دیدبان: مستند بعد از خمینی این روز ها در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی مختلف منتشر می شود. این مستند به بررسی روزها و سالهای بعد از رحلت امام خمینی(ره) و دوران سازندگی می پردازد. قسمت ششم این مستند با نام "رادیکال ها" به جریان شناسی و بررسی جناح چپ در جمهوری اسلامی و چگونگی شکل گیری آن از جمله چگونگی شکل گیری مجمع روحانیون مبارز و افراد کلیدی این جریان بررسی می پردازد.
موسوی خوئینی ها یکی از اعضای اصلی جناح چپ است که در شکل گیری مجمع روحانیون مبارز و ساماندهی جناح چپ، نقشی اساسی داشت. با توجه به نقش و مواضع سیاسی خوئینی ها در سال 88 و تاثیر وی در جناح چپ، به بهانه اکران قسمت ششم مستند بعد از خمینی به بررسی عملکرد موسوی خوئینی ها در بازه های زمانی مختلف انقلاب اسلامی پرداخته ایم.
حوادث گوناگون تاریخی وابسته به بازیگران آن است و یکی از ابزارهای کشف چیستی آن وقایع، شناخت بازیگران آن و درک درست نقش آنان است. پس برای داشتن تصویر دقیق از جمهوری اسلامی می بایست افراد موثر در حوادث انقلاب و پس از آن را بشناسیم.
یکی از این بازیگران که از وی به عنوان «مرد خاکستری» اصلاحات یاد میشود سید محمد موسوی خوئینیهاست. وی در ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ در قزوین به دنیا آمد و همانجا درس طلبگی را آغاز کرد و در سالهای منتهی به انقلاب به مخالفت با نظام شاهنشاهی پرداخت و منجر به دستگیری وی توسط ساواک گردید. او پس از آزادی از زندان به فرانسه سفر کرد و جزو همراهان امام خمینی قرار گرفت.
بعد از پیروزی انقلاب عهدهدار مسئولیت های مختلفی از جمله عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما، عضو مجلس خبرگان، نمایندگی امام در بررسی صلاحیت داوطلبان اوّلین دورهی ریاست جمهوری، نمایندهی مجلس شورای اسلامی و عضو هیأت رئیسهی مجلس اوّل، سرپرست حجّاج ایرانی، دادستان کل کشور، عضویت در نخستین دورهی مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی، ریاست مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری، مدیر مسؤول روزنامه ی سلام و رئیس مجمع روحانیون مبارز بود.
رفتارشناسی موسوی خوئینیها به دلیل اثرگذاری عمیق در برخی حوادث سرنوشتساز دارای اهمیت است و بدین وسیله میتوان موضع گیریها و جایگاه کنونی وی و جریان متبوعش را تحلیل کرد. به برخی از مهمترین وقایع مربوط به او اشاره میکنیم:
1. تفسیرهای افراطی
پیش از پیروزی انقلاب مهمترین فعالیت موسوی خوئینیها مربوط به جلسات تفسیر وی در مسجد جوزستان نیاوران بود که جمعیت قابل توجهی در این جلسات حاضر میشدند. جلسات تفسیر وی از دو جنبه محتوا و ثمره حائز اهمیت بود. در بعد محتوا روشی که موسوی خوئینیها در تفسیر قرآن بهکار میگیرد، متأثر از ادبیات حاکم آن زمان و نتیجه نوع تفکر وی بوده است. او نزاع و درگیری و مبارزه را بهعنوان اصل حاکم و جاری در آیات قرآن میدانست و سعی میکرد تمام آیات قرآن را بر همین اصل تفسیر نماید. از اینرو به دام تفسیرهای مادی، تفسیرهای چپ گرایانه و تفسیر به رأی میافتد.
در آن زمان وقتی خبر روش تفسیر وی به شهید مطهری و شهید بهشتی میرسد هر دو به شیوه و محتوای جلسات موسوی خوئینیها اعتراض مینمایند؛ امّا او توجهی به این اعتراضات نکرده و برضد شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید مفتح نیز سخن میگوید. ثمرهی این جلسات، افرادی مانند گودرزی (سرکرده گروهک تروریستی فرقان) و برخی از جوانان دیگر میشود که بعدها به عنوان حلقهی اصلی دانشجویان پیرو خط امام در حوادث مختلف همراه و همسوی وی عمل میکنند.
«علی مطهری» با تأکید بر این که گروهک فرقان متأثر از افکار کسانی چون موسوی خوئینیهاست، میگوید: «من معتقدم اینها بیشتر متأثر از افرادی چون موسوی خوئینیها و دکتر پیمان بودند و همین طور از نهضت آزادی خارج از کشور و دکتر یزدی و قطب زاده و جزواتی که از طرف آنها میآمد. در جزوهای که آنها برای سالگرد دکتر شریعتی منتشر کرده بودند و احتمالاً متعلق به دکتر یزدی و گروهش بود، به شهید مطهری حمله و ایشان را در کشتن دکتر شریعتی، همکار رژیم شاه معرفی کرده بودند! آنها «عدل الهی» و «خدمات متقابل ایران و اسلام» را مسخره کرده و گفته بودند که افرادی که به دنبال تحکم پایههای رژیم شاهنشاهی هستند، این مطلب را می نویسند. گودرزی و دوستانش بیشتر متأثر از این حرفها بودند.» ()
«هاشم صباغیان» از اعضای نهضت آزادی که از نزدیک در جریان ارتباط گروه فرقان با موسویخوئینیها بوده، میگوید: «واقعیت این است که ما در آن موقع هنوز به جوهرهی تفکر آنها پی نبرده بودیم. من بعدها ماهیت فرقانیها را فهمیدم و متوجه شدم که از محصولات جلسهی تفسیری آقای موسوی خوئینیها هستند! همه میگفتند جلسات تفسیری آقای خوئینیها خیلی شلوغ است. یکی دو بار گزارشهایی از این جلسات رسید و مهندس بازرگان که خودش تسلط کافی به قرآن داشت، از این سخنان، اظهار ناخشنودی کرد و میگفت که این برداشتها خطرناک هستند.» ()
ناطق نوری نیز میگوید: «من بعدها در دادگاه فرقان، از یکی از اینها (اعضای گروهک فرقان) سئوال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟ او گفت: «ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر می گوید و رفتیم به مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم!»
مسیر را ملاحظه می کنید. مجاهدین خلق هم بیشتر بچه ها را از همین طریق گول میزدند. هم در زندان و هم در بیرون از زندان. آنها هم تفسیرهای تفنگی می کردند.»
سید مرتضی حسینی نماینده مجلس و عضو کمیسیون فرهنگی میگوید: «سال ۵۵ شهید آیت الله مطهری به قزوین آمد تا در مدرسه شیخ الاسلام سخنرانی کند طرفداران همین موسوی خوئینیها و منافقین و مجاهدین خلق و فرقانیها با حمله به ایشان هر چه توانستند به استاد فحش دادند و گفتند این چه حرفهایی است که میزنی؟ دیگر دوره این حرفها گذشته و زمان، زمان مبارزه است ولی استاد شهید پاسخ داد وظیفه من این است و باید بگویم.» بعلاوه به گفته آقای حسینی، خوئینیها هیچ اعتقادی به حزب نداشت و از مخالفان جدی حزب جمهوری اسلامی نیز بود.
جلسات تفسیر موسوی خوئینیها با دستگیری وی در سال ۱۳۵۵ توسط ساواک به اتهاماتی از جمله همکاری و کمک به سازمان مجاهدین خلق تعطیل گردید.
2. تسخیر سفارت آمریکا بدون اطلاع امام
یکی از مواردی که به عنوان دلیل ایجاد تنش بین ایران و آمریکا، بخصوص از طرف جریان اصلاح طلب در همراهی با ادعاهای آمریکا مطرح میشود، ماجرای تسخیر لانه جاسوسی است.
سال 1358 بعد از اینکه پیشنهاد تسخیر سفارت در انجمن اسلامی اجماع عمومی پیدا نمیکند، گروه طرفدار تسخیر سفارت، تصمیم میگیرند به تنهایی این کار را انجام دهند که با موافقت خودسرانه موسوی خوئینیها و ترغیب وی، بدون اطلاع به حضرت امام، در آبان 58 عملی میشود. اما این ماجرا با مدیریت فوقالعادهی امام خمینی تبدیل به یک فرصت برای انقلاب نو پا میشود.
پس از تسخیر سفارت، افشای اسناد آغاز میشود. امام خمینی(ره) از دانشجویان میخواهد که تمام اسناد بیکم و کاست افشا شوند، امّا در عمل چنین کاری صورت نمیگیرد. نقش کلیدی موسوی خوئینیها در نحوه افشای اسناد قطعیست زیرا تا به تأیید وی نمیرسید مجوز افشا نداشتند و این اسناد کاملاً بهصورت جهتدار افشا شدند. بعلاوه بسیاری از اسناد از لانه خارج میشود تا اینکه برخی از آنها سالها بعد در منزل یکی از افراد اصلی دانشجویان پیرو خط امام و نزدیکترین افراد به موسوی خوئینیها کشف شد.
یکی از ابهامات مربوط به تسخیر لانهی جاسوسی در ماجرای تأیید صلاحیت بنیصدر در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری است که با وجود کشف اسناد مربوط به بنیصدر که کاملاً سالم هم به دست دانشجویان افتاده بود صلاحیت وی توسط خوئینیها تایید میشود.
۲۵ تیر ماه سال ۱۳۵۹ روزنامه جمهوری اسلامی مصاحبه ای از موسوی خوئینی ها منتشر کرد که محتوای آن قابل تامل و در عین حال تاسف بار است .
موسوی خوئینیها میگوید: «دانشجویان پیش از اقدام به این عمل چند نفری روی این امر مطالعه کردند، آنها به دلیل روابطی که از قبل با من داشتند جریان را در میان گذاشتند و گفتند که چنین برنامهای داریم آیا این امر مطابق با نقطه نظرهای امام می باشد؟ من با توجه به ضوابطی که آن روز در دست داشتم به نظرم رسید که این عمل در جهت اجرای نقطه نظرهای امام می باشد . باز این برادرها برای به دست آوردن اطمینان بیشتر می خواستند که این امر را با امام هم در میان بگذارند که اگر احیانا مخالف هستند بفرمایند، من مخالفت کردم گفتم این کار را ما انجام میدهیم و اگر موافق بودند بسیار خوب و اگر به دلیلی که الان نمیدانیم چیست با آن مخالفت کردند بلافاصله به عنوان اطاعت از دستور امام محل را ترک می کنیم.»!
گرچه اشغال لانه جاسوسی به استناد تائید امام خمینی حرکتی انقلابی و قابل ستایش است اما مشکل این بود که موسوی خوئینیها در مقابل درخواست بحق دانشجویان که خواهان نظر پیر و مرادشان بودند، به تنهایی تصمیم میگیرد.
قرار دادن رهبر انقلاب در مقابل عمل انجام شده با این استدلال که امام پس از تسخیر لانه جاسوسی یا موافق هستند یا مخالف و در هر صورت ما نظر ایشان را عملی میکنیم توجیهی است که به هر صورت نمیتواند به نفع انقلاب باشد. مسلم است اینگونه خودراییها در نگاه کردن به مسائل و پیش آمدهای سیاسی در یک نظام اسلامی تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد که رخدادهای سالهای بعد بویژه در جریان انتخابات 88 این مطلب را اثبات کرد.
3. رد صلاحیت به روش موسویخوئینیها
همواره با نزدیک شدن به انتخابات، برخی از شخصیتهای سیاسی منتسب به جریان اصلاحطلب و متحدینش اظهاراتی را در خصوص فرآیند قانونی شورای نگهبان در زمینه نظارت بر انتخابات مطرح میکنند. مسئولیتی که قانون اساسی کشور بر عهده اعضای شورای نگهبان گذاشته است. انتقادها به نظارت قانونی شورای نگهبان در حالی توسط اصلاحطلبان صورت میگیرد که باید نحوه احراز صلاحیتها را از دیدگاه تئوریسینها و شخصیتهای اصلی آنها بررسی کرد.
در اولین انتخابات ریاست جمهوری که مصادف با سرپرستی هاشمی رفسنجانی بر وزارت کشور بود، موسوی خوئینیها، رئیس کمیته نظارت بر تبلیغات ریاست جمهوری میشود. موسویخوئینیها برای احراز صلاحیتها، مشی و روشی به مراتب تندتر و سختتر از رویه امروز که مورد انتقاد جریان متبوعش است را در پیش میگیرد و حتی تکثر کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری را توطئهای علیه انقلاب اسلامی عنوان میکند!
وی همچنین در مورد سبک و روش خود در رد صلاحیتها تاکید میکند که باید کاندیداهایی تایید شوند که صددرصد مورد تأیید باشند. خوئینیها در تریبون نماز جمعه تهران میگوید: «من افرادی را که صددرصد واجد صلاحیت نیستند حذف میکنم. افراد باقی مانده هم اجازه تبلیغات خواهند داشت... کاری که من خواهم کرد حذف افراد فاقد صلاحیت است.»
بر همین اساس بود که در انتخابات ریاست جمهوری اول، باوجود رد صلاحیت حدود 100 کاندیدا و باقی ماندن عدهای انگشتشمار، فردی مانند بنی صدر تایید صلاحیت شده و بر کرسی ریاست جمهوری مینشیند. کسی که اسنادی از ارتباط وی با سازمان سیا وجود داشت و به گفته معصومه ابتکار برخی از اسناد کشف شده در سفارت آمریکا این موضوع را تأئید میکرد.
این اسناد در حالی کشف و ضبط میشود که موسوی خوئینیها مسئولیت مستقیم اقدام دانشجویان پیرو خط امام (ره) برای تسخیر لانه جاسوسی را بر عهده داشته و رابط و هدایت کننده اصلی آنان بود. اما وی با همان روش و سبکی که تعریف کرده است بنیصدر را تأیید کرده و تعداد کثیری از کاندیداهای دیگر را رد صلاحیت میکند.
هرگز مشخص نشد که چرا خوئینیها با وجود آنکه اسنادی مبنی بر همکاری بنیصدر با سفارت آمریکا از آن سفارت یافته بود، هیچگاه آن مدارک را منتشر نساخته و در بررسی صلاحیت بنیصدر اینگونه شواهد را نادیده گرفت.
در این زمینه نکته جالب در عملکرد چندگانه و «به نرخ روز» او این است که، اندکی بعد یعنی در زمان مطرح شدن عدم کفایت بنیصدر از سوی مجلس، خوئینیها با استناد به اسناد سفارت، به مخالفت با بنیصدر پرداخته و عنوان میکند که: «اینجانب پیش از شروع انتخابات ریاست جمهوری به بسیاری از دوستان، نظر خودم را درباره آقای بنیصدر گفتهام. بنده به بسیاری از دوستان روحانی گفتم که آقای بنیصدر خطری برای اسلام و انقلاب است و ایشان را ترویج نکنید»!! ()
4. دادستان کل و پرونده انفجار نخست وزیری
یکی از سؤالهایی که دربارهی زندگی سیاسی موسوی خوئینیها مطرح گردیده، پروندهی انفجار دفتر نخست وزیری است که تا آن زمان با گذشت چندین سال به خاطر اعمال فشارها همچنان به نتیجهی نهایی نرسیده بود.
بررسی این جریان از آن رو حایز اهمیت است که با گذشت بیش از ۳۰ سال و تغییر دیدگاه بسیاری از سیاسیون، همجنان شاهد اتخاذ مواضعی بسیار مشابه و دیکتاتورمآبانه در سالهای اخبر هستیم.
موسوی خوئینیها در سال ۱۳۶۴ به سمت دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب شد. چالشی که در این زمان مطرح شد، پروندهی انفجار دفتر نخست وزیری بود. وی از همان آغاز کار اعلام کرد از نظر وی رسیدگی به این پرونده صرفاً اهداف سیاسی دارد، امّا پس از استماع نظرات مخالفین دیدگاهش، دستور رسیدگی به پرونده را صادر نمود. در مسیر رسیدگی، نیاز به حضور سعید حجّاریان و بهزاد نبوی برای بازجویی به موسوی خوئینیها اعلام میگردد، امّا موسوی خوئینیها به شدّت موضعگیری میکند و دوباره ادّعای سیاسی بودن این ماجرا را مطرح میکند و بیان میکند: «شما قصد دارید سازمان مجاهدین انقلاب را محاکمه کنید» و میگوید: «اجازه نخواهم داد که بهزاد نبوی به اینجا بیاید، شما میخواهید همهی مسؤولین را دستگیر کنید، خودم از وی تحقیق میکنم».
جالب آنکه علیرغم اصرار خوئینیها به تعجیل در کار چهار کیفرخواستی که به او تحویل میشود به دادگاه ارجاع نمیگردد. در این میان از سوی یکی از مطّلعین، اطّلاعات جالبی ارائه میگردد که با در میان گذاشتن آن با متّهمین، موارد بسیار مهمّی کشف میگردد. این اقدام موجب عصبانیت خوئینیها شده و میگوید: «دستور من این بود که تحقیق نکنید، به چه علّت تحقیق کردهاید؟» که منجر به بحث بین او و عوامل پرونده میشود.
سپس او دستور می دهد متّهمین کنار هم باشند که علیرغم توضیح در این خصوص که موارد اتّهامی اینها یکی است و هنوز تحقیقات تمام نشده و دادگاه نیز در پیش است و این امر میتواند باعث تبانی شده و در روند رسیدگی اخلال ایجاد کند؛ تأکید میکند که این دستور همین امشب انجام گردد که این امر موجب اعلام استعفای مسؤولین پرونده میشود. در نتیجه کارشکنیهای موسوی خوئینیها، رسیدگی به پرونده که نزدیک به پنج سال طول کشیده بود، سرانجام متوقّف گردید. موسوی خوئینیها خواستار آزادی متّهمین با قرار وثیقه و تأمین میگردد که با توجّه به محرز بودن جرم، جز دربارهی دو تن از متّهمین محقّق نمیگردد.
در این میان ۶۱ تن از وزرا، نمایندگان و مسؤولین طوماری به دفاع از متهمین امضا مینمایند و به محضر امام ارسال میکنند و هم زمان ۶۲ نمایندهی مجلس نیز به قوهی قضاییه تذکر داده و خواستار پیگیری جدی پروندهی نخست وزیری میشوند. این طومار و تذکّر مورد توجّه رسانهها قرار گرفت و متعاقب ارسال طومار به حضرت امام، ایشان آقای اردبیلی (رئیس وقت شورای عالی قضایی)، موسوی خوئینیها دادستان کلّ وقت و دادستان انقلاب وقت تهران را به حضور میطلبند. آقای موسوی اردبیلی توضیح پرونده و اعترافات را میدهند.
خوئینیها بیان میکند: «نه آقا! من پرونده را دیدم و چیزی نبوده است. امّا آقای رئیسی مخالف نظر وی را عنوان میکند و بیان میدارد که پروندهای است و افراد اعتراف کردند حتّی متّهمی است که برایش کیفرخواستی صادر شده است، با اصرار موسوی خوئینیها امام دستوری میدهند که دو گونه نقل شده است. برخی میگویند ایشان به دلیل شرایط جنگی کشور و بحرانهایی که به سبب اختلافهای حاصل از این پرونده پدید آمده بود، فرمودند: «فعلاً مسکوت بماند.» برخی دیگر نیز مدعیاند که امام(ره) فرمودند: «متهمین را آزاد و پرونده را مختومه نمایید.»
به هرحال دادستان انقلاب از آقای رئیسی میخواهد رسماً اعلام کند که پرونده مختومه شده است. امّا آقای رئیسی زیر بار نمیرود و خوئینیها نیز میگوید «تو اعلام نمیکنی من اعلام میکنم». فردای آن روز مصاحبه موسوی خوئینیها منتشر میشود که از قول امام(ره) خبر از مختومه شدن پرونده میدهد
5. ولایت فقیه و انتخاب رهبری
همانطور که ذکر شد متاسفانه از ابتدای انقلاب رفتارهای خوئینیها و همراهانش در قبال امام جامعه نشان میدهد التزام عملی نسبت به ولایت فقیه نداشتهاند. صفارهرندی(وزیر فرهنگ و ارشاد سابق) در مورد نظر او نسبت به ولایت فقیه میگوید: «موسوی خوئینیها در یکی از کلاسهای درسش در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد عنوان میکند که ولایت مطلقهی فقیه اساساً مسألهی قابل قبولی نیست و نمیشود آن را پذیرفت. از وی سؤال میشود که شما که جزو گروه محوری بودید که در زمان امام(ره) کسانی را که نسبت به مسألهی ولایت فقیه تشکیک عملی کرده بودند به ضدیت با اسلام متهم کرده و گفتید که ضد انقلاب و طرفدار اسلام آمریکایی هستید پس چهطور این حرف را میزنید؟ موسوی خوئینیها هم میگوید: "من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما از آنجایی که امام جاذبهی فوقالعادهای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمیشد که جلوی امام(ره) مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من میگویم که از ابتدا هم این مسأله را قبول نداشتهام»
هنگام انتخاب رهبری، موسوی خوئینیها عضو مجلس خبرگان بود. صفارهرندی میگوید: «موسوی با رهبری آیت الله خامنهای مخالف بود و همیشه نسبت به موضوع رهبری ایشان واکنش منفی نشان میداد که بخشی از شیطنتهای کنونی وی نیز متأثر از همان نگاه قدیمی است.»
او در جلسهی تعیین رهبری خبرگان در سال ۶۸ هنگام قیام اعضا برای رأی گیری در مورد رهبری آیتالله خامنهای با کشیدن عبای «آیتالله باریک بین» –امام جمعه قزوین- سعی در انصراف او در مورد رأی مثبت به رهبری آیت الله خامنهای داشته است.
سردار «جعفری» فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز میگوید: «خوئینیها در بهمن ۱۳۷۸ در یک جلسهی خصوصی گفته بود ما باید بیاییم و توان خود را بگذاریم و به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد این مملکت این طور نیست که ایشان هر طور که خواستند این نظام را به هر سمتی بکشند.»
کوچ به پشت پرده
خوئینیها کم کم از مناصب اجرایی کنار میرود ولی هاشمی رفسنجانی طی سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را بر عهده وی میگذارد. بدین ترتیب طیف چپ که عموماً از کارهای سیاسی کنار ماندهاند توسط موسوی خوئینیها در این مرکز جمع میشوند و دو رویکرد مهم را در پیش میگیرند: پرداختن به مباحث تئوریک و تجمیع نیروهای سابق و ایجاد نیروهای جدید:
در این راستا معاونت سیاسی توسط سعید حجاریان معاونت اجتماعی توسط عباس عبدی و معاونت اندیشه توسط محسن کدیور راهاندازی میشود و افرادی مانند هاشم آقاجری، علیرضا علوی تبار، عماد افروغ ـ مجید محمّدی ـ مصطفی تاجزاده ـ بهزاد نبوی، سازگارا، امینزاده، آرمین و… در آن حاضر میشوند. مهمترین موضوعاتی که در این مرکز بر روی آن تأکید میشود پروژهی توسعهی سیاسی بود که نتایج آن در زمان دولتهای سازندگی و اصلاحات و تلاش برای تغییر فرهنگ جامعه به عنوان زمینه توسعه سیاسی دیده میشود. برنامههای این گروه تا زمان استعفای موسوی خوئینیها در مرکز ادامه داشت.
فعالیت مهم او در این دوران تأسیس روزنامه سلام (شورای سردبیری: موسوی لاری، عبدی،اصغرزاده) بود که انتقادات همفکران خوئینیها نسبت به سیاستهای حکومت را منعکس میکرد و نقش مهمی در پیروزی محمد خاتمی در انتخابات سال ۱۳۷۶ ایفا کرد. روزنامه سلام در سال ۱۳۷۸ روزنامه سلام به جرم انتشار غیرقانونی اسناد طبقه بندی شده تعطیل شد.
در پی استعفای مهدی کروبی در سال ۱۳۸۴، مجمع روحانیون مبارز خوئینیها را به عنوان دبیر مجمع برگزید. نقش مجمع روحانیون مبارز و دبیرکل این مجمع در فتنه انگیزی های سال 88 بخصوص راهپیمایی غیرقانونی 30 خرداد و شکل گیری آشوبهای خونین را نادیده گرفت که شرح آن بسیار گفته شده است.
منابع:
1. مصاحبه با ماهنامه یاد آور، فارس، ۲۳ آبان ۱۳۸۹
2. مصاحبه با ماهنامه یاد آور، فارس، ۲۳ آبان ۱۳۸۹
3. هفته نامه ایران، شماره 54
4. آفتاب امروز ۲۶ اسفند ۷۸