دیدبان
مصاحبه با دکتر حبیبی

جریان شناسی را از کجا شروع کنیم؟

 جریان شناسی را از کجا شروع کنیم؟

دیدبان:

جریان شناسی را از کجا آغاز کنیم؟

گمان می­کنم در قدم اول باید معیارها و هدف از طبقه­ بندی را مشخص کنیم.

در علم منطق ذیل بحث اقسام تعریف، با سه نوع تعریف مواجهیم:

1. تعریف به تقسیم؛

2. تعریف به توصیف؛

3. تعریف به تحلیل؛

در تعریف به تقسیم علاوه بر ذکر شروط تقسیم صحیح بر دو نکتة تأکید می‌شود: اول چیستی مقسم؛ یعنی ملاک تقسیم‌بندی دوم ثمرة تقسیم.

هدف از این طبقه‌بندی و دسته‌بندی‌ها چیست و چه مشکلی را حل کند؟

تقسیم­ بندی، موضع بسیار دامنه­ داری است. واقعیت‌های عالم تکوین بسیط نیستند، بلکه عموماً واقعیت­ های پیچید‌ه‌ و ذوابعادی هستند که با ملاک قرار دادن هر جهتی می‌توان آن‌ها را تقسیم بندی کرد؛ مثلاً انسان‌ها را به لحاظ رنگ، سن، تحصیلات و... تقسیم می‌کنیم. همین تقسیم­ بندی را می­ توان در صنفی از انسان­ ها نیز اجرا کرد؛ مثلاً روحانیت را از لحاظ سطوح سنی تقسیم کنیم. این تقسیم­ بندی نتایج بسیاری دارد؛ مثلاً شما می‌خواهید حداکثر و حداقل سن طلاب را دانسته و تعداد هر سطح سنی را به دست آورید. با مشخص شدن کمیت­ ها، فضای مدیریتی خود را جهت می­ دهید؛ پس اگر تقسیم­ بندی هدفمند باشد، نتیجه‌بخش خواهد بود و شما بر اساس آن می‌توانید آثار و نتایج علمی بگیرید. عکس این حالت نیز هست. شما می‌توانید جدی‌ترین تقسیم‌بندی را در فضای فکری حوزه به لحاظ مبانی معرفتی انجام بدهید؛ ولی چون هدفمند نیست چه بسا لغو و بی­ نتیجه باشد. پس همان طور که گفتیم باید به دو نکته توجه کرد: اول ملاک تقسیم و دوم هدف تقسیم.

برای سروسامان دادن به ادبیات آشفتة جریان فرهنگستان، جریان تفکیک و جریان آقای میلانی، نیاز به بررسی جایگاه عقل در مواجهه با دین داریم

اگر در تقسیم­ بندی خود روش­ شناسی نداشته باشیم، خروجی ما انبوهی از دسته‌بندی‌ها می‌شود که ربطی به هدف ما ندارد. گردآوری اطلاعات زمانی می‌تواند مفید باشد که در چارچوب ذهنی منظم، بتوانیم آن اطلاعات را هدفمندانه گردآوری و دسته­ بندی کنیم. کار پژوهشی با گزینش شروع می‌شود. علم کل­ گرا نیست؛ یعنی علم از همان اول زوایة نگاه خود را مشخص و به تعبیری گزینشی برخورد می‌کند. در مورد حوزه هم باید مشخص کرد که از چه نظر بررسی می­ کنید. 

اگر تجزیۀ‌ کل، به صورت کاملاً منطقی و با سیکل کاملاً مرتب انجام نشود دچار آشفتگی خواهید شد. اطلاعاتی هم که به دست می‌آورید فایده­ای نخواهند داشت، کشکول است.

پس به نظر من اول منطق این مسئله باید خوب طراحی شود که ما دقیقاً به دنبال چه چیزی هستیم؟ و از چه زاویه‌هایی بحث می­ کنیم؟ و این زاویه‌ها چه نسبتی با هم دارند؟ اگر زوایه­ ها را نتوانید به هم ربط بدهید مسائل متعددی را به دنبال دارد.

جریان شناسی را چقدر ضروری می دانید؟

جریان‌شناسی بسیار ضروری است. جریان­ شناسی تحقیقات علمی و ذوقی نیست. چنین نیست که این موضوع را برای خوش­ آمد شخصی پی بگیریم.

مثلاً در بحث نگاه عقلانی و نگاه غیرعقلانی به دین مسئله این است که در بخورد با فضای دین‌شناسی آیا ما باید عقل را مبنا قرار دهیم یا خیر؟ بحث من نه فلسفه است و نه مکتب تفکیک. قبلاً در حوزه عده‌ای موافق فلسفه و عده‌ای دیگر مخالف فلسفه بودند. در دوره‌های مختلف نوع مواجهه هم متفاوت بوده است. در یک دوره‌ برخی فقها در مقابل فلسفه موضع‌گیری می‌کنند اما فضای فرهنگ شیعه این مخالفت را رد می‌کند. چون بسیاری از فقهای ما فیلسوف هم هستند. نمی‌توان به این شکل با این قضیه مواجه شد. این جبهه از یک برهة تاریخی به این سو به مکتب تفکیک و کسانی که قائل به تفکیک نیستند تبدیل شد. این جریان مسئله را به این شکل صورت‌بندی کرد که ما نمی‌گوییم باید به این فقه موجود اکتفا کرد؛ اتفاقاً باید به حوزة معارف دین هم توجه کنیم. ولی منبعی که برای دریافت معارف دین، محور قرار می‌دهید خود آیات و روایات است، نه کتاب ملاصدرا و افلاطون و ارسطو و سهروردی و.... اگر شما می­ خواهید تغذیه معرفتی­ کنید و با آن، حوزة دریافت دین را تکمیل کنید و از حالت فقه الاحکام به حالت فقه الدین برسید و جامعیت پیدا کنید، چرا پای صحبت‌های ارسطو و افلاطون می‌نشینید. بیایید پای صحبت‌های امام صادق و امام باقر علیهماالسلام بنشینید که به شما درس خداشناسی، جهان‌شناسی و انسان‌شناسی می‌دهند. جلو­تر که می‌رویم، موضوع پیچیده ­تر می­ شود. اخیراً آقای میلانی می‌گوید تفکیک تعبیر خوبی نیست و قائل به تفکیک در تفکیک شده است و جریان تفکیکی‌ها را قبول ندارد.

در اینکه «دین چیست» نیز این سوالات به وجود می‌آید؟

در مورد دین دیگر نمی‌توانیم از منظر تفکیک و فلسفه صحبت کنیم. قضیه را از اینجا شروع کنیم که آیا قبل از ورود به دین اصلاً مبنایی داریم که طبق آن مبنا وارد دین شویم یا خیر؟ به قول معروف آیا از متن دین‌داری به این بحث‌ها وارد می‌شویم یا یک موضعی برون‌دینی را انتخاب کرده و بعد قضاوت می‌کنیم که آیا برای معارف باید سراغ افلاطون و ارسطو رفت یا اینکه کتاب‌های اعتقادی و روایی ما مثل توحید صدوق، اصول کافی و جلدهای اول بحار کفایت می‌کند؟ این یک قضاوت عقلانی است. وقتی می‌خواهید قضاوت عقلانی کنید، همه می‌توانند بیایند بر سر میز تحقیق بنشینند. مکتب تفکیک نمی‌تواند ادعا کند که با عقل کاری نداریم و اصلاً آن را قبول نداریم. اگر این را ادعا را طرح کند در اول کلام، فضای مسئله عوض می‌شود.

34 سال از انقلاب می گذرد، امروز حوزه های علمیه چه نسبتی با اندیشه های حکومتی امام خمینی دارند؟
حتی برای کسی که با فلسفه مخالف است می‌توانیم این‌ مسئله را مطرح کنیم که مرادتان از فلسفه، هویت و محتوای فلسفه است یا نگرش فلسفه؟ اگر مراد هویت فلسفه باشد دلیلی برای اختلاف وجود ندارد؛ چون معلوم نیست که این هویت درست باشد یا خیر؛ اما اگر نگرش فلسفی باشد، همان بحث عقل‌گرایی مطرح است؛ یعنی نقطه ثقل مسئله، جایگاه عقل در مواجهه با دین­ شناسی است.

یعنی جایگاه عقل را در مواجهه با دین بررسی کنیم؟

بله، این خود نوعی جریان‌شناسی است و برای سروسامان دادن به ادبیات آشفتة جریان فرهنگستان، جریان تفکیک و جریان آقای میلانی به آن نیاز داریم. بدین ترتیب ما از منظر معرفتی وارد جریان‌شناسی می‌شویم. نوع نگاه‌هایی که به کلیت دین از جهت چگونگی ورود به دین و حوزه‌هایی که در دستور کار داریم بسیار مهم است.

شناخت نگرش‌هایی که در این زمینه‌ وجود دارد فوق العاده برای ما مهم است. چون خروجی این نوع جهت‌گیری‌ها در بحث ما تأثیرگذار است. جریان‌شناسی فقه دقیقا این مسئله را دنبال می‌کند که ما مسئول تربیت چه نوع انسان دین‌داری هستیم؟ فقیه یا عالمی که از دین می نوشت و تبلیغ می کرد، آیا دین را در بستری کلان می‌دید و در پی انتقال آن به مقلدینش بود یا دین را در محدوده­ای خاص و انسان مطلوبش را در این حوزة محدود معرفتی تعریف‌ می‌کرد و درصدد اینگونه تربیت بود؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد، حوزه مجتهد را به گونه ای دیگر و با نگاهی کلان پرورش می‌دهد.

مسئله‌ای که باعث شده ما سراغ بحث جریان‌شناسی برویم بحث نسبت جریان‌های فکری حوزه با اندیشه های امام خمینی (ره) است. سی و چهار سال از انقلاب می گذرد، اکنون حوزه های علمیه ما چه نسبتی با اندیشه‌های امام خصوصا در بعد حکومتی و سیاسی دارند؟

بررسی صرف اندیشه‌های سیاسی امام به تنهائی کافی نیست. اندیشه‌های سیاسی امام در یک تحلیل دقیق‌تر با اندیشه‌ی عرفانی‌شان گره خورده است. حتی بعضی‌ها کاملا بر این اعتقادند که هویت بحث اندیشة سیاسی امام در عرفان کلید خورده است؛ در اسفار اربعه در آن سیر من الحق الی الخلقِ. بحث عارف مجاهد نیست بلکه اندیشه‌ای است. امام عارفی گوشه‌گیر نیست. او عارفِ ستیز است. این سؤال پیش می‌آید که امام آن‌جایی که عارف است در مباحث نظری چگونه عرفان را صورت‌بندی می­ کند و نسبت خلق و حق را چگونه می بیند؟

در آن نسبت اندیشه‌ای آیا آن نگاه اصلا اجازه می‌دهد به لحاظ منطقی به خلق رو بیاورید؟ اگر هم اجازه می‌دهد به چه صورتی و در چه گستره‌ای این اجازه را به شما می‌دهد؟ حال آیا شما می‌توانید نسبت به اندیشة معرفتی امام در بعد عرفانی بی اعتنا باشید و بیایید در بحث سیاسی؟ بحث سیاسی فرعی‌تر از نگاه‌های امام است که به اینجا کشیده می‌شود.

رسای اندیشه

مرتبط‌ها

آتش به اختیار با خشاب بصیرت انقلابی

خورشید‌ بی‌غروب امام خمینی(ره)

اختیارات پیامبر و امامان معصوم (ع)

عزاداری حسینی؛ امتداد سیاست خارجی جمهوری اسلامی

نهادینه‌سازی آموزه‌ مهدویت برای کودکان

رابطه سختی و آسانی در قرآن/ ما به چه کسانی بدهکاریم؟