زندگی روزمرّه و عادی مردم در نیم قرن گذشته بسیار مورد توجه جدی جامعهشناسان و اندیشمندان حوزهی فرهنگ قرار گرفته است. قبلاً به نظر میآمد كه رفتارهای عادتی و معمول مردم اهمیت چندانی ندارد و معمولاً به دنبال بزنگاهها و نقاط عطف زندگی نخبگان و برجستگیهای فرهنگی اقوام بودند، اما در دهههای اخیر به این مسأله توجه ویژهای شد كه جریان زندگی عمومی مردم بسیاری از رفتارها و اتفاقات را در فضای سیاسی و اقتصادی جوامع رقم میزند.
زندگی عمومی مردم خصوصاً از وقتی مورد توجه قرار گرفت كه به لحاظ سیاسی مسألهی «قدرت مردم»، «رأی مردم» و «نگرش دموكراتیك» و به لحاظ اقتصادی «مصرف» به عنوان ركن تصمیمسازی سرمایهداری اهمیت یافت؛ آنقدر بازار اشباع شده بود كه مردم دیگر كالا نمیخریدند. پس باید كاری میكردند تا در زندگی مردم اتفاقاتی میافتاد كه باعث میشد مردم بیشتر مصرف كنند.
نكتهی بعدی این بود كه اندیشمندان متوجه شدند خیلی اوقات اندیشه و انتخاب افراد تابع نوع رفتارهای روزمرهی آنها است. قبلاً چنین باوری وجود نداشت و خیلی روی معانی، مقاصد و رفتارهای خاص سیاسی، اقتصادی و حقوقی تكیه میكردند، اما بعد متوجه شدند كه اتفاقاً طرز خوردن و خوابیدن و راهرفتن انسانها بر اندیشههای آنها اثر بسیاری میگذارد. به نوعی میتوان گفت اگرچه این رفتارها میتواند برآمده از اندیشه باشد، اما میتواند اندیشه را هم بسازد. البته در نگرش اسلامی این امری شناختهشده بود؛ همانطور كه قرآن كریم بیان میكند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرضِ هَوْناً»۱. قرآن میگوید كسی كه نه قدّش اندازهی این كوهها است و نه میتواند زمین را بشكافد، پس به عنوان بندهی خدا بر روی زمین متواضعانه راه میرود. یعنی اندیشه بر رفتار اثر میگذارد. البته از آن طرف هم اگر این آیه را در سیاق امر بخوانیم، وقتی رفتار متواضعانه انجام میدهیم، بهتدریج «حقیقت تواضع و بندگی» بیشتر در مؤمن رسوخ میكند. یعنی هم تأثیر است و هم تأثّر. به عبارتی شما تفكری دارید، از تفكر شما رفتارتان و از رفتار شما تفكرتان دائماً تولید و بازتولید میشود. دنیای غرب روی این كار كرد و متوجه شد كه برای تأثیرگذاری میتواند از همین نوعِ سادهی رفتار روزمره استفاده كند تا عقاید و افكار و ایدئولوژی و نهایتاً طریقهی زندگی و عمل مردم را تحت كنترل خود درآورد.
مردم بسیاری از رفتارها را بر حسب اجبار یا عادت انجام میدهند، اما بخشی از رفتارهایشان از سر انتخاب و ترجیح است. این انتخابها به باورها و سلیقههای افراد برمیگردد و با هم تناسب و ربط دارد. از این مناسبات میشود الگو یا الگوهایی استخراج كرد. این الگومندی همان سبك زندگی است.
مفاهیم را نباید خلط كرد
متأسفانه بعضاً مفهوم «سبك زندگی» را با چند مفهوم نزدیك به آن، مثل فرهنگ، اخلاق، روش و مهارتهای زندگی هممعنی گرفته و یكسان بهكار میبرند. حجم بالایی از مطالب معارف اسلامی توصیههایی است برای بهزیستی و طرق بهتر زندگی كردن. مثلاً دروغ نگویید! غیبت نكنید! محبت كنید! روابط نزدیك خانوادگی و قوم و خویشی داشته باشید! پیوندهایتان را حفظ كنید! بسیاری از اینها جنبهی اخلاقی دارد. یا اینكه چگونه دوستان بیشتری داشته باشیم؟ چگونه خواب راحتتری بكنیم؟ چگونه از فضای كوچك آپارتمانمان استفادهی بهینه كنیم و مواردی مشابه كه در حوزهی مهارتهای زندگی مطرح است. اما اینها هیچكدام سبك زندگی به معنی دقیق و كامل نیست! پس سبك زندگی را چه چیزی قرار بدهیم كه بتوانیم به توسعهی حوزهی مفاهیم خودمان كمك كنیم؟
باید ادبیاتمان را توسعه بدهیم، نه این كه بگوییم این كلمه همانی است كه قبلاً هم داشتیم و فقط عبارتش را امروزی و شیكتر كردهایم! برای این كار پیشنهاد من این است كه از همین تركیبِ «سبك زندگی» كمك بگیریم. واژهی «لایفاستایل»۲ كه ریشه در ادبیات مدرن غربی دارد، هم كاربردی روزمره و ژورنالیستی دارد و هم تعبیری در علوم اجتماعی (فلسفهی حیاتگرا، زیباییشناسی، مصرفگرایی، هویت و تمایزخواهی، تحقق خود و ...)، ولی مثل خیلی از چیزهای دیگری كه ما از غرب یاد گرفتهایم و آوردهایم، میشود از آن گرتهبرداری كرد و آن را در فرهنگ خودمان بازتعریف نمود.
برداشت من از مفهوم سبك زندگی در علوم اجتماعی این است كه سبك زندگی «الگوی كنشهای مرجّح است یا كنشهای مرجّحی كه دارای الگو است.» پس بنا به این تعبیر، سبك زندگی دو ویژگی اصلی دارد: یكی داشتن الگو و سبك و دوم این كه در این كنشها نوعی ترجیح وجود دارد. به عبارتی مردم بسیاری از رفتارها را بر حسب اجبار یا عادت انجام میدهند، اما بخشی از رفتارهایشان از سر انتخاب و ترجیح است. این انتخابها به باورها و سلیقههای افراد برمیگردد و در نتیجه با هم تناسب و ربط دارد. یا حداقل هر دسته از رفتارهای ناشی از ترجیحات در حوزهی خود با هم تناسب دارد و از این مناسبات میشود الگو یا الگوهایی استخراج كرد. این مناسبات یا الگومندی همان سبك زندگی است.
سبك زندگی دینی و سبك زندگی اسلامی-ایرانی
بر اساس معنی ارائهشدهی فوق از سبك زندگی، آیا تركیب «سبك زندگی دینی» تركیبی درست و بامعنی است یا نه؟ پاسخ مثبت است. سبك زندگی دینی سبكی است كه الگوهای مطرح در آن از ترجیحات دینی یا مبتنی بر مبانی دینی پدید آمده است. به لحاظ عینی ما میتوانیم درون هر نوع فرهنگ مبتنی بر مذهب و مكتبی (اعمّ از شیعه، سنی، مسیحی، بودایی و ...) این الگوها را دنبال كنیم و اتفاقاً این یكی از حوزههای مطالعاتی فعال در مورد سبك زندگی در مجامع علمی است. در حوزهی اندیشه و فرهنگ اسلامی و شیعی هم مطالعاتی شده و میتوان تحقیقات بسیار دیگری انجام داد، چون اسلام همهی حوزههای زندگی را پوشش داده و برایشان دستور دارد. لذا اسلام كاملترین سبكهای زندگی را عرضه میكند.
كلیپ صوتی: «سبك زندگی»
اما تركیب سبك زندگی «اسلامی-ایرانی» یعنی چه؟ آیا این یك اصطلاح توصیفی (عینی و انضمامی) است یا تجویزی (ذهنی و آرمانی)؟ به عبارتی آیا ما با واقعیتی در زندگی روزمرهمان روبهرو هستیم كه میشود آن را سبك زندگی اسلامی-ایرانی نامید؟ یا اینكه ما مجموعهای از گزارهها، آموزهها و دستورالعملهای برآمده از اسلام را فراهم كردهایم و به مردم ایران ۱۳۹۲ میگوییم اینها را انجام دهند تا رستگار شوند؟ پاسخ این است كه این تركیب هم میتواند توصیفی باشد و هم تجویزی. هم در تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم و هم در زندگی روزمرهی مردمان امروز میتوان به الگوهای متعدد رفتاری اشاره كرد كه برآمده از ترجیحات اسلامی و شیعی است. همچنین میتوان از میان آموزههای دینی، الگوهایی رفتاری را تجویز كرد كه مردم را با توجه خصائص تاریخی و جغرافیاییشان بهتر از هر مرجّحی به سعادت برساند. پس این الگوی اسلامی-ایرانی از یك سو تجویز است و رو به سعادت و معنویت انسان دارد و از سوی دیگر با واقعیات زندگی انسان ایرانی و محیط او پیوند و تناسب دارد.
سبكهای زندگی اسلامی
نكتهی دیگری را هم من اینجا تذكر بدهم: آیا ما سبك زندگی اسلامی داریم یا سبكهای زندگی اسلامی؟ این نكته بسیار مهم است. برای این كه ببینیم آیا اسلام حدی از ترجیح، ذوق و سلیقه را میپذیرد؟ به تعبیر دیگری آیا اسلام اختیار و انتخابی افزون بر انتخاب سعادت یا شقاوت (إنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ إمّا شاكِراً و إمّا كَفُوراً)۳ در مسیر دستیابی به كمال و قرب الیالله برای انسان قائل است یا نه؟ مسلّم است كه انسانها در پایههای وجودیشان با هم متفاوتاند. كسی نمیتواند نفی كند كه پدر و مادر متفاوت، زمان متفاوت، مكان متفاوت، استعدادهای متفاوت تربیت اجتماعیاند. واقعیت این است كه حتی دو بچهای كه از یك سلّول اولیه پدید آمدهاند و درون یك خانواده بزرگ شدهاند، با هم شبیه نیستند؛ بزرگ كه میشوند، یكیشان مثلاً تندخو است و یكیشان نرمخو است.
پس ما باور داریم كه تفاوتهای مربوط به فضای پیدایش و آنچه مربوط به ذات و طبیعت افراد است و هم قبول داریم كه تفاوتهای افراد در حوزهی تربیت و تأثیرپذیری از جامعه را. همینها سبكهای زندگی متفاوتی پدید میآورد یا طلب میكند. یعنی شما نمیتوانید به همه بگویید یكجور باشند و نمیشود اینگونه توصیه كرد. البته در همهی ما فطرت و ماهیت انسانی در حوزهی تكوین و اصول و جهت و محدودهها در حوزهی تشریع مشترك است، اما نقطهی شروع با هم برابر نیست. حتی دو برادر هم چهبسا از یك نقطه شروع نمیكنند و این تعبیری از همین عبارت است كه «الطّرق الی الله بعدد نفوس (أنفاس) الخلائق»۴. (البته بسیاری از این عبارت تعابیر غلط و تسامحی به معنی لیبرالیستی میكنند.)
پس نمیتوان از همه انتظار داشت كه از ابتدا از یك جا شروع كنند، چون هر كسی از یك دامنهای برخاسته است، اما جهتِ حركت، شیوهی حركت، ممنوعیتها و محدودیتهای آدمها یكی است، چون همه انساناند و در ماهیت انسانی با هم برابرند. فطرتهای پایه یكی است. در اصل جریان خلقت همهی انسانها حركت «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»۵ را طی میكنند. صراط یكی است. شاهراه یكی است، اما سُبُل متعدد است و البته «الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»۶. نفرموده یك سبیل. یك سبیل نیست؛ سبل است، برای اینكه هر كسی از نقطهای آغاز میكند.
پس اسلام اقتضائات افراد را پذیرفته و نفی نكرده است: «قُل كُلٌّ یعملُ علی شاكِلَتِهِ»۷. اثر این بحث را بهخوبی در فروعات و احكام و اخلاق اسلامی میبینیم كه از آن به مقتضیات زمان و مكان و ارجاع به عرف و منطقةالفراغ و مشابه این مفاهیم تعبیر میكنند.
بحث رهبر معظم انقلاب در مورد سبك زندگی را تبدیل به یونیفورمازیسیون نكنیم. این نكته بسیار مهم است، زیرا اصلاً یك نوع دلزدگی ایجاد خواهد كرد كه همه باید یكجور بخورند و یكجور بخوابند. بحث از سبك زندگی بحث از ترجیح و انتخاب است.
عنصر تدریج كارگشا است
به این نكته هم باید توجه داشت كه نفوس تدریجاً با امور خو میگیرند. ملكهی تقوا و عدالت در وجود افراد هم همینگونه است. ما باید به این تدریج در امر هدایت انسانها و ادارهی امورشان -بهویژه در حوزهی سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی- توجه كنیم. مثلاً برخیها بهخاطر تقدسی كه قائلاند و بعضی سوابق، با ورود هر كسی به خیمهی اباعبداللهعلیهالسلام مخالفاند. معتقدند اول آدم باید حسینی شود. بعضیها هم معتقدند این آقا كه آمده در خیمهی اباعبدالله علیهالسلام، با هر لباسی كه هست، باید تحملش كنیم و بپذیریمش. (كاری ندارم با آنها كه دینداری را فقط به «دل پاك!» تعبیر میكنند و به همان بسنده میكنند و صلح كلاند.) دستهی دوم میگویند این قدم اول است و در خیمه برای او برنامه داریم. بگذار بیاید داخل، به این قلاب ما كه گیر كرد، ما كارمان را انجام میدهیم. این همان كاری است كه در غرب هم میكنند. یعنی اول كه شما میروید غذا بخورید، برای یك ساندویچ همبرگر میروید داخل رستوران. قرار است همبرگر بخرید، اما با همبرگر به شما یك ذائقه و انتظار جدید میدهند. به بچهتان هم یك عروسك یا اسباببازی (هپیمیل)۸ میدهند. بچهتان دفعهی بعد میگوید بابا باز هم برویم همان جا؛ این قلاب گیر كرده است. كارش این است كه با همین اقدام مرحلهبهمرحله شما را پیش میبرد تا برسید به دنیای مكدونالد و بپیوندید به جامعهی جهانی و نظم نوین آن.
اما بحث سر این است كه ما متأسفانه «تدریج» را فراموش میكنیم. ما میخواهیم یك شبه مؤمن تنوری درست كنیم. (به یاد بیاوریم داستانی را كه امام صادق علیهالسلام در مورد آن تازهمسلمان و آن مرد عابد نقل میكنند.) خوب نمیشود. مگر همه مخلص و حزباللهی و رزمنده و بسیجیاند؟! بسیاری این مسیر را نرفتهاند و ندیدهاند و لذتش را نچشیدهاند. باید تدریجی آمد. در بحث مقولهی سبك زندگی هم باید تدریجی بیاییم و این را رتبهبندی و مرحلهبندی كنیم. ما میگوییم افراد تمایلات متفاوتی دارند و اگر این تمایلات برگرفته از شهوات و هوای نفس است، اسلام كلاً نهیاش نمیكند، بلكه آموزهها و دستورهایی را ارائه میكند كه تدریجاً به این سلیقه و سبك و دلیل ترجیحگذاری، رنگ و بوی الهی میدهد. تفاوت در انتخاب و تفاوت در سلیقه را میپذیرد. اسلام نمیگوید همه رنگ سبز یا آبی و قرمز را دوست داشته باشند. واقعیت این است كه هر كسی بنا بر نوعی كه به دنیا آمده و تربیت شده است، یك رنگی را دوست دارد و اسلام هم نفیاش نمیكند. یعنی حدی از سلیقه، حدی از تفاوت انسانها در اسلام پذیرفته شده است. میفرماید ترجیحت را در مسیر و محدودهی الهی قرار بده. همه قرار نیست سلمان باشند یا ابوذر. بسته به تواناییها وساختار وجودیشان است؛ «لا یُكَلّفُ اللهُ نَفْساً الاّ وُسْعَها»۹. سلمان و ابوذر هم اول در رتبهای نبودند كه در آخر رسیدند. تا آخر هم نه سلمان ابوذر شد و نه ابوذر سلمان؛ «لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ»۱۰.
یونیفورمسازی نكنیم
نكتهی دیگر این است كه ما تجارب خوبی نداریم از این نوع یكسانسازیها و یونیفورم دادنها. تاریخ هم این مسأله را تأیید میكند؛ (بررسی تاریخ كمونیسم و كشورهایی مانند شوروی و چین و آلبانی و كره درسآموز است.) بحثی را كه رهبر معظم انقلاب در مورد سبك زندگی بیان فرمودند، تبدیل به یونیفورمازیسیون نكنیم. این نكته بسیار مهم است، زیرا اصلاً یك نوع دلزدگی ایجاد خواهد كرد كه همه باید یكجور بخورند و یكجور بخوابند. بحث از سبك زندگی بحث از ترجیح و انتخاب است. در الگوهای تجویزی باید جنبهی ترجیحی قوی باشد. یعنی باید ذهن آدمها را طوری تربیت نمود كه به خاطر خدا بخورند. باید مرجّحشان شرعی باشد. اقتضای این بدن یك چیزی است. اقتضای این زمان و اقتضای این خانواده یك چیزهایی است. باید این تفاوتها را بپذیریم و لِحاظ كنیم. اصلاً بسیاری از مسائل شرعی به عرف واگذار شده است. مثلاً در امر عزاداری از امام علیهالسلام سؤال كردهاند كه آقا ما چه كنیم درعزاداریها؟ فرمودهاند آن طوری كه برای مرگ عزیزترین عزیزانتان عزاداری میكنید، آن را انجام بدهید [البته حریم شرعی را نگهدارید.] ببینید مردم چگونه میفهمند كه شما به بیشترین حد عزادار هستید، همان را نشان بدهید. نمیفرمایند رسم ما اهل بیت علیهمالسلام این است و شما هم در عزاداری چنین كنید. البته خود ایشان هم روشی داشتهاند، اما امام علیهالسلام امر به یك شكل خاص نمیكنند؛ مؤمنان را امر به محتوا و نتیجه و البته رعایت محدودهی شرعی میكنند.
لذا شناخت مخاطب برای ما یك اصل است. اگر ما این كار را انجام دهیم و بتوانیم سبكهای متعدد را با توجه به حفظ آن اصول و حریمهای شرعی تولید كنیم، آن وقت خواهید دید كه بسیاری این الگو را میپذیرند. «لَوْ عَرَفُوا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعُونا»۱۱. اصلاً من اینجوری به شما بگویم كه سرمایهداری غرب همراهی با خود را به وسیلهی هدایت میل و تمایل مردم فراهم میكند. بسیاری عقیده و جهتگیری و اهداف نظام سرمایهداری را در دنیا قبول ندارند، اما پوشش آن را میپذیرند و بعد تمایلاتشان نیز همسو میشود؛ مانند بسیاری از اندیشمندان منتقد سرمایهداری. البته باید تفاوتی را كه اینجا وجود دارد نیز لحاظ كرد؛ اینكه اسلام حركت آگاهانه و معقولانه و از سر اختیار را مطلوب میداند و نه همسو كردن مردم از سر اضطرار یا كشش غرائز یا سوء استفاده از جهالت انسانها را.
فرصتی برای نشر فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام
ما یك فرهنگ بسیار غنی داریم، منتها بیجهت و به یك معنی و ناخواسته و ناآگاهانه اكثریت مسلمانان در مقابلش موضع گرفتند. منظورم فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام و به تبع آن، فرهنگ اسلامی-ایرانی است. متأسفانه به دلیل اینكه این فرهنگ منتسب به شیعه است، از ابتدا در مقابلش موضع گرفته شده است. در امر تبلیغ بسیاری اوقات ضرورتی ندارد كه شما اسمی از شیعه ببرید، بلكه اگر همان فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام را تبدیل به سبك زندگی كنید و در اختیارشان قرار دهید، آنها میبینند كه این حلّال مشكلاتشان است و مطمئناً خواهند پذیرفت. این روش مورد تصدیق هر وجدان پاكی است. مكتب اهل بیت علیهمالسلام معانی و مضامین بسیار وسیع و متعددی دارد و محدود نیست. این معانی متعدد را میتوانیم به جلوههای متعددی در مصر، عربستان، افغانستان، پاكستان و ... تكثیر كنیم. اصلاً مكتب اهل بیت علیهالسلام خودش فضاسازی میكند و راهش را باز میكند. این اتفاق مبارك تاكنون در حد كمی رخ داده است، ولی سازمانیافته و برنامهریزیشده نیست. دشمنی با این فرهنگ نیز سازمانیافته است، اما دوستان ما متأسفانه غیر سازمانیافته كار میكنند.
برای رسیدن به تمدن نوین و مطلوب اسلامی باید الگو داشته باشیم. نقطهی آغاز آن نیز تولید سبكهای زندگی اسلامی متناسب با مخاطبان است. اصل موضوع در همان بحثی است كه رهبر معظم انقلاب در الگوی پیشرفت مطرح كردهاند، منتها باید نمادهایش را -همانگونه كه فرمودهاند- در حوزهی سبك زندگی روشن كنیم. هر كشوری، هر قومی، هر فرهنگ و هر پارهفرهنگی نمادهای خاص خودش را میخواهد؛ «إنّا خَلَقْناكُم مِنْ ذَكَرٍ و أُنْثی وَ جَعَلْناكُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إنّ أكْرَمَكُم عِنْدَ اللهِ أتقیكُمْ»۱۲. لبنانیها هم شیعه هستند، اما واقعش این است كه تفاوت بسیاری با شیعیان ایران و پاكستان دارند.
اگر میخواهیم الگوسازی كنیم، باید باور كنیم كه جوامع انسانی با هم تفاوت دارند. باید این تمایزها را بشناسیم؛ «وَ مِنْ آیاتِهِ [...] اخْتِلافُ ألْسِنَتِكُم وَ ألْوانِكُمْ»۱۳. یك كاری ژاپنیها و چینیها میكنند؛ در جاهای مختلفی و از جمله ایران میگردند تا روشها و عادات و رسوم مردم را ببینند. مثلاً طریقهی پخت برنج و دمكردن چای ما را. بعد پلوپز و سماور خاص و ویژهی ایرانیها میسازند و به ما میفروشند. ما هم باید دنیا را ببینیم. باید ببینیم برای این آدم در هند و یمن چه میتوان كرد. بالأخره این آدم اسماعیلی است، زیدی است، هر چه هست، محبّ اهل بیتعلیهمالسلام است و افكار كلّی ما را قبول دارد، اما در هند یا یمن زندگی میكند. باید شیوههای مناسب برای زندگی او را نیز تولید كنیم. این یكی از گامهای بسیار مؤثر در مسیر «بیداری اسلامی» و نهادینهسازی آن است.
در امر تبلیغ بسیاری اوقات ضرورتی ندارد كه شما اسمی از شیعه ببرید، بلكه اگر همان فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام را تبدیل به سبك زندگی كنید و در اختیارشان قرار دهید، آنها میبینند كه این حلّال مشكلاتشان است و مطمئناً خواهند پذیرفت.
سبك زندگی غربی تهدید محض نیست
از جمله مسائل ما با غرب، اختلاف در نگرش به زندگی و سبك زندگی است. آنها مقولهی لذت را مبنا قرار میدهند و ما تقرّب به خدا را اصل قرار میدهیم، ولی لذت مشروع را هم ممنوع نمیدانیم. سبك زندگی هم بر همین اساس شكل میگیرد. چند نكته نیز قابل تأمل است: اول این كه یادمان باشد غرب همهاش سرمایهداری نیست و تجارب تاریخی كه در آنجا وجود دارد، همهاش كفرآمیز نیست. اندیشههای اندیشمندان بزرگ را نباید از نظر دور داشت. اخلاق مسیحیت را نباید دست كم گرفت. اخلاق یهود را نباید دست كم گرفت. تأثیر آموزهها و اندیشههای اسلامی در آنجا را نباید فراموش كرد. اگرچه از تحریفها هم در آنها نباید غافل بود.
دوم اینكه بالأخره سیستم سرمایهداری در درون نظام عقلانی و با بهرهگیری از نعمات الهی و قانونمندیهای طبیعت شكل گرفته است. اینها واقعیتهایی است كه در آن جامعه وجود دارد. آنچه در غرب به عنوان سبك(های) زندگی غرب وجود دارد، یكسره باطل نیست؛ مثل همین مفهوم سبك زندگی كه اتفاقاً حاصل مطالعات و تحلیل سرمایهداری است و ما امروزه از آن استفاده میكنیم و داریم از مزایای آن میگوییم. عناصری در آن وجود دارد كه قابل تأمل است، منتها همیشه باید توجه كنیم كه آن عنصر، درونِ تركیب است. اگر ما این عنصر را استخراج كردیم، باید توجه داشته باشیم كه ایدئولوژیاش را همراه نیاوریم. پیشینه، كار كرد، ساختار و بافتی را كه یك عنصر در آن بوده، بهخوبی بشناسیم. جداسازی بسیار سخت است، ولی نباید حاصل اندیشه و راههای رفتهی دیگران را نادیده گرفت.
دنیای غرب -چه در حوزهی نظری و چه در حوزهی مصداقی و عملی- تجربیاتی دارد كه باید این تجربیات را پالایش نمود و استخراج كرد و در تماس با غرب به آنها توجه داشت. آنچه كه در دنیای غرب میگذرد، درست است كه در نظام و گفتمان مسلط سرمایهداری است، اما همهی غربیها بیدین و سكولار و نامعقول نیستند. این برای تعاملات ما با دنیای غرب بسیار مهم است. هم برای اینكه ما از دستاورد آنها استفاده كنیم و هم برای اینكه ما با آنها تعامل كنیم. این قضیه باعث نشود كه ما چشم روی هم بگذاریم و یك حكم كلی و عام بدهیم. این قضیه ما را از واقعنگری دور خواهد كرد. فرهنگ اسلامی و جامعهی مسلمانان از روزی كه درست شد، اصلاً نفی همهی عناصر موجود در فرهنگ جاهلیت نبود. پالایش و جهتدهی به آن بود. مثلاً پیامبر صلّیاللهعلیهوآله روزی كه آمد، فرمود: من تمام معاملات شما را امضا میكنم غیر از ربا «أحلّ اللهُ البیعَ و حرّم الرّبا»۱۴. فرمودند كه محدودهی من این است، بقیهی معاملات را قبول دارم. به آنها كه نگران التقاط هستند، باید گفت كه ما زمانی دچار التقاط میشویم كه با سهلگیری و تسامح جهانبینی و ایدئولوژی و مقاصد آنها را با ابزارها، نمادها، طرق، تكنیكهایشان خلط كنیم و از فرط شوق و رعب از مسیر اعتدال خارج شویم. ما میتوانیم از دستاورد دیگران -چه در حوزهی عملی و چه در حوزهی نظری- بهره ببریم و نباید خودمان را محروم كنیم و مثلاً چرخ را دوباره ابداع كنیم. نباید بنبستهایی را كه دیگران آزمودهاند، دوباره بیازماییم. میتوان با بعضی از آجرهای آنها بنای خودمان را بسازیم. سبكهای زندگیای كه از این رهگذر ایجاد میشوند، فرصت مفاهمه و ایجاد گرایش آنها را به فرهنگ غنی اسلامی با سرعتی بیشتر فراهم خواهند كرد.
پینوشتها:
۱. سورهی مباركهی فرقان، بخشی از آیهی ۶۳
۲. Life Style
۳. سورهی مباركهی انسان، آیهی ۳
۴. ظاهراً این عبارت مأخذ روایی ندارد.
۵. سورهی مباركهی بقره، بخشی از آیهی ۱۵۶
۶. سورهی مباركهی عنكبوت، بخشی از آیهی ۶۹
۷. سورهی مباركهی أسراء، بخشی از آیهی ۸۴
۸. Happy Meal
۹. سورهی مباركهی بقرة، بخشی از آیهی ۲۸۶
۱۰. سورهی مباركهی هود، بخشی از آیهی ۱۱۸
۱۱. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت، ۱۴۰۹ق، ۲۷/۹۲
۱۲. سورهی مباركهی حجرات، بخشی از آیهی ۱۳
۱۳. سورهی مباركهی روم، بخشی از آیهی ۲۲
۱۴. سورهی مباركهی بقرة، بخشی از آیهی ۲۷۵