دیدبان

جایگاه سوریه در نبرد تمدنهای غربی و شرقی

جایگاه سوریه در نبرد تمدنهای غربی و شرقی



احمد نادري، دانشجوي دکتري، و پژوهشگر فرهنگ خاورميانه و اسلام سياسي

مقدمه
آيا نظم بين الملل در حالت گذار به سر مي برد؟ آيا نظم جهاني يکبار ديگر به هم خواهد ريخت و نظمي جديد از ويرانه هاي نظم قديم به پا خواهد خواست؟ نظم جديد به نفع چه کسي/ چه کساني خواهد بود و چه قدرت/ قدرت هايي در آن شريک خواهند بود؟ آيا نظم جديد نظمي تک قطبي خواهد بود يا دو قطبي يا چند قطبي؟ چه عواملي در شکل گيري نظم جديد نقش خواهد داشت؟ مولفه هاي بازيگران فعلي وضعيت گذار چيست؟ نقش هويت هاي فرهنگي در درگيري هاي حاضر چيست؟ نوشته حاضر در پي پاسخ به اين سئوالات، توصيف وضعيت فعلي، و ترسيم آينده نظم بين الملل است.

نبرد تمدن ها در نظام تک قطبي جهاني؟
هنوز چند صباحي از فروپاشي شوروي و فروريختن نظم دو قطبي بين الملل نگذشته بود که تئوري هاي مختلفي در مورد نظم پسا شوروي در فضاي بين الملل مطرح شد. تئوري هايي که در پي توضيح وضعيت آنروز دنيا و ترسيم آينده آن، و توضيح نقش ايالات متحده برآمده و دولتمردان ايالات متحده کلان استراتژي هاي خود را بر اساس آنها طرح ريزي نمودند. يکي از اين تئوري ها، نظريه نبرد تمدن ها بود که توسط ساموئل هانتينگتون مطرح شد.
اهميت تئوري هانتينگتون را در آن مقطع مي توان در دو مساله دانست: اول اينکه اين تئوري به مثابه يک چرخش پارادايمي از ژئوپليتيک دولت محور به ژئوکالچر تمدن محور بود و دوم اينکه شواهد بسياري نشان مي دهد که اين تئوري، مبناي رفتار عملي نئوکان ها و پس از آن دموکراتها در برخورد با دنياي اسلام بوده است. اين تئوري که نخستين بار در آراي "برنارد لويس"، محقق يهودي تاريخ اسلام، در مقاله اي با نام "ريشه هاي طغيان مسلمانان" در سپتامبر سال 1990 در "ماهنامه آتلانتيک" مطرح شد،(  Lewis 1990 )، بيش از هر کسي با نام هانتينگتون گره خورده است، چرا که وي اين ايده را پردازش کرده و به نام خود ثبت کرد. هانتينگتون اين مفهوم را 5 سال پس از مطرح شدن ايده "پايان تاريخ" "فرانسيس فوکوياما"، و در پاسخ به آن، ابتدا در مقاله اي با همين عنوان  در تابستان سال 1993 مطرح نموده (Huntington, 1993) و سپس در سال 1996 آنرا تبديل به کتابي مفصل کرد. (Huntington, 1996)
وي با ارائه اين تئوري سعي در ارائه يک کلان استراتژي براي اداره جهان توسط ايالات متحده و همچنين ارائه يک چارچوب نظري و پارادايم نوين، براي فهم جهان نوظهور و نظم نوين دارد و اين کار را با نقد دو پارادايم مشهور در روابط بين الملل، در فضاي قبل و بعد از جنگ سرد انجام مي دهد، يعني نقد ليبراليسم و رئاليسم.


نقد وي از ليبراليسم، مبتني بر تئوري هاي مشهور فرهنگي در انسان شناسي، نظير نسبيت گرايي فرهنگي است که معتقد به تفاوت و گوناگوني فرهنگها، در مقابل جهانشمولي آنهاست. اين تئوري در گفتمان روابط بين الملل، به تئوري سازه انگاري شهرت دارد که در آن، عناصر فرهنگي مولفه هاي قدرت محسوب مي شوند. (Holtz & von Dahlern, 2010: pp.117-147) نقد هانتينگتون به ليبراليسم قبل از هر چيز به اثر فوکوياما و مشرب هگلي آن بر مي گردد، که از آن به عنوان نوعي مارکسيسم نام مي برد. (Huntington, 1997)
فوکوياما و برخي از نظريه پردازان ليبرال حقوق بشر معتقدند که حقوق بشر، ليبرال دموکراسي و اقتصاد بازار آزاد، در فضاي نظم پسا شوروي، تبديل به تنها آلترناتيو ايدئولوژيک گشته و تنها امکان براي ملت ها محسوب مي شود. فوکوياما با پيروي از نظريه پردازان مکتب فايده انگاري در اقتصاد، معتقد به غلبه عقلانيت در پيگيري علائق و موضوعات مادي است که اين موضوع، خود منجر به انتخاب عقلاني ليبرال دموکراسي غربي و آزادي دين، آزادي بيان و سرانجام آزادي رسانه ها مي شود. (Fukuyama, 1989, pp.3-16) اما هانتينگتون در پاسخ به اين ادعا، با اتخاذ رويکرد مبتني بر نسبيت فرهنگي، معتقد است که اين موضوعات، موضوعاتي جهاني نيست و در فضاي واقعي نيز آنچه فوکوياما مدعي آن است، اتفاق نمي افتد. (Huntington, 1996, pp.21-22) وي در عوض، نقش هويت هاي فرهنگي را در صحنه سياسي و رفتار مردم کشورها پر رنگ مي کند و تاکيد مي کند که اين سياست هاي هويتي لزوما ريشه در عقلانيت نداشته و از انتخابي عقلاني نشات نمي گيرند.

مرتبط‌ها

حضور 3 میلیون افغان در ایران

همسر دلخواه خود را دانلود کنید

دوئل مرگبار دو اراذل محله فلاح برای قدرت نمایی

تصاویر/ شاسی‌ بلند جدید آمریکایی

تصاویر/کاپیتان پرسپولیس باید اخراج می شد

آغاز برخورد با بدپوششی و کشف حجاب در تهران