رویکردهای جریان شناسی:[1]
1. توصیف: گاهی مراد از شناخت یک موضوع، تنها توصیف آن است. توصیف یعنی بیان ویژگی ها و همانندی های موضوع مورد مطالعه با دیگر امور است. همچنین بیان سادة سرگذشت و تاریخ موضوع نیز توصیف خوانده می شود. وظیفة پژوهشگر تنها این است که آن چرا که می یابد، ثبت کند. این مرتبه از شناخت ساده ترین نوع شناخت است.
2. تبیین: در موضوعات علمی (علم به معنای science) دانشمندان چیزی فراتر از وصف و بیان ویژگی ها می جویند. دانشمندان علوم طبیعی -به گفتة فیلسوفان علم- خواهان تبیین هستند. در تبیین به بررسی چرایی، علت و رابطة موضوع مطالعه با دیگر موضوعات پرداخته می شود. در تبیین، باید دست کم دو کار اساسی صورت گیرد:
نخست، یافتن دلیل وقوع حادثه یا موضوع مورد مطالعه؛
دوم، بازشناخت ارتباط گزارة مورد بررسی با دیگر رویدادها؛
3. تفهیم و تفسیر: در رویکرد تفسیری، ما با موضوع، پیوند درونی برقرار کرده و تلاش می کنیم آن را از درون بفهمیم. در واقع نگاهمان درونی و در پیوند با موضوع است. در تفهیم، ما در زمان حال می مانیم و چشم به آینده داریم.
4. تحلیل: تحلیل یعنی تکه تکه کردن یک مفهوم یا یک واقعیت به مؤلفه های ساده و نهایی اش.
در تحلیل یک مفهوم، ما به معنای درونی و نکته های ضروری و لازم آن می پردازیم و آنها را بیرون می کشیم. بحث های دراز دامن، دقیق و گاه دشواری که فیلسوفان در باب معنای اسم خاص، از آن سخن به میان آورده اند، نمونه ای از کارهای تحلیلی است.
بنابراین تحلیل، واگشودن و نمایاندن مؤلفه ها و سازه های تشکیل دهنده و سازندة یک واقعیت یا پدیده است.
تحلیل گفتمانی: تحلیل گفتمانی یا تحلیل گفتار، عبارت است از تحلیل ساختار و شیوة کارکرد عناصر گفتاری. گفتمان آن چنان که میشل فوکو شرح می دهد، یعنی: مجموعه ای از ایده ها، مفاهیم و باورهایی که به عنوان معرفت یا جهان بینی، مقبولیت عام و رسمیت می یابند و چارچوبی قدرتمند برای فهم و عمل در زندگی اجتماعی می شوند.
5. پدیدارشناسی: پدیدارشناسی در فلسفة معاصر به دو معنای متفاوت به کار می رود: معنای اعم و معنای اخص.
پدیدارشناسی به معنای اعم، پژوهشِ ویژگی ها و نکته های جزئی گزارهای نمایان و روشن است
؛ اما پدیدارشناسی، به معنی اخص، عنوان نهضتی فلسفی است که اعضای اولیه اش در دانشگاه های آلمان در سال های 1913 تا 1930 مجله هایی با عناوین سال نامه «تحقیقات فلسفی» و «پدیدار شناختی» منتشر کردند.
پدیدارشناسی به دنبال گزارش درست پدیدارها است و صدق احکام پدیدارشناختی خویش را نیز در گرو همین شرح و وصف درست پدیدارها می داند.
موضع پدیدارشناسی به معنای اعم در قبال جریانشناسی عبارت است از توجه به شبکة معنایی یک نظام و میزان همبستگی عناصر آنها با یکدیگر برای درک باطن آن(به جای نگاه ظاهری و صوری). علاوه بر این رویکردی ناظر به توصیف دقیق و توام با حس همدلی نسبت به پدیدارها را نیز شامل می شود.
[1] . برگرفته از کتاب جریان شناسی چپ در ایران نوشتة حمید احمدی حاجیکلایی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
منبع : رسای اندیشه