دیدبان؛ استراتژی دولت ترامپ در قبال خاورمیانه دارای مسیری واحدی نیست. درحالیکه به دنبال ایجاد معامله قرن بین طرفهای اسرائیلی و فلسطینی است و تأکید برافزایش مقابله با داعش دارد همزمان به دنبال کاستن از حضور آمریکا در منطقه است. از همین رو با توجه به مجموعه اقدامات و تمایلات آمریکا در خاورمیانه نمیتوان ادعا کرد که آمریکا در خاورمیانه استراتژی مشخصی دارد. بااینوجود، حتی پیش از اجلاس ورشو، این موضوع مشخصشده بود که دولت ترامپ یک استراتژی مشخص در قبال ایران دارد و آن مجازات ایران تا تغییر رفتار و فرمانبرداری کامل است. گرچه این استراتژی غلطی است که توسط دولت پیگیری میشود.
خصومت ایران و آمریکا ریشههای عمیقی دارد. بسیاری از ایرانیها معتقدند که آمریکا برای سالها حاکمیت ایران را تهدید کرده است و در عوض، بسیاری از آمریکاییها بلندپروازیهای ایران را بهعنوان مهمترین تهدید امنیتی میدانند. لذا، از سالها پیش، هسته واکنشهای ایران مبتنی بر این امر بوده است که مرعوب کشور دیگری نخواهد شد و خود را مهمترین رقیب آمریکا در خاورمیانه میبیند. حمایت از گروههای چریکی مخالف آمریکا و تجهیز گروههای لبنانی و فلسطینی بهمنظور هدف قرار دادن شهروندان اسراییلی، پیگیری برنامه هستهای، توسعه موشکهای بالستیک و حمایت از پروکسیهای (نمایندگان) خود با هدف تهاجم به متحدان آمریکا در خاورمیانه تنها بخشی از اقدامات ایران در این راستا بوده است. با وجود اینکه ایران هنوز یک ابرقدرت محسوب نمیشود ولی به دلیل اهداف جاهطلبانه و ذخایر نفتی فراوان همچنان خطرناک است. تولید ناخالص ملی ایران بین ایالتهای مریلند و میشیگان (و دقیقاً در رتبه بعد از کارولینای شمالی) قرار دارد و سرانه تولید ناخالص ملی آن یک-هفتم تولید ناخالص ملی ایالت میسیسیپی- فقیرترین ایالت آمریکا- است. نیروهای هوایی و دریایی ایران متکی بر تجهیزات دهه 1970 است. بر همین اساس در هرگونه برآوردی، ایران تهدیدی برای آمریکا محسوب نمیشود. بنا به همین دلایل، ایران قصد ندارد بهصورت مرسوم با آمریکا مقابله کند. در 40 سال گذشته ایران به دنبال صفآرایی نظامی با کمترین هزینه ممکن بوده است. این صفآرایی برای آنکه ایران را به اهداف تعیینشده خود برساند کافی نیست اما برای اینکه سایر قدرتها را از رسیدن به اهداف مطلوب خود بدون رضایت ایران ناکام بگذارد کفایت میکند. برای ایران همین یک پیروزی محسوب میشود.
ترامپ با سادهلوحانه خواندن استراتژی اوباما در خصوص ایران به دنبال فشار همهجانبه بر ایران است. بازگشت تحریمها، پایان تلاشهای دیپلماتیک و تلاش دولت آمریکا مبنی بر حذف تمام موانع موجود در تحتفشار قرار دادن ایران بخشی از اقدامات ترامپ بوده است. درحالیکه اهداف آمریکا [فروپاشی یا تغییر رفتار] در هالهای از ابهام است اما این پیام را میرساند که آمریکا تمام تلاش و ابزار خود را جهت فشار همهجانبه تا تغییر رفتار (عقبنشینی) یا فروپاشی نظام به کار میگیرد. اما موانعی پیش روی این دیدگاه وجود دارد:
1. به نظر میرسد با اتخاذ چنین رویکردی ایران متوجه خصومت غیرقابل تغییر آمریکا خواهد شد. به این معنا که تغییر در رفتار به معنای پایان فشار آمریکا نیست بلکه باعث طرح خواستههای بیشتر از سوی آمریکا میشود.
2. نمیتوان صریحاً مدعی شد چنین فشاری از سوی آمریکا منجر به فروپاشی نظام ایران میشود و یا اینکه در صورت فروپاشی، حکومت جایگزین آن منافع خود را در راستای منافع آمریکا تعریف خواهد کرد.
3. تاریخ نشان میدهد که تحریمهای موجود [بهصورت یکجانبه] مؤثر واقع نخواهد شد. مانند تحریمهای تک جانبه آمریکا علیه کوبا. در عوض تحریمهای چندجانبه و وسیعتر- مانند تحریمهای آفریقای جنوبی در دهه 1980، لیبی در دهه 1990 و ایران در دهه 2000- منجر به تغییر رفتار ایران خواهد شد. تحریمهای جدید آمریکا مورد حمایتهایی است که تعامل کمی با ایران دارند و این باعث کاهش تأثیرگذاری این تحریمها بر ایران میشود. در عوض، در بین متحدان آمریکا که به خاطر منافع و اولویتهای منطقهای با ایران در ارتباط هستند موجی از انزجار نسبت به آمریکا را ایجاد کرده است؛ بدون آنکه تغییر خاصی در رفتار ایران احساس شود.
4. باوجود فشار بر ایران بهمنظور عقبنشینی از استراتژیهای منطقهای، همزمان دولت ترامپ صحنه را برای موفقیتهای دولت ایران خالی میکند بدون آنکه بتواند برای خود یک استاندارد قابلدسترس [برای تعیین رفتار ایران در منطقه] تعریف کند. ایران در فعالیتهای کمهزینه در لبنان و یمن ریشه دوانده است، سپاه پاسداران در سوریه فعال است و نفوذ زیادی در عراق دارد، نیروی دریایی سپاه در خلیجفارس کشتیهای نیروی دریایی آمریکایی را مورد تهدید قرار میدهد و عملیات اطلاعاتی ایران در فضای سایبر ادامه خواهد یافت. هر باری که نیروهای ایرانی و نیروهای پروکسی آنها جان سالم به درببرند رهبری ایران آن را بهعنوان یک موفقیت برای خود میبیند. به همین دلیل انزوای بیشتر آمریکا از متحدان و دوستانش به نفع ایران خواهد بود.
استراتژی هوشمندانه (تر) برای آمریکا این است که بهجای اینکه ایران را شکست بدهد، باید از طریق همکاری با دوستان و متحدان خود، نقش آینده ایالاتمتحده آمریکا در خاورمیانه را بهگونهای رقم زند که هم مورد تائید [سایر کشورها] و هم ماندگار باشد. تریلیونها دلار سرمایهگذاری در عراق و افغانستان تنها دولتهایی شکننده از خود بهجا گذاشته که هنوز هم نیازمند حمایت هستند: درست مانند تجربه شکست اروپا در لیبی (قرار دادن حکومتهای رقیب بهجای یک حکومت ضعیف). کمکهای اقتصادی آمریکا به کشورهای منطقه کاهشیافته است و استراتژی دیپلماتیک آن ازهمپاشیده است. بعد از 2 سال، تعداد کمی از سفارتخانهها سفیر دارند و این تعداد در حال کاهش نیز هست. بههرحال آمریکا تصمیمات سختی در خاورمیانه دارد. در موارد اندکی، تصمیمگیری در مورد اینکه آمریکا به چه چیزی تمایل دارد و در موارد بیشتری، تصمیمگیری دربارهی موضوعاتی که آمریکا باید چه چیزی را قبول کند [که این خود نیازمند آن است که ابزار بیشتری برای پیشبرد منافع آمریکا تعریف شود]. بهکارگیری دیپلماسی و سیاستهای اقتصادی- با حمایت ابزار نظامی- بهمنظور اقناع حکومتها و افکار عمومی برای همکاری با آمریکا تنها بخشی از این ابزار است و مهمترین نکته، یافتن راههایی است که در آن آمریکا کمتر به ایفای نقش بپردازد و بیشتر با تکیهبر دوستان و متحدان صورت بگیرد. همچنین دولت در قبال ایران بهجای ائتلافی محدود، نیاز به یک ائتلاف فراگیر شامل ایران دارد تا بتواند منافع آمریکا در خاورمیانه را تأمین کند.
ترجمه و تلخیص: محمد رحیمی تبار
نویسنده: جان آلترمن- مدیر برنامه خاورمیانه در مرکز تحقیقات راهبردی و بینالمللی (CSIS)