دیدبان: به گفته مترجم، کتاب جنگ علیه خانواده The war against the family اثری جامع در نقد و بررسی بحران خانواده در غرب به ویژه آمریکا و کانادا است که در سال 1993 منتشر شده است و هم چنان مطالب آن دارای نکات قابل تامل و بدیع است.
خانواده گرچه از شدت حمله هایی که به آن می شود، زخمی و لرزان است، سرسختانه به بقای خود ادامه می دهد. علت این امر نیز مخدوش بودن مواضع نظری و عملی دشمنان آن است؛ اما فقط بقای خانواده با این وضعیت، برای حفظ جامعه ای زنده و پویا کافی نیست. کسانی که برای دفاع از کیان خانواده اهمیت قائل هستند، باید دشمنان آن را به خوبی بشناسند و با شور و شوق از ارزش های مستحکم خانواده حمایت کنند. نمی توان بدون شناخت دقیق از یک مساله، آن را حل کرد.
ویلیام گاردنر استاد دانشگاه استنفورد در این کتاب با استناد به وضعیت اجتماعی جهان غرب به ویژه آمریکا و کانادا در صدد ریشه یابی معضلات جامعه خود و ارائه راه حل هایی جهت غلبه بر این معضلات برآمده است. وی دارای کتاب ها و مقالات متعددی در زمینه مسائل اجتماعی، سیاسی و ادبی است. ویلیام گاردنر گرچه به دلیل رویکرد نو محافظه کارانه و گرایش سرمایه داری، در انتساب این بحران به جریان های چپ و دیدگاه های سوسیالیستی راه افراط می پیماید، اما واقعیت آن است که در بسیاری از جوامع، همین دیدگاه ها سرچشمه بسیاری از انحراف ها بوده است.
این کتاب در دو بخش رویارویی و موضوعات تدوین شده است. در بخش اول دولت و رویارویی خانواده، پندار های نادرست رایج، نظام خانوادگی سنتی، رسم دیرپای رویارویی با خانواده، درس سوئدی و خانواده در یک نگاه عناوین این بخش را تشکیل می دهند. بدآموزی اجباری و لزوم مراقبت از فکر دانش آموزان؛ مراقبت از روح دانش آموزان ارزش های اخلاقی و آموزش جنسی؛ مراقبت از جسم دانش آموزان دختر؛ اشتباه فمنیسم: زنان رویاروی خانواده؛ زنان در جنگ، جبهه نظامی، جبهه مهد کودک، جبهه خانه؛ همجنس بازی رویاروی خانواده؛ طاعون همجنس بازان و مسائل سیاسی ایدز؛ سقط جنین یا نسل کشی نامرئی رویاروی خانواده؛ قتل دلسوزانه رویاروی خانوده؛ تقدیس خطاهای ما: کلیسا رویاروی خانواده؛ تبدیل باطل به حق: قوانین رویاروی خانواده؛ و فراخوانی برای اقدام: گزینه های پیش روی ما عناوین بخش دوم کتاب هستند. او در کتاب خویش با شجاعت تمام سیاستهای غربی در قبال خانواده را به چالش میکشد. حال به بررسی فصول این کتاب می پردازیم:
پندارهای نادرست رایج
این فصل به عقاید نادرست و رایجی میپردازد که منجر به دشمنی علیه خانواده شدهاست.وقتی سیاستمداران به قدرت میرسند برای گسترش سلطه دولت خود بر ارزشها و فرهنگ جامعه از مفاهیم و پندارهایی استفاده میکنند که در واقع درست است ولی از آن اراده باطل میکنند. در ادامه تعدادی از این پندارهای نادرست خواهدآمد.
تصور نادرست از فردگرایی
فردگرایی به این معناست که بوسیله آزادی که در اختیار داریم مسؤلیتهای خود را به بهترین نحو انجام دهیم طبیعی است که این نوع آزادی دارای محدودیتهایی است. فردگرایی واقعی همواره دارای مهاری به نام اخلاق است که از درون فرد را کنترل میکند. این کنترل اخلاقی، دشمن دولتهایی است که میخواهند تسلط همهجانبه بر مردم داشته باشند. دولتهای تمامیتخواه سعی میکنند آزادی را خودخواهی و افسارگسیختگی معنا کنند تا جایگاه اخلاق را از او بگیرند تعهد افراد نسبت به یکدیگر را از بین ببرند و خود معنای درست و غلط را به مردم نشان دهند. آنها فردگرایی واقعی را به شدت سرکوب میکنند تا افرادی را بار بیاورند که غیروابسته به یکدیگر و در عین حال مطیع دولت هستند.
پندار نادرست اشتراکیگری
یکی از آرزوهای بشری جمعشدن در کنار یکدیگر و مقابله با دشمن بوسیله وحدت است. این مهم همیشه از پایین به بالا، توسط مردم و با اختیار افراد انجام میشود ولی در مرام اشتراکی میخواهند آن را از بالا و توسط حکومت به زور ایجادکنند و چون وحدت جمع باید مبتنی بر اختیار فرد باشد زور و اجبار موجب فساد در جامعه خواهدشد.
تصور نادرست از آزادی
مفهوم متداول آزادی این است که ما در اعمال خود از طرف دیگران هیچ محدودیتی نداشته باشیم ولی تعریف صحیح آزادی این است که ما اراده آزاد داشته باشیم تا کاری را انجام دهیم یا چیزی را داشته باشیم. آزادی واقعی این است که وقتی انسان آن را اعمال میکند و یک راه را انتخاب میکند خود را از گزینه های دیگر محروم میکند، برای مثال وقتی از بین دو شغل یکی را انتخاب میکنیم خود را از دیگری محروم میکنیم. این خود، نوعی محدودیت است که هیچ شباهتی با آزادی و بی قیدی ندارد چون هر عملی که انجام میدهیم خواه ناخواه دارای پیامدهایی است، چه مثبت و چه منفی.
تلقی نادرست از آزادی که بعضی از دولتها هم به آن دامن میزنند باعث نابودی ارزشهای جامعه و در نهایت از بین رفتن فرد، خانواده و جامعه میشود. زیرا افراد را تشویق میکند به این که اگر مایل نیستید میتوانید تعهداتتان در قبال دیگران از جمله همسر را نادیده بگیرید.
برای مثال سازمان ملی آموزش جنسی سوئد زمانی اعلام کرد :«هدف ما ترویج آزادی طریق روابط جنسی است». کلید این روش این است که اگر دولت رفاه[منظور دولتی است که وظیه آن تامین حداکثری رفاه برای فرد است؛ دولت رفاه بسیاری از سیاستهایش منطبق با کمونیسم است] بتواند تمام اصول اخلاقی سنتی مرتبط با روابط جنسی را از ذهن مردم بزداید خواهدتوانست تمام باورهای کماهمیتتر را که ممکن است کار دولت را مشکل کنند نیز، سست کند. در نتیجه ذهن کودکان این گونه شکل میگیرد که اگر در مورد امر مهمی مانند روابط جنسی حق با دولت باشد، در مورد هر چیز دیگر نیز حق با اوست. در نهایت این روند، اقتدار والدین شکسته میشود و دولت هرچه میخواهد به خورد کودکان بی دفاع میدهد. ثمره این اعمال این است که جایگاه اخلاق از خانواده به دولت تغییر میکند. آنها روابط جنسی را مانند قضای حاجت و غذاخوردن عادی جلوه میدهند، برای همین کودکان را به خودارضایی و روابط جنسی زود هنگام تشویق میکنند.
تصور نادرست از خردگرایی(عقلگرایی)
این باور بسیار تاسفآور است که معتقد است فقط عقل میتواند راه درست را به ما نشاندهد. فطرت، احساس، شهود، رسوم، ارزشها و دین فقط اندکی از چیزهایی است که عقل گرایان تصمیم گرفتهاند از آنها چشم بپوشند.
قبلا اشاره شد که اخلاق از دست خانواده خارج، و در اختیار دولت قرار میگیرد در این هنگام دولت با تمایلات عقلگرایانه و ارزشستیزش به جنگ با خانواده میشتابد زیرا آن را دشمن خود میداند، دشمنی که حامی ارزشهاست.
تصور نادرست از تساهل
معنای صحیح تساهل، پذیرش حق قانونی فرد برای انجام کاری است اما این بدین معنا نیست که باید او و عملش را دوست داشت و تایید کرد. در واقع ما وظیفه داریم همدیگر را تحمل کنیم ولی به تدریج تساهل معنای تایید به خود گرفت. این اندیشه راه را برای هر عمل ضداخلاقی و ضدخانواده بازخواهدکرد.
تصور نادرست از حقوق
در گذشته حقوق به معنای حمایتهای قانونی بود یعنی کسی نمیتواند چیزی را از من سلب کند، اما در عصر حاضر هر گاه سخن از حقوق به میان میآید این معنا به ذهن متبادر میشود که انسان حق درخواست مجموعهای از کالاها، خدمات، پول یا امتیازات را از دولت دارد این برداشت بسیار خطرناک است زیرا هر کس به بهانه احقاق حقوق خود هر مطالبه حق و ناحقی را از دولت درخواست میکند و دولت وظیفه دارد آن نیاز را برآوردهکند.
تصور نادرست از برابری
این تفکر بسیار غلط است که همه انسانها در همه چیز با یکدیگر برابرند از جمله استعدادها، تواناییها، بیولوژی و ... . ثمره این عقیده این است که بعضی با دستآویز قراردادن آن تفکر، مهندسی اجتماعی را رواج میدهند. مهندسی اجتماعی یعنی چون همه، چه زن و چه مرد از همه لحاظ برابر و کاملا شبیه به همند پس برای همه افراد باید یک برنامه در جامعه دنبال شود و به زور دولت اجرا شود.
پندار واهی جبرگرایی
از گذشته تا کنون جبر و اختیار همواره یکی از موضوعات محوری فلسفه بوده است. برای هر جامعهای مهم است که مناقشه میان جبر و اختیار را حل کند زیرا باید تصمیم بگیرد که با افراد جامعه به عنوان کسانی برخورد میکند که مسئول پیامدهای اعمال خویش هستند یا کسانی که محکوم وضعیت اجتماعی یا سرنوشت هستند.
جبرگرایان فرد را مسئول اعمال خویش نمیدانند در نتیجه راهحل معضلات اجتماعی را جامعهپذیری میدانند، بدین معنا که دیگران را با به زور با باورهای خشک خود مانوس کنند.
نظام خانوادگی سنتی
در این قسمت به فوایدی که خانواده سنتی برای رشد و تعالی فرد و جامعه دارد میپردازیم.
خانواده در جایگاه حامی
در طول تاریخ خانواده همواره در برابر دشمنان، در مقابله بلایای طبیعی و از همه مهمتر دولتهای ستمگر به عنوان حامی و تامین کننده امنیت خود و اعضایش عمل میکرد.
خانواده صمیمانهترین محیط
به جرات میتوان گفت آرامش و صمیمیتی که در خانه وجوددارد در هیچ گروه و نهاد دیگری یافت نمیشود.
خانواده نظامی ارزشزا
از قرون گذشته تا به حال خانواده محلی برای پررنگ کردن ارزش های الهی و اخلاقی بوده است.
خانواده موتور تولید ثروت
ازدواج محرک قدرتمندی برای مردان است تا تولید ثروت کنند و بوسیله آن معیشت همسر و فرزندان را فراهم کنند.
علاوه بر این محرک، تقسیم کار خانگی یکی از مفیدترین راههایی بوده که تا کنون برای ایجاد ثروت وجود داشته است. تفاوت روحی و جسمی زن و مرد منجر میشود زن با عواطف و احساسات مادرانهاش در خانه مشغول پرورش فرزندان، و مرد نیز با قدرت مردانه و آسیبپذیری کمتر به کسب درآمد در خارج خانه مشغول شود. در نتیجه مردان به سوی بازار کار و زنان به سوی خانه روانه میشوند. از دیگر فواید اقتصادی خانواده میتوان انتقال مهارتها و فنون از والدین به فرزندان را نامبرد.
ازدواج و کنترل امورجنسی
ثمرهای که ازدواج برای جامعه دارد، رام کردن غریزه جنسی مردان و کنترل و استفاده صحیح از انرژیهای سرکش وی میشود.
خانواده، نیرویی جهت همبستگی اجتماعی
نفس تشکیل خانواده، به طور طبیعی یک نیروی همبستگی اجتماعی جهت احسان و مراقبت پدید میآورد. دولتی که این قدرت را نادیده می گیرد، ناگزیر خواهد بود خود بار مسئولیت مردم را به دوش کشد.
نیاز فرزندان به محبت خاص
همه نهادهایی که برای پرورش کودکان طراحی شدهاند، از جمله مهدکودکها و مدارس به عکس خانواده، در محبت کردن به کودکان بیطرف و یکسان عمل میکنند، اما این چیزی نیست که کودکان به آن نیاز دارند. کودکان برای رشد سالم به جانبداری و محبت خاص از سوی والدین محتاجند.
رسم دیرین مقابله با خانواده
این فصل شامل همه اعمال، اندیشه ها و نهادهایی است که هر کدام به نحوی به جنگ با خانواده میپردازند.
اندیشمندان خانوادهستیز
بی شک بزرگترین اشتراکی تندرو تاثیرگذار و فمنیست ضدخانواده در تاریخ غرب، افلاطون است. این بخش کوچکی از عقاید ضدخانواده وی است: «مردان و زنان باید به وسیله قانون از زندگی در کنار یکدیگر منع شوند و تمام زنان باید برای تمام مردان مباح باشند. همچنین کودکان باید به صورت همگانی نگهداری شوند. هیچ یک از والدین نباید فرزند خود را بشناسد یا کودکی والدین خود را.»
افلاطون فلسفه اصالت عقل را بنیانگذاری کرد که ضد تفکر روح محور مسیحی-یهودی بود و جدالی را پایه گذاری کرد که تا همین الان دامه دارد. جدالی بین عقل گرایی محض و دین گرایی. جالب است بدانید اکثر این اندیشمندان مرد بوده ودارای وضعیت خانوادگی اسفباری بودهاند. یکی دیگر از آنها ژان ژاک روسو است. او معشوقه خود را که 33 سال بدون این که با او ازدواج کند، نگه داشته بود، مجبور کرد پنج فرزندشان را به نوانخانه(مهدکودک) بسپارد. او با سنگدلی تمام میگفت: گمان میکردم در حال انجام وظیفه پدری و شهروندی هستم و خود را عضوی از جمهور افلاطون تلقی میکردم.
ژان ژاک روسو - افلاطون
مارکسیست ها نیز در این میدان از دیگران عقب نماندهاند مارکس و دوستش انگلس افراطیترین حملهها را علیه خانواده انجام دادند. آنها خانواده را نهادی ظالمانه میپنداشتند. زن را در قدیم برده همسر و فرزندان می دانستند که الان باید از سلطه آنان خارج شود و وارد کارخانه ها شود.
اندیشمندان دیگری نیز وجوددارند که با پافشاری بر محو تفاوت میان کودکان مشروع و نامشروع، فرستادن کودکان به مهدکودکها و در نظرگرفتن همجنسبازان به عنوان زوجهای ازدواجکرده، موجبات فروپاشی هرچه سریعتر خانواده را فراهم آوردند.
پدیده درمانگری رویاروی خانواده
پدیدهای که در قرن حاضر با آن روبرو هستیم، پدیده انسان روان شناختی است. بدین معنا که همه سلسله مراتب اخلاقی را که انسان های گذشته بدان اعتقاد داشتند را نفی میکند. چیزی به نام خوبی و بدی وجود ندارد و همه چیز باهم برابر است. در نتیجه روانشناسی(درمانگری) جایگزین اصول اخلاقی و معنویت الهی و دینی میشود.
درمانگران برای این که عطش معنویت انسان را پاسخ دهند درمانهای حیرت آوری از جمله ماساژ، تصوف شرقی، سکسدرمانی، ادیان قلابی، راهرفتن روی آتش، را با نرخهای بسیار بالایی به فروش رساندند. نتیجه همه اینها بوجودآمدن انسان لذت جو و رفاه طلبی است که به خانواده وقعی نمینهد. نتایج سیاستهای ضدخانواده دولت رفاه در قبال دانشآموزان هنگامی که دولت وظیفه تربیت و ارزش گذاری را از خانواده سلب کرد مدرسه را به عنوان نهادی انتخاب کرد تا به سیاستهای ضدخانواده خویش را در آن اعمال کند.
برای مثال یکی از سیاستهای آنان آموزش جنسی به کودکان بود تا به قول خود میزان بارداری نوجوانان را کاهش دهند و از گسترش ایدز جلو گیری کنند. نتیجهای که حاصل شد تاسف بار است؛ در طی سال های 1971 تا 1981 در آمریکا میزان باداری نوجوانان و سقط جنین آنها به ترتیب 3/48 و 133 درصد افزایش یافت. بین سال های 1955 تا 1983 موالید نامشروع مادران نوجوان، 288 درصد صعود کرد. بسیاری از مطالعات ثابت کرد که اطلاعات پیشگیری از بارداری در سطح گسترده به افزایش فعالیت های جنسی میانجامد. در بیست سال گذشته شمار نوجوانانی که به دلیل افسردگی در بیمارستان بستری شدهاند سهبرابر شده و خودکشی 200 درصد افزایش یافته است.
قوانین در تقابل خانواده
ما در جامعهای هستیم که حق و باطل دیگر موضوعاتی اخلاقی نبوده و داوری در مورد آن به توافق شهروندان که آن را حقوق مکتوب میخوانند سپرده می شود.
در چنین جامعهای زوجهای ازدواج نکرده که باهم زندگی میکنند، همان مالیات زوجهای ازدواج کرده را میپردازند. به همجنسبازان همان مزایای متاهلان اعطامیشود. به زنان جوان برای زایمان و نگهداری از کودکان نامشروع یارانه می پردازند. در سطح فردی افراد، دیگر مثل گدشته نسبت به حرمت روابط جنسی نامشروع حساسیت نشان نمیدهند.
در سطح اجتماعی، در قانون تعریف خانواده و مزایای متعلقه به خانوادههای غیر طبیعی چنان گسترده شده که دیگر مردی سراغ تشکیل خانواده نمیرود و نیازهای جنسی خود را خارج از چارچوب ازدواج برطرف میکند. در سطح ملی قضات هر طور که میخواهند قوانین را تفسیر میکنند گه در بسیاری از موارد به ضرر خانوانده تمام میشود. در سطح بین المللی همه کنوانسیون ها علیه خانواده عمل میکنند. اگر دقت کرده باشید ما منشور حقوق کودک داریم، منشور حقوق زن داریم ولی تا به حال هیچ منشور حقوق خانوادهای تنظیم نشده است.
جنبش فمنیسم
فمنیسم برنامههایی فرقهگرایانه، ضدمرد، ضدخانواده دارد که بنیانهای سلامت فکری جامعه را تهدید میکند. در گام نخست نباید فمنیستها را با زنان یکی بدانیم؛ در نظرسنجی سال 1998 آمریکا فقط 18 درصد از زنان جوان آمریکایی خود را فمنیست میدانستند. حال حیرتآور است که چگونه این گروه اقلیت دلارهای مالیاتی هنگفتی را در اختیار دارد و از آن مهمتر چرا رسانهها برای این گروه اندک این مقدار تبلیغ میکنند.
دانستن این نکته شاید باعث شگفتی شود که حتی تا سال 1960 فمنیست معنایی متضاد فمنیسم امروزی داشت. فمنیستهای قدیم به شدت خانوادهگرا بودند. آنها به تفاوتهای طبیعی زن و مرد احترام میگذاشتند در نتیجه زن را لایق ماندن در خانه و نگهداری از نوزاد میدانستند و مرد را مخصوص کار بیرون از خانه. اما فمنیستهای عصر حاضر درست برعکس عمل میکنند. اندیشههای ضد خانواده از زمان افلاطون وجود داشت ولی به دو دلیل هیچگاه خطری ایجاد نمیکرد. اول وجود قدرت بسیار زیاد عواطف و احساست درباره خانواده و دوم نداشتن بودجه. ناگهان گونه افراطی فمنیسم توانست همراهی مانند دولت رفاه پیدا کند. دولتی که مشتاق گسترش تسلط خود است و فمنیسم را همکاری خوب برای آن میداند.
آنان با توهم قربانی بودن که قبلا اشاره شد سعی میکنند مظلوم نمایی کنند و آزادی نامحدود را طلب کنند. یکی از این آزادیهایی که آنها میخواهند، همجنسبازی است که اگر بیشتر جلورود حتی به خودارضایی و خودباروری منجر میشود. با اینکه آنها بسیار افراطی هستند ولی از نظر مبانی فکری بسیار ضعیف هستند. در زیر به چند نمونه از تناقضات فکری آنها اشاره میکنیم.
اشتباهگرفتن فرهنگ و قدرت
ما در هر جامعه یک مرجع قدرت رسمی داریم که همان حکومت و قانون است و یک مرجع قدرت غیررسمی که همان انتظارات اجتماعی یا بهعبارت دیگر فرهنگ و ارزشهای ماست. ضمانت اجرا و التزام قانون بسیار بالاست و سرپیچی از آن مجازات فیزیکی در پی دارد. ولی فرهنگ(چه خوب چه بد) ضمانت اجرایی جز سرزنش مردم ندارد و همیشه افرادی بودهاند که از آن سرپیچی کردهاند.
اشتباه فمنیستها این است که فرهنگ را با قانون اشتباه میگیرند و میگویند در تاریخ، زنان قربانی انتظارات اجتماعی بودهاند و گریزی از آن نداشتهاند در صورتی که هیج فردی چه زن و چه مرد بخاطر برآورده نکردن انتظارات مردم مجازات نمیشود. فمنیستها از این گفته خود نتیجه میگیرند که ما باید مراجع قدرت رسمی و غیررسمی را در یکدیگر ادغام کنیم و فرهنگ و ارزشها را به صورت اجباری و پلیسی بر مردم تحمیل کنیم.
پارادوکس جامعهپذیری و جبرگرایی
تناقض دیگری که بیشتر شبیه طنز است این است که میگویند رفتار انسانها بدلیل جامعهپذیری آنهاست و هیچ چیز را نمیتوان تغییر داد زیرا از بیرون شکل میگیرد. بیایید الگوهای جامعه پذیری را تغییر دهیم! حال باید پرسید: آیا شما آزاد هستید تغییر ایجاد کنید ولی دیگران در چارچوب جامعه گرفتار هستند؟!
آنها هر موقع در دام این بیمنطقی خود می افتند به سرعت بحث را عوض میکنند و با اصرار به این که زن به عنوان یک جنس دارای جهان بینی خاص، ویژه و برتر است حقوق ویژه طلب میکنند. بالاخره موضع خود را مشخص کنید این را بپذیریم یا اصل برابری زن ومرد را؟!
به این ترتیب آنها به یک تعارض در ایدئولوژی خود برخورد میکنند که آیا بدلیل برتری بر مردان حقوق ویژه طلب کنند یا طبق اصل برابری حقوق مساوی طلب کنند. آنها میپندارند زن و مرد بودن افسانه است و انسانهای اصیل دو جنسیتی خواهندبود و در این راستا به حدی افراط میکنند که خدا را نیز، هم زن میدانند هم مرد. آنها خیلی خوب میدانند که نه زنان و نه مردان به طور طبیعی، جامعه مطلوب آنها را انتخاب نخواهند کرد برای همین به زور متوسل میشوند. این گروه افراطی به یمن همراهی دولت رفاه، مالیاتدهندگان را مجبور به حمایت از مهدکودکهای همگانی میکنند. کارفرمایان را مجبور به پرداخت دستمزد بیشتر به زنان میکنند و دانشآموزان را وادار به خواندن کتابهای خشک ایدئولوژیک خود می کنند.
مردم چه میخواهند؟
اکثریت قاطعی از زنان معاصر، درست همان چیزی را میخواهند که مادرانشان میخواستند؛ یعنی خانه، شوهر، فرزند و شغلی که فقط کمکی به درآمد خانواده باشد. نظرسنجی انجام شده در سراسر کانادا نشان میدهد که 66 درصد افراد، مخالف سهمیه بندی در حمایت از استخدام زنان هستند.
در پژوهشی که یک مجله در سال 1990 انجام داد، از هر ده زن، هفت نفر میگفتند ترجیح میدهند به جای آن که فرزندان خود را به مهدکودک بفرستند، خودشان در خانه آنها را بزرگ کنند. 87 درصد میگفتند خانواده مهمترین چیز در زندگی آنهاست. و 39 درصد اظهار میداشتند که از کار خانگی راضی هستند.
زنان در جبهه نظامی
فمنیستها عقیده دارند که زن و مرد از همه لحاظ با هم برابرند در نتیجه زنان پابه پای مردان باید در جبهه جنگ حضور داشته باشند متاسفانه دولت هم از این سیاست حمایت میکند. زنان روحیه جسورانه و جنگ طلبانه کمتری نسبت به مردان دارند. آنها بسیار آسیب پذیرند. افتضاح آشکار فمنیسم در عرصه نظامی را خود نظام وظیفه آمریکا اینکونه گزارش میکند: زنان سرباز سه برابر بیش از مردان امکان دارد بدلیل همجنسبازی اخراج شوند؛ دو برابر بیش از مردان زمان انجام وظیفه را به علت بیماری از دست میدهند؛ در تمرینهای نظامی تا چهارده برابر بیش از مردان آسیب میبینند.
مضرات مهدکودکها
یکی دیگر از عقاید خرافی فمنیستها این است که خانواده را محل ظلم به زن می دانند در نتیجه او را تشویق به حضور در بازار کار و سپردن نوزادان به مهدکودک می کنند. با این کار هم نیروی کار ارزان و کم توقع نصیب کارفرما میشود و هم کودکان بیدفاع در اختیار مهدکودکهایی قرار میگیرد که مجری سیاست های فمنیست ها خواهند بود. در صورت فقدان روابط عاطفی نوزاد با مادر او در آینده به یک فرد خشن و بی احساس تبدیل خواهدشد. بسیاری از علل وقوع جنایتها نیز قطع رابطه مادر و فرزندی در دوران نوزادی بوده است. به اینها می توان سو استفاده جنسی از کودکان در مهدکودکها و بیماریهای واگیردار در آنجا را اضافه کرد.
همجنسبازی
همجنسبازان از اینکه برچسب غیرطبیعی بودن به آنها زده میشود به شدت منزجر هستند برای همین به دنبال راهکارهایی میگردند که به حقوق برابر نسبت به غیرهمجنسبازان دست پیدا کنند. چگونه شعار حقوق برابر موجب تضعیف ارزشهای اجتماعی میشود؟ همه گروههای اجتماعی برای خود ضوابط و ارزشهایی قائل هستند. به همینخاطر آنطوری که با افراد خود رفتار میکنند با غیر خود رفتار نمیکنند و در برابر آنها به عمد نابرابری پیش میگیرند.
وقتی منشورهای تحمیلی دولت و تفسیرهای حقوقی مغرضانه، برابری را بر گروههای اجتماعی اجبار میکنند، آنها مجبور میشوند از معیارهای خود کوتاه بیایند و کسانی را که با معیارهای آنان مطابقت ندارند به جمع خود راه دهند. کلیسا باید همجنسبازان و ملحدان را هم به کار کیرد. شروط سنی جهت عضوگیری ملغی میشود. گروههای مردانه مجبور میشوند زنان را نیز بپذیرند. به اینترتیب میخواهند به مرور همه ارزشها و معیارهای جامعه از بین خواهدرفت. همجنسبازان رادیکال به هر قیمتی که شده خانواده طبیعی را نابود کنند زیرا به صرف وجود خانواده همجنسبازان غیر طبیعی معرفی میشوند.
علت همجنسبازی چیست؟
آیا همجنسبازی فطری است؟ همجنسبازان دست و پای زیادی میزنند تا آن را امری مادرزادی مانند دستچپ بودن القا کنند. مشکل این نظریه این است که هیچ کس تا کنون نتوانسته کوچکترین تفاوتی از نظر ژنتیکی، هورمونی یا شیمیایی میان همجنسبازان و دیگران بیابد.
آیا همجنسگرایی اکتسابی است؟ برخی از روانپزشکان معتقدند همجنسگرایی عارضهای است که ریشه در آسیبهای روحیروانی دوره کودکی دارد. بدین سبب امری اکتسابی است. اما همجنسبازان این نظریه را نمیپسندند، زیرا به طور تلویحی به بیمار بودن آنان اشاره میکند، در نتیجه حق با جامعه است که از آنان دوریکرده و در پی درمان آن باشند.
آیا همجنسگرایی انتخابی است؟ حال که همجنسبازان نظریه اکتسابی را رد کردند ناچارند پپذیرند که عمل آنها انتخابی است. اما این کار آنها را به شدت ناراحت میکند زیرا آنها را وامیدارد تا توضیح دهند، چرا رفتاری غیرطبیعی را که به حال جامعه مضر است، برگزیده اند.
پوشش زبانی
همجنسبازان با تغییردادن کلماتی که دنیای آنها را وصف میکند، امیدوار هستند تا پوشش به ظاهر موجهی برای اعمالشان دست و پا کنند. پذیرش عمومی واژه «gay» به معنای شان و سرزنده پیروزی بزرگی برای همجنسبازان بوده است.
خطر همجنسبازان برای خود و جامعه
آمارها نشان میدهد بین یک سوم تا نیمی از آزارهای جنسی ضد کودکان را همجنسبازان انجام میدهند. در دو دهه پس از 1970 در آمریکا، دست کم 68 درصد قربانیان بوسیله همجنسبازان به قتل رسیده اند. یک سوم همجنسبازان اذعان دارند که دچار سادومازوخیزم (لذت از دیگرآزاری و خود آزاری) هستند. بی قید و بندی جنسی هم یکی دیگر از خطرات همجنسبازی است به گونهای که برخی از مردان با هزاران نفر رابطه جنسی داشتهاند.
پنهان سازی بزرگ درباره ایدز
این بیماری در ابتدا سرطان همجنسبازی، یا نقص ایمنی مرتبط با همجنسبازی نام گرفت؛ اما به سبب فشار سیاسی جهت رفع بدنامی از همجنسبازان، نام آن به ایدز تغییر یافت.
نسل کشی نامرئی رویاروی خانواده
نظر مردم چیست؟
همه ادیان بزرگ در طول تاریخ مخالف سقط جنین بودهاند. در سال 1869، کلیسای کاتولیک رم، یگانه مرجع دینی مطلق در رابطه با سقط جنین شد و از آن زمان، جنین را از بدو بسته شدن نطفه، انسان تلقی کرد. سومریان حدود 2000 سال قبل از میلاد، سقط جنین را محکوم میکردند. نظرسنجی سال 1988 مؤسسه گالوپ نشان داد که فقط 25 درصد کاناداییها با سقط جنین بی حد و مرز موافق بودند.
اندیشه روسو و نیچه تسهیل کننده سقط جنین
آنها معتقد بودند از آنجا که همه ما ذاتا خوب هستیم، فقط با بازگذاشتن راه برای طبیعت و احساسات خود و با رها نمودن خود، خوبی و خیر بروز میکند. دیگر ملاک خوبی را اصول اخلاقی تعیین نمیکند؛ بلکه خوبی در اثر اطاعت از میل درونی حاصل میشود. به این ترتیب جوانان خیلی زود میآموزند که خوب و بد به انتخاب فردی بستگی دارد و چون خوب و بد مطلق وجود ندارد و همجنسبازی، سقط جنین و کلا مسائل مربوط به اخلاق، به پسند فردی اخلاق بستگی دارد.
اندیشه پیشگیری از بارداری
کسانی که از فناوریهای پیشگیری از بارداری استفاده میکنند در واقع مسئولیتها را از دوش خود برمیدارند و به فناوری منتقل میکنند. حال اگر فناوری نقص داشته باشد، به فکر فناوری بهتر میافتند، آنگاه این فکر پدید میآید که سقط جنین به راحتی کار فناوری را کامل خواهد کرد.
ترفندهای سیاستمداران
سیاسیون وقتی میبینند اکثر مردم با سقطجنین مخالفند شعارهای خود در رابطه با سقط جنین را در لفافه سر میدهند. آنها شعار آزادی سر میدهند و از آن به انتخاب تعبیر کردند تا هرکس با سقط جنین مخالف باشد، مخالف آزادی به شمارآید. شعار دیگر آنها این است که «زن حق کنترل بدن خود را دارد» در پاسخ به این سوال باید گفت: او قبل از این که باردار شود باید خود را کنترل میکرد.
واقعیت وحشتناک
برخی از سقطجنینهایی که صورت میگیرد به مرگ مادر میانجامد. 15 درصد سقطجنینهای سه ماهه اول، 40 درصد سه ماهه دوم و 90 درصد سقطجنینهای سه ماهه آخر مستلزم مداوای جدی پزشکی مادر است. آمبولی، التهاب شکم، لخته شدن خون، عفونت خون و مجاری ادراری و ... تنها برخی از عوارض سقط جنین است. سقطجنین در برخی موارد بر بدن نوزادان بعدی هم تاثیر میگذارد حتی شاید باعث نازایی مادر هم بشود. جدای از همه اینها ما با یک انسان زنده مواجه هستیم. در بسیاری از موارد جنین زنده بیرون میآید و پزشک با قساوت تمام اعضای بدن او را تکهتکه میکند. حتی فیلمهایی هم که از درون رحم، در هنگام سقطجنین تهیه شده، نشان میدهد که جنین چطور در مقابل دستگاه مکش دست و پا میزند.
محصولات و فرآوردههای جنینی
بسیار اسف بار است که محصولات جنینی در حال حاضر برای درمان دیابت، پارکینسون، سرطان خون، کمخونی و... استفاده میکنند. کاربرد دیگر جنین، استفاده از چربی آن در لوازم آرایشی است زیرا با بدن سازگارتر است و چروکها را از بین میبرد.
نقد: نویسنده در متهم کردن اشتراکی گری(کمونیسم) تا حدودی زیاده روی کرده است و از این نکته غفلت غفلت ورزیده که لیبرالیسم. کمونیسم هر دو از یک جنش هستند و برخاسته از اومانیسم اند. اومانیسم به این معنا که ما دیگر کاری به خدا نداریم و محور همه معادلات در جهان انسان می باشد. او به نقش دین در تعالی خانواده و احکام پوشش زنان در مسیحیت، که موجب سلامتی روانی و اخلاقی جامعه می شود، توجهی نمیکند.
طبق آیه 11 سوره مبارکه رعد«...إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم...» خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان تغییر کنند؛ در مورد جامعه مسیحی نیز حتما همین صادق است. اگر تک تک افراد جامعه غربی، در مقابل هجمه همه جانبه علیه خانواده از خود واکنش نشان می دادند قطعا به این وضع اسفناک گرفتار نمی شدند. به نظر می رسد این نکته مهمی است که نویسنده از آن غفلت کرده است. او در چندین جای کتاب از جبرگرایی دشمنان خانواده انتقاد می کند، در حالی که خود به نوعی جبرگرایی دچار شده و همه تقصیرها را به گردن دولت و لابی قدرتمند فمنیست ها می اندازد.
یکی دیگر از ایرادات وارده به کتاب تکیه بیش از حد به رای و نظر مردم است. او در بسیاری از موارد مثل سقط جنین و همجنسبازی به رای مردم رجوع میکند؛ حال ایشان به این سوال چه جوابی خواهد داد که اگر اکثریت مردم خواهان سقط جنین و همجنسبازی شوند شما چه واکنشی نشان میدهید؟! اگر همان اقلیت هم رای به حمایت از همجنس بازی و فمنیسم می دهند با آنان چگونه باید برخورد کرد؟!
اگر دین را به حاشیه راندیم مجبور می شویم در تشخیص خوب و بد به رای مردم مراجعه کنیم. تناقضی که گاردنر دچار آن است این است که نسبی گرایی اخلاقی را نفی می کند ولی باز در تشخیص خوب و بد به رای مردم تکیه می کند.
نتیجه گیری
گاردنر در این کتاب نشان داد که چگونه از بین رفتن ارزشهای اخلاقی، نسبیگرایی، تکیه بر عقل تنها و کمرنگ شدن دین در بین مردم، موجب می شود جامعه راه ضلالت بپیماید. به نظر دیدبان عدم توانایی در پاسخ دادن به عطش معنوی جامعه و فساد جنسی فراگیر و بسیاری از معضلات اجتماعی دیگر، پیامد سیاستهای غرب در قبال خانواده است. آن ها که دائم در شیپور دموکراسی می دمند باید به این سوال پاسخ دهند که چگونه دلارهای مالیاتی و رسانه های خود را در اختیار اقلیتی به نام فمنیسم و همجنس باز قرار می دهند.