دیدبان: دنیای فکری غرب و ایدئولوژی لیبرالیستی حاکم بر آن سالها است که در قبال حل مسئله اشغالگریها و نقض حقوق بشر در کشورهایی مانند ویتنام، فلسطین، عراق، افغانستان و... همچنین آپارتاید تام و تمام صهیونیستی به تناقض و چالش رسیده است. تناقضهای موجود میان نظر و عمل همواره در حوزههای اجتماع و سیاست وجود داشته و بسیاری از اندیشمندان سعی داشتند آن را به نحوی حل کنند. برخی با نادیده گرفتن نظر در برابر عمل و برخی برعکس با راهکار اجتناب از ورود به حوزههای عملی؛ عدهای هم سعی داشتند این فاصله را با حذف نگاه ارزشی و اخلاقی از دو حوزه نظر و عمل کم کنند؛ شاید ماکیاولی سردمدار این طرز فکر باشد.
فارغ از اینها نکتههای اساسی که نیازمند بحثهای جداگانه و پژوهشگرانه است، نکته اساسیتر این واقعیت است که تناقضهای اندیشهای و رفتاری در هیچ دورهای در تاریخ، مانند دوره جدید و معاصر غرب خودنمایی نکرده بود؛ در هیچ زمانی این تناقضها به سطح نیامده و در معرض اندیشه آدمیان قرار نگرفته بود. اما این همه داستان نیست. در هیچ زمان دیگر هم مانند همین دوره جدید، غفلت از این تناقضها تا به این حد عریان نبوده است؛ تاریخ هیچ زمان دیگری را سراغ ندارد که در آن غالب اندیشمندان، نویسندگان وشاعران، هنرمندان، سیاستمداران و ... در برابر چنین چالش بزرگی در ورطه نظر و عمل تا این حد سکوت کرده باشند؛ چالشی که مدتهاست رنگ سیاه جنایت به خود گرفته است.
دلایل این امر قابل بررسی جدی است، اما به نظر میرسد که یکی از مهمترین آنها این واقعیت تلخ باشد که رسانهها (بویژه رسانههای موسوم به جریان اصلی) انسان دوره جدید را به نحو عامدانه هم در حوزه نظر از عزم و جدیت انداخته است و هم در حوزه عمل از اراده فارغ ساخته. مسئولیت رسانهای جریان اصلی در دوران اخیر، انسداد اندیشه جدی در حوزههای نظر و عمل است تا تناقضات موجود به چشم نیایند و فائق آمدن بر آنها تبدیل به دغدغه نشود. رسانه و روزمرگی ناشی از آن، امروز جزئی از زندگی آدمی و ذات آن شده است، لذا این فکر سطحی که میتوان آنها را از زندگی جدید حذف کرد، راه به جایی نمیبرد. تلویزیون، رادیو، ماهواره، دامنه وسیع رسانههای مکتوب در فضاهای حقیقی و مجازی و غول اینترنت که در مسیر دهکدهسازی جهان فعالیت میکند، در حال ارائه صورت جدیدی از انسان و انسانیت است که به طور فزاینده او را منفعل میسازد. اما هموراه در تاریکی مطلق است که کمنورترین پرتوها هم خود را عیان میکنند و نور حقیقت در سیطره ظلمت بهتر از روز روشن به چشمهای بینا میآید.
در همین شرایط گاه در همین رسانهها از گوشه و کنار جهان اخباری منتشر میشود که عدهای حقایق پنهانمانده را کشف میکنند و با وجود عمد رسانهای از اختفاء حقیقت، دست به اعتراض یا واکنش میزنند. از هنرمندان و سینماگران گرفته تا اندیشمندان غربی و حتی یهودی، گاه و بیگاه اظهارنظرهای چالشی بر علیه صهیونیسم و توتالیتاریسم غربی و عملکرد متناقض آنها دیده میشود و این کمکم در خود غرب در حال تبدیل شدن به یک جریان مستقل است. آنچه در این میان برای ما اهمیت دارد، این مهم است که این اشخاص و جریانهایی که آغازگران خیزش بر علیه ادعاهای نظری و عملی جهان سیاستزده و خودبرتربین غرب هستند، خود نیازمند رسانهاند.
در جنگ با رسانه، سلاحی همگون نیاز است که به نظر میرسد، این جریان جدید در غرب با توجه به جریان حاکم، فعلا از داشتن آن محروم است؛ این حقیقت میتواند همان نقطهای باشد که شرق و غرب را به هم پیوند میدهد. رسانههایی در شرق برای حرفهای جدیدی که در غرب ظهور کردهاند. همافقی غرب و شرق تنها در این حوزه قابل تصور و پیگیری است؛ اگر قرار است از گفتوگوی تمدنها، ارتباطات رسانهای گسترده در جهان، دهکده جهانی و تاکید بر مشترکات اخلاقی انسانی و حقوق بشر سخن بگوئیم، برای معتقدان به اصول انسانی و ارزشهای الهی فقط و فقط این سخنان در چنین پارادایمی معنادار میشود. پارادایمی که از یک سو بر بنیاد تناقضات حاکم در نظریه و رفتار غرب ریشه گرفته و از سوی دیگر بر «مبنایی نو»، «معنایی نو» و «آرمانی نو» تکیه دارد، معنا و آرمانی که برای انسان غرب مدرن ناشناخته مانده است. تنها در این صورت و پارادایم است که میتوان اعلام کرده حقیقتا زمان گفتوگو فرا رسیده، زمان همافقی و به بحث گذاشتن اشتراکات شرق و غرب. این نکتهای است که متاسفانه از دید رسانهایترین چهرههای انقلابی ما هم مخفی میماند و به شیوه مضحکی جریان رسانهای را که میخواهد محملی برای این همافقیِ فرارونده باشد متهم میکند.
این جریان هنوز هم در معنایی غیر نرم، از جنگ سخن میگوید و فکر میکند با اعلام ادعاهای صریح و «رو» در رسانهها که تنها یک گام با شعار فاصله دارند، میتواند به نتایجی برسد که در یک دوره زمانی خاصی میتوانستیم با جنگ سخت به آنها نائل شویم. تعمق در نفس شرایط کنونی نیازمند اندیشمندی کافی است که بیش از هر زمانی در دوره مواجهه با جنگ نرم نیازمند آنیم. تسلط کنونی جریان اصلی رسانهای که امروز باید در برابرش ایستاد از همین تعمق ناشی شد و راه خلاص شدن از شر آن نیز نیازمند تعمقی لااقل با همان سطح و کیفیت است، البته نه با همان هدف، اما افسوس که ما همچنان نمیاندیشیم!
*منبع: تسنیم