دیدبان

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه

دیدباندر ابتدا به ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میپردازیم که به مطلبی با عنوان«این خط نمی‌شکند»نوشته شده توسط محمد ایمانی اختصاص یافت:


توافق هسته‌ای ژنو، یکی از پدیده‌های شترمرغی عالم سیاست و حقوق بین‌المللی است. قریب 2 ماه - ‌‌از سوم آذر تا 30 دی 1392- زمان برد تا این توافق فاقد امضاء از مرحله توافق به مرحله اجرا برسد. در آن دو ماه تصویب تا اجرا، دغدغه‌ای در میان صاحب‌نظران و تحلیل‌گران پدید آمد مبنی بر اینکه در پایان دوره 6 ماهه توافق، این کش‌وقوس به کجا می‌کشد. اما امروز اغلب تحلیل‌گران در داخل و خارج کشور اتفاق نظر دارند که لازم نیست 6 ماه صبر کنیم تا فرجام توافق ژنو را ببینیم چرا که هر طرف موضع خود را در نقض تفسیر دیگری ارائه می‌کند؛  اما مسئله فقط بر سر عدم تفاهم نیست. حتی فقط این هم نیست که اکنون توقف غنی‌سازی 20 درصد و اکسید یا رقیق کردن دسترنج 3 ساله فناوران زحمتکش خود را شروع کرده‌ایم و 6 ماه دیگر، چنین ظرفیتی برای چانه‌زنی جدید و واگذاری امتیاز مشابه وجود ندارد. داستان عمیق‌تر از این حرف‌هاست.

 یعنی دوستان خوشبین دولتی و به ویژه برخی مدعیان حمایت از آنها، وضعیتی را فراهم کرده‌اند که چوب و پیاز را با هم بخورند. ادعا بر این بود که تهدیدها و تحریم‌های آمریکا به خاطر ماجراجویی ماست. طیفی از مدعیان اصلاح‌طلبی و اعتدال این ادعا را به تواتر مطرح کردند.می‌گفتند با زبان نرم و قدری کوتاه آمدن، می‌توان قفل روابط با آمریکا را باز کرد و وقتی دل آمریکا به دست آمد، همه مسائل دیگر حل می‌شود. می‌گفتند اوباما مثل ما میانه‌رو- مؤدب و باهوش- است و باید او را فهمید و درک کرد تا گره باز شود! اما حالا همان آقای اوباما و وزیر خارجه او به تواتر تهدید می‌کنند که گزینه نظامی روی میز است.

جان‌کری در داووس گفت «آمریکا حتی در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی به ایران اطمینان ندارد». در بحبوحه همین اجلاس داووس بود که کلاوس شواب رئیس مجمع جهانی اقتصاد به آسوشیتدپرس گفت «هنوز زود است که رئیس جمهور و وزیر خارجه ایران بتوانند اعتماد جامعه جهانی [غرب]را به دست آورند»! و در متن همین نشست بود که آقای شواب «جایزه روح داووس» را به رئیس رژیم کودک‌کش صهیونیستی داد تا این توهم زدوده شود که مشکل آمریکا و غرب مثلاً با احمدی‌نژاد بوده و به دیگران روی گشاده نشان می‌دهند. میان مکالمه تلفنی دکتر روحانی با رئیس جمهور آمریکا دو روز فاصله نیفتاد که اوباما در ملاقات با نتانیاهو گفت همه گزینه‌ها از جمله گزینه نظامی درباره ایران روی میز است. در همین 6 ماه به اندازه 6 سال گذشته، ملت ایران را تهدید به حمله نظامی کردند! آن «توافق بزرگ قرن» که دوستان خوشبین همنوا با مواجب‌بگیران دشمن می‌گفتند - حتی اگر از ابتدا مرده به دنیا نیامده بود- در همین دو ماه به شکل رگباری تیر خلاص خورد. اکنون دیگر مسموع نیست که کسانی بگویند افراطیون آمریکا برای اوباما و دولت میانه‌رو وی مزاحمت ایجاد می‌کنند؛ حال آن که شخص اوباما و دولتمردان او با ادبیات شمر و یزید سخن می‌گویند.

همین جا باید یک پرانتز مهم باز کرد و بیان رسای آبروی روحانیت، شهید شیخ فضل‌الله نوری(ره) را بازگو کرد که می‌فرمود «اختلاف میان ما و لامذهب‌هاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف‌اند» و «آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه‌کاری خصم بی‌مروت بی‌دین تحرز نمایند این است که چنین ارائه می‌دهند که علما دو فرقه شده‌اند و با هم حرف دینی دارند و با این اشتباه‌کاری، عوام بیچاره را فریب می‌دهند... افسوس که این اشتباه را با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بی‌انصاف نمی‌گذارد». حتماً باید میان تحلیل‌گران خوش‌گمانی که سوء نیت نداشتند اما صورت مسئله استکبار را بد می‌فهمند و آنان که از طرف دشمن مأموریت دارند تا نسبت به شیطان بزرگ، ایجاد حسن‌ظن و غفلت کنند، تفاوت گذاشت.

 با این حال اولاً رفتار خطا فارغ از نیت مرتکب آن - خیر یا شر- دارای عواقب منفی و زیانبار است و ثانیاً آنجا که مرز این دو طیف با هم متقارن یا منطبق می‌شود، توقع عقلی و شرعی آن است که همراهان انقلاب بلافاصله با جریان مأمور و معذور مرزبندی کنند و به دیده تردید و نگرانی به رفتار خود بنگرند. برای هر ناظر منصف و متعهدی مسئله است که طیف آلوده به حمایت‌های علنی غرب، از یک سو بگویند «تقلید از مرجعیت‌ کار میمون است» یا «روحانیت فناتیک و مرتجع است» - یا از گویندگان این مواضع سخیف حمایت جانانه کنند- و در عین حال خلاف این حکم کلی، از مواضع فلان و بهمان چهره روحانی حمایت کنند. آیا این اتفاقات مداوم، تصادفی است؟! یعنی مثلاً تصادفی است که از بطن مذاکرات با 5+1 برای دفع شر شیطان، ناگهان سناریوی مذاکره سازش با آمریکا را در رسانه‌ها و تریبون‌های زنجیره‌ای علم کنند و آن ادعای گزاف که تابوی مذاکره شکست!؟

28 آذر امسال یکی از همین چهره‌های سیاسی خوشبین به مذاکرات، اعلام کرد «جان‌کری اخیراً با وزیر خارجه ایران گفت‌وگو کرده و گفته که مسئله تخلف آمریکایی‌ها [تحریم 2 شرکت]را جبران می‌کنیم». از دل این جبران، تحریم 18 شرکت دیگر و آن تهدید وزیر خارجه آمریکا به حمله نظامی بیرون آمد. همان سیاستمدار، یک هفته قبل‌تر (23 آذر) گفته بود «اوباما در آمریکا از سوی افراطیون در رابطه با توافق ژنو در فشار است و افراطیون دو طرف فکر می‌کنند جنگ تنها چیزی است که می‌تواند مشکلات را حل کند». جان‌کری در داووس نقض این گزاره را روی میز گذاشت. اما سیاستمدار مذکور پاسخ او را نداد. این در حالی است که 5 آذر ماه امسال همین چهره سیاسی گویا که به رویا و آرزوی باورناپذیر خود دست یافته باشد به روزنامه فایننشال تایمز گفته بود «توافق ژنو خط‌شکنی بود... یک قسمت خط‌شکنی همین جا [مذاکره با آمریکا]بود چون مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمی‌شکست».

افراط در همین هیجان مذاکره و خوش‌گمانی به آمریکا بود که سبب شد برخلاف عبارات صریح حضرت امام خمینی(ره) در دفاع از «مرگ بر آمریکا»، ادعا کنند امام طرفدار حذف این شعار بود! و همین افراط است که موجب می‌شود با وجود تصریح چند باره رهبر معظم انقلاب مبنی بر بدگمانی به شیطان بزرگ، در مواقعی که مذاکره به دست‌اندازهای ویرانگر هر تفاهم و توافقی می‌افتد، از رهبری هزینه کنند. چرا چنین رفتار ناصوابی سر می‌زند؟ چرا با امر و نهی‌های امام و رهبری، رفتار «نومن ببعض و نکفر ببعض» می‌شود؟ (مثلاً اگر به استناد کلام رهبر معظم انقلاب رأی مردم حق‌الناس است که هست، این رأی ولو 50/7 درصدی را به عرش می‌برند در حالی که در مقابل آن رأی 63 درصدی جمهوریت، معارضه و مقابله‌طلبی کردند؟!)... اکنون از آن همه هیجان که در طول 6 ماه گذشته برساختند و غوغای بی‌مبنایی که در زمینه حسن‌ظن به آمریکا و شکستن تابوی سازش به راه انداختند، جز خاکستر توهمات و خیالات برجای نمانده است.

ملت و نظام در این چند ماه هزینه‌هایی را -ولو با تلخ کامی و خون‌دل خوردن و بردباری- به جان خریدند تا هیجان مذکور هر چه مدبرانه‌تر و کم هزینه‌تر تخلیه شود و این ماجرای تلخ کارگاهی عینی و درس‌آموز برای همه آنهایی باشد که متأثر از عملیات روانی سنگین سازمان رسانه‌ای همسو با دشمن خیال می‌کردند با آمریکا می‌شود بست و مسائل را حل کرد اما جمهوری اسلامی نمی‌خواهد یا نمی‌گذارد حل شود. چه داستان‌پردازی‌ها و خیال‌بافی‌ها که در حوزه همین ادعا، در برخی رسانه‌های داخلی  صورت نگرفت. اکنون ولو با هزینه‌ای قابل توجه، واقعیت نسبت «ایران مستقل» و «جبهه استکبار زیاده‌طلب» برای عوام و خواص روشن شده است. این، مقدمه حماسه سیاسی مد نظر رهبر معظم انقلاب و در تداوم آن است. اکنون ظرفیت تازه‌ای برای مقاومت و پیشرفت و حماسه‌آفرینی در برابر زیاده‌خواهی و سلطه‌طلبی غرب فراهم شده است، حتی نزد آنان که ممکن است میانه چندانی با اسلام یا جمهوری اسلامی نداشته باشند. با فرایند 7-8 ماه اخیر، شیطان بدون گریم و نقاب، آن گونه که هست، خود را نشان داد. «فالذین کفروا هم‌المکیدون». با تدبیر رهبر فرزانه انقلاب، شیطان بزرگ در همان تله‌ای که می‌خواست برای ملت ایران بچیند، افتاده است.

دو روز پس از انتخابات امسال، سایت گویانیوز وابسته به اپوزیسیون خارج کشور در حالی که علیه رهبر معظم انقلاب عقده‌گشایی می‌کرد، نوشت «ما پیش از این نیز در مقاله‌ای با عنوان در ستایش سیدعلی خامنه‌ای از هوشمندی او نوشته بودیم، محورهای سخنرانی نوروزی او مؤلفه‌های مهندسی کردن انتخابات را در خود داشت. انتخابات با همان شور و نشاطی که رهبر جمهوری اسلامی می‌پسندید و سالم و بدون تقلب- و به قول هاشمی رفسنجانی بی‌هیچ شبهه‌ای- برگزار شد و نشان داد رعایت ساز و کارهای دموکراتیک در حکومت اسلامی و مفهوم مردم سالاری دینی در عمل وجود دارد و نظر و آرای مردم محترم شمرده می‌شود و حکومت اسلامی تجلی حاکمیت ملی است. با اثبات سلامت انتخابات، شایعه تقلب در سال 88 نیز به عنوان مشتی جعلیات، ثبت در تاریخ شد. این گونه است که رهبر به همه اهدافش دست یافته و باید به [آیت‌الله]سیدعلی خامنه‌ای یک دست مریزاد دیگر گفت». 7 ماه پس از آن زمان، اکنون به نظر می‌رسد- و لو به اعتبار هزینه‌هایی که سر جمع تعامل فتنه‌گران و حلقه انحرافی و... به کشور و ملت تحمیل کردند- انگیزه‌های جدی تازه‌ای برای رقم زدن حماسه در برابر استکبار و صیانت از عزت و استقلال و اقتدار خویش در کشور پدید آمده است. اما پیروزی‌های جدید، مستلزم فراهم کردن یک شرط بزرگ است و آن اینکه سیاستمداران طیف‌های مختلف این بار با درس‌آموزی از همه عبرت‌های انقلاب اسلامی و صدر اسلام، ‌منش جاهلی جا ماندن از ولی امر یا پیش افتادن از ایشان را به چشم بیماری مهلک بنگرند و از آن پرهیز کنند. ما همه سوار بر یک اراده پیشرفت کرده‌ایم. این اراده پیشرفت بدون التزام به راهبری و هدایت کشتی‌بان میسر نمی‌شود.

و سرانجام باید نوشت جریان خوش‌گمان به آمریکا و غرب در آغاز مسیری است که قریب 40 سال است ترکیه در آن رفته و اکنون در بن‌بست افتاده است. اروپا و آمریکا ترکیه را به ناتو راه دادند و از امکانات آن برای قشون‌کشی مستقیم یا نیابتی به عراق و سوریه استفاده کردند و هزینه‌هایی را به جای گذاشتند اما همچنان در این دو دهه ترکیه را پشت درهای اتحادیه نگه داشته‌اند هیچ، که سال گذشته و امسال نشان دادند در موقع مقتضی از خالی کردن زیر پای همین دولتمردان دریغ نمی‌کنند.

کورش شجاعی در مطلبی با عنوان«آقای «کری» بشنو!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامهخراسان اینطور نوشت:

۱ - ساده انگاری است که قدرت نظامی و اقتصادی قدرتمندترین و ثروتمندترین کشور جهان دست کم گرفته شود، توان و ظرفیت بسیار بالای تجهیزات نظامی آمریکا نیز واقعیتی غیرقابل انکار است. و پر واضح است که دست کم گرفتن و کوچک شمردن دشمن حتی اگر ضعیف و کم بنیه باشد به دور از خردمندی، هوشمندی و حسابگری است چه رسد به دشمن قوی.

۲ - همچنین مسلم است که جنگ، تبعات بس زیانبار و جبران ناپذیری دارد. ریخته شدن خون انسان ها، نابودی زیرساخت ها و مناطق ضروری و حساس و حیاتی، ویرانی و هدر رفت سرمایه های کشور از جمله مهمترین آثار شوم جنگ است.

۳ - هر عقل سلیمی این واقعیت را می پذیرد که کشور را نباید درگیر جنگ حتی در شرایط برابر کرد چه رسد به این که بخواهیم در حالت نابرابر به لحاظ تجهیزات پیشرفته نظامی و بنیه اقتصادی درگیر جنگ شویم.

۴ - ملت ایران و همچنین حاکمیت برخاسته از اراده این مردم در بیان مواضع و در عمل به خوبی نشان داده اند که هیچگاه قصد تجاوز، کشورگشایی و به خطر انداختن حاکمیت هیچ کشوری را نداشته و ندارند، حتی به خطر انداختن حاکمیت بعضی از همین شیخ نشین های خلیج فارس که هر از گاهی بعضی از آن ها حرف های بزرگتر از اندازه خود می زنند و برخی از آن ها زمانی جزو قلمرو وحاکمیت ایران بوده اند.

۵ - اما این سکه روی دیگری هم دارد، سابقه روشن عملکرد مردم و حاکمیت اسلامی نیز در همین چند سال به خوبی جنگ طلب نبودن و بلکه صلح طلبی این مردم و نظام را نشان می دهد. جنگ بس نابرابر و ناجوانمردانه ای که ۸سال بر این کشور و ملت از سوی صدامیان به پشتوانه سیاسی، اقتصادی و تجهیزاتی ابرقدرت های آن زمان و حمایت بی دریغ شیوخ منطقه خلیج فارس تحمیل شد گواه بس روشنی بر این واقعیت است که علیرغم تمام ظلم هایی که بسیاری از کشورهای جهان خصوصاً آمریکا و شیوخ منطقه به این ملت کردند نه تنها ما برای احقاق حق به جنگ متوسل نشدیم بلکه آن زمان که دشمنان ناجوانمردانه کشور و ملت تازه انقلاب کرده و رهیده از چنگ طاغوت و استبدادمان را مورد حمله همه جانبه و سنگین نظامی قرار دادند و در همان جنگ نابرابر با وجود همه سبُعیّت صدامیان و استفاده آنان از سلاح های شیمیایی و کشتار جمعی، ما برای دفاع از خودمان مقابله به مثل نکردیم. 

رزمندگان ما با وجود فقر تسلیحاتی در عین دلاورمردی و جوانمردی با اقتدابه سرور و سالار شهیدان کربلا حضرت سیدالشهدا و با پیروی از امام امت در مقابل آن تجاوز بیرحمانه و همه جانبه آن چنان مردانه ایستادند که نه تنها دشمن متجاوز مجبور به اعتراف به آغازگری جنگ و پذیرش مجدد معاهده الجزایر که شخص صدام به هنگام آغاز جنگ جلوی دوربین ها آن را پاره کرده بود شد و از تمام شهرهای مورد تجاوز قرار گرفته کشورمان مجبور به عقب نشینی شد و برای اولین بار در تاریخ خصوصاً تاریخ ۲۰۰ساله اخیر حتی یک وجب از خاک میهن در دست اشغالگر باقی نماند بلکه تمامی شیوخ منطقه خلیج فارس و حامیان صدام این واقعیت را کاملاً حس کردند و دریافتند که نمی توانند این مردم و کشور را مورد تجاوز و حمله قرار دهند و پاسخی سخت و سهمگین و کمرشکن و پشیمان کننده دریافت نکنند.

۶ - اما گویا چند صباحی است که آقای اوباما و جان کری دچار نوعی فراموشی شده اند و امر برایشان مشتبه شده است خصوصاً پس از توافق ژنو که هر از گاهی در بین گفته هایشان زیاده گویی می کنند و جمله « همه گزینه ها از جمله گزینه نظامی روی میز است» به ترجیع بند حرف هایشان تبدیل شده است و گستاخی و توهین و جسارت را نسبت به ملت ایران چندان افزایش داده اند که وزیر خارجه آمریکا پس از سخنان منطقی، مستدل و متین رئیس جمهور کشورمان در مجمع جهانی اقتصاد در داووس سوئیس در مصاحبه با یکی از خبرگزاری ها (هرچند برای خوشامد صهیونیست ها و رژیم غاصبشان و حامیان آنان این جمله را گفته باشد) توهین و گستاخی را از حد جمله «گزینه نظامی روی میز است» فراتر می گذارد و ضمن توهین تلویحی به رئیس جمهور عزیز کشورمان و با اشاره به سخنان دکتر روحانی که گفته بود: ایران مشتاق است با جهان تعامل داشته باشد و قصد ساخت سلاح هسته ای را ندارد در قالب این جمله که «این کلمات به تنهایی بی معنی هستند مگر این که اقداماتی اتخاذ شوند تا به آن ها معنی ببخشند» گستاخی و توهین به ملت ایران را به اوج می رساند و در قالب لفاظی های خود برای ایران و برنامه هسته ای آن تعیین تکلیف می کند و مسلم است که شنیدن این گونه سخنان توهین آمیز برای هیچ ایرانی غیرتمندی قابل تحمل نیست. آری برای هیچ یک از آحاد ملت ایران این گزافه گویی و تهدید آشکار و از سر خوی نخوت و استکباری وزیر خارجه آمریکا قابل تحمل نیست حتی برای آن اندک از هموطنانی که نظام اسلامی را قبول ندارند چه رسد به اکثریت افراد این جامعه که به خاطر عشق به دین و میهن و آرمان ها و ارزش های دفاع مقدس همیشه و همه جا و در همه صحنه ها کارهای بزرگی کرده اند و می کنند هر چند به خاطر مشکلات متعدد اقتصادی ناشی از تحریم ها و سوء مدیریت ها گلایه و انتقادهای به حقی دارند. واقعیت های ۳۴ ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه ها و صحنه های مختلف بیانگر این حقیقت انکارناپذیر است که مردم پای دین و میهن و انقلاب و امام و رهبرشان ایستاده اند هرچند برخی از مسئولان به عهد و پیمانشان با خدا و قرآن و با بیت المال مسلمانان و با امام و رهبرشان و خون شهیدان پایبند و وفادار نباشند و آنچه را نباید، انجام دهند وآنچه را که نباید و ناسزاوار است، بگویند و هرچند در مقابل آنچه که باید بگویند سکوت کنند و آنچه را که باید انجام بدهند، انجام ندهند و بر حفظ حقوق مردم و بیت المال پای نفشارند و با سوء تدبیرها و خدای نکرده خیانت هایشان زمینه مولودهای نامبارک فقر و فساد و تبعیض را به وجود آورند و از دل این نامبارکی ها و پلشتی ها، فساد سه هزار میلیاردی و ماجراهای شهرام جزایری ها و بابک زنجانی ها سردرآورد.اما هیچ چیزی مانع همت و غیرت ورزی و عزت طلبی و مردانه ایستادن ملت ایران در مقابل گستاخان و قداره بندان و تهدیدکنندگان این ملت نمی شود.

۷ - آری غیور مردان این سرزمین این شیران و یلان دین باور و حق مدار ایران زمین آن روز که تازه انقلاب کرده بودند و زمام کشور از هم گسیخته بود و ارتش و ژاندارمری آن زمان در وضعیت مناسبی قرار نداشت و حتی دشمن مانع خرید سیم خاردار برای جبهه ها می شد چه برسد به خرید تسلیحات و امکانات نظامی، با اتکا به خداوند و ایمان راسخشان و لبیک به ندای امام و عمود خیمه نظام آن پاسخ پشیمان کننده را به تجاوز دشمن دادند و پرواضح است که پاسخ امروز این ملت که ارتشیانی سلحشور و دلاور و کارآزموده و سپاهیان و بسیجیانی پا در رکاب، غیور و جانفدای دین و میهن و مردمی متحد و نظامی مستحکم و مقتدر و تجهیزاتی پیشرفته مانند ناو جماران و زیر دریایی و موشک های دوربرد که توان هدفگیری قلب تل آویو و دیگر منافع حیاتی آمریکا را دارد به هر متجاوزی بسیار قوی تر، غیرقابل پیش بینی و پشیمان کننده تر از دوران دفاع مقدس خواهد بود هرچند ما جنگ طلب نیستیم اما پاسخ این ملت به هر جنگ طلبی بسیار سهمگین و پشیمان کننده خواهد بود.

۸ - آری نه منکر قدرت تجهیزات نظامی آمریکا و نه به دنبال جنگ و درگیری هستیم و نه به تصریح فتوای رهبر انقلاب سلاح های کشتار جمعی و هسته ای در دکترین دفاعی کشورمان جایی دارد و نه عقل حکم می کند به دشمن سابقه دار و مستکبر و قدار که پس از چند سال همین اواخر به دست داشتن جدی در کودتای ۲۸ مرداد و شکست دولت ملی دکتر محمدمصدق و برخی دیگر از جنایت هایش در حق این ملت اعتراف کرده است و حتی فروش داروهای حیاتی برای نجات بیماران عزیزمان را در قالب تحریم ها ممنوع کرده با تدبیر عمل نکنیم. اما با صدای رسا اعلام می کنیم؛ آقای اوباما و جان کری این صدای حق را بشنوید که این ملت هیچ واهمه ای از لفاظی ها، تهدیدها و حتی تجاوز احتمالی شما ندارد و بشنوید و قبول کنید این شما هستید که از اول تشکیل کشورتان در همین سه چهار سده اخیر دائماً لفاظی کرده اید نه رئیس جمهور ما، این شما هستید که از اول تشکیل کشورتان دائما بر طبل جنگ کوبیده اید و اوج جنایت های شما را مردم ویتنام و مردم ناکازاکی و هیروشیما که بر سرشان بمب هسته ای فرو ریختید به خاطر دارند، آثار شوم تجاوزگری و اشغالگری شما بر مردم مظلوم افغانستان و عراق و کشتن هزاران هزار از مردم عادی و بیگناه این کشور از مرد و زن و پیر و جوان تا کودک بر هیچ کس پوشیده نیست، این شما و رژیم صهیونیستی و برخی دیگر کشورها هستید که ده ها کلاهک هسته ای آماده پرتاب و شلیک دارید.

و این لکه ننگ کشتار جمعی انسان ها با بمب اتمی تنها بر پیشانی شما خورده است، این شما هستید که هرجا منافع استکباری خود را در خطر می بینید بی محابا و بی توجه به حقوق کشورها و انسان ها و بدون حرمت گذاشتن به جان انسان ها آتش جنگ می افروزید و یا با ارسال سلاح و دمیدن بر تنور اختلافات قومی و مذهبی و ... مردم کشورها را به جان یکدیگر می اندازید، آقای اوباما و آقای کری بشنوید این شما هستید که با پشتوانه نظریه «جنگ تمدن ها» پروژه اسلام هراسی، ایران هراسی و حالا شیعه هراسی را به راه انداخته اید و از قِبَل این سیاست های استعماری و استکباری و جنگ افروزانه، کشورهای منطقه را به بهترین بازار برای فروش سلاح های خود تبدیل کرده اید. فهرست جنایت ها، جنگ طلبی ها، آتش افروزی ها ، به جان هم انداختن ها و بدسابقگی های شما بس طولانی است آنچنان که فهرست صلح طلبی، خداباوری، دین مداری، عزت طلبی، جوانمردی و تاریخ و تمدن و فرهنگی پر از افتخار و انسان دوستی و تولید فکر و اندیشه و مدارا با انسان ها وحتی با محیط زیست و طبیعت از زمان کوروش کبیر و حتی قبل از آن و اوج اعتلای تمدن و فرهنگ ایران زمین پس از انتخاب اسلام به عنوان اکمل ادیان توسط مردم ایران و تاریخ فرهنگ ایران زمین بس بلند بالا و بالیدنی و افتخارآمیز است.

آقای اوباما و آقای جان کری این مردم با آن سابقه تمدنی و فرهنگی و این همه دلاوری  و جوانمردی و این مرام انسانی و عزت مداری با اتکا به ذات قادر یکتا و پیروی از آیین ناب محمدی (ص) که سراسر عزت است و شرافت و کرامندی و خشوع در برابر حضرت حق و سرافرازی و بلندقامتی در مقابل باطل مداران، زورگویان و قلدرمآبان گرچه صلح طلبند و خردمند اما به همان اندازه شجاع و غیور و عزتمندند و به هیچ قلدری و زورگویی اجازه نمی دهند چنین گستاخانه و توهین آمیز به حرف های رئیس جمهورشان اگر و مگر ببندد و تشکیک وارد کند و قلدرمآبانه مثل قداره بندی که سرگذری می ایستد و تهدید می کند ملت بزرگ ایران را تهدید کند پس کمترین وظیفه شما آقای جان کری این است که این حرف ها را بشنوید و از ملت بزرگ ایران عذرخواهی کنید که امیدواریم در گفتار و رفتار به این وظیفه عمل کنید و هیچ گاه به خود اجازه این گستاخی را ندهید که این گونه تهدیدآمیز با این ملت بزرگ و پرافتخار صحبت کنید.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«استحکام بنیان خانواده»به قلم سید باقر پیشنمازی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

اسلام آن گونه "پیوند همسری"  را توصیف می‌کند که گویا زوجین، دو نیم از یک وجود هستند و نه دو وجود متمایز. هر جا به وحدت می‌رسند کمال می‌یابند و هر جا فاصله می‌گیرند، ناقص دیده می‌شوند و آسیب می‌بینند.بنابراین دو نیم موقعی به یک وجود واحد و بالنده تبدیل می‌شوند که کاملا همتراز باشند. در استحکام بنیان خانواده نیز مهم‌ترین عامل فهم صحیح نسبت به مسئله "همترازی" در انتخاب همسر است که اسلام از آن به عنوان "کفویت" یاد می‌کند. و اینکه انتخاب کننده توجه داشته باشدقرار است نیم دوم وجود و شخصیت خود را انتخاب کند. همسری که بتواند مادری "پاکدامن" برای تربیت انسان‌هایی شایسته باشد و یا پدری "لایق" برای راهبری خانواده و تکیه‌گاهی مطمئن برای همسرش. 

اگر همترازی که محصول نوع تربیت و "تراز شخصیت" و عیار سلامت و اصالت طرفین ازدواج است اصل شد و همه توجه مصروف آن گردید به معنای جدی گرفتن زیر بنایی است که قرار است ساختمان بلند مرتبه‌ای بر آن استقرار یابد و آرام گیرد تا هیچ تند باد و حتی زلزله‌ای نتواند باعث فروپاشی و انهدام آن شود. اگر همترازی اصل شد، مسائلی مثل تشریفات ازدواج با نگاه اولویت‌های درجه 3 و 4 مورد بررسی واقع خواهد شد. اصل شدن همترازی و "اولویت یک" شدن موجب می‌شود که حداکثر جستجو و دقت و مطالعه و بررسی در انتخاب همسر صورت گیرد و مسئله  فوق العاده مهمی مثل انتخاب همسر تحت تاثیر سطحی نگری، هیجان‌زدگی و شیفتگی‌های یک بعدی و با چشم و گوشی بسته و فردی به حاشیه رانده شده، صورت نگیرد. 

اما آیا افرادی که کارشان به طلاق کشیده شد با همین دقت در مورد یکدیگر بررسی کرده و اقدام به انتخاب کرده بودند؟کافی است که دقت زیاد و جستجوی گسترده و مشورت با افراد متعدد و کار کارشناسی در مورد خرید یک رایانه، گوشی همراه و لوازم خانگی یا خودرو توسط بعضی از افراد را مقایسه کنیم با معیارها و دقت‌ها و مشورت‌هایی که در انتخاب همسر به کار می‌گیرند، در این صورت سهم عقل و تجربه و مسئله  اصلی یا فرعی بودن همترازی در مسئله  خطیر انتخاب همسر و ازدواج به دست می‌آید.عشق به کمال و شایستگی و سلامت و پاکدامنی و وفاداری و سایر زیبایی‌های باطنی همسر یا شیفتگی نسبت به زیبایی‌های ظاهری "مدت‌دار" کدام یک موجب استحکام بنیان خانواده هستند؟

تشخیص زیبایی‌های ظاهری نه مطالعه می‌خواهد و نه تحقیق و بررسی اما تشخیص زیبایی‌های باطنی از عهده تجربه‌های محدود بر نمی‌آید و همفکری خیرخواهان با تجربه و دور اندیش خانواده را می‌طلبد و بدون زحمت و دقت و بررسی‌ حاصل نمی‌شود. هر یک از زوجین که در جستجوی فردی همتراز برای ازدواج هستند، ابتدا لازم است "تراز خود" را بشناسند و این شناخت از یک "آینه صادق" به دست می‌آید نه تصورات و تخیلات ذهنی. "جستجو" مسئله‌ای متمایز با شانس و گزینه‌های تصادفی است. جستجو برای پیدا کردن "همسر همتراز" دشوارتر از گوهریابی در یک بیابان است و آزمایشگاهی برای تعقل و دوراندیشی و آینده‌نگری جوانان ما نیز تلقی می‌شود و این با هیجان‌زدگی و شیفتگی و دلبستگی‌های بدون ریشه نمی‌سازد چون یکی صبر و آرامش و دقت می‌طلبد و آن یکی شتاب و سرعت. این به چشم خرد و تجربه و ایمان پناه می‌برد و آن به چشم سر بسنده می‌کند.

اگر فرزندان ما درک صحیحی از مسئله همترازی داشته باشند و نقش خطیر و بسیار مهم آن را در استحکام بنیان خانواده و مفهوم زوجیت بشناسند و ازدواج را معبر رشد و کمال و تعالی خود نگاه کنند و به هنگام ازدواج نمایند، "خانواده پایدار" را تجربه خواهند کرد. کسی که همسرش را نیم دوم خود بداند هر اقدام پسندیده برای خود را برای همسرش نیز طلب می‌کند و هر آزردگی برای همسرش را آزردگی خود تلقی می‌کند استحکام بنیان خانواده تحت تاثیر نگرش فرزندان ما از مسئله  ازدواج و جایگاه خانواده است و این نگرش بیش از اینکه ازطریق کلاس و مدرسه و مطالعه کتاب به دست آید از طریق مشاهده نمونه‌های اطراف آنها مثل نحوه تعامل و زندگی والدین و سایر خویشاوندان شکل می‌گیرد. در قسمت بعد به دلایل و آثار ازدواج دیر هنگام و تاثیر آن در ناپایداری خانواده خواهیم پرداخت.


روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«رونمایی از اتاق فرمان افراطیون»در ستون سرمقاله خود و به قلم فرهاد مجد در رابطه با مدیرانی که مدیریت می‌شوند! به چاپ رساند:

سال‌هاست دولت‌هایی که در ایران به قدرت می‌رسند به واسطه مدیریت پرقدرت رسانه‌ای و سیاسی جمعی آموزش دیده، به تدریج حرکت به سمت «اپوزیسیون‌سازی درونی» را آغاز می‌کنند. از مهم‌ترین نشانه‌های تشکیل حلقه اپوزیسیون درون‌دولتی می‌توان به رادیکال شدن رسانه‌هایی اشاره کرد که خود را زبان دولت معرفی می‌کنند. از «سلام» دوران اصلاحات بگیرید تا «خورشید» دوره احمدی‌نژاد! به‌رغم تغییر بازیگران میدانی، به طور واضح تیمی ثابت از مدیران رسانه‌ای فرماندهی این جریان «افراط‌ساز» را برعهده دارند و متاسفانه در دولت جدید از همین ابتدا فضا را با سرعتی بسیار زیاد به سمت افراط‌گرایی شعاری پیش می‌برند. 

از سال‌های پایانی جنگ تحمیلی، دشمن از «دیپلماسی رسانه‌ای» مستقیم به سمت بومی‌سازی پایگاه‌های خود در داخل مرزها تغییر موضع داد. خب! وقتی می‌توان با تربیت، شبکه‌سازی و جذب مدیران رسانه‌ها، خبرنگاران، اساتید دانشگاهی و نویسندگان حاضر در میدان مبارزه، تریبون «غرب» را به میکروفن بومی«شرق» منتقل کرد چرا هزینه‌ها را با تکیه زدن به چنین سیاست کارآمدی تقلیل ندهند؟ ماجرای فرماندهی گری سیک به عنوان مدیر کینه‌توزی که پیش از این سناریوهایش در ایران به جهت سقوط رژیم پهلوی با شکست مواجه شده بود از همینجا آغاز شد. 

از آزاده معاونی تا پونه قدوسی، از علی همدانی تا نفیسه کوهنورد! نام ده‌ها خبرنگاری را که امروز به صورت شبکه‌ای واحد در رسانه‌های دشمن قلم می‌زنند مروری سریع کنید. اینها زیر بوته که به عمل نیامدند! در همین کشور خودمان و در همین رسانه‌های چپی و راستی و حتی در صدا و سیما، روزگاری نه‌چندان دور فعالیت می‌کردند ولی تور «دیپلماسی عمومی» دشمن آنها را به دام انداخت. به مدد دو فتنه 1378 و 1388 بخش بزرگی از ماجرای یارگیری از میان نیروهای وطنی و آموزش براندازی نرم در برخی شرکت‌های داخلی و دوره‌های خارج از کشور، افشا شده است. به طور مثال آلن ایر، سخنگوی فارسی‌زبان وزارت خارجه آمریکا که انگشتر عقیق به دست می‌کند و ضرب‌المثل فارسی پرغلط بر زبان می‌راند یکی از مدیران همین ماجرای تور رسانه‌ای‌ها بوده و هست. اکنون اولین سوال این است که چگونه این سیستم نه‌چندان پیچیده تاکنون در ایران پابرجا مانده است؟ مروری بر تاریخ نشان از ضربه دیدن این شبکه در بزنگاه‌های حساس امنیتی دارد اما متاسفانه به علت عدم دید شبکه‌ای دستگاه‌های اطلاعاتی کشور، به طور معمول اقدامات مقطعی صورت گرفته تنها به تعویض بازیگران صحنه منجر شده و مدیران میدانی در سرای امنیت دولت‌ها پنهانی دوام یافته‌اند.

امروز اگر روزنامه‌ها و رسانه‌های منتسب به همین دولت که هنوز 6 ماه هم از فعالیت آن نگذشته را مرور کنیم به آسانی می‌توانیم پیش‌بینی کنیم کدام خبرنگاران و نویسندگان بزودی در الجزیره و سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی فارسی و العربیه در کنار کاملیا انتخابی‌فرد، رضا مرعشی و صادق صبا بر ضد ایران فعالیت رسمی خود را آغاز خواهند کرد. جالب توجه است که کسی حاضر نیست مدیر این پرورشگاه بزرگ جاسوسی در ایران را معرفی کند کما اینکه گزارش قبلی «وطن امروز» با موضوع معرفی شیوه‌های جذب نیروی شبکه گری سیک در ایران، با بایکوت عمومی خبری مواجه شد! 

اوضاع زمانی وخامت می‌یابد که در بزنگاه‌هایی همچون شبه کودتای 18 تیر یا فتنه سبز بخش قابل توجهی از فرماندهان عملیات روانی دشمن در قالب روزنامه‌نگار و خبرنگار و کاریکاتوریست پس از انجام وظیفه به نفع دشمن، از کشور متواری می‌شوند! طنز مضحک روزنامه‌های زنجیره‌ای در دوره اصلاحات که با تیم ثابت و از جیب واحد، کوله به دوش از این ساختمان به آن مرکز فرماندهی کوچ می‌کردند و قانون کشور را به سخره می‌گرفتند هنوز در جریان است. دست‌کم در دوره خاتمی از ترس اجرای طرح گورباچف– یلتسین هم که شده پایگاه‌های خرابکاری را به نوبت خود دولت تعطیل می‌کرد. پرداختن به این ماجرا در دوره‌ای که دولت حسن روحانی حتی یک رسانه حقیقی ندارد و کل بار این به اصطلاح اطلاع‌رسانی– بخوانید جنگ روانی- بر دوش همان‌هاست که وی در فتنه 18 تیر «اراذل و اوباش» می‌خواندشان، خالی از لطف نیست. 

سال 1379، یک سال پس از حادثه 18تیر، کنفرانسی با حضور تعدادی از استراتژیست‌ها و برخی چهره‌های برجسته اتاق فکر آمریکا مثل برژینسکی، کونتی مدمن و کاندولیزا رایس برگزار شد. یکی از سخنرانان این کنفرانس خانم گیلی لاپیدوس از طراحان فروپاشی شوروی سابق بود. او در سخنرانی‌اش گفت: «آنچه در این مدت از ریاست‌جمهوری محمد خاتمی در ایران دریافته‌ایم این است که او نمی‌تواند در پیشبرد پروژه اصلاحات در ایران موفق باشد. نقش او در ایران، نقش گورباچف در شوروی است و ما برای پیشبرد اصلاحات در ایران باید دنبال یک یلتسین باشیم. محمد خاتمی می‌خواهد در ایران هم پاپ باشد و هم مارتین لوتر. اینها با هم جمع نمی‌شود بنابراین باید از خاتمی عبور کنیم». 

با سرعتی مثال‌زدنی همین سخنان، پایه استراتژی آتش‌باری اصلاحاتچی‌های رسانه‌ای آن دوران قرار گرفت. دمیدن در سورنای افراط‌گری به حدی افزایش یافت که امروز خاتمی خود را فرد بدبختی می‌خواند که تاوان اعمال و گفتار دیگران را می‌دهد. البته قطعا وی عامدانه درجه «معصومیت از دست رفته» خویش را بالا می‌برد تا پرونده اتهامات سنگینش را سبک جلوه دهد ولی شکی نیست تشویق و برنامه‌چینی مدیران بلندپایه‌ای چون برژینسکی و گری سیک در سرعت بخشیدن به اندازه افراطی‌گری این برنامه برای فرار از سایه یلتسینی که حقیقتا در تعقیب خاتمی می‌دوید، تاثیر زیادی داشته است. کما اینکه همین پروژه در از دور خارج کردن و توهم‌زده کردن افرادی چون موسوی و کروبی نیز موثر بوده است. به قول معروف این پروژه مصداق همان مثل است که «گاو» را تشویق می‌کنند مقابل قطار بایستد به این امید که در حرکت قطار توقف ایجاد شود. حالا تشویق‌کنندگان بی‌توجه به جنازه گاوهای متلاشی شده در مسیر در جست‌وجوی قربانی جدید هستند! 

اصل جریانی که ما سال‌هاست در برابرش احساس خطر چندانی نمی‌کنیم طرح پنجاه و چند ساله «دیپلماسی عمومی» وزارت خارجه آمریکاست. دوره جاسوسی میدانی با اعزام گسترده نیرو به زمین حریف سال‌هاست گذشته است. در مقابل ایران سال‌هاست رتبه اول دیپلماسی عمومی آمریکا را با هدف اجرای طرح «فروپاشی از درون» به خود اختصاص داده است! اکنون زمانی است که فرماندهان دشمن به راحتی در رسانه‌های عمومی ما با مردم ارتباط صمیمانه برقرار می‌کنند و تصویرسازی غلط از روابط جهانی و سبک زندگی ایده‌آل را بسان نسخه‌ای تخطی‌ناپذیر در اذهان مدیران، نخبگان و برنامه‌ریزان ایرانی جا می‌دهند. همین امروز مشاور فرهنگی رئیس‌جمهور، وزیر اطلاعات یا هر یک از مدیران امنیتی فراوان در دستگاه دولت به آسانی می‌توانند نسخه واحد و مشترک همه رسانه‌های اصلاح‌طلب را با یک مرور ساده هفتگی به دست آورند! قطعا خط‌دهی شخص گری سیک در قالب اعطای گفت‌وگوی اختصاصی هفتگی به انواع و اقسام رسانه‌های داخلی بخشی از این کشف و شهود خواهد بود! 

آخرین پروژه رسانه‌ای این گروه نیز در نوع خود جالب توجه است. مانور ایجاد نارضایتی عمومی به بهانه مرگ دلخراش دو زن بیگناه در حادثه آتش‌سوزی زنگ خطر را برای دولت به صدا درنیاورده است؟ کدام بخش از رسانه‌ها آتش‌بیار این ماجرا شدند؟ ما از نمایندگان دولت می‌پذیریم که گروهی این بازی ضدامنیتی را برای پوشاندن سیاهی پلمب ثمره تلاش و پایمردی مردان و زنان این کشور به راه انداختند. قطعا «توافقنامه ژنو» تیتر یک اخبار دست‌کم 6 ماه آینده کشور و حتی جهان باقی خواهد ماند آقایان! اما از ما بپذیرید که دسته شمشیر بران ایجاد نارضایتی عمومی به بهانه حوادث و سوانح غیر مترقبه در دست دولت نیست. مدیران عملیات روانی دولت حداکثر گهگاهی انگشتشان را به لبه این شمشیر نزدیک می‌کنند و «آخ! آخ!» می‌گویند. امنیتی‌های خسته از باخت‌های پی‌درپی دولت در مناقشات بین‌المللی، توجه داشته باشند این شمشیر تا به حال دست بسیاری از آنها را که گمان زرنگی تا به عرش چاتم هاوس صعودشان داده بود، بریده است! از خاتمی بپرسید! 

«سخنی صریح با آقای اردوغان»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به مطلبی اختصاص داد:

سفر آقای رجب طیب اردوغان نخست‌وزیر ترکیه به تهران، فرصت مغتنمی است برای اینکه دو نکته را بدون تعارف و با صراحت کامل با وی در میان بگذاریم.اولین نکته اینست که کشور ترکیه به دلیل همسایگی با ایران و هم دین بودن مردم آن با مردم ایران، نزد ملت و دولت ایران از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. روابط این دو کشور همسایه و مسلمان، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وارد مرحله حساسی شد. جریان سیاسی - فکری مرحوم "اربکان"، که آقای اردوغان و هم حزبی‌های وی از پرورش یافتگان همین جریان هستند، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران جان تازه‌ای گرفت و بعد از مدتی به قدرت رسید. هر چند خود اربکان با دسیسه‌های آمریکا نتوانست در قدرت بماند ولی دست پرورده‌های او یعنی دولتمردان کنونی ترکیه توانستند به حکومت برسند و تاکنون بیش از یک دهه است که در این کشور قدرت را دردست دارند.

در دوران حاکمیت آقای اردوغان و گروه وی که با شعارهای اسلامی توانستند قدرت را در ترکیه به دست بگیرند، روابط ایران و ترکیه گسترش چشمگیری یافت و در تمام زمینه‌ها به پیش رفت. هر چند دولتمردان ترکیه در یک دهه اخیر مسیری را پیمودند که با شعارهای اولیه‌شان چندان منطبق نبود، ولی جمهوری اسلامی ایران در همه حال روابط خود را با آنان حفظ کرد و هر وقت لازم بود به کمک آنان نیز شتافت. مناسبات گرم دولت اردوغان با رژیم صهیونیستی و گذاشتن پایگاه‌های نظامی در اختیار ناتو و آمریکا، از مصادیق عدول دولتمردان اسلام گرای ترکیه از شعارهای اولیه‌شان می‌باشد که پایگاه آنان را در داخل کشور و نزد افکار عمومی ملت‌های منطقه دچار تزلزل کرده است. با این حال، جمهوری اسلامی ایران با در نظر گرفتن مصالح بالاتر، روابط خود با این دولت را حفظ و حتی تقویت کرد و همچنان اراده‌ای قوی برای توسعه روابط "تهران - آنکارا" دارد. این حسن نیت می‌تواند زمینه‌ای برای نصیحتی باشد که در نکته دوم، نخست‌وزیر ترکیه را به آن مهمان می‌کنیم.
نکته دوم به عملکرد دولت آقای اردوغان طی سه سال اخیر در برخورد با بحران سوریه مربوط می‌شود.

همه می‌دانند بحران سوریه، طرحی است که مثلث غرب، ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی مشترکاً تهیه کردند و آن را با هدف به انحراف کشاندن جریان بیداری اسلامی در جهان عرب و منطقه به اجرا در آوردند. آنچه مورد انتظار این مثلث شوم بود یکی خریدن وقت برای دیکتاتورهای باقیمانده در جهان عرب بود تا با استفاده از این فرصت بتوانند از امواج خروشان بیداری اسلامی جان سالم به در ببرند، دوم در امان نگهداشتن رژیم صهیونیستی از عوارض ناشی از سقوط دیکتاتورهای منطقه در اثر بیداری اسلامی بود و سوم حفاظت از منافع نامشروع غرب در منطقه که در اثر بیداری اسلامی بشدت در معرض خطر قرار گرفته بود. در سه سال گذشته، دلارهای نفتی ارتجاع عرب، حمایت‌های تسلیحاتی قدرت‌های سلطه‌گر غربی و بوق‌های تبلیغاتی وابسته به صهیونیسم بین‌الملل، سوریه را به آتش کشید و جنایاتی آفرید که کم نظیر است. هر چند این مثلث شوم، علیرغم تمام تلاش‌های مذبوحانه‌اش نتوانسته دولت سوریه را ساقط کند و هرچه زمان می‌گذرد از رسیدن به اهداف خود ناتوان‌تر می‌شود، ولی نمی‌توان برای ظلم‌هائی که بر مردم سوریه رفت، برای نفوذ تروریسم در منطقه، برای خدشه‌دار شدن چهره اسلام با جنایاتی که تروریست‌ها در سوریه مرتکب شدند، برای تجاوزهائی که به نوامیس مسلمانان شد، برای انسان‌های بی‌گناهی که در حمص و حلب و دمشق و ادلب و سرتاسر سوریه به خون خود غلطیدند، برای قلب‌هائی که دریده شد و توسط تروریست‌های قسی القلب خورده شد، برای قبرهای اصحاب پیامبر اکرم که نبش شدند، برای حرمت مساجد و اماکن مقدسی که هتک شدند و برای تضعیف بنیه یک کشور خط مقدم جبهه مبارزه با رژیم صهیونیستی، نمی‌توان برای اینهمه ظلم و جنایت اشک‌ نریخت و سوگوار نشد. قطعاً این ظلم‌ها و هتک حرمت‌ها و خون ریزی‌ها قلب مقدس پیامبر اکرم را سخت آزرده و به درد آورده و دشمنان اسلام را شاد نموده و آنها را به اهدافشان نزدیک ساخته است.

اکنون سؤالی که آقای اردوغان باید به آن پاسخ بدهند اینست که دولت ترکیه در بحران سوریه چه عملکردی داشته و دست دردست چه کسانی دارد؟ اعضای مثلث شومی که این بحران را آفریده‌اند و به آن دامن می‌زنند یا طرف مقابل؟متأسفانه آقای اردوغان چاره‌ای غیر از این ندارد که اعتراف کند دولت وی در کنار مثلث بحران آفرین قرار داشته و در تمام جنایاتی که در سوریه رخ داده شریک است. باز گذاشتن مرز به روی تروریست‌ها، حمایت از آنها برای انجام جنایت در سوریه، قرار دادن امکانات در اختیار آمریکا، انگلیس، فرانسه، ارتجاع عرب و رهبران تروریست‌ها برای تشکیل جلسات و شکل دادن توطئه علیه دولت قانونی سوریه و حمایت‌های مالی و تبلیغاتی و تسلیحاتی از تروریست‌ها بخشی از اقداماتی است که در پرونده دولت شما آقای اردوغان ثبت شده است.

 با صراحت باید گفت شما امتحان بسیار بدی داده‌اید و در ماجرای بحران سوریه مردود شده‌اید. عملکرد شما در این بحران، به نفع صهیونیست‌ها، آمریکا، ارتجاع عرب و دیکتاتورها تمام شد و وزیر خارجه ‌تان آقای "داود اوغلو" در جنایاتی که علیه دولت سوریه صورت گرفت شریک هستند. شاید شما به هوس احیاء امپراطوری عثمانی مرتکب چنین اشتباه بزرگی شده باشید، ولی قبل از هر اقدامی می‌بایست به این نکته نیز فکر می‌کردید که امپراطوری عثمانی را با تقویت صهیونیست‌ها و حامیان آنها و ویران ساختن سرزمین شام نمی‌توان احیا کرد. حتی اگر احیا شود، چیزی که بر خون آنهمه مسلمان، آوارگی آنهمه زن و کودک و هتک حرمت نوامیس مسلمانان بنا شده باشد چه ارزشی دارد؟

هنوز هم دیر نشده است آقای اردوغان! شما می‌توانید با توجه به واقعیت‌های موجود و اینکه تمام اقدامات سه سال گذشته‌تان در بحران سوریه به نفع مثلث شوم غرب، ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی تمام شده، اکنون تصمیم بگیرید از راهی که رفته اید برگردید. آنچه در روزهای اخیر در ترکیه بر سر خودتان و با کارگردانی آمریکا آمده، میوه تلخ همان درختی است که با دست خودتان در سوریه کاشتید. آرزو می‌کنیم از ادامه این راه که نتیجه‌ای غیر از ضربه وارد کردن به امت اسلامی ندارد برگردید و این گذشته غیرقابل توجیه را جبران کنید آقای اردوغان! 

دکتر محمد طبیبیان در مطلبی که با عنوان«علائم بحران جدید مالی در جهان و عواقب آن بر اقتصاد ایران»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد در رابطه با افت شدید بازارهای سهام کشورهای جهان اینچنین نوشت:

روز جمعــه 4 بهمن مــاه (24ژانویه 2014) بازار‌های سهام اکثر کشور‌های جهان با یک افت شدید روبه‌رو شد که این افت در بازار سهام آمریکا قابل‌توجه بود. شاخص‌های عمده از تنزل حدود 2 درصد برخوردار شدند. (حدود 2 درصد تنزل در سه شاخص داو، اس‌اند‌پی و نزدک) سایر بازار‌های غربی و آسیایی نیز با افت مشابهی روبه‌رو بوده‌اند. تحلیلگران این بازارها یکی از دلایل این امر را شرایط بحرانی در نظام‌های ارزی کشور‌های موسوم به اقتصادهای نوظهور می‌دانند. برای مثال، نرخ لیر ترکیه به‌رغم دخالت بانک مرکزی این کشور، دچار تنزل شده و واحد پول آرژانتین با یک تنزل 16 درصدی روبه‌رو بوده است. فشار کم و بیش مشابهی در مورد پول کشور‌های اندونزی، آفریقای جنوبی، برزیل و هند در سال 2013 و هم‌اکنون نیز قابل‌مشاهده است. در این بین، نرخ پول برخی از کشورها کاهش یافته و برخی دیگر نیز با دخالت‌های بانک مرکزی تثبیت شده‌است و به معنی این است که به احتمال قوی، به‌زودی کاهش خواهد یافت. اینکه گفته می‌شود بازار سهام آمریکا در عکس‌العمل به کاهش ارزش پول کشورهایی مانند آرژانتین و ترکیه دچار تنزل شده، در واقع به معنی رابطه علت و معلولی قوی بین این دو رویکرد نیست، چه اینکه برای مدتی تحلیلگران انتظار سقوط قیمت سهام را در بازار آمریکا داشتند و تقریبا در تمام ماه اول سال یعنی ژانویه این بازارها دچار ضعف و تنزل بودند و دلیل آن هم رشد غیرمعمول قیمت‌های سهام در سال ٢٠١٣ و عدم رشد اقتصادی در حد انتظار بوده است.

در شرایطی که یک بازار آمادگی تنزل را دارا باشد، یک خبر نامناسب و کم‌وبیش نامربوط ممکن است ماشه افت را شلیک کند. در سال‌های گذشته نیز حوادث مشابهی اتفاق افتاده است، مثلا یکی از موارد قابل‌ذکر، بحران مالی قبرس بود که در ماه مارس ٢٠١٣ ظاهر شد. کل اقتصاد این کشور بسیار کوچک است و ارزش تولید ملی آن کمتر از ارزش معاملات چند روز بازار سهام آمریکا است، اما ظهور بحران مالی در قبرس، بازار سهام آمریکا را در ماه مارس و بعد از آن دچار تنزل شدید کرد و این نیز تایید همان گفته است که بازار‌ها ممکن است به‌دلیل شرایط دیگری آماده تنزل باشند و یک حادثه نه چندان مرتبط، سبب تحقق آن شود.

 چند درس قابل‌توجه از حوادث اخیر 

یکی از درس‌های رخداد‌های اخیر این است که شرایط اقتصادی بسیاری از اقتصاد‌های نوظهور و بسیاری از کشور‌های دیگر نیز تحت‌تاثیر فعالیت و سیاست‌های پولی بانک مرکزی آمریکا قرار دارد و این امر یک بار دیگر تاثیر سیاست‌های اقتصادی پولی آمریکا را بر اقتصاد سایر کشور‌ها نشان می‌دهد. چنان‌که بحران مالی 2008 نیز باعث شد بحران مالی آمریکا به بسیاری از کشور‌ها سرایت کند و واسطه این سرایت نیز جریان‌های مالی است که بعضا در معرض دید نیستند. اثر سیاست‌های پولی آمریکا بر اقتصاد جهان یک رویکرد قابل‌توجه است چنان‌که کاهش شدید قیمت واقعی نفت در سال‌های 1988-1980 را به سیاست‌های پولی انقباضی پل ولکر (paul volcker) که بین سال‌های 1979 تا 1987 رئیس‌کل بانک مرکزی آمریکا بود، نسبت می‌دهند. 

تغییر سیاست پولی آمریکا در ماه دسامبر 2013 به‌دلیل کاهش بحران و شروع روند‌های مطلوب اقتصادی اتخاذ شد، به این معنی که در تصمیم روز‌های 17 و 18 ماه دسامبر 2013 (26-27 آذرماه 1392) بانک مرکزی آمریکا اعلام کرد که این بانک خرید اوراق قرضه رهنی و سایر اوراق قرضه را از ماه ژانویه معادل 10 میلیارد دلار در ماه کاهش داده و به 75 میلیارد دلار ماهانه محدود می‌کند.در این رویکرد جدید نیز تنزل ارزش پول برخی از اقتصاد‌های موسوم به اقتصاد‌های نوظهور به‌دلیل اقدام اخیر بانک مرکزی آمریکا برای کاهش حجم خرید ماهانه اوراق رهنی و اوراق قرضه و به زبانی کاهش در افزایش نقدینگی به بازار‌های جهان بوده است. به عنوان مثال، این امر سبب شده که دسترسی ترکیه به اعتبارات دلاری ارزان کاهش یابد. این کشور برای مدت طولانی از منابع ارزان اعتبارات دلاری که به‌دلیل سیاست‌های انبساطی پولی آمریکا ممکن شده بود برای تامین منابع توسعه ساختمان‌سازی برخوردار شده و اکنون که به‌دلیل بحران سیاسی و اجتماعی وضعیت اقتصادی کشور دچار مشکل است مساله کنترل تقاضا برای ارز مطرح شده و کاهش ارزش نرخ لیر ترکیه راهی برای مرهم گذاشتن بر این زخم است. مقامات اقتصادی ترکیه هم بر ضرورت کاهش نرخ پول این کشور جهت ترغیب صادرات تاکید کرده‌اند و به این ترتیب به ادامه این رخداد در آینده اشاره دارند. 

 اثر مستقیم این حوادث بر اقتصاد ایران 

آنچه خصوصا برای کشور ما مهم است اثر تنزل ارزش پول ترکیه بر تراز بازرگانی خارجی است. به این معنی که کاهش ارزش لیر باعث ارزان شدن واردات از ترکیه شده و در این شرایط لازم است سیاستمداران کشور با حساسیت به این مطلب توجه کنند. در دهه‌های 1380و 1390 در دو مقطع افزایش درآمد‌های ارزی کشور و روانه شدن سیل واردات از ترکیه، بخش بزرگی از صنایع تولید پوشاک کشور را که شامل بنگاه‌های کوچک متعدد تولید البسه بود از میان برداشت و بخش بزرگی از صنایع تولید پارچه را نیز بحرانی کرد، به نحوی که اکثر خرده‌فروشی‌های البسه و پارچه پر از محصولات ترکیه بوده است. 

این امر خصوصا در دولت دهم، ورود کالاهایی مانند میوه را نیز در بر گرفت که به تولید داخلی و بخش کشاورزی آسیب می‌رساند. همچنین واردات بی‌حد از چین در دوران دولت نهم و دهم تاثیر بسزایی بر آسیب به ظرفیت‌های شکننده تولید داخلی داشت. مسلما پیگیری تجارت آزاد به‌خصوص با همسایگان یک سیاست منطقی است. لیکن باید از بی‌توجهی و غفلت تاریخی در مورد اثر سیاست‌های اقتصادی از جمله نرخ ارز رهایی یابیم و این پارامتر را با توجه اکید بر حفظ تراز تجارت خارجی غیر نفتی تنظیم کنیم. برای ده‌ها سال برخی کشور‌ها مانند چین برای کسب موضع رقابتی در بازار‌های خارجی پول خود را ضعیف‌تر از آنچه می‌توانست باشد، نگه‌داشتند. 

در مقابل در کشور ما از قبل از انقلاب یک سیاست نامتقارن به‌کار رفته است؛ یعنی سعی در ارزان نگه داشتن ارز‌های خارجی و قوی جلوه دادن غیر قابل‌دفاع ریال بوده است. همین امر نیز سبب شده کشوری مانند چین از یک بخش تولید قوی برخوردار شود و اقتصاد و سیاست درکشور ما در اطراف یک بخش واردات مصرفی شکل بگیرد. در گذشته برخی دولت‌ها از تسهیل واردات برای کاهش قیمت‌های داخلی و ایجاد شرایط توهم رفاهی به‌منظور بهره‌برداری سیاسی استفاده کرده‌اند. این یک ابزار کسب محبوبیت سیاسی کوتاه‌مدت بوده که برحسب تجربه نیم قرن گذشته می‌توان دید، نتایج اقتصادی بلندمدت آن همان اثرات کوتاه‌مدت را نیز خنثی کرده است. 

در شرایط فعلی نیز با تصور بهبود روابط بین‌المللی صحبت‌ها و قول و قرار‌ها در مورد کاهش نرخ ارز مطرح است. شاید مناسب باشد که سیاست‌های ارزی کشور نیز به صورت اصولی تغییر کند و به جای پاسخگویی به نیاز‌های مصرفی جامعه شهری، در کشور ما نیزهمچون ترکیه، چین و کره، بازسازی ظرفیت تولید داخلی مد نظر قرار گیرد؛ درحالی‌که چنین سیاست‌هایی در داخل کشور دارای گروه‌های حامی اقتصادی و اجتماعی نیست، زیرا صنایع صادراتی و تجاری که تخصص آنها صادرات باشد در مقایسه با نهاد‌ها، شرکت‌ها، گروه‌های سیاسی و تجاری که منافع آنها در اطراف واردات شکل گرفته از قدرت و حتی صدای قابل‌ملاحظه‌ای نیز برخوردار نیستند و دولت‌ها نیز در گذشته به این گروه‌ها توجه چندانی نکرده‌اند و تصمیم‌های خود را در هر زمان که منابع ارزی کافی بوده است در جهت خواست گروه‌های سوداگر وارداتی و مصرف‌کننده شهری تنظیم کرده‌اند. به همین دلیل نیز شاید ضروری است اقتصاددانان و ارباب جراید و اهل قلم به عنوان نقش اجتماعی خود هوشیاری به ضرورت این تغییر سیاست و مسیر را مرتبا گوشزد کنند.

روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان«زورگیرها و زیرمیزی بگیرها»در ستون سرمقاله خود نوشته شده توسط سید علی محقق به چاپ رساند که به شرح زیر است:

سال گذشته ماجرای زورگیرهای جوان خیابان کریمخان تهران به مدد فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی عالم گیرشد و به لطف دوربین‌های مداربسته این چهارجوان خشن به سرعت دستگیر شدند. همه اعضای این باند خشن که بچه محل بودند، در اعترافات خود- راست یا دروغ - مدعی بودند که می‌خواستند از این راه برای عمل جراحی مادرِ بیماریکی از اعضای گروه پول جمع کنند. دو عضو اصلی باند به فاصله کوتاهی پس از برگزاری جلسات دادگاه اعدام شدند و دو تن دیگر راهی زندان شدند. زورگیرها اما همچنان در خیابان‌ها جولان می‌دهند و صفحات حوادث روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها همه روزه پر است از خبرهای کوچک و بزرگی که از افزایش این پدیده خطرناک اجتماعی حکایت دارد.

به موازات رشد سونامی وار باندهای زورگیر و تبهکاری‌های خیابانی دیگر، خبرها حکایت از پدیده اجتماعی زشت دیگری دارد که روز به روز ابعاد تازه ای به خود می‌گیرد. این یکی اما نه در خیابان که پشت میزهایی درون ساختمان‌ها و در مراکزی رسمی و نیمه رسمی در جریان است و عوامل آن نه جوانان خشن و بی پول که به روایتی مرفه ترین قشر جامعه هستند. این روزها در خیابان افزایش هول انگیز زورگیری‌ها امان مردم را بریده است و در مراکز درمانی و مطب پزشکان پیشنهادهای بیشرمانه پرداخت زیرمیزی، امان بیماران را. زورگیرها همگی موتور سوارند و زیرمیزی‌بگیرها عمدتا شاسی بلند سوار می‌شوند، آن یکی بالای شهر می‌نشیند و این یکی جنوب شهر.

زورگیر خود را «عاقبت فرار از مدرسه» معرفی می‌کند و زیرمیزی بگیر محترم، به فرهیختگی و تخصص و دانش خود می‌نازد و به گفته یکی از اعضای کمیسیون بهداشت مجلس در جواب سین جیم‌های مسئولان نظارتی می‌گوید که «همین است که هست، می‌خواهید بخواهید، نمی‌خواهید هم از کشور می‌رویم!» نکته جالب اینکه هر دو گروه هم با دور زدن قانون و فراراز قواعد اجتماعی، پول زور و پول زیرمیز را حق خود می‌دانند. آن یکی جوان کم سواد و فقیری است که به جایی نرسیده و شغلی ندارد و به جای رجوع به خود، عصیانگر شده و داشته‌های دیگران را حق از دست رفته خود می‌داند و با این خیال خام قمه و چاقو به دست در خیابان به دنبال آن می‌گردد. آقای پزشک نسبتا محترم و زیرمیزبگیر هم با رجوع به داشته‌های آکادمیک و تجربی خود و سال‌ها تحصیل و تخصص، تعرفه رسمی و قانونی را کمتر از حق واقعی خود می‌داند و طبیعتا مطالبه نا متعارف موسوم به زیر میزی را حقی واقعی می‌نامد. 

از قضا هر دو گروه هم با چاقو سرو کاردارند و از قضا هر دو هم مدعی پنجه طلا بودن در صنف خود هستند. زورگیر اگررهگذر دست به جیب نشود، دست به چاقو می‌برد و این یکی به شرطی دست به چاقو می‌برد که بیمارش دست به جیب شود. آن یکی به هر چقدر که قربانی‌اش داشته باشد رضایت می‌دهد و این یکی برای خودش نرخ میلیونی دارد و اصلا کاری به موجودی جیب بیمار و تعرفه بیمارستان ندارد. آن یکی اگر رهگذر در برابر پول دادن مقاومت کند، تیزی می‌کشد و قربانی خود را چاقو خورده و خونین و مالین گوشه خیابان رها می‌کند تا بمیرد. این یکی، اگر بیمار نگون بخت پول و حساب بانکی پر و پیمان نداشته باشد به امان خدا رهایش می‌کند، مُرد هم مُرد، احتمالا چندان اهمیتی ندارد!

به طور قطع به نسبت جوانان کشور تعداد جوانان هنجار شکن و زورگیر اصلا قابل توجه نیست و به نسبت تعداد پزشکان شریف کشور، تعداد پزشکان زیرمیزی بگیربه هیچ وجه رقم بالایی نیست و به چشم نمی‌آید. اما واقعیت تلخ این است که این روزها زورگیرها جامعه و خیابان را برای پدران، مادران، خواهران و برادرانمان ناامن کرده اند. به موازات آن پول‌های بی حساب و خارج از تعرفه و بیمه‌ای‌ هم که برخی پزشکان مطالبه می‌کنند، هراس خانواده‌ها را از بیماری عزیزان خود دو چندان کرده است. چرا که باید هم درد بیماری را به جان بخرند و هم درد بی پولی را. 

در هر حال، بیش از یک سال از ماجرای زورگیرهای خیابان کریمخان گذشت، اما معلوم نشد آن جوان خشن درباره بیماری و هزینه عمل مادرش راست می‌گفت یا دروغ. اگر راست گفته باشد، معلوم نشد بعدها چه بر سر مادرش آمد. احتمالا آن جا هم پای یک پزشک زیرمیزی بگیر درمیان بود. واقعیت این است که زورگیرها و زیرمیزی بگیرها اگرچه فرسنگ‌ها ازهم فاصله دارند، اما هر دو مولود یک جامعه هستند و شاید محصول یک مدیریت. مدیریتی که می‌خواست جهان را مدیریت کند، اما اقتصاد و اجتماع محله و جامعه خودش را هم به امان خدا رها کرد...


علی تتماج ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان«زورگیرها و زیرمیزی بگیرها»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
 

آلمان از جمله کشورهای غربی است که آشکار و پنهان نقش های متعددی در عرصه فلسطین ایفا کرده است. بخشی از این تحرکات را در حمایت های همه جانبه این کشور از صهیونیست ها می توان مشاهده کرد چنان‌که پس از گذشت 69 سال از جنگ جهانی دوم به بهانه غرامت کشتار یهودیان توسط هیتلر، آلمان ها به صهیونیست ها باج می دهند. بررسی روند تحولات منطقه نشان می دهد که آلمان ها رویکرد جدیدی برگرفته از اصل همراهی با صهیونیست ها و آمریکا و البته جلب نظر کشورهای اسلامی و عربی را در پیش گرفته اند. سفر اشتاین مایر وزیر امور خارجه آلمان به سرزمین های اشغالی و تکرار این سفر در روزهای آینده توسط مرکل، صدر اعظم آلمان نمودی از این رفتار است. آلمان ها همچنین تاکید بسیاری بر اجرای روند سازش دارند و حتی دیدارهایی با مقامات صهیونیست ها و تشکیلات خودگردان در این عرصه داشته اند. نکته دیگر آنکه منابع خبری اعلام کردند «فرانک والتر اشتان‌مایر» وزیر امور خارجه آلمان «سوسن شبلی» را که اصلیتی عربی دارد به عنوان سخنگوی وزارت امور خارجه این کشور تعیین کرد.وی که فلسطینی الاصل است نخستین مسلمانی است که سمت سخنگوی اول وزارت امور خارجه آلمان را به دست می‌آورد.

 نکته مهم در این عرصه را می‌توان در نگاه آلمان به روند سازش و ایفای نقش آلمان در طرح های آمریکا در قالب طرح صلح خاورمیانه مشاهده کرد. در طرح جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا حذف حق بازگشت آوارگان فلسطینی به وطن و اسکان آنان در کشورهای میزبان مطرح شده است. انتخاب یک فلسطینی الاصل به سمت سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان می‌تواند یک الگو سازی در این عرصه باشد. آلمان به نیابت از آمریکا سعی دارد تا چنان القا سازد که فلسطینی ها با گذشت از حق بازگشت و زندگی در کشورهای میزبان می توانند به درجات بالای سیاسی و اجتماعی دست یابند. آنها با این رفتار فواید حذف حق بازگشت را برجسته ساخته اند تا فلسطینی ها و جامعه جهانی را به پذیرش حذف حق بازگشت و اسکان در کشورهای میزبان آوارگان متقاعد سازند. 

سناریوی حضور آلمان در معادلات روند سازش زمانی آشکارتر می شود که در روزهای آینده مرکل، صدر اعظم آلمان راهی سرزمین های اشغالی می شود. با توجه به آنچه از زنجیره رفتارهای آلمان ها ذکر شد می توان گفت که این کشور به دنبال ایفای نقش در تحولات فلسطین است در حالی که مواضع این کشور در حمایت از صهیونیست ها و بی‌توجهی به درد و رنج فلسطینی ها نشان می دهد که برلین از یک سو به دنبال کمک به صهیونیست ها به منظور دست یابی به منافع بیشتر است و از سوی دیگر بخشی از طرح های آمریکا برای روند سازش از جمله در حوزه حذف حق بازگشت آوارگان فلسطینی را اجرا می کند. آلمان در ظاهر ادعای حضور فعال در معادلات صلح را مطرح می سازد تا ضمن ایفای محبوبیت برای مرکل درصحنه داخلی به ارتقای جایگاه جهانی آلمان نیز بپردازد تا شاید در لوای آن بتواند به منافع جدیدی در عرصه جهانی دست یابد.


ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مرور میکنید که به مطلبی با عنوان««نه» بزرگ به اصولگرایان»اختصاص یافته است:

یازدهمین دولت جمهوری اسلامی در شرایطی فعالیتش را شروع کرد که اصولا «بحران‌های متعدد»ی که جامعه و البته مردم را درگیر خودش کرده بود، باعث شد تا مردم «نه» بزرگی به اصولگرایان بدهند و زمام امور را به عهده آنهایی بگذارند که با شعار اعتدالگرایی و اصلاح خواهی وارد کارزار انتخاباتی شدند. این توضیح نشانگر این مساله است که دولت حسن روحانی به معنای واقعی کلمه، ماموریتی دشوار را به عهده گرفته است و دقیقا به همین دلیل است که «حمایت» مهمی است که باید چهره‌ها و مخصوصا دستگاه‌های مختلف در قبال دولت مدنظر قرار بدهند تا بلکه فضای عمومی از وضعیت بد گذشته رهایی پیدا کند و شاهد این باشیم که موجی از نشاط و امید به آینده به جامعه تزریق شود. با وجود این شرایط و تاکید بر حمایت از دولت برای فایق آمدن بر مشکلات، جای بسی تاسف است که عده‌ای مصرانه دنبال این هستند تا بلکه بتوانند ضربه‌ای به وجهه دولت وارد کنند و در راستای کارشکنی از هیچ کوششی دریغ نمی‌کنند.فعالیت‌هایی چون اخطار وقت و بی‌وقت به وزرا، زیر سئوال بردن توافق هسته‌ای، تلاش برای ایجاد شکاف بین دولت و اصلاح طلبان از جمله رفتارهایی است که توسط گروهی افراطی انجام می‌شود تا بلکه بتوانند مانعی برای تصمیم گیری شوند.

اخطارهای متعدد مجلس به دولت در شرایطی مشاهده می‌شود که همین مجلس در رفتار با دولت پیشین مماشات می‌کرد و فقط وقتی به مشکل خوردند که رییس پیشین دولت با رفتارهایی آنچنانی آشکارا سعی در نادیده گرفتن جایگاه قانونی مجلس و قانون گذاری داشت. همچنین توافق ژنو 3 در حالی با واژگانی چون هولوکاست هسته‌ای معرفی می‌شود که حتی مقام معظم رهبری هم از دستگاه دیپلماسی به دلیل توافق با1+5 قدردانی کردند و همچنین در همین مدت محدود هم می‌توان آثار مثبت توافق را به طور ملموس حس کرد.

این شرایط به طور مشخص نشانگر این مساله است که مخالفت مخالفان دولت، نه با دلایل کار‌شناسی و دلسوزی بلکه با این هدف مطرح می‌شود که اجازه تحرک را از رقیب سیاسی سلب کنند به قدری به این رفتار پراشتباه خود تاکید دارند که به راحتی حاضر هستند تا در این موقعیت حساس، منافع ملی را با تهدید مواجه کنند و همچنین محدودیت مردم را هم فراموش کرده‌اند تا بلکه اهداف سیاسی جریان مشخصی را محقق کنند، جریانی که به دلیل شرایط بد به وجود آمده در سال‌های 84 تا 92 رقابت داغ انتخاباتی را به رقیب اصلی خود واگذار کرد و با این وجود انگار قصد ندارد پیامی که مردم با رای‌های خود در 24 خرداد دادند را درک کنند. چنین شرایطی سئوالی با این مضمون به وجود می‌آورد که «دولت باید چه واکنشی به تحرکات افراطیون نشان بدهد» که باید گفت، مطلوب این است که دولت به جای پرداختن به مسایل غیر مهم، سعی کند تا شرایطی به وجود بیاورد تا نگاه دنیا به دولت مستقر نگاهی واقع بینانه و خوب باشد تا از این طریق بتوانند با با استفاده از همه پتانسیلهای موجود در جامعه مشکلات را کم کنند و آسایش عمومی را از رویا به حقیقتی محض بدل کنند. چرا که نقطه نظرات گروهی تندرو کمترین اهمیتی ندارد و این مردم‌اند که مهم هستند و باید ابراز رضایت کنند.

 

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن