دیدبان

تقریب مذاهب پس از ۱۱ سپتامبر

تقریب مذاهب پس از ۱۱ سپتامبر

"دیدبان":که این امر در ابتدا مستلزم وضع شناسی دقیق مسئله تقریب در فضای پر التهاب حاضر می باشد.

به نظر می رسد اوضاع و احوال ما پس از آغاز قرن بیست و یکم به ویژه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر تفاوت زیادی کرده است، امری که بی گمان یکی از ابعاد آن به مناسبات مذاهب اسلامی در جهان اسلام مربوط می شود، این در حالی است که بسیاری از متصدیان امور هنوز در جهان اسلام پیش از ۱۱ سپتامبر زندگی می کنند و هنوز تصویر واضحی از اوضاع ملتهب ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ به بعد ندارند.

دست کم می توان سه دوره را از ۱۱ سپتامبر به امروز در نظر گرفت که بیگمان مسئله تعامل و تقابل مذاهب اسلامی به مثابه یکی از مهمترین مسائل دستخوش تحول در آن ها بوده است.

دوره نخست: حوادث ۱۱ سپتامبر و اشغال افغانستان

دوره دوم: اشغال عراق در سال ۲۰۰۳

دوره سوم: تحولات جهان عرب در سال ۲۰۱۱

به نظر می رسد هنوز تحلیل جامع و کاملی پیرامون جایگاه مسئله تعامل مذاهب اسلامی در این سه دوره پر التهاب در دست نیست به ویژه اینکه بسیاری از دغدغه مندان این عرصه امروزه در دل حوادث مشغول به فعالیت می باشند و کمتر فرصت می یابند تا به کناری آمده و نگاهی جامع تر به موضوع بیفکنند.

دوره نخست را از منظر تعامل مذاهب اسلامی می توان در ادامه تحولات دهه نود و جنگ اول خلیج فارس در سال ۹۱ تلقی کرد. از سال ۹۱ بود که با پایان یافتن جهاد در افغانستان و فروپاشی اردوگاه کمونیسم و حمله صدام به کویت و حضور نیروهای آمریکایی و هم پیمانانشان در منطقه، گفتمان السلفیه الجهادیه در یک تحول گفتمانی آمریکا را دشمن خود تلقی کرد. پیش از این ایران به عنوان سردمدار استکبار ستیزی در میان مسلمانان به شمار می رفت، اما از این دوره السلفیه الجهادیه نیز به عنوان یک نیروی فرا ملی خود را یک نیروی استکبار ستیز معرفی کرد، از سوی دیگر با تحولات پس از حمله صدام به کویت، بسیاری از نخبگان شیعی از نگاه های فراملی استکبار ستیزی به نگاه های محلی تغییر وضعیت دادند، از همین دوره است که شیعیان به عنوان رهبران عراق پس از صدام به صورت جدی مطرح می شوند، و نخبگان شیعه شرق عربستان طرح مصالحه با دولت سعودی را پی گرفتند. ۱۱ سپتامبر را می توان اوج نگاه ضد آمریکایی السلفیه الجهادیه به ویژه القاعده تلقی کرد. شکل گیری طالبان و یورش آمریکا به افغانستان تقابل بخشی از جهان سنی با آمریکا را به اوج خود رسانید.

با حمله آمریکا به عراق در آوریل سال ۲۰۰۳ تحولات پیش گفته به گونه ای دیگر ادامه یافتند. در این دوره بود که با به قدرت رسیدن گروه های شیعی در عراق شیعیان هم پیمان با آمریکا تلقی شدند، واین بار نقش استکبار ستیزی السلفیه الجهادیه بیش از پیش تثبیت شد. در این بین با قدرت گیری رسانه های مجازی و شکل گیری شبکه های ماهواره ای تقابل مذهبی بیش از پیش نمایان شدند.

این رسانه ها اینگونه وانمود کردند که عراق سنی به یکباره و به کمک آمریکا به عراق شیعی تبدیل شده است، از این دوره بود که گروه های مختلف به اصطلاح مقاومت از جمله السلفیه الجهادیه عملیات خود در عراق را با شعار شکست آمریکا و هم پیمانان شیعی اش آغاز کردند و پس از چندی بیش از آنکه آمریکایی ها هدف قرار گیرند این شیعیان بودند که از زن و کودک و پیر و جوان در مسیر زیارت عتبات و در مراسم عزاداری هدف قرار گرفته و گروه گروه به شهادت می رسیدند.

این زن و کودک و پیر و جوان از یک سو مشرکانی بودند که به زیارت قبور و توسل به مردگان می پرداختند و از سوی دیگر هم پیمان آمریکا و اسرائیل تلقی شدند، از همین رو کشتن دسته جمعی ایشان در یک عملیات انتحاری برای برخی آسان ترین و بهترین راه برای ورود به بهشت برین تلقی شد.

از این دوره و به کمک رسانه های مجازی و شبکه های ماهواره ای تمایز مذهبی شیعه و سنی که در دهه های قبل از سوی نخبگان جهان اسلام تمایزی طبیعی و قابل گفتگو تلقی می شد به خط تمایزی خونین بدل شد، از این دوره بود که مردم عراق که در دوره پیش تمایز مذهبی را اساسا تمایز در نظر نمی گرفتند به شدت و تحت تأثیر انفجارهای خونین روزانه در مناطق مختلف به ویژه انفجار بارگاه امام هادی و عسکری علیهما السلام در سامرا به بازیابی هویت مذهبی خود پرداختند.

در این دوره است که عبدالله دوم پادشاه اردن از مفهوم هلال شیعی سخن گفت. عبدالله دوم هوشمندانه بر آن بود تا تقابل خط مقاومت در برابر اسرائیل و خط به اصطلاح اعتدال را به تقابلی مذهبی فروکاهد. از همین رو از هلال راهبردی شیعی در برابر جهان سنی سخن گفت. پادشاه اردن موضوع اصلی تقابل را که اسرائیل و مسئله چگونگی تعامل با آن بود را هوشمندانه به حاشیه راند و مذهب را به عنوان موضوع تقابل در نظر گرفت. اظهارات بعدی حسنی مبارک که در آن تمام شیعیان، پیرو سیاست های ایران و خارج از چارچوب دولت – ملت های خود تلقی شدند، بیش از پیش بر طبل تقابل مذهبی کوبید.

اما مهمتر از بروز واژه هلال شیعی بروز مفهوم المد الشیعی بود. المد الشیعی به خلاف الهلال الشیعی مفهومی فرهنگی و اجتماعی می باشد.

موفقیت های حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه و آزاد شدن پتانسیل شیعیان عراق که تحت تأثیر انفجارات خونین روزانه در عراق هویت مذهبی خود را به صورت مضاعف باز یافته بودند به صورت شبکه های ماهواره ای گوناگون و همچنین موفقیت های اتمی جمهوری اسلامی ایران و دامن زدن برخی رسانه های مشکوک باعث گونه ای ایران هراسی و شیعه هراسی در میان جهان سنی شدند، امری که در بعد سیاسی و راهبردی اش پادشاه اردن از آن با عنوان هلال شیعی یاد کرده بود اما «المد الشیعی» به مثابه طرح شیعی برای نفوذ فرهنگی در میان اهل سنت مطرح شد. 

در هر صورت مفهوم المد الشیعی امروزه مانند سدی محکم در برابر ایجاد فضای گفتگو میان شیعه و سنی تلقی می شود.

در این بین چگونگی شکل گرفتن این مفهوم امری چند وجهی است و نگاه تک بعدی به این پدیده به ویژه با متوسل شدن به تئوری های توطئه بسیار ساده انگارانه به نظر می رسد. 

بیگمان راه افتادن جنگ مذهبی در منطقه خواست برخی مراکز قدرت در غرب می باشد، اما بی شک موجودیت بسیاری از گروه ها در جهان اسلام از این سو و آن سو نیز منوط به وجود چنین جنگی است، همچنانکه برخی نیز ناخودآگاهانه و بدون قصد قبلی به این امر دامن می زنند.

اما مرحله سوم مرحله شگفت تحولات اخیر در جهان عرب است. در باب مناسبات تقریب با این حوادث بسیار می توان سخن گفت اما به نظر می رسد یکی از مسائل مهم مرتبط با تقریب در این دوره مسئله سوریه در قالب مرحله سوم می باشد.

پیش از این اشاره شد که پادشاه اردن با مطرح ساختن هلال شیعی هوشمندانه تقابل دو گروه مقاومت و سازش جو در برابر رژیم صهیونیستی را به تقابلی مذهبی فروکاست، امری که با شدت گرفتن تحرکات در سوریه نتایج خود را بیش از پیش نشان داد.

درواقع رسانه های جهان عرب سعی می کنند نزاع بر سر سوریه را نزاعی مذهبی تلقی کنند که در یک سو همان هلال شیعی به رهبری ایران قرار گرفته و در طرف دیگر جهان سنی. در این بین رسانه ها در آشکارا بشار اسد را یک شیعی و نظام او را یک نظام شیعی تلقی می کنند، امری که از این سو نیز چندان مورد پاسخ قرار نمی گیرد.

رسانه ها اینگونه القا می کنند که شیعیان در حال کشتار سنی ها در سوریه می باشند. سخن درباب جنس کشتارها و راستی و دروغ بودن آن ها بسیار است، اما مسئله اصلی آن است که جدای از صحنه عینی و واقعی، ذهنیت مخاطب عرب به سوی القای رسانه ها تمایل دارد، امری که حال و آینده تقریب را با تهدیداتی جدی مواجه می سازد.

اما جنگ هشت روزه غزه به گونه ای جغرافیای تقابل پیش از بهار عربی را بازتولید کرد. در جنگ هشت روزه که به اذعان خود اسرائیلی ها حماس برنده اصلی بود، بی شک مطرح شدن کمک های ایران به حماس، برد بسیاری داشت. این برد وقتی پر رنگ تر می شود که بدانیم حماس به خاطر مسئله سوریه تا حدی از ایران دور شده و به جبهه عربی پیوسته بود، اما با مطرح شدن نام ایران در جنگ هشت روزه، جبهه مقاومت پر قدرت از پیش به صحنه باز گشته است. بی شک کمک ایران شیعی به حماس سنی در حالی که شکاف ذهنی مذهبی برساخته بر حوادث سوریه این دو را از هم دور ساخته بود، فرصتی طلایی است برای امر تقریب بین مذاهب که امید می رود با درایت مورد بهره برداری قرار گیرد.

مرتبط‌ها

شیطان به چه کسی کار ندارد؟

عکس/علامه جعفری و شاگرد ژاپنی اش

آیت الله بهجت: خاک بر سر شیعه!

مرحوم دولابی:بزرگ خانه، اگر تکان نخورد خانه محفوظ‌تر است!

حدیث/ سخن امیرالمومنین(ع) درباره فایده نگاه به سبزه زار

هرکس فکر می‌کند ظلم با گفتگو کنار می‌رود، آدم ساده‌ای است