دیدبان
نقدی بر فیلم حکایت عاشقی

عشق مثلثی زیر بمباران شیمیایی

عشق مثلثی زیر بمباران شیمیایی

دیدبان: موضوع فیلم علاقه ی یک خبر نگار ایرانی به دختری عراقی است. شخصیت های فیلم بهرام رادان در نقش خبرنگار، علی؛ شیلان رحمانی در نقش چیمن و بهمن زرین پور درنقش شاهو می باشند. بازه زمانی ای که فیلم قصد بازنمایی داستان در بستر آن را دارد پس از بمباران شیمیایی حلبچه توسط عراق در 25 اسفند 1366 است. بر اساس آنچه که در فیلم آمده است: یک خبرنگار ایرانی پس از نجات دادن چند عراقی –شامل یک پیرمرد، یک دختر جوان و چند بچه- از بمباران حلبچه به دختر علاقه مند می شود. اما مانعی بر سر راه او در رسیدن به دختر وجود دارد؛ پسر پیرمرد که از بچگی عاشق دختر بوده است. خبرنگار پس از گرفتن عکس از تلفات حلبچه به تهران می آید تا تا عکس ها را برای چاپ به مجله بدهد. وی پس از چند روز به محل اسکان بازماندگان بمباران بر میگردد تا عکسهای بیشتری بگیرد. او در ضمن گفتگو با پیرمرد متوجه می شود پسر پیرمرد در بمباران کشته شده و راه او برای خواستگاری از دختر باز شده است. وی لباسی برای دختر هدیه می برد ولی او از باز کردن آن امتناع می کند. خبرنگار مذکور که نامش علی است با گفتن یک جمله به دختر او را متقاعد به ازدواج می کند: زنده ماندن کافی نیست باید زندگی کنیم.

بازیگران هیچ هویت و شخصیتی را بازنمایی نمی کنند. نویسنده از فهم فرآیند "شدن" عاجز بوده و کارگردان از به تصویر کشیدنش لذا همه چیز در فیلم به شکل دفعی اتفاق می افتد. مخاطب از دیدن صحنه ای به دیدن صحنه دیگر دعوت می شود و از درون اتفاقی که هنوز شکل نگرفته تمام می شود به درون اتفاقی دیگر پرتاب می شود. نطفه منعقد نشده ی اتفاقات در ذهن مخاطب رها می شود و در نهایت می میرد؛ خبرنگار بعد از اینکه می فهمد عاشق قبلی چیمن مرده، ناگهان به چیمن علاقه مند می شود، مراسم عروسی بلافاصله در همان اردوگاه برگزار می شود، در سکانس بعدی زن و شوهر را در خانه شان در تهران می بینیم، اواسط فیلم وقتی چیمن متوجه می شود که شاهو زنده است با اصرار از علی می خواهد که به تهران برگردند، در سکانس بعد چیمن روی تخت بیمارستان است و مخاطب مات و مبهوت از اتفاقی که نمی داند چیست؟، در دقایق بعدی و پس از اینکه علی هم به زده بودن شاهو پی می برد از همسرش می پرسد: به همین دلیل بچه رو سقط کردی؟. یعنی که مخاطب بفهمد چیمن در صحنه ای که روی تخت بیمارستان بود بچه اش را سقط کرده بود و این بر حیرت و بهت مخاطب می افزاید، چرا یک جنین باید قربانی نفمی یک کارگردان از مسئله ی عشق شود؟. کارگردان احساسات مخاطب را به سخره و بازی گرفته تا معاش زندگی اش را فراهم کند. چرا که اگر موضوع فیلم نشان دادن رنج و سختی های مردم حلبچه بود قطعا فضای فیلم به گونه ی دیگری بود و رنگ و بوی جنگ داشت، نه اینگونه که همه اش فضای بهاری نشان دهد و آهنگ های عاشقانه و نچسب را جهت پوشاندن ضعف کارگردانی اش در فیلم بیاورد. حرف ها و دیالوگ ها به ما می گوید بمبارانی اتفاق افتاده است و تعدادی انسان کشته و دیگرانی بی خانمان شده اند اما آنچه که در فیلم در معرض تماشای مخاطب قرار می گیرد فضایی بهاری، انسان هایی شاد، آهنگی لطیف و بعضا تند و تعدادی افراد سودجو هستند که بمباران حلبچه برایشان سوژه ای شده برای پول در آوردن.

ارتباط خبرنگار و دختر قبل و بعد از ازدواج هیچ تفاوتی نمی کند؛ قبل از ازدواج به همان اندازه با هم صمیمی اند که بعد از آن. البته این نکته نیز حائز اهمیت است که کارگردان حتی قادر به تصویر کشیدن گذر زمان نبوده است. پس از اینکه اتفاقاتی خاص که در دنیای واقعی زمانشان مشخص است مخاطب متوجه می شود که مثلا شش ماه گذشته است. معمولا با تغییراتی که در دکور و ظاهر بازیگران داده می شود گذر زمان به تصویر کشیده می شود اما در این فیلم هیچ چیز هیچ تغییری نمی کند و مخاطب نمی داند زمان چقدر گذشته است.

این فیلم مرا به یاد داستانی انداخت که سالها پیش در کتاب دبستان خوانده بودیم: پدری پسرش را برای خریدن چند کیلو سیب شیرین راهی بقالی می کند. وقتی پسر برمیگردد پدر متوجه می شود که همه ی سیب ها گاز زده است. از پسرش دلیل آن را می پرسد. پسر می گوید: می خواستم از شیرینی آن ها مطمئن شوم. کارگردان این فیلم به هر سوژه ای که به نظرش رسیده گازی زده است تا عدم فهم خویش از موضوع فیلم را بپوشاند و فروش فیلم را تضمین کند؛ سفر به خارج، عشق مثلثی، بمباران حلبچه، خوانندگی زن(که در ایران خط قرمز وزارت ارشاد است)، فضای صلح جویی و مدارا ... .

هیچ منطقی بر فیلم حکمفرما نیست. اتفاقاتی که در فیلم می افتد علاوه بر دفعی بودن بی ربط و بی علت نیز هستند، ربط و علات شان بیشتر در ذهن کارگردان است و نه روی پرده. حال آنکه سیما با منطق علت و معلولی اش معنا می یابد.

علی پس از اینکه متوجه می شود شاهو زنده است و سر تغییر رفتار چیمن یادآوری خاطرات گذشته است، همسرش را تا لب مرز می رساند تا دو عاشق قدیمی به هم برسند اما چیمن حاضر به ازدواج با شاهو نمی شود. پس از چند ثانیه پرده سیاه می شود و عبارت "15 سال بعد" بر پرده ظاهر می شود. پس از آن در یک صحنه درب ورود به یک موزه و افرادی که در حال ورود و خروج هستند نشان داده می شود. علی در داخل موزه در حال امضا کردن کتاب هایی است که بازدید کنندگان موزه به او می دهند. یکی از بازدید کنندگان شاهو است که علی را نمی شناسدو نمی داند که او همان شوهر سابق چیمن است. علی پس از صحبت و پرس و جو از شاهو متوجه می شود که چیمن حاضر به ازدواج با شاهو نشده است بنابراین عزم رفتن به عراق می کند تا با او ازدواج کند. وی همسر سابقش را روی تخت بیمارستان می یابد. فیلم در اینجا به پایان می رسد و مخاطب خوشحال از اینکه زجر کشیدنش تمام شده است.

چرا چنین فیلم هایی در سینمای ایران ساخته می شود؟

سالها پیش در زمان معاونت مرحوم سیف الله داد در معاونت سینمایی وزارت ارشاد شورای فیلم نامه تعطیل شد و تا حال کسی اقدام به احیای این شورا نکرده است. طرح هایی که برای ساخت فیلم به وزارت ارشاد داده می شوند با نوشتن چهار خط از خلاصه داستان مجوز می گیرند. برای مثال احتمالا خلاصه ای که برای فیلم حکایت عاشقی نگاشته شده و مجوز گرفته است اینگونه بوده: "خبرنگاری جهت انجام رسالت خطیر خود در بازنمایی وقایع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وارد حلبچه می شود. وی موفق به نجات یک خانواده و رساندن آنها به ایران می شود. وی در بازدیدهای بعدی خود ار اردوگاه بازماندگان بمباران عاشق یک دختر عراقی می شود. وی با او ازدواج و زندگی سخت اما عاشقانه اش را شروع می کند."

هیچ عقل سلیمی جلوی گرفتن فیلمی با این مضمون را نمی گیرد ولی فیلمنامه پر از جزئیات و اتفاقاتی است که حتی ممکن است از اصل داستان مهمتر شد و کل سوژه و موضوع فیلم را تحت تاثیر قرار دهد.

قطعا ساخت چنین فیلم هایی حاصل ریل گذاری های منقطع مسئولان مربوطه است ولی نقد کلی مشکلی را حل نمی کند. بنظر می رسد یکی از این انقطاع ها شورای فیلمنامه است. شوارایی که تایید فرمی و محتوایی فیلمنامه بر عهده اش باشد.

انقطاع دیگر این سیاستگذاری سرفصل های درسی موسسات و آموزشگاه های سینمایی است. یکی از مهم ترین کتاب هایی که هر سینماگری باید آن را خوانده باشد کتاب "36 وضعیت نمایشی" است. این کتاب وضعیت هایی را معرفی می کند که درام در آن شکل می گیرد. تعداد زیادی از وضعیت هایی که در این کتاب آمده است عشق های مثلثی و اتفاقات ناشی از آن است. اما ذهنیت شکل گرفته با این کتاب نمی تواند وضعیت دیگری را تصور کند. این ذهنیت فیلمنامه هایی با مضامین ضد ارزشی نوشته و با دادن ک خلاصه 4 سطری از وزارت مجوز می گیرد. کافی است نامی از دفاع مقدس در خلاصه فیلم نامه برده شود قطعا در اولین فرصت مجوز به آن تعلق گرفته و بودجه کافی برای ساخت به آن داده می شود. در جایی خواندم که معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی در بازدید از پشت صحنه فیلم حکایت علشقی گفته بود: "یکی از سیاست های سازمان سینمایی استفاده از ظرفیت وقایع و حوادث جنگ تحمیلی در سوژه ها و فیلمنامه هاست. این فیلم نیز از آنجا که یادآور مظلومیت مردم بی دفاع حلبچه و روابط انسانی و برادرانه مردم ایران با آنهاست و همچنین گوشه ای از جنایات رژیم بعثی عراق و حامیان غربی شان را نشان می دهد جزو اولویت های مضمونی سازمان است".

معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی در بازدید از پشت صحنه

سابقه کارگردان

احمد رمضان زاده که نویسنده و کارگردان فیلم مذکور است نویسندگی و کارگردانی فیلم سینمایی بشیر(1378) و سریال آژانس دوستی(۱۳۷۷) را در کارنامه دارد. با نگاهی به کارنامه منقطع او مشخص می شود وی کار هنری را به عنوان رسال خویش برنگزیده بلکه به شکلی جسته و گریخته در عناوین و نقش های مختلف بدنبال گذران زندگی است. هنر رسالتی است که بر دوش انسان های خود ساخته قرار می گیرد تا با نشان دادن وضعیت آرمانی،  انتقاد درست از وضع حال و تصویر کشیدن فضایل انسانی، جامعه را از رخوت بدرآورند و مرزهای زیبایی شناختی مخاطب را تعالی بخشند. هر توصیفی با یک توصیه همراه است و توصیف زشت ترین صفات جامعه جز به گسترش آن دامن نمی زند مخصوصا که سینما بر ناخودآگاه مخاطب اثر می گذارد و خود مخاطب نیز گاهی اوقات از آن بی خبر می ماند.

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟