأله دیگر خارجی یا حقیقی بودن قضیه اعلان تبری است. برخی از فقیهان عامه بر این عقیده‎اند که مسأله برائت مربوط به سال نهم هجری بوده و تمام شده است (ابن باز، بی‎تا، ج17، ص88). اما چنین برداشتی نادرست است.گرچه در مواردی ممکن است پیامبر حکمی اختصاصی داشته باشد، ولی چنین امری نیاز به قرینه دارد. بنابراین بی‎شک تکالیفی که در قرآن کریم و یا روایات بیان شده مربوط به همه مکلفین است. هر چند طبق برخی مبانی، مخاطب قرآن تنها مشافهین باشند، ولی به حکم تعمیم تکالیف از حاضرین و مشافهین به غائبان (بهبهانی، 1424ق ، ج‌1، ص389)، این آیات مربوط به همه مکلفین در همه زمان‎هاست.

بله، برخی احکام خاص که در این آیات وارد شده ناظر به مشرکان و دشمنان زمان تشریع است؛ مانند مهلت چهارماهه گرفتن و مانند آن. هر چند فقیهان فریقین برای زمان مهادنه در جنگ میان کفار و مسلمانان به مهلت چهارماهه در این آیات استناد کرده (نجفی، 1392ق، ج‌21، ص297؛ کاظمى، 1365، ج‌2، ص346؛ نووی، بی‎تا، ج19، ص439) و آن را مختص زمان پیامبر(ص) ندانسته‎اند.

 این موارد هر چند اختصاص به آن زمان دارد، ولی اعلان برائت را مختص به آن زمان نمی‎کند. به عبارت دیگر چون تشریع یک حکم با ملازماتی در زمان تشریع همراه بوده، شارع مقدس، هم حکم کلی را بیان نموده و هم مدیریتی نسبت به شرایط خاص و افراد خاص آن زمان اعمال کرده است.

این مطلب به خوبی نشان می‎دهد که فرصت چهار ماهه، و نیز بندهای قطعنامه‎ای که امیرالمؤمنین(ع) برای عموم مردم قرائت نمودند، مقیّد اصل حکم برائت نبوده و تنها برای مدیریت مصادیق آن زمان جعل شده است.

به عبارت دیگر اگر اکنون نیز مسلمانان با دشمن خود از روی مصالحی عهد و پیمانی بستند و دشمن عهد شکنی کرد، تبری از دشمنان و عهد و پیمانشان به حکم همین آیات لازم و ضروری است؛ ولی مهلت چهار ماهه دادن برای انتخاب اسلام یا جنگ وجود نخواهد داشت. چنین امری در زمان تشریع نسبت به دشمنان رخ داده و در حقیقت شروعی برای یک حکم خاص بوده؛ مانند تشریع حرمت خمر. توضیح اینکه گرچه ممکن است حکمی در زمان تشریع مرحله به مرحله و به تدریج جعل شود ولی بعد از جعل نهایی، برای کسی که تازه مسلمان می‎شود مراحل جعل وجود ندارد و حکم پایانی برای وی لازم الاجراست.

اساساً تبیین رابطه یک مسلمان و جامعه اسلامی با دشمنان خود، که هدف اصلی آیات ابتدایی سوره توبه است (شرف الدین، 1420ق، ج 3، ص230)، چیزی نیست که مربوط به زمان خاصی باشد بلکه مانند دیگر احکام خداوند همیشگی است؛ به‎ویژه وقتی تعیین این حدود در روابط بین جامعه اسلامی و دشمنانش در قرآن کریم ـ که به مثابه قانون اساسی (مکارم، 1374ق، ج 23، ص440) و بیان کننده کلیات قوانین الهی است ـ آمده باشد.

 نتیجه اینکه مطابق آیات برائت اعلان تبری از دشمنان اسلام لازم است و حاکم اسلامی مخاطب محوری این حکم است و به دنبال وی عموم مردم نیز باید این حکم اسلامی را اجرایی نمایند.

دلیل دوم: اجتناب از طاغوت

یکی دیگر از آیاتی که در بحث اعلان تبری از دشمنان می‎توان مورد استناد قرار داد، آیه اجتناب از طاغوت است.

گرچه در آیات متعددی تعبیر طاغوت آمده ولی تنها در یک آیه امر به اجتناب از طاغوت شده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی  کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل(16): 36)؛ و به راستى ما، در میان هر امّتى پیامبرى برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دورى گزینید. در آیه‎ای دیگر کسانی که از طاغوت‎ها اجتناب کرده و خود را بنده آنها نساخته‎اند مورد بشارت قرار گرفته‎اند: «وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى  فَبَشِّرْ عِبادِ» (زمر(39): 17)؛ و آنان را که از پرستیدن بت دورى گزیده اند و به درگاه خداوند بازگشته اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!

قبل از هر چیز باید به واکاوی واژه طاغوت بپردازیم. ریشه طاغوت، طغیان به معنای گذشتن از حد است (فراهیدی، 1410ق، ج‌4، ص435؛ ابن منظور، 1414ق، ج‌15، ص8). این لفظ که در خود مبالغه‎ای را به همراه دارد (فخر رازى، 1420ق، ج 26، ص435)، در کتب لغت معانی متعددی مانند لات و عزی، کاهن و ساحر، شیطان، بت و هر معبودی غیر از خدا برایش بیان شده است (جوهری، 1410ق، ج‌6، ص2413؛ زبیدی، 1414ق، ج‌19، ص635) که همه تعریف به مصداق است.

مراد از عبادت طاغوت نیز که در این آیات مورد نهی واقع شده است، هر نوع خضوع و انقیاد است؛ چراکه اصل عبودیت خضوع و ذُل است (مجلسی، 1404ق، ج10، ص239؛ اراکی، 1425ق، ص64). با توجه به معنای طاغوت و عبادت، می‎توان گفت در آیه مد نظر، اجتناب از طاغوت و هر چه غیر خدا است، به معنای نهی از هر گونه وابستگی و خضوع و انقیاد در برابر غیر خداست. معنای اجتناب از طاغوت، طرد کردن آن و جدایی تامّ از آن است و تنها در این صورت است که اجتناب صدق می‎کند. طبعاً هر گونه اختلاط و التقاطی مانع صدق اجتناب خواهد بود؛ چراکه اجتناب یعنی واقع شدن در جانبی غیر از جانب دیگر (عثیمین، 1413ق، ج9، ص16).

 از سوی دیگر طرد و نفی طاغوت تنها در مرحله قلب و یا در قالب ذکر خاصی نیست؛ بلکه اعلان انزجار و فریاد تبری در مقابل طاغوت‎ها و دشمنان در بعد سیاسی نیز لازم است (جوادی آملی، 1404‌ق، ص173) به نظر می‎رسد گرچه در مواردی قطع روابط با دشمنان و عدم هرگونه همکاری با آنان، اجتناب صدق کند ولی وقتی دشمن با ترفندهای مختلف در صدد رخنه در میان مسلمانان باشد و به‎ویژه با تبلیغات به دنبال نفوذ و اختلاط در جامعه مسلمین باشد، بدون اعلان تبری، اجتناب کامل از طاغوت رخ نخواهد داد. بنابراین دست کم در مواردی تنها با اعلان تبری از دشمنان اجتناب صادق خواهد بود.

برخی از فقیهان اهل سنت تصریح کرده‎اند که تبعیت از پیامبر(ص) بدون تعرض به مشرکان، بت‎ها و ابوجهل و مانند آن، انسان را از دایره اسلام دور می‎نماید (ابن قاسم، 1417ق، ج2، ص109). هر چند به نظر می‎رسد این سخن را در راستای شرک فردی بیان نموده‎اند، ولی می‎توان آن را به شرک سازمانی سرایت داد؛ به این معنا که صرف بودن در جبهه حق کافی نیست؛ بلکه باید نسبت به جبهه باطل و شرک تعرض داشت و ابتدایی‎ترین مرحله تعرض، اعلان برائت از دشمنان اسلام است.

دلیل سوم: شدت بر کفار و غلظت در برابر آنان

دسته دیگری از آیات که می‎توان از آن برای حکم اعلان تبری از دشمنان از آن بهره برد آیاتی است که به شدید و غلیظ بودن در مقابل کفار و دشمنان امر نموده و یا آن را به عنوان وصفی از مؤمنان مورد مدح قرار داده است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» (فتح(48): 29)؛ محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربان هستند.

در این آیه سخن از شدت نسبت به کفار و رحم و عطوفت نسبت به مسلمانان است. مراد از کفار در این آیه دشمنان هستند (آلوسی، 1415ق، ج 13، ص276). در نحوه دلالت آیه شریفه بر مدعای ما که اعلان تبری از مشرکان دین ستیز است. باید گفت تعبیر «اشدّاء» در آیه محل بحث اطلاق دارد و شامل شدت در مقام گفتار و رفتار می‎شود.

آنچه برخی از مفسران در تفسیر این آیه نگاشته‎اند و شّدت نسبت به کفار را با جهاد با آنان دانسته‎اند (طیب، 1378، ج 12، ص219؛ طوسی، بی‎تا، ج 9، ص336)، تنها مصداقی از شدت است. از این‎رو در کلام برخی دیگر تعابیر عام‎تری وجود دارد که شامل شدت قولی و فعلی می‎شود (ابن عاشور، بی‎تا، ج 26، ص172).

تقریب دیگری که می‎توان مطرح کرد، مقایسه بین «رحماء بینهم» و «اشداء علی الکفار» است. در روایتی (کلینی، 1407ق، ج2، ص174) مصادیقی از «رحماء بینهم» همچون تلاش برای ارتباط و کمک کردن و همدلی با مسلمانان مطرح شده است که به قرینه مقابله باید گفت کوشش در جهت قطع ارتباط با دشمنان و دشمنی با آنان مصداق شدت با کفار است که همه این موارد می‎تواند در ساحت قول یا فعل محقق شود.

در مورد دلالت آیه بر وجوب باید گفت برخی با بیان اینکه شدت بر کفار می‎تواند واجب، مستحب یا مباح باشد (ابن عاشور، بی‎تا، ج 26، ص173)، ظاهراً آیه را تنها در مقام بیان اصل حکم دانسته‎اند. ولی به نظر می‎رسد آیه شریفه اِخبار در مقام انشا است. و بنابراین اصل شدت بر کفار و دشمنان واجب و لازم است، امّا قطعاً مراتبی از این شدت استحباب خواهد داشت.

آیات دیگری نیز در همین راستا وجود دارد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَه وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین» (توبه(9): 123)؛ ای کسانی که ایمان آورده‎اید! با کافرانی که به شما نزدیک‎ترند، پیکار کنید (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!) و آنها باید در شما شدت خشونت (و قدرت) احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است.

هر چند تعبیر «وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَه» بعد از دستور جهاد با کفار آمده است ولی شدت در برابر آنان اختصاص به جنگ ندارد؛ بلکه باید در همه برخوردها و ارتباطات، چنین امری وجود داشته باشد؛ چراکه این تعبیر به مثابه علت است. پس تنها شجاعت و شهامت درونى و آمادگى روانى براى ایستادگى در برابر دشمن و مبارزه با او کافى نیست، بلکه باید آمادگى و سرسختى خود را به دشمن نشان داد. به تعبیر دیگر، وجود قدرت کافى نیست؛ بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد (مکارم، 1374، ج8، ‌ص197).

دلیل چهارم: لزوم آمادگی در برابر دشمنان

در برخی آیات دیگر تهدید کردن و ایجاد ترس در دل دشمن، خود یک هدف و مقصد برشمرده شده است (صدر، 1420ق، ج‌2، ص399): «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (انفال(8): 60)؛ و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس مى افکنید.

برخی با استناد به آیه فوق تصریح کرده‎اند مؤمنان باید علاوه بر جنگیدن، قدرت ارهاب و ترساننده‎ای داشته باشند که باعث ترس دشمنان خدا باشد (فضل الله ، 1419ق، ج10، ص408 ). اگر خضاب کردن محاسن با رنگ سیاه باعث ترس دشمن شده و از مصادیق آیه شمرده شده است (علامه حلی، بی‎تا، ج‌1، ص9)، قطعاً اعلان تبری از دشمن چنین امری را در پی خواهد داشت.

برخی از فقها مانند «محقق قمی» بر این عقیده‎اند که هر آنچه به وسیله آن، ترساندن حاصل شود مطلوب است؛ چراکه تعبیر «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» به منزله علت حکم است (قمی، 1413ق، ج‌1، ص393). پس همان‎طور که تظاهر به توان نظامی نتیجه‎اش ارهاب و ترساندن دشمن است اعلان و تظاهر برائت از مشرکان و دشمنان نیز بیانگر صلابت نیروی مسلمانان و ترس دشمن خواهد شد. البته وسایل ردع و دفع دشمن متعدد است.

 گرچه آمادگی حسی برای مقابله با دشمن، توان نظامی است (بن باز، 1427ق، ج6، ‌ص165)، ولی آمادگی‎های غیر نظامی نیز اهمیت خاصی دارد که از آن جمله آمادگی‎های معنوی و روحی، امور سیاسی، تبلیغاتی، راهکارهای بین المللی و دیپلماسی است (شیرازی، 1426ق‌، ص122؛ لجنه الفتوى بالشبکه الإسلامیه، بی‎تا، ج5، ‌ص475). اعلان برائت نیز از جمله وسایل تبلیغاتی و آمادگی معنوی محسوب می‎گردد.

دلیل پنجم: مطلوبیت به خشم آوردن کفار

در برخی آیات شریفه قرآن به خشم در آوردن کفار و دشمنان به عنوان یک نتیجه مطلوب بیان شده است:‌ «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَه وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَه فی  سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (توبه(9): 120)؛ سزاوار نیست که اهل مدینه و بادیه نشینانى که اطراف آنها هستند از رسول خدا تخلف جویند و براى حفظ جان خویش از جان او چشم بپوشند، این به خاطر آن است که هیچ تشنگى به آنها نمى رسد و نه خستگى و نه گرسنگى در راه خدا و هیچ گامى که موجب خشم کافران شود برنمى دارند، و ضربه اى از دشمن نمى خورند، مگر اینکه به واسطه آن عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود؛ زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند.

این آیه ناظر به دشمنان حربی است (لجنه الفتوى بالشبکه الإسلامیه، بی‎تا، ج2، ص1112). مطابق این آیه، به غیظ آوردن دشمنان، خود عمل صالح بوده و مایه اجر و ثواب است. برخی از فقیهان اهل سنت تصریح کرده‎اند که به موجب این آیه، به خشم در آوردن دشمنان دارای اجر و ثواب است (عثیمین،1428ق، ج6، ص114).

با توجه به این نکته قطعا اعلان برائت از دشمنان نیز به‎ویژه وقتی به صورت جمعی انجام گردد، مایه ناخشنودی و غیظ دشمنان دین خدا خواهد بود. بنابراین می‎توان گفت لااقل استحباب شرعی دارد؛ چراکه اثبات استحباب شرعی در گرو وجود امر شرعی نیست؛ بلکه اگر ثوابی بر عملی روشن شد و آن عمل عنوان ثانوی نداشته باشد، از ثواب و اجر پی به استحباب آن خواهیم برد (کاشف الغطاء، بی‎تا، ص255).

 بحث عنوان ثانوی از این جهت مطرح شد که برخی از اصولیون در قاعده تسامح در ادله سنن گرچه ثواب را بر عملی که روایت ضعیفی بر آن اقامه شده، پذیرفته‎اند ولی استحباب اصل عمل را نپذیرفته و ثواب را بر صرف انقیاد مترتب کرده‎اند. اما در بحث ما سخن از عنوان ثانوی مانند انقیاد و... نیست؛ بلکه ثواب بر نفس عمل مترتب شده است. بنابراین به خوبی دلالت بر استحباب عمل دارد.

دلیل ششم: آیه صد و چهل و هشتم نساء (فریاد تظلم خواهی)

یکی از ادله‎ای که به خوبی بر مشروعیت اعلان تبری از دشمنان اسلام دلالت دارد، این آیه است:‌ «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً» (نساء(4):‌ 148)؛ خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدی‎ها (ی دیگران) را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست.

گفتار سوء به سخنی گفته می‎شود که باعث ناراحتی کسی شود که آن گفتار در مورد او به‎کار رفته است؛ مانند نفرین، شتم و ذکر عیوبی که در اوست (آلوسی، 1415ق، ج 3، ص177؛ علامه طباطبایی، 1417ق ، ج 5، ص123). در هر صورت آیه مد نظر بیانگر این است که خداوند قول به سوء‌ را دوست ندارد جز از طرف کسی که مورد ظلم قرار گرفته است. آنچه بین فقیهان و مفسران مسلم است بیان ظلم ظالم و بدی‎هایی که در حق مظلوم روا داشته است، از موارد استثنای حکم در آیه است (انصاری، 1415ق، ج‌1، ص347؛ صدر، 1420ق، ج‌3، ص120).

 در میان فقیهان اهل سنت نیز برخی از این آیه برای جواز سب و شتم علیه ظالم بهره برده‎اند (ابن فوزان، بی‎تا، ج1، ‌ص145). ولی بیشترین استفاده برای جواز جهر به ظلم ظالم و نفرین اوست (وزاره الأوقاف والشؤون الإسلامیه، 1427ق، ج20، ‌ص267؛ ابن قدامه، 1388ق، ج5، ص463).

با توجه به اینکه بسیاری جهر به نفرین ظالم را از حکم آیه استثنا کرده‎اند، باید گفت اعلان تبری از دشمنان اسلام و فریاد مرگ علیه ظالمان و مستکبران از مصادیق آیه مد نظر است. ظلم دشمنان اسلام مانند اسرائیل و آمریکا علیه مسلمانان مسأله کاملاً روشنی است و سیاست‎ها و برنامه‎های آنها به وضوح بر این امر دلالت دارد. نتیجه اینکه بیان ظلم آنها و فریاد مرگ و نفرین بر مستکبران جهان و ظالمان از مصادیق مجاز و مشروع جهر به بدی است و همان‎طور که برخی فقها (انصاری، 1415ق، ج‌1، ص348) تصریح کرده‎اند، هم تشفی برای مظلومان است و هم وسیله‎ای جهت دفع دشمنی‎ها و ظلم‎هاست.

نتیجه گیری

هر چند برائت از شرک فردی و اعتقادی از لوازم توحید است ولی در بحث اعلان تبری از مشرکان، مراد از مشرک، نظام و دولت شرک به معنای جبهه تقابل با اسلام است. ضمن اینکه اعلان برائت به عنوان وظیفه‎ای فراتر از نپذیرفتن ولایت کفار و مشرکان مطرح است. با توجه به این نکات، آیات متعددی از قرآن کریم بر وجوب، رجحان یا مشروعیت اعلان برائت از مشرکان به مفهوم نظام شرک و دشمنی با اسلام دلالت دارند.

 آیات برائت، اجتناب از طاغوت، شدت بر کفار از جمله این ادله‎اند. اعلان تبری از دشمنان به معنای اعلان قطع ارتباط با دشمن، در کنار جهاد و به عنوان مرحله‎ای از مبارزه از اصول سیاست خارجی نظام اسلامی محسوب می‎شود و همان‎گونه که آحاد مسلمانان باید به چنین وظیفه‎ای عمل نمایند، حکومت اسلامی نیز باید بدان توجه داشته باشد و به عنوان یک وظیفه بر حاکم اسلامی لازم است؛ هم خود نسبت به دشمنان اسلام اعلان برائت نماید و هم زمینه اجرای این حکم را برای عموم مسلمانان فراهم آورد.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. آلوسى محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم ، ج3، 5و13 ، بیروت: دارالکتب العلمیه،   1415ق.

3. ابن باز، عبدالعزیزبن‎عبدالله، مجموع فتاوی، ج6، ریاض: الرئاسه العامه للبحوث العلمیه و الافتاء، 1427ق.

4. ابن عادل، عمربن‎علی، اللباب فی علوم الکتاب، ج10، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1419ق.

5. ابن عاشور، محمدبن‎طاهر، التحریر و التنویر، ج10، 26و30، بیروت: مؤسسه التاریخ ، بی‎تا.

6. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج1و4، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم‌، 1404ق‌

7. ابن فوزان، صالح، مجموع فتاوى، ج1، بی‎جا: مکتبه شامله، ‌بی‎تا.

8. ابن قاسم، عبدالرحمن‎بن‎محمد، الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ج2، بی‎جا، 1417ق.

9. ابن قدامه، عبدالله‎بن‎أحمد، مغنی المحتاج، ج5، قاهره: مکتبه القاهره، 1388ق.

10. -----------------، الشرح الکبیر على متن المقنع، ج6، بی‎جا: دار الکتاب العربی للنشر و التوزیع، بی‎تا.

11. ابن منظور، محمدبن‎مکرم، لسان العرب، ج15، بیروت: دار صادر، چ3، 1414ق.

12. اراکى ‌محسن، نظریه الحکم فی الإسلام، قم: مجمع اندیشه اسلامى‌، 1425ق.

13. انصارى، مرتضى، کتاب المکاسب، ج1، قم: کنگره شیخ اعظم انصارى‌، 1415ق.

14. بحرانى، محمد سند، أسس النظام السیاسی عند الإمامیه‌، قم: مکتبه فدک، 1426ق‌.

15. ‌بروجردى، سیدحسین، تقریرات ثلاث، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1413ق.

16. بهوتی، منصوربن‎یونس، کشف القناع عن متن الاقناع، ج2، بیروت: دارالفکر، 1982م.

17. پژوهشکده حج و زیارت، فصلنامه میقات حج، تهران: نشر مشعر، ش4، 1372.

18. جزایرى، سیدنعمت‎الله‌، کشف الأسرار فی شرح الاستبصار‌، ج2، قم: مؤسسه دار الکتاب‌، 1408ق.

19. جزرى، ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر‌، قم: مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، بی تا.

20. جوادى آملى،  عبدالله، جرعه‎ای از صهبای حج، تهران : نشر مشعر، 1386.

21. --------------، تفسیر تسنیم، ج33، قم: اسراء، 1393.

22. --------------، خمس رسائل، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1404‌ق.

23. جوهرى، اسماعیل‎بن‎حماد‌، الصحاح، ج1و6، ‌بیروت: دار العلم للملایین، 1410ق .

24. حلّى، حسن‎بن‎یوسف‎بن‎مطهر اسدى‌، تحریر الأحکام الشرعیه، ج1، مشهد: مؤسسه آل البیت:‌، بی‎تا.

25. ------------------------، تذکره الفقهاء، قم: مؤسسه آل البیت:‌، ‌1388‍.

26. ------------------------، مختلف الشیعه، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چ2، 1413ق‌.

27. دویش، أحمدبن‎عبدالرزاق، فتاوى اللجنه الدائمه، ج2، ریاض: رئاسه إداره البحوث العلمیه والإفتاء، بی‎تا.

28. راغب اصفهانى، حسین‎بن محمد، المفردات، بیروت: دار العلم، الدار الشامیه، 1412ق. 

29. زبیدی، سیدمحمد مرتضی، تاج العروس، ج19، قم: دارالفکر، 1414ق.  

30. زحیلی، وهبهبن‎مصطفی، تفسیر الوسیط، ج1، دمشق: دارالفکر، 1422ق.

31. زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ، ج2،  بیروت: دار الکتاب العربی  ، چ3، 1407ق.

32. شباله، ماجد محمدعلی احمد، الشرک بالله انواعه و احکامه، مصر: دارالایمان، 2005م.

33. شرف الدین، جعفر، الموسوعه القرآنیه، ج3، بیروت: دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه، 1420ق.

34. شیرازى، سیدمحمد‌، الفقه السلم و السلام، بیروت: دار العلوم‌، 1426ق‌.

35. صاحب‎بن‎عباد، ابوالقاسم اسماعیل‎بن‎عباد، المحیط فی اللغه‌، ‌بیروت: عالم الکتاب، 1414‍ق.

36. صدر، سیدمحمد، ماوراء الفقه، ج2و3، بیروت: دار الأضواء للطباعه و النشر و التوزیع، 1420ق.

37. طباطبایى، سیدمحمدحسین ، المیزان فى تفسیر القرآن ، ج5، 9و20، قم : دفتر انتشارات اسلامى، چ5، 1417ق .

38. طبرسى، فضل‎بن‎حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن ، ج1، 3و5، تهران:  انتشارات ناصرخسرو، چ3، 1372.

39. طوسى، محمدبن‎حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، ج5و9، بیروت: دار احیاء التراث العربى، بی‎تا.

40. طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، تهران: انتشارات اسلام، 1378.

41. عاملی، محمّدبن‎مکی(شهیداول)، ذکری الشیعه، ج1، قم: مؤسسه آل البیت:، 1419ق.

42. عثیمین، محمدبن‎صالح، مجموع فتاوى، ج9، بی‎جا: دار الوطن، دار الثریا، 1413ق.

43. ---------------، الشرح الممتع، ج6، بی‎جا: دار ابن الجوزی، 1428ق.

44. ---------------، فتاوى أرکان الإسلام، ریاض: دار الثریا للنشر والتوزیع، 1424ق.

45. عمید‌ زنجانى، عباس على، فقه سیاسى، ج1، تهران: انتشارات امیر کبیر‌، چ4، 1421ق‌.

46. فخر رازى، محمدبن‎عمر، مفاتیح الغیب ، ج15و26 ، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ3، 1420ق.

47. فراهیدی، خلیل‎بن‎احمد، العین، ج4و8، قم: منشورات الهجره، چ2، 1410ق.

48. فضل‎الله، سیدمحمدحسین ، تفسیر من وحى القرآن ، ج10 ، بیروت: دار الملاک، چ2، 1419ق .

49. قمی، محمدحسن‌، جامع الشتات فی أجوبه السؤالات، ج1، تهران: مؤسسه کیهان، 1413ق.

50. کاسانی، ابوبکربن‎مسعود، بدائع الصنائع، ج7، بی‎جا: دار الکتب العلمیه، چ2، 1406ق.

51. کاشف الغطاء، جعفربن‎خضر، کشف الغطاء، اصفهان: انتشارات مهدوى، بی‌تا.

52. کاظمى، جوادبن‎سعید، مسالک الافهام إلى آیات الأحکام، ج2، تهران: کتاب‎فروشى مرتضوى، چ2، 1365ش.

53. کلینی، محمدبن‎یعقوب، الکافی، ج2، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چ4، 1407ق.

54. لجنه الفتوى بالشبکه الإسلامیه، فتاوى الشبکه الإسلامیه، ج2و5، بی‎جا: مکتبه‌ شامله، بی‎تا.

55.  مبارکفوری، عبیدالله‎بن‎محمد عبدالسلام، مرعاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج7، بنارس الهند: اداره البحوث العلمیه والدعوه والافتاء، الجامعه السلفیه، چ2، 1404ق.

56. مجلسی، محمدبن‎باقر، مرآه العقول، ج10، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چ2، 1404ق.

57. مرکز تحقیقات حج، صحیفه حج، ج1و2، تهران: نشر مشعر، چ2، 1387.

58. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج3و15، تهران: انتشارات صدرا، 1426ق.

59. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف ، ج4 ، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1424ق.

60. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج8و23، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1374.

61. منتظرى، حسینعلى، دراسات فى ولایه الفقیه و فقه‌الدوله الاسلامیه، ج2، قم: نشر تفکر، 1409ق.

62. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج21و28، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ7، 1392ق.

63. نووی، محیی الدین یحیى‎بن‎شرف، المجموع، ج15و19، بی‎جا: دار الفکر، بی‎تا.

64. وحید بهبهانى، محمدباقر، مصابیح الظلام ، ج1 ، قم: مؤسسه العلامه المجدد الوحید البهبهانی، 1424ق .

65.  وزاره الأوقاف والشؤون الإسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج20، الکویت: طبع الوزاره، 1427ق.

66. یزدى، سیدمحمدکاظم، تکمله العروه الوثقى، ج1، قم: کتاب‎فروشى داورى‌، 1414ق.

نویسندگان:

حمید کمالی اردکانی:  سطح4 حوزه علمیه، دانشجوی دکتری فقه و مبانی حقوق دانشگاه قم، عضو گروه فقه و حقوق پژوهشکده حج و زیارت

 سیدعلی اصغر موسوی رکنی:  استادیار دانشگاه قم.

محمدعلی راغبی: استادیار دانشگاه قم.

 محسن ملک افضلی اردکانی: دانشیار جامعه المصطفی العالمیه.

فصلنامه حکومت اسلامی شماره 81

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟