به گزارش دیدبان به نقل از فارس ، بهترین تحلیلها را الان در حوزه فرهنگ آنهایی میکنند که ما به آنها روشنفکران سکولار میگوییم و آنهایی که ما روشنفکران دینی میگوییم، هیچی در حوزه دین نمیگویند، بلکه اندیشه سکولار را ترویج میدهند!
به گزارش سایت حزب ندای ایرانیان، او افزوده است: سکولاریستترین کسانی که در جامعه عمل میکنند، آنهاییاند که ما روشنفکر دینی و دیندار قلمدادشان میکنیم. سنتگراهای امروزی، سکولاریزم، مدرنیزم و اندیشه نو را ترویج میدهند و فروپاشی سنت را دارند تقویت میکنند. در صورتی که همانهایی که شما مدرنیست و خائن و... میدانستید، آنها بحث جستوجوگری در باب هویت ایرانی، اسلامی تاریخی و فرهنگی میکنند.
*نواخته شدن روشنفکران متعهد مذهبی از سوی «روشنفکران حرفهای غیر متعهد» مسئلهای بوده است که بویژه در طول یکصد سال اخیر، بارها در گوش جامعه ایرانی شنیده شده است.
نگاهی به تاریخ روشنفکری و خدمت و خیانت روشنفکران نشان میدهد که اساساً جریان روشنفکری حرفهای غیر متعهد، قائل به این مسئله بوده است که هیچ تقیّد و تعهدی را برای افکار خود نپذیرد و همین مسئله همواره آنها را از جریان اصیل جوشش مردمی و گردن نهادن به صلای علمای شیعه به دور داشته است.
قبل از ارمکی، صادق زیباکلام نیز زمانی در یک مصاحبه اظهار کرده بود که اندیشههای مرحوم جلال آل احمد و شهید آوینی، متأثر از اندیشههای کمونیستی و حزب توده است!
جریان روشنفکری غیر متعهد در ایران همچنین بارها و بارها پیرامون عدم ظهور لیبرالیسم در ایران به صراحت یا در تلویح، ابراز تأسف کرده است. (همانطور که به طرز صریحی در نعت سکولاریسم نیز سخن رانده است)
توهین به مردم ایران و نسبت دادن خصلتهای رفتاری نامطلوب به جامعه ایرانی در کنار جانبداری همیشگی از جریانات سیاسی غیر دینی نیز از جمله ویژگیهای بارز جریان روشنفکری حرفهای غیر متعهد در ایران است.
در ادامه همچنین خوانش سخنرانی کمتر شنیده شده حضرت آیتالله خامنهای در سال ۵۸ پیرامون مسئله روشنفکری در ایران نیز خالی از لطف نیست.
این سخنان معظمله در نشریهی شماره یک حزب جمهوری اسلامی، منتشره در مردادماه سال ۵۸ به چاپ رسیده است.
«حوادث در آن روزها (دوران ستمشاهی) ساعت به ساعت بود، نه روز به روز. هر ساعت یک حادثه بود. هر ساعت یک انگیزه بود. یک تکلیف بود. وقت اینکه کسانی بنشینند ۱۰ ساعت، ۱۵ ساعت، ۲۰ ساعت یک مسئله را تمام کنند، باقی نمی ماند. نگاه نکنید به آن روشنفکر حرفه ای غیر متعهد که هیچ کار ندارد، می نشیند پشت میز کارش روزی چند ساعت بیانیه و مقاله و جزوه می نویسد.
آنها حسابشان جداست. همانطوری که صبح گفتم روشنفکران حرفهای در طول این مدت مبارزات مردمی؛ مأیوس کننده ترین گروه ها بودند. این فریادی بود که مرحوم آل احمد بارها می کشید. هر وقت این مرد را دیدیم، همانطور که در کتابهایش هم منعکس است، فریاد و فغان و خروشش از روشنفکران حرفه ای بلند بود.
یادم نمی رود سال ۴۷ در مشهد. آخرین سال زندگی آل احمد جلسهی بسیار دوستانهی پُر سودی داشتیم. و برادران همگام و همفکر ما در مشهد جمع بودند و بحث های زیادی میرفت.
خیلی از چهره هایی که از مشهدی ها می شناسید در آن جلسه حضور داشتند. آل احمد می گفت: از بعد از مشروطیت تا امروز یعنی تا سال ۴۷، روشنفکران ما سه کتاب خوب ترجمه نکرده و ننوشته اند. این حرف او بود. در زمان خود ما و در طول این دوران مبارزه، روشنفکرها بعد از آنکه جلسه شان را میرفتند، باشگاهشان را می رفتند، مهمانیشان را می رفتند، بورس تحصیلیشان و یا تحقیقی شان را از دولت شاهنشاهی می گرفتند و می رفتند و برمی گشتند، کارهای روزمره شان را انجام می دادند. در اداره یا مؤسسه ای کارشان را می کردند، سینما و گردش و تفریح عصرشان را می رفتند و خلاصه بعد از آنکه همه ی کارهای واجب و مستحب زندگی را انجام می دادند، دو، سه ساعتی هم می نشستند پشت میز کارشان آقا وار، تمیز، بی دغدغه پای کولر یا بخاری قلم می زدند.
این خیلی کار آسانی بود. این غیر از آن روشنفکر مذهبی و یا بخصوص روشنفکر روحانی است که با مردم و در میان مردم است و توی برج عاج نیست.
روشنفکر یعنی آن کسی که آن چیزهایی را می بیند که مردم نمی بینند، کسی که از سطح بالاتری دارد نگاه می کند، مشرف بر مسائل است. جهت گیری ها را می بیند. دشمن ها را می بیند. دشمنی را می شناسد. او وظیفه دارد که زودتر از هرکس دیگر فریاد بزند. خروش برآورد. مردم را بسیج بکند و خانه ای را که دشمن در آن سنگر گرفته تصرف کند. و دزدها را بیرون بریزد؛ اما نمی کند. او مشغله ها و گرفتاری ها، دردها و انگیزه های دیگر دارد. روشنفکر حرفه ای ما تا نیمه ی شب در باشگاه، در کلوپ، در کافه گذرانیده، قهوه اش را خورده، شور علی اف و سمفونی پنجم بتهوون را گوش کرده، درباره ی مسائل آفریقا و آمریکای لاتین گپ فراوانی زده و حالا با وجدان آسوده! آمده خانه و می خواهد بخوابد. او وقت آمدن به داخل صحنه را ندارد.
اگر در کوچه و در میان مردم و از سوی خود مردم سر و صدایی نبود، او اکنون در بستر راحت لمیده بود و حالا هم که غوغای مردم خواب او را برآشفته، انگیزه ی او فقط او را تا روی ایوان می آورد و روی صندلی می نشاند. مردم فقط او را می بینند اما حضور او را در میان خود حس نمی کنند. این است روشنفکر حرفه ای.
اما روشنفکر مذهبی درست عکس این است. نمونه اش دکتر شریعتی. یا روشنفکر روحانی. نمونه اش روحانیون مترقی و مبارزی که در طول این سال ها شما در همه جای این مملکت دیده اید. او در میان مردم است. با صدها گونه خواسته و توقع مردم روبرو است. برای او با مردم و در میان آنها بودن خودش کاری، و کار مهمی است.
پس وقت آن را که از سَر صبر و حوصله به قلم زدن بپردازد، ندارد.
هزار مسئله برایش مطرح است. هزار درد، هزار سؤال، هزار نیاز در برابرش قرار می گیرد. مشغله های نقد، او را از پرداختن به طرح های دراز مدت و غیر نقد باز می دارد. این از جهتی خسارت است و در این شک نیست. اما خسارت اجتناب ناپذیری است...»