دیدبان
نگاهی به یکی از قدیمی ترین مناقشات علمی

جریان شناسی مخالفان فلسفه

جریان شناسی مخالفان فلسفه

دیدبان: مواجهه علما و اندیشمندان اسلامی با مسأله فلسفه و عرفان بسیار متفاوت است. به عبارتی نمی توان علما را در این موضوع در یک طیف قرار داد.  از طرفی برخی علما  فلسفه و عرفان را در حد کفر پائین می آورند و فلاسفه و عرفا را کافر می دانند تا افرادی که کمی معتدل تر از گروه قبل قائل به کفر فلسفه و عرفان هستند؛ اما قائل به این هستند که خود فلاسفه و عرفا کافر نیستند. چون کفرآمیز بودن یک قول موجب کافر شدن قائل آن سخن نمی شود. و این عده از علما اعتقادشان این است که فلاسفه و عرفا خودشان متوجه کفر بودن سخنان خویش نیستند؛ بهمین خاطر کافر نیستند. در طرف دیگر این طیف نیز علمائی قرار دارند که به شدت از فلسفه و عرفان دفاع می کنند و حتی مدعی هستند که بدون فلسفه و عرفان تعداد زیادی از آیات و روایات فهم نمی شود و انسان بدون فلسفه و عرفان از فهم عمیق و حقیقت دین عاجز است. ما در این نوشتار قصد داریم بصورت مختصر به جریان شناسی موافقان و مخالفان فلسفه در حدود یک قرن اخیر بپردازیم.

اولین محل نزاع؛ نحوه ورود فلسفه به جهان اسلام

در زمان بنی عباس با تأسیس یک کتابخانه بزرگ به نام «بیت الحکمه» شروع به ترجمه آثار علمی و فلسفی از غیر مسلمانان شد. همین عامل باعث مخالفت عده ای با فلسفه شده است. چون در نظر این عده هدف از تأسیس «بیت الحکمه» بستن در خانه اهل البیت(ع) بود و اینکه کاری کنند که مردم به اهل البیت(ع) رجوع نکنند در مسائل علمی و عقدیتی خویش. همچنین می گویند فلسفه منشأء آن یونان بوده که افرادی کافر و مشرک این فلسفه را ابداع کرده اند؛ پس معلوم است که این فلسفه با دین نمی سازد چون فلسفه الحادی است.

حتی برخی از بزرگان فلسفه نیز به این امر اعتراف کرده اند. برای مثال علامه طباطبائی(ره) می فرماید: «در عين حال، حكومت‏هاى معاصر با ائمه هدى نظر به اين‏كه از آن حضرات دور بودند، از هر جريان و از هر راه ممكن، براى كوبيدن آن حضرات عليهم السلام و بازداشتن مردم از مراجعه به ايشان و بهره‏مندى از علومشان استفاده مى‏كردند، مى‏توان گفت كه ترجمه الهيات و به منظور بستن در خانه اهل‏بيت عليهم السلام بوده است.»[1]

همچنین آیت الله مصباح نیز می فرماید: «عامل مهم ديگري كه در راه رشد فرهنگ اسلامي به كار آمد عامل سياسي بود: دستگاههاي ستمگر بني اميه و بني عباس كه به ناحق، مسند حكومت اسلامي را اشغال كرده بودند به شدت، احساس نياز به پايگاهي مردمي در ميان مسلمانان مي‏كردند، و در حالي كه اهل بيت پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ يعني همان اولياي به حق مردم، معدن علم و خزانه‏دار وحي الهي بودند، دستگاههاي حاكم براي جلب افراد، وسيله‏اي جز تهديد و تطميع در اختيار نداشتند. از اين رو كوشيدند تا با تشويق دانشمندان و جمع‏آوري صاحب نظران، به دستگاه خويش رونقي بخشند و با استفاده از علوم يونانيان و روميان و ايرانيان در برابر پيشوايان اهل بيت عليهم السلام دكاني بگشايند.

بدين ترتيب، افكار مختلف فلسفي و انواع دانشها و فنون با انگيزه‏هاي گوناگون و به وسيله‌ي دوست و دشمن، وارد محيط اسلامي گرديد و مسلمانان به كاوش و پژوهش و اقتباس و نقد آنها پرداختند و چهره‏هاي درخشاني در عالم علم و فلسفه در محيط اسلامي رخ نمودند و هر كدام با تلاشهاي پي‏گير خود شاخه‏اي از علوم و معارف را پرورش دادند و فرهنگ اسلامي را بارور ساختند.»[2]


بزرگ ترین مخالف فلسفه، جریان «مکتب تفکیک»

جریان مخالفان فلسفه در تاریخ معاصر با مرحوم میرزا مهدی اصفهانی(1365-1303ق) شروع می شود. دو اثر معروف ایشان «ابواب الهدی» و «مصباح الهدی» در این زمینه می باشد. عنوان «مکتب تفکیک» اولین بار توسط محمد رضا حکیمی در نشریه کیهان فرهنگی شماره 12 که در اسفند 71 به چاپ رسید؛ به این جریان اطلاق شد.[7]

این تفکر بیشتر در خراسان امروزی رشد و نمو پیدا کرد. از همین رو بجز نام «مکتب تفکیک» به این جریان «مکتب معارفی خراسان» نیز گفته می شود.

شخصیت های معاصری که در نشو و نمو این تفکر نقش داشتند عبارتند از: سیدموسی زرآبادی(1353-1294ق)، میرزا مهدی غروی اصفهانی، شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی(1380-1305ق)، شیخ مجتبی قزوینی(1386-1318ق)، شیخ میرزاهاشم مدرس قزوینی(1339-1270ش)، سید ابوالحسن حافظیان(1360-1282ش)، میرزاجواد تهرانی(وفات 1368ش) و ... .

میراز مهدی اصفهانی

میراز مهدی اصفهانی طبق نقل خودش و شاگردانش، پس از آنکه فقه و اصول را در محضر اساتید گذراند و وارد وادی فلسفه و عرفان شد و در فلسفه و عرفان نیز پیش رفت؛ اما همچنان دلش آرام و قرار نداشت تا راهی مسجد سهله می شود و در آنجا به امام زمان(عج) متوسل می شود تا آنجائیکه سرانجام کاغذی به دست او می رسد که به زعم او از جانب امام(عج) بوده است که روی آن نوشته شده بود: «طلب المعارف من غیر طریقنا مساوق لإنکارنا» یعنی «طلب معارف از طریقی غیر از طریق ما [اهل البیت(ع)] مساوی است با انکار ما.» و از اینجاست که دل میراز آرام می گیرد و به این نکته می رسد که فلسفه و عرفان تماماً باطل است و برای کسب معارف باید رفت سراغ اهل البیت(ع) و از آیات و روایات بهره جست و از اینجا مخالف فلسفه و عرفان می شود.

اما علامه تهرانی(ره) در مورد میرزا مهدی اصفانی نظر دیگری دارد. ایشان در مکتوبات خطی خویش می نویسد: «آقا ميرزا مهدي اصفهاني از شاگردان مرحوم آقا ميرزا محمد حسين نائيني است ، در فقه و اصول ؛ و كمي نزد آقا سيد احمد طهراني كربلائي به سير و سلوك مشغول بوده و نيز نزد مرحوم آقا سيد جمال الدين گلپايگاني تردد داشته است ؛ ولي در صحت اين راه دچار شك و ترديد سختي مي شود ؛ و در روزي در وادي السلام مكاشفه اي كه نتيجه اينگونه شك و ترديد است براي او حاصل مي شود ؛ و آن را دليل بر بطلان معرفت مي گيرد ؛ و از آنجا به بعد سخت با عرفان و حكمت به ضديت برمي خيزد و به مشهد مقدس مي آيد و اينجا را محل تدريس قرار مي دهد و بر اين اساس مكتبي نوين ايجاد ميكند.

مرحوم آقا سيد جمال الدين براي حقير نقل كردند كه چند نفر از شاگردان ما دچار خطا و اشتباه شدند ؛ و چون ظرفيت سلوك را نداشتند ما به هر گونه بود آنها را روانه ي ايران نموديم ؛ از جمله آقا ميرزا مهدي اصفهاني بود كه مدتي با اصرار از ما دستور مي گرفت و از جمله دستورها اين بود كه نوافل خود را به نحو نماز جعفر طيار بخواند ؛ او در وقتي چنين حالي پيدا كرد كه به هر جا نگاه مي كرد سيد جمال مي ديد ؛ و ما هرچه خواستيم به او بفهمانيم اين معناي حقيقت وجود نيست ؛ بلكه ظهوري است در يكي از مجالي امكانيه و چيز مهمي نيست ، نشد ؛ و اين رؤيت را دليل بر آن مي گرفت كه در عالم وجود حجت خدا ، سيد جمال است ؛ و پس از خارج شدن از اين حال ، براي او شك و ترديد پيدا شد كه آيا اين سير و سلوك حق است و يا باطل ؟ و روزي كه در وادي السلام رفته بوده است در مكاشفه اي مي بيند كه حضرت بقية الله ارواحنا فداه كاغذي به او دادند و در پشت آن كاغذ بخط سبز نوشته است : أنا الحجة ابن الحسن . خودش اين مكاشفه را تعبير به بطلان سير و سلوك خود نموده ؛ و از آنجا از عرفان و پيمودن راه خدا زده مي شود.

آقا سيد جمال الدين مي فرمودند : ما اسباب حركت او را به ايران فراهم كرديم زيرا در دماغ او خشگي پيدا شده بود ؛ و هواي گرم نجف با رياضت هائي كه انجام داده بود ، براي او خطرناك بود.»[8]

همچنین آقای سید جلال الدین آشتیانی در شماره اول مجله کیهان اندیشه(مرداد و شهرویر64) در این زمینه نقل می کند: «اين مخالفت با فلسفه در مشهد ، تاريخچه اي دارد و آن برمي گردد به زمان آقا ميرزا مهدي اصفهاني كه شاگرد ميرزا حسين نائيني بوده است . او در ابتدا مي رود و همان طريقه ي آخوند ملا حسينقلي همداني و آقا شيخ محمد بهاري و آقا سيد مرتضي كشميري را انتخاب مي كند . روزه زياد مي گيرد ؛ نماز زياد مي خواند ؛ اذكار وارد شده از أئمه را انجام مي دهد ، مدتي اين كار را مي كند.

آقاي خوئي براي من نقل كرد ؛ از آقاي ميلاني هم شنيدم كه مرحوم آقا شيخ ابوالقاسم اصفهاني كه استاد آقاي بروجردي رحمة الله عليه بود مي گفت : مرحوم آقا ميرزا حسين نائيني پنجاه دينار به من داد و گفت : ايشان را ببر ايران و معالجه اش كن ! ما آمديم شميران جائي گرفتيم . پس از مدتي حالش بهتر و سرانجام خوب شد . بعد مي رود نزد مرحوم آقا ميرزا احمد آشتياني كه شاگرد نائيني بود و با وي دوست بود و مهمان او مي شود ؛ بعدها آقا ميرزا احمد مي گفت : شواهد الربوبية را پيش من مي خواند ؛ اما فهم مطالب فلسفي برايش از أصعب امور بود . در ابتدا چنين عقايدي را نداشت ؛ اما پس از آن كه به اصفهان رفت كار به جائي رسيد كه از عرفان سرخورد و به جان فلسفه افتاد.»[9]

البته از قول آیت الله بهجت(ره) نیز نقل شده که ایشان فرمودند: «ايشان در اواخر عمر ، از آنچه در مورد فلسفه و فلاسفه گفته بود ، برگشته بود و اين معنا براي من ثابت شده است.آقاي خميني مي فرمود : [آقا ميرزا مهدي] مي خواست دست مرا ببوسد...»[10]

مبانی فکری میرزا مهدی اصفهانی

1- میراز مهدی اصفهانی(ره) فلسفه و اسلام را در تباین و تضاد کامل می داند. برای نمونه می گوید: «فلاسفه اسلام منهدم کننده اسلام هستند نه خادمان اسلام.»[11] یا برای مثال می گوید: «تمام دستآورهای شریعت با همه قواعد فلسفی تناقض دارد.»[12] وی هیچ وجه جامعی را میان علوم بشری و علوم الهی نمی پذیرد و حتی علوم بشری را مباین علوم الهی می داند.[13]

2- میراز مهدی بر این باور است که عقل حقیقتی نوری و خارج از انسان است.

3- ایشان اصل علیت را به طور کلی منکر است. در کتاب «مصباح الهدی» می نویسد: «لأنّ أكبر المقاييس و أحسنها قياس البرهان و هو مؤسسة علي العلّية و المعلولية و هي مؤسسة علي قياس الواجب بالممكن و النور بالظلمة و العلّية من أصلها باطلة فأحسن الأقيسة أقبحها»[14]

آیت الله جوادی در نقد این نظریه می فرماید: «كسي كه واقعاً عليت را قبول نداشته باشد و استدلال منطقي را عين ضلالت بداند و اساساً استدلال را مفيد علم نداند چگونه مي‏شود با او بحث كرد؟ آيا چنين فردي مي‏تواند با خودش بنشيند و فكر كند و آرا و افكار ديگران را نقادي و جرح و تعديل كند؟ كسي كه منطق استدلالي را طرد كند و عليت را منكر شود و رابطه علّي و ضروري ميان مقدمات و نتيجه را نپذيرد در واقع با تفكر خود مشكل جدي دارد، زيرا نمي‏تواند فكر كند، چون فكر كردن آن است كه مقدماتي ترتيب داده شود و از آنها نتيجه‏اي گرفته شود. اگر ربط ضروري و علّيت ميان مقدمات و نتايج نباشد، از هر مقدمه‏اي هر نتيجه‏اي را مي‏توان انتظار داشت، زيرا شانس و تصادف حاكم است؛ نه ربط علّي و ضروري.

اگر قياس برهاني قبيح‏ترين شكل استدلال باشد، چگونه ايشان آرا و اقوال فاسد و مغالطي و باطل ديگران را طرد و انكار مي‏كنند؟ آيا جز از طريق استدلال و نشان دادن فقدان پايه منطقي براي آنها؟ اساساً بيان سابق الذكر ايشان در طرد و انكار تمسك به أقيسه، خود يك استدلال و قياس منطقي است، زيرا از عدم صحت رابطه عليت و ناروايي قياس واجب به ممكن به لزوم وانهادن برهان عقلي و ترك استدلالِ قياس، استدلال كرده است؛ يعني استدلالي منطقي كرده كه نبايد استدلال منطقي كرد!»[15]

4- مکتب تفکیک در عین پذیرفتن عقل و همراهی با آن، با عقل فلسفی و منطقی نیز مخالف است. اما نکته این است که وجه تمایز این دو نوع عقل را به خوبی و وضوح مشخص نمی کند. بخاطر همین مخالفت با عقل فلسفی و منطقی روش برهانی را برای معرفت الهی ناتمام می داند. و معرفت خداوند متعال را بدیهی و نه استدلال معرفی می کند. برای اینکه وجود خدا، امروی مشکوک و مجهول نیست تا محتاج اثبات و اقامه برهان ان و لم باشد.[16]

محمدرضا حکیمی

پس از نگاه میراز مهدی اصفهانی(ره) نسبت به فلسفه و عرفان، آقای محمدرضا حکیمی دیدگاه ملایم تر و معتدلتری نسبت به این علوم دارد.

ایشان در عین پذیرفتن فلسفه و عرفان و اینکه این علوم، علوم ضروری و مفیدی هستند که باید عده ای به دنبال یادگیری آن باشند؛ اما فلسفه و عرفان را مانند علومی همچون فیزیک و شیمی و ریاضی می داند که در عین حالی که علوم مفیدی هستند؛ اما در معرفت دینی ما تأثیری ندارند. به عبارتی ایشان قائل به این هستند که نباید با مبانی فلسفی و عرفانی به سراغ دین و آیات و روایات رفت و اگر با عینک فلسفه و عرفان دست به تفسیر و تأویل آیات و روایات بگشائیم؛ به نوعی دچار تفسیر به رأی و تفسیر و تأویل های نابجا شده ایم.

حکیمی در سال‌ 1375 شمسي‌ كتابي‌ تحت‌ عنوان‌ مكتب‌ تفكيك‌ چاپ‌ و منتشر می کند كه‌ برخي‌ از بخشهاي‌ آن‌ نيز قبلاً در مجله‌ي‌ كيهان‌ فرهنگي‌ انتشار يافته‌ و مورد علاقه‌ بسياري‌ از خوانندگان‌ آن‌ مجله‌ قرار گرفته‌ بود.

اصطلاح‌ «مكتب‌ تفكيك» با انتشار كتاب‌ محمدرضا حكيمي‌ كه‌ تحت‌ همين‌ عنوان‌ تأليف‌ شده‌ بيشتر مطرح‌ گشت‌ و مورد توجه‌ قرار گرفت‌. او در اين‌ كتاب‌ چنين‌ ادعا مي‌كند كه‌:

«واژه‌ تفكيك‌ را اينجانب‌ از سالها پيش‌ درباره‌ي‌ اين‌ مكتب‌ پيشنهاد كردم‌ و به‌ كار بردم‌ و امروز اصطلاح‌ شده‌ و معروف‌ گشته‌ است‌. در اينجا بايد از باب‌ توضيح‌ بيفزايم‌ كه‌ اين‌ مكتب‌ به‌ جز جداسازي‌ سه‌ جريان‌ شناختي‌ از يكديگر بُعد ديگري‌ نيز دارد و آن‌ بيان‌ معارف‌ ناب‌ و سره‌ي‌ قرآني‌ است‌، بدون‌ هيچ‌گونه‌ امتزاجي‌ و التقاطي‌ و خلطي‌ و تأويلي‌، از نوع‌ تأويلهايي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ و همين‌ خود جوهر غايي‌ اين‌ مكتب‌ است‌.»

حكيمي‌ در ادامه مي‌گويد:

«پس‌ بيان‌ معارف‌ قرآني‌ در مكتب‌ تفكيك‌ جزء عناصر اصلي‌ است‌ بلكه‌ اصلي‌ترين‌ عنصر است‌ و استاد ما رضوان‌اللّه‌ عليه‌ (يعني‌ حاج‌ شيخ‌ مجتبي‌ قزويني‌) دوره‌ي‌ كتابي‌ را كه‌ در اين‌ مقصود از نوع‌ تأليف‌ عام‌ اهل‌ اين‌ مكتب‌ نوشت‌ بيان‌الفرقان‌ ناميد به‌ معني‌ تشريح‌ تفاوت‌ و تبيين‌ فرق‌ و فاصله‌ ميان‌ سه‌ مشرب‌ و مكتب‌ معروف‌ و او در بيان‌الفرقان‌ نمي‌خواست‌ كتابي‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ بنويسد... بلكه‌ درصدد بود تا به‌ قدر ضرورت‌ به‌ مطالب‌ اشاره‌ كند و سپس‌ مباني‌ معارف‌ قرآني‌ را تشريح‌ نمايد و بدين‌گونه‌ نام‌ «مكتب‌ تفكيك‌» از تعبير تداعي‌گر «بيان‌الفرقا» نيز الهام‌ يافته‌ است‌.»[17]

ادعای مساوی بودن اسلام با «مکتب تفکیک»

حکیمی در همین کتاب با ادعای مساوی بودن اسلام و «مکتب تفکیک» می نویسد: «... بدين‌گونه‌ واقعيت‌ جريان‌ تفكيك‌ امري‌ است‌ مساوي‌ با خود اسلام‌ و ظهور آن‌ يعني‌ قرآن‌ و حديث‌ و سنّت‌ معارف‌ قرآن‌ و تعاليم‌ اهل‌ بيت‌(ع‌) و خلاصه‌ هرچه‌ از ثقلين‌ استفاده‌ شود بدون‌ هيچ‌گونه‌ اقتباس‌ از كسي‌ و مكتبي‌ و بدون‌ هيچ‌گونه‌ نيازي‌ به‌ انديشه‌ها و نحله‌اي‌ همين‌ و لاغير. و اين‌ مقتضاي‌ شناخت‌ اخلاقي‌ و قرآني‌ مستقل‌ است‌ كه‌ به‌ سائقه‌ فطرت‌ و بر شالوده‌ي‌ گردشهاي‌ ايماني‌ در گروندگان‌ وجود دارد.»[18]

حجت الاسلام سید جعفر سیدان

یکی از تقریرهای «مکتب تفکیک» مربوط به حجت الاسلام سیدان می باشد. ایشان در زمینه عقل و ادراکات عقلی نظریه «عقل بین یا فطری» و «عقل غیر بین یا غیر فطری» را ابداع کرده اند. در توضیح نظر ایشان باید گفت که از نظر ایشان عقل به دو دسته «عقل بین یا فطری» و «عقل غیر بین تقسیم» می شود: «عقل بین یا فطری» مربوط به مسائلی است که عقلا عموماً در آن اتفاق نظر دارند. اما «عقل غیر بین یا غیر فطری» مربوط به مسائل اختلافی است. سپس ایشان می افزاید که محصولات «عقل غیر بین» به علت اختلافی که در آن وجود دارد قابل اطمینان نیستند؛ به خلاف مدرکات «عقل بین» که قابل اعتماد و اطمینان هستند.[19]

البته همانطور که بسیار واضح است و خود نویسنده نیز بدان تصریح می کند؛ این است که مدرکات «عقل بین» بسیار کم و قلیل هستند و مدرکات «عقل غیر بین» بسیار زیاد.


نظر بعدی ایشان در تضاد بین عقل و نقل است که قائل هستند اگر محتوای آیه یا روایتی با یک محصول «عقل بین» در تضاد بود چاره ای جز تأویل محتوای آیه و روایت به مطلبی قابل قبول و موافق «عقل بین» نداریم. اما اگر با محصول «عقل غیر بین» در تضاد بود؛ محصول عقل را کنار گذاشته و به ظاهر نقل پایبند می شویم.

در نهایت با توجه به اینکه اکثریت قریب به اتفاق مطالب فلسفی از محصولات «عقل غیر بین» هستند؛ نتیجه می گیرد که پس مطالب فلسفی قابل اعتماد و اطمینان نیستند و نمی تواند مبنائی برای اعتقادات ما باشد.

ایشان در جواب به این مسأله که همانطور که اختلاف فقهاء باعث بطلان فقه و فقاهت و اجتهاد نمی شود؛ اختلاف بین فلاسفه نیز موجب بطلان فلسفه و تعقل نمی شود می نویسد: «اگر گفته شود اختلاف فلاسفه در مسائل مختلف را نمی توان دلیل بر نادرستی و عدم اطمینان به روش فلسفی دانست همانطور که اختلاف فقهاء را نمی توان دلیل بر نادرستی فقه و فقاهت بشمار آورد.

گوییم: مقایسه بین روش فلاسفه و فقهاء در جهت مورد نظر، مقایسة صحیحی نیست، زیرا:

اولاً: فلاسفه مدعی قطع به واقع و رسیدن به حقیقت می باشند؛ ولی با توجه به اختلاف شدیدشان با یکدیگر با توجه به آنچه گفته شد قطع آور نخواهد بود، اما فقها مدعی قطع نبوده و اختلافشان چیزی را بر خلاف مدعای آن ها ثابت نمی کند بلکه می گویند که استنباط ما در بسیاری از موارد برایمان اطمینان آور است.

ثانیاً: فقهاء، براساس تکلیفی که دارند عمل نموده اند، تکلیفی قطعی و یقینی، و آن مراجعه به کتاب و سنت و فرموده های عترت است. تمسک به دو ثقل عظیم جسته اند و اگر در استنباط آن ها اشتباهی پیش آید معذورند، چه این که راهی جز این ندارند.

به خلاف فلاسفه که مدعی رسیدن به واقع می باشند و چون در ارتباط با عقاید و معارف هستند باید راهشان یقینی باشد و اگر یک در هزار احتمال خلاف واقع دهند، باید از آن اعتقاد صرف نظر نموده و واقع را همانطور که هست به اجمال و ابهام و هر آنچه که هست معتقد گردند بلکه با توجه به پذیرش وحی باید به تدبر در وحی بپردازند.»[20]


مهدی نصیری

مهدی نصیری را می توان آخرین و جدیدترین فرد از گرایش «مکتب تفکیک»، قلمداد کرد. ایشان کتابی دارد با عنوان «فلسفه از منظر قرآن و عترت» که به تبیین مواضع خویش در این زمینه پرداخته است. همچنین ایشان مدیرمسئول فصلنامه معرفتی-اعتقادی «سمات» است؛ که تا کنون 7 شماره از آن منتشر شده است.

نصیری همچنین در عرصه رسانه و مناظرات نیز با اهالی فلسفه بسیار فعال عمل می کند. برای نمونه می توان از 2 جلسه مناظره ایشان با حجت الاسلام غرویان در برنامه زاویه که از شبکه 4 سیما پخش شد؛ یک جلسه مناظره با حجت الاسلام رهدار پخش شده از همان برنامه، و سایر مناظرات ایشان در محافل علمی و دانشگاهی یاد کرد.

چند وقتی است که بین ایشان و حجت الاسلام وکیلی مناظره مکتوبی در مورد مطالب مختلف فلسفی عرفانی در گرفته است که تا کنون حدود 10 قسمت از این مناظره مکتبو منتشر شده است.(8 یادداشت از حجت الاسلام وکیلی و 2 یادداشت از آقای نصیری).[22]

در سال گذشته نیز در ایام دهه محرم، پیرامون رفتار مرحوم سید هاشم حداد از عرفای معاصر در ایام عاشورا مناظره مکتوبی بین ایشان و آقای وکیلی در گرفت.[23]



[1] - بررسی های اسلامی ج2 ص173

[2] - آموزش فلسفه ج1 صص30-29

[3] - همان

[4] - مجموعه آثار ج22 ص697

[5] - تقریرات فلسفه ج1 ص87

[6] - صحیفه امام (ره) ج18 ص263

[7] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/14558

[9] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/25290

[10] - آية الله ري شهري ، زمزم عرفان ، ص 134

[11] - تقریرارت میرزا مهدی اصفهانی ص25

[12] - همان ص178

[13] - میرزا مهدی، معارف القرآن ص39

[14] - مصباح الهدی ص6

[15] - منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، صص8-177

[16] - تقریرات میراز، نسخه مخطوط، صص34-13 و توحیدالامامه ص77

[17] - محمدرضا حكيمي‌، مكتب‌ تفكيك‌ ، چاپ‌ 1375، ص‌ ص‌ 159-160

[18] - همان ص187

[19] - میزان شناخت، سید جعفر سیدان، انتشارات طوس، مشهد، صص3-12

[20] http://www.seyyedan.com/Files/html/mizaneshenakht/mizaneshenakht.htm

[22] - جهت مطالعه کل یادداشت ها ر.ک به: images/contentimage/3788/145.gif

[23] - جهت مطالعه کل یادداشت ها ر.ک به: images/contentimage/3788/145.gif


مرتبط‌ها

آتش به اختیار با خشاب بصیرت انقلابی

خورشید‌ بی‌غروب امام خمینی(ره)

اختیارات پیامبر و امامان معصوم (ع)

عزاداری حسینی؛ امتداد سیاست خارجی جمهوری اسلامی

نهادینه‌سازی آموزه‌ مهدویت برای کودکان

رابطه سختی و آسانی در قرآن/ ما به چه کسانی بدهکاریم؟