دیدبان

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های شنبه

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های شنبه

دیدبان:

سعد الله زارعی در مطلبی با عنوان«پیامبر، موضع شدت و موضع رحمت»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه کیهان اینگونه نوشت:

 

«شدید» و «رقیق» دو صفت متضاد هستند که هر دو در قلب مومن جمع می‌شود و مومن می‌تواند مظهر کمالی هر دو باشد اما درباره کاربرد آن ملاحظات جدی وجود دارد. مومن می‌تواند مظهر کمالی «شدید» باشد در مواجهه با کفار و معاندان و هم‌زمان می‌تواند مظهر کمالی «رقیق» در مواجهه با مومنان و همراهان دین خدا باشد. کمااینکه خداوند متعال در آیه 29 سوره مبارکه فتح، خاتم‌انبیاء - صلی‌الله علیه و آله و سلم-  که اینک در آستانه زاد روز مبارکش قرار گرفته‌ایم و پیروان ایشان را اینگونه ترسیم کرده است: «محمدرسول‌الله والذین معه‌اشداء علی‌الکفار و رحماءبینهم» بنابراین باید گفت تقسیم انسانها به دو دسته غلیظ‌القلب یا شدیدالقلب و رقیق‌القلب و به قول خودمان در ادبیات رایج فارسی به «سنگدل» و «مهربان» صحیح نیست چرا که خداوند خالق قلب‌های ما خواسته است که قلب انسان توامان سنگدل و مهربان باشد اما البته هر سخن جایی و هر نقطه مقامی دارد. اگر شدت و رقت در نقطه‌ای بهم نرسند، قلب دچار تضاد و سردرگمی می‌شود اما اگر در یک نقطه هدف بهم برسند این تضاد به توافق تبدیل می‌شود در آیه شریفه، «دین خدا» کانون حل این تضاد معرفی شده است یعنی اینکه فرد باید بنده خدا باشد و در راه بندگی که در آن تضاد راه ندارد با آنانکه خدا فرموده شدید باشید، شدید باشد و با آنانکه خدا فرموده رحیم باشید، رحیم باشد. 

خداوند می‌فرماید با کفار غلیظ باشید و با مومنان رحیم باشید و بعد هم فراهم شدن این دو کار به ظاهر متضاد با یک قلب را بندگی فرد معرفی کرده و در همان آیه به  خصوصیات چنین افرادی اشاره می‌کند: «تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود» پیامبر عظیم‌الشان اسلام مظهر تام اشداء  علی‌الکفار و رحماء بینهم بودند کمااینکه در نشانه‌ها، بالاترین مرتبه رکوع و سجود و نورانیت ناشی از آن را داشتند.اسلام واقعی و ناب در واقع همین اسلام اشداء علی الکفار و رحماء بینهم است. این یک ترازوی واقعی بازشناسی اسلام اصیل از اسلام‌های ساختگی است و باید گفت اسلام‌های ساختگی اسلام‌هایی نیستند که عوام به واسطه ضعف اطلاعات دینی و یا اشتغال به لهو و لعب آن را به مرور ساخته و پرداخته باشند بلکه اسلام‌های جعلی که آشکارا اصل «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» را نشانه رفته‌اند، توسط همان کفار و معاندانی ساخته و پرداخته و عملیاتی شده‌اند که بیشترین ضربه را از سیاست‌ اسلامی «اشداء علی الکفار» دریافت می‌کنند. اما در این رابطه چند نکته اساسی وجود دارد:
 
1- اکثریت قاطع شخصیت‌ها، مراکز، مجامع و نحله‌های سنتی جهان اسلام، «وحدوی» هستند یعنی از اصل وحدت مذاهب و همکاری طوایف مسلمانان با یکدیگر حمایت می‌کنند. شیعیان جعفری، شیعیان علوی، شیعیان زیدی، شیعیان اسماعیلی، اهل سنت مالکی، اهل سنت شافعی، اهل سنت حنفی و اهل سنت حنبلی در همه کشورها از همگرایی اسلامی و گفتگوی علمایی میان خود استقبال می‌کنند کما اینکه همین اکثریت قاطع در همه مذاهب اسلامی از غرب و همگرایی با غرب انزجار دارند در نزد همه آنان غرب و تمدن آن اگرچه نکات قابل قبولی هم دارد ولی قابل اعتماد و پیروی نیست. خود آمریکایی‌ها بارها به نتایج نظرسنجی‌های خود اشاره کرده و گفته‌اند به طور میانگین، 80 درصد مسلمانان از آمریکا نفرت داشته و این کشور را دشمن اول خود ارزیابی می‌نمایند. خب این متن جوامع اسلامی است بنابراین می‌توان با قاطعیت گفت این گروهک‌های جدید الولاده موسوم به تکفیری سلفی هیچ ارتباطی با متن و اهداف جوامع اسلامی ندارند و ادامه حیات و فعالیت این گروه‌های تکفیری به کمک جوامع و ملل اسلامی صورت نمی‌گیرد. طبعاً در اینجا یک سؤال به وجود می‌آید که وقتی تکفیری‌ها توسط ملت‌ها یا دولت‌های شناخته شده ممالک اسلامی حمایت نمی‌شوند و در عین حال به اقدامات بسیار پرهزینه اقتصادی دست می‌زنند از سوی چه کشورهایی تأمین مالی و... می‌شوند؟
 
2- بزرگترین اقداماتی که گروههای تکفیری انجام می‌دهند به هم ریختن جوامع مسلمان و درگیر کردن بخشی با بخش دیگر است نگاهی به اقداماتی که این گروه‌ها در پاکستان، عراق، سوریه، لبنان، مصر، لیبی و... انجام می‌دهند به ما می‌گوید که جریان تکفیری در مقابل وحدت و همگرایی اسلامی ایستاده و توانایی‌های درونی آن را تحلیل می‌برند این موضوع به ما می‌گوید به تصدیق آیه 29 سوره مبارکه فتح، رحماء بینهم از سوی آنان نقض شده که با توجه به «شاخص» بودن این اصل، می‌توان با قاطعیت گفت این‌ها مسلمان نیستند چرا که محمد رسول‌الله والذین معه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم. یک سؤال کلیدی در اینجا وجود دارد و آن این است که به هم ریختن وحدت در میان جوامع اسلامی با کدام دسته از سیاست‌های شناخته شده همخوانی دارد؟ آیا غیر از این است که کانون‌های اصلی برنامه‌ریزی آمریکایی‌ها- از جمله کمیته 400 نفره پل ولفوویتز، کاندو لیزا رایس، زلمای خلیل‌زاد و...- در سال 2000 با صراحت نوشتند که راه پیروزی در جنگ تمدن‌ها میان مسیحیت و اسلام، درگیر کردن بخش‌هایی از جهان اسلام با بخش‌هایی دیگر از آن است.
 
3- «اسلام هراسی» یکی از راهکارهای اصلی غرب برای برون‌رفت از بحران درونی است. غربی‌ها مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که نسخه غربی دیگر پاسخگوی نیاز بشریت نیست و طالبان حقیقت دیری است که امید خود را از آن قطع کرده و دنبال نسخه جایگزین می‌گردند. غرب به خوبی می‌داند که تنها نسخه جامع که می‌تواند این چشم‌های پرسشگر را به نقطه‌ای متمرکز کند،‌ اسلام است. اگر بخواهیم می‌توانیم، هزاران گزاره از میان متون معتبر غربی‌ها طی یکصد سال اخیر بیاوریم که در آن با صراحت ضمن اذعان به متوقف شدن تمدن و فرهنگ غرب، گفته‌اند که اسلام تنها نسخه جایگزین است و اساسا هانتینگتون نظریه جنگ تمدن‌ها را بر این اساس پایه‌ریزی کرد.
کاری که تکفیری‌ها انجام می‌دهند دقیقا در راستای فرار غرب از پذیرش واقعیت و کمک به آن برای دور کردن اذهان و قلوب از اسلام ناب می‌باشد. در واقع سرویس‌های اطلاعاتی و سیاسی غرب می‌گویند نباید اجازه داد مردم جهان، اسلام را جایگزین غرب نمایند و از این طرف گروه‌های تکفیری هم با کشتار مسلمانان و کثافت‌کاری‌ها می‌خواهند بگویند اسلام و تمدن قابل جمع نیستند و با این اسلام نمی‌توان هیچ بنای قابل قبولی را به وجود آورد  در واقع می‌توان با دلایل و حتی اسناد فراوانی گفت که این گروه‌های تکفیری، گردان‌های عملیاتی سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب هستند که برای بر هم زدن نسخه اسلامی به میدان آمده‌اند و البته عملیات‌هایی از نوع «ستون پنجم» به راه می‌اندازند.
 
4- کمترین تردیدی در این نیست که عربستان سعودی و وهابیتی که از سوی آن به جان جهان اسلام افتاده و در کار نفی باورها و اعتقادات اصیل آنان است با غرب وحدتی استراتژیک دارد. هیچ‌کس تردید ندارد که عربستان سعودی بعد از رژیم صهیونیستی، پایگاه اصلی غرب در منطقه حساس خاورمیانه است. از قضا تسلط این دو رژیم بر مسجد‌الاقصی و کعبه این معنای مشترک را به وجود می‌آورد که سپردن قبله‌های مسلمانان به رژیم‌های صد درصد وابسته به غرب توسط انگلیس در فاصله سال‌های 1310 تا 1327 (واگذاری قبله دوم به آل‌سعود در سال 1931م و واگذاری قبله اول به رژیم صهیونیستی در سال 1948) یک سیاست حساب‌شده بوده است. عملکرد آل سعود و عملکرد تکفیری‌ها نه تنها با یکدیگر مو نمی‌زند بلکه عربستان به طور آشکار از اقدامات تکفیری‌ها در همه ممالک اسلامی حمایت می‌کند. حمایت آشکار عربستان از لشکر تکفیری جهنگوی در پاکستان، حمایت از شبه‌نظامیان تکفیری در داغستان، حمایت از تکفیری‌های داعش در عراق، حمایت از تکفیری‌های النصره در سوریه و حمایت از جریان تکفیری عبدالله عزام در لبنان بخشی از این مسئله است با این وصف خود این معادله دست غرب را در راه‌اندازی، حمایت و بهره‌گیری از جریانات تکفیری کاملا آشکار می‌کند. غرب اگر چه وانمود می‌کند که نه تنها از جریانات تندرو تکفیری حمایت نمی‌کند بلکه خود را در معرض آسیب آنان معرفی می‌کند، اما نمی‌تواند از این معادله فرار کند که:
 
1- غرب از عربستان حمایت قاطع می‌کند و خواهان محور شدن آل سعود در جهان اسلام می‌باشد.
2- عربستان و وهابی‌های تکفیری از جریانات شناخته شده و تروریسم نظیر القاعده در شکل‌ها و شعبه‌های مختلف آن حمایت جدی مالی و تسلیحاتی می‌کنند.
3- اقدامات تکفیری‌ها وحدت جهان اسلام را نشانه رفته است اما طی سال‌های اخیر هیچ ضربه‌ای در هیچ جا به اهداف آمریکایی و اسرائیلی وارد نکرده است. بر این اساس جریان تکفیری، وهابی و غربی یک جریان است که در اروپا به شکل‌های بهداشتی و در عربستان و در میان تکفیری‌ها به شکل وحشیانه وحدت مسلمانان از یک سو و نجات غرب از مهلکه را نشانه رفته‌اند.
 
4- اگر کمی به اطراف خود نگاه کنیم درمی‌یابیم که تشدید اقدامات تروریستی در جهان اسلام با وقوع انقلاب‌های عربی و بالا گرفتن موج بیداری اسلامی همراه شده است و اگر به کشورهایی که در سایه بیداری اسلامی از شر رژیم‌های مستبد و وابسته خلاص شده‌اند، سری بزنیم می‌بینیم که همه آنان بدون استثنا با پدیده تکفیر درگیر می‌باشند. تکفیر در لیبی، مصر، تونس و... با ادعای اسلام به جان مسلمانان افتاده است و غرب در این کشورها در حال بازسازی همان رژیم‌های سابق و اعاده همان قواعد و اصول است. مگر نه این است که با وقوع درگیری‌های خیابانی در طول یک سال حکومت مرسی، نظامیان فرصت پیدا کردند تا رژیم حسنی مبارک را در قیافه ژنرال السیسی بازسازی کنند؟ با این وصف کاملا پیداست که جریان تکفیری یک جریان مستقل یا برخاسته از اختلافات عقیدتی بخشی از مسلمانان با بخشی دیگر نیست.
 
5- البته در عین حال با نگاه به جوامع اسلامی و کم رمق شدن جریانات تکفیری و اعلام رسمی سران دول غرب مبنی بر این که خشونت راه‌حل نیست و باید با اقدامات سیاسی مسائل را حل کرد، می‌توان گفت اسلام اصیل بر این جریان مشترک نیز غلبه کرده است امروز دستکم سه سال از وقوع رخدادهای خونین در جهان اسلام می‌گذرد. در این میان نه ذره‌ای از نفرت مردم به غرب و به‌خصوص آمریکا کاسته و نه اندکی از تمایل مردم به تاسیس دولت‌های اسلامی کم شده است البته غرب کمی این زمان را با تاخیر مواجه کرد ولی مسلما شعله‌ای که دستکم 200 سال است در جان مسلمانان برافروخته شده به سبب دست و پا زدن دشمن خاموش نمی‌شود.


روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«کسی که فقط چکش دارد همه چیز را میخ می بیند»به قلم سید محمد اسلامی در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند:

این روزها که دیپلمات های ایرانی آماده اجرای توافق ژنو می شوند، حدود 8 سال از آغاز مجموعه تحریم های هدفمند علیه ایران می گذرد. با این همه اکنون زمان اجرای "برنامه اقدام مشترک با غرب" فرا رسیده است. اما آیا نگاه ما به مرحله نخستین این برنامه مشترک با نگاه غرب به آن، یکسان است؟!در شرایط کنونی ما در ایران می دانیم که حد و اندازه تاثیر تحریم ها چه بوده است. اما برخی گزارش های اندیشکده های غربی هم از جمله گزارش "کنسرسیوم اروپایی عدم اشاعه" (EU Non-Proliferation Consortium) که زیر نظر شورای اتحادیه اروپا فعالیت می کند، با عنوان "ارزیابی سیاست تحریم های اتحادیه اروپایی: مطالعه موردی ایران"

(ASSESSING THE EUROPEAN UNION’S SANCTIONS POLICY:

(IRAN AS A CASE STUDY تصریح می کند که تحریم‌های 8 سال گذشته بر سیاست های هسته ای ایران تاثیری نداشته است.از 2 روز دیگر دیپلماسی ایرانی گام های عملی یک سیاست جدید را آغاز می کند. گام هایی که رئیس جمهور محترم آن ها را موجب فروریختن ساختمان تحریم ها توصیف کرده اند. البته این گفته از منظر ما در ایران قابل درک است. اما آیا طرف های مذاکره ما نیز اینچنین به موضوع نگاه می کنند؟ واقعیت این است که از منظر غرب، مبانی تئوریک اعمال تحریم ها با آن چه رئیس جمهور محترم گفته اند، متفاوت است. یک مثال معروف انگلیسی می گوید: «کسی که فقط چکش دارد، همه چیز را میخ می بیند». امروز غربی ها مصداق این ضرب المثل خود هستند. آنها هنوز دارند با «چکش تحریم ها» بازی می کنند. طرف غربی، دوره جدید را فاز دوم و تکمیل کننده تمام تلاش هایش در 8 سال گذشته می بیند. کمتر از یک سال پیش در فروردین 92، آقای "کارل بیلت" (Carl Bildt) نخست وزیر سابق و وزیر خارجه کنونی سوئد در یک سخنرانی در بنیاد کارنگی گفت: «به نظر من در نبرد اراده ها، تحریم های اقتصادی طی 2 مرحله احتمالا در دستیابی به اهداف سیاست گذاری شده تاثیر می گذارند. 

مرحله اول زمانی است که پیش از تصمیم گیری، مورد بحث هستند.» او مرحله دوم را زمانی می‌داند که قرار است تحریم ها لغو یا تعدیل شوند. گزارش "ارزیابی سیاست تحریم های اتحادیه اروپایی: مطالعه موردی ایران" در تایید همین سیاست 2 مرحله ای تصریح کرده است که «انتظار می رود تحریم ها با دشوار کردن زندگی در (کشور) هدف، حساب و کتاب هزینه-فایده را تغییر بدهند.» و ادامه می دهد: «اثرگذاری تحریم ها به طور کلی در 2 مرحله انجام می شود: پیش از اعمال آن ها و در حال مذاکرات برای رفع آن ها.» بنابراین در نگاه طرف مقابل، مرحله مذاکره برای لغو یا تعدیل تحریم ها نیز بخشی از ساختار تئوری و برنامه اعمال تحریم است. یعنی حتی در لغو فرضی یک مورد از تحریم ها نیز "ساختار تحریم"ها همچنان وجود دارد و براساس آن عمل می شود. اینچنین است اگرچه ما قبول نداشته باشیم، از نگاه غربی ها ساختمان تحریم ها در آغاز مرحله "نازک کاری" است! مرحله ای که باید آن چه کاشته‌اند را برداشت کنند. بر همین مبنا است که روز گذشته یک مقام عالی رتبه وزارت خارجه آمریکا به شهر رُم رفت و شرکت های اروپایی را از معامله با ایران برحذر داشت. او هشدار داده است که داد و ستد با ایران به دلیل تحریم ها هم چنان خطرناک است و می تواند شرکت های دخیل را با دشواری روبرو سازد. به عبارت دیگر آمریکا به دیگر کشورها هشدار می دهد که باید در ادامه مرحله دوم ساختار تحریم که مذاکره درباره آن است، نیز براساس برنامه این کشور عمل کنند.

بنابراین به رغم این که دستگاه سیاست خارجی کشورمان تاکید کرده است که مذاکرات باید در یک یا 2 دوره 6 ماهه به پایان برسد، این مرحله دوم که همان مذاکره برای رفع تحریم ها است، ممکن است سال ها به طول بینجامد. این بازه طولانی که می تواند 5 سال تا 20 سال هم ادامه یابد، به نوعی در متن توافق درباره "برنامه اقدام مشترک" موسوم به توافق ژنو نیز گنجانده شده است. همان طور که دکتر ظریف هم در مصاحبه ای که آذرماه با سایت تابناک انجام داد، می گوید: «یکی از مهم ترین نقاط بحث ما این است که طول این دوران چه میزان باشد. دیدگاه های گوناگونی هست که خود این موضوع، محل نزاع خواهد شد، زیرا از 5 سال تا 20 سال گفته اند. بعد از یک دوره ای که اقدامات اطمینان ساز انجام دادیم، برنامه هسته ای ایران، مثل برنامه هسته ای کشورهای دیگر می شود.»

افزون بر آن چه گفته شد، باید این واقعیت را نیز در نظر بگیریم که برخی از تحریم ها و فشار غرب بر ایران اساسا با انگیزه های دیگری از جمله اتهامات حقوق بشری اعمال شده است. مشکل تحریم های حقوق بشری با ایستادن چرخ سانتریفیوژ حل نمی شود و کلید آن توجه جدی به دیپلماسی عمومی و آشنا کردن غرب با واقعیت های ایران است. حتی درباره تحریم های مورد بحث کنونی هم راه های جایگزین از جمله توجه جدی و عملی به رهیافت "اروپای دوم" می تواند یکی از راه های موازی پیش رو باشد. بنابراین تمام آن چه گفته شد روشن می کند که ضمن ادامه مذاکرات، مهم است که در چارچوب و پازل مورد نظر طرف مقابل حل نشویم. دستگاه دیپلماسی کشور - به معنای عام آن و نه فقط وزارت خارجه – در ادامه سیاست های کنونی به عنوان یک بازیگر منطقی (Rational Player) باید علاوه بر توجه به مذاکرات پیش رو، سناریوهای متعدد و متنوع دیگری را هم برای ادامه راه در پیش بگیرد. سناریوهایی که پایان خوش تمام آن ها، می تواند حداقل فروریختن ساختمان تحریم ها باشد.

ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را میخوانید که به مطلبی با عنوان««چیز»ی که عیان است»نوشته شده توسط شیرین طاهری اختصاص یافت:

62 سال پیش که موضوع جنگ سرد تازه داشت داغ می‌شد، چیزی در سفارت ایالات متحده آمریکا در مسکو پیدا شد که ماموران سیا از فرط حیرت در خلقتش نام آن را «چیز» (Thing) گذاشتند. دوران سفارت «جورج اف کنان» در اتحاد جماهیر شوروی، همزمان بود با اوج گرفتن جنگ ورای جنگ دو ابرقدرت نوین غرب و شرق در فضای بشدت قطب‌بندی شده پس از جنگ دوم جهانی. جنگی که از آزمایش‌های اتمی عظیم آمریکا و شوروی تا پنهانی‌ترین اقدامات جاسوسی را شامل می‌شد. در 1952 به سفیر یانکی‌ها در مسکو گزارش داده شد که «ک‌گ‌ب» یا همان سازمان اطلاعاتی مخوف روس‌ها سر از بسیاری از برنامه‌های مخفی کاخ سفید درآورده است و به او ماموریت داده شد ته‌وتوی ماجرا را درآورد. دست بر قضا او سرنخ را در چند قدمی خودش روی دیوار سفارت پیدا کرد. یک وسیله شنود سیم مانند که داخل یک تابلوی چوبی کنده‌کاری و مهروموم شده از لوگوی عقاب‌نشان دولت فدرال آمریکا جاسازی شده بود. تابلو را استالین پس از جنگ جهانی دوم به پاس پیروزی به آمریکایی‌ها هدیه داده بود اما داخل آن گیرنده و فرستنده‌ای همراه یک میکروفون قوی کار گذاشته شده بود که به منبع انرژی نیاز نداشت و با سیگنال‌های ماموران «ک‌گ‌ب» شارژ می‌شد.

این «چیز» عجیب و پنهان تا سال‌ها در نظر غربی‌ها سمبل جاسوس‌بازی بود اما در خلال 6 دهه، فناوری جاسوسی به جایی رسیده و قبح آن طوری شکسته شده که دستگاه‌های اطلاعاتی غربی بویژه آمریکا نه‌چندان پیچیده ما را رصد می‌کنند نه حتی پنهان. هر وقت گوشی همراه یا رایانه شخصی‌تان روشن باشد که این بیشتر ساعات شبانه‌روز را شامل می‌شود، به احتمال قوی به مرکز جمع‌آوری داده‌های NSA (آژانس امنیت ملی آمریکا) وصل می‌شوید. حتی دیگر نمی‌توان از قید «بدون اینکه خودتان متوجه باشید» در این مورد استفاده کرد چرا که با افشاگری‌های «ادوارد اسنودن» پیمانکار به شرق گریخته بزرگ‌ترین دستگاه اطلاعاتی غرب، بعید است هیچ یک از شهروندان جهان از ماهیت شنود و جاسوسی گسترده زیر مجموعه‌های CIA بی‌خبر مانده باشند. حال می‌دانیم که شبکه‌های مخابراتی و اینترنتی یا همان شاهراه‌های اطلاعاتی در نهایت از دروازه‌های عوارضی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در لنگلی ویرجینیا یا مقر ارتباطات حکومتی بریتانیا (GCHQ) در گلوچسترشایر عبور می‌کنند. جاسوسی از جزئی‌ترین امور روزمره زندگی ما آنقدر عیان و بدیهی تلقی می‌شود که ما درغفلتی قرن بیست‌ویکمی آن را به حساب اقتضای حیات در دهکده جهانی ارتباطات - که مک‌لوهان مدعی‌اش بود - گذاشته‌ایم و لابد داروغه‌های این ده همان آمریکا و انگلیس هستند، غافل از اینکه حتی طبق قوانین خود آمریکا، سازمان‌های اطلاعاتی اجازه کنترل حریم شخصی شهروندان را در داخل ندارند، چه رسد به اینکه مکالمات، پیامک‌ها، نامه‌های الکترونیکی و حتی اطلاعات شخصی رایانه و گوشی‌های همراه مردم را در سراسر جهان رصد و حتی ثبت کنند.

حتی اسنودن به مزاح به یک مقام آلمانی که برای دیدارش به مسکو رفت، گفته بود که «آنها (آمریکا) نیازی به اطلاعات سرقت شده ندارند چرا که یک نسخه کامل از داده‌های دیجیتالی جهان را دارند.» امروز خود آمریکایی‌ها بزرگ‌ترین قربانی دستگاهی هستند که مدعی تأمین امنیت آنهاست.آنها می‌بینند اطلاعات خصوصی زندگی و حرفه‌ای‌شان در چشم برهم زدنی توسط NSA به یغما می‌رود و مهم‌تر از آن آبرویی است که بر باد می‌رود. مثل این است که شما در خانه‌ای بدون دیوار و بدون حریم جلوی چشم دیگران زندگی کنید. آش آنقدر شور می‌شود که مدیران شبکه‌های اجتماعی از جمله «مارک زاکربرگ» که نامش با فیس‌بوک در چهار گوشه جهان پیچیده است و به دولت اوباما کنایه می‌زند که شورش را درآورده‌اید.

غول‌های سازنده رایانه و گوشی‌های هوشمند هم در هفته‌ای که گذشت بنای اعتراض را گذاشتند که موج جاسوسی اخیر موسوم به «کوانتوم» که با نصب خودکار این بدافزار روی رایانه‌های جهان از طریق اینترنت آغاز می‌شود و بعد با شنود و ارسال اطلاعات آنها با سیگنال‌های رادیویی به مراکز پایش NSA کامل می‌شود، بازار فروش جهانی را خراب کرده است. تازه این شکوائیه شرکت‌هایی است که خود شریک جاسوسی‌های تلفنی، رایانه‌ای و اینترنتی آمریکا بوده‌اند، حال دریابید حال مردمی را که بخشی از مال و آبروی‌شان را بابت این متعلقات مدرنیته به گوگل و فیس‌بوک و اپل و اینتل باخته‌اند و بقیه‌اش را هم همراه حرمت خود به امثال اوباما.

«پل کریگ رابرتس» اقتصاددان شهیر آمریکایی و معاون وزارت خزانه‌داری دوران ریگان هفته پیش در مقاله‌ای نسبت به تبعات عیان شدن آن «چیز» نهان که داستانش را در ابتدا آوردیم، هشدار می‌دهد.او 2014 را سال فروپاشی اجتماعی در خود ایالات متحده می‌داند چراکه افشای جاسوسی‌های بی‌حد و مرز دولت آمریکا، وحشتی بی‌سابقه در میان توده‌ها پدید آورده. این بار دیگر عموسام نمی‌تواند مثل یک قرن گذشته انگشتش را به سمت دشمن حقیقی یا موهوم در آن‌سوی آب‌ها نشانه رود بلکه این خود حاکمیت آمریکاست که دشمن انگشت‌نمای مردمش شده است. رابرتس می‌نویسد: «آیا ما به همان جایی رسیدیم که اورول در کتاب 1984 توصیف کرده بود؟ می‌توان گفت در رابطه بافناوری نظارت، ما پا را بسیار فراتر از حتی تصورات اورول گذاشته‌ایم. در رابطه با مسؤولیت‌پذیری و پاسخگویی دولتی، ما مردم استثنایی و مهم آمریکا در شرایطی مانند شرایط توصیف شده در کتاب 1984 در حال زندگی هستیم. ادوار اسنودن در پیام خود به مناسبت سال نوی میلادی، به این نکته اشاره کرد که افراد متولد شده در قرن 21 هرگز چیزی تحت عنوان حریم خصوصی را تجربه نخواهند کرد». و بعد پیش‌بینی می‌کند: «در آمریکا امروز، افرادی که قدرت را در دست دارند، دیگر پاسخگو نیستند و مصون از هرگونه مجازاتند. این بدان معناست که شهروندان تبدیل به شیء و موجوداتی تحت سلطه شده‌اند و این حکایت از اضمحلال و فروپاشی اجتماعی دارد».

آیا دولتمرد پیشین آمریکایی در حال برپایی مقدمات دادگاهی اجتماعی علیه اوباما و شرکایش در اتاق پشتی کاخ سفید است؟به هر حال فریاد «دزد را بگیرید!» از همین حالا بلند شده است و اتفاقا در میان شاکیان جدید آمریکا، شرکای قدیم هم مثل خانم «آنگلا مرکل» صدر اعظم امروز آلمان و جاسوسه سابق سیا در آلمان غربی به چشم می‌خورد که نمی‌خواهند در گرداب افشاگری‌ها غرق شوند. او نه‌تنها لایحه ضدجاسوسی مشخصی علیه آمریکا و بریتانیا را به بوندستاگ فرستاده بلکه همراه همتای زن برزیلی خود دستورالعملی را به شورای امنیت سازمان ملل برده است. قطعا در آینده نزدیک شاهد واکنش‌هایی مشابه از سوی بریتانیا، فرانسه، ژاپن و کره خواهیم بود.

این چه آمریکایی است که نه شهروندش به حسابش می‌آورد نه شریکش؟اوباما که چیزی بیش از یک کارگزار برای حاکمیت پنهان آمریکا نیست، دیشب سعی کرد در سخنرانی‌اش درباره تغییرات در ساختار برنامه‌های آژانس امنیت ملی (NSA) یا همان «چیز»ی که حالا عیان شده است، به مردم آمریکا و لابد جهان تضمین بدهد اما حتی پیش از آغاز لاف‌های آقای پرزیدنت، دادگاه فدرال آمریکا طرح جدید اوباما برای مشروع ساختن جاسوسی‌ها را رد کرده بود. حال باید منتظر باشیم گردانندگان آمریکا در پیشگاه دادگاه بزرگ‌تری حاضر شوند؛ دادگاه وجدان‌های بیدار جهان! 

«غربت پیامبر در امت خود»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه خود پیرامون هفته وحدت به چاپ رساند:

برخلاف تبلیغات پرسر و صدائی که به مناسبت هفته وحدت به راه انداخته‌ایم، امت اسلامی این روزها دچار اختلاف و انشقاق شدید است. هر چند ما مسلمانان در تمام نقاط جهان از فرا رسیدن سالروز میلاد پیامبر اکرم شادمانی می‌کنیم، ولی واقعیت اینست که همه غمگین و نگران سرنوشت امت اسلامی هستیم. اگر جشن‌ها و شادمانی‌های این روزهای ما به معنای اینست که ما مسلمانان با اعمال و گفتارمان قلب پیامبر را شاد کرده‌ایم و بنای پیروزی از آن حضرت و عمل به قرآن کریم را داریم، چنین چیزی صحت ندارد بلکه باید اعتراف کنیم که پیامبر اسلام در میان امت خود، غریب و مهجور است.

این از عجایب روزگار است که پیامبری در سرتاسر جهان حدود دو میلیارد نفر پیرو داشته باشد ولی در میان آنها احساس غربت کند. چه کسی عامل پدید آمدن این واقعیت تلخ است؟ چرا امت اسلامی به چنین وضعیت نامطلوبی دچار شده؟ راه چاره چیست و چه کسانی باید برای حل این معضل قیام کنند؟امت اسلامی، در شرایط کنونی، بهترین سرزمین‌ها را در اختیار دارد، بیشترین ثروت‌های زیر زمینی متعلق به مسلمانان است، ملت‌های مسلمان از نیروی انسانی با استعداد، هوشمند و توانائی برخوردارند و امکانات و توانائی‌های جهان اسلام می‌تواند زمینه را برای تبدیل شدن ملت‌های مسلمان به قدرت برتر جهان فراهم سازد. با اینحال، اکنون جنگ و کشتار و آوارگی و فقر و تفرقه در میان مسلمانان حرف اول را می‌زنند. بسیاری از دولتمردان حاکم بر کشورهای اسلامی مهره‌هائی دردست قدرت‌های استعماری هستند. 

خشونت به نام اسلام و قتل و غارت همراه با فریاد "الله اکبر" توسط افراطیون مسلمان، چهره اسلام را به صورت وارونه در جهان معرفی می‌کند. ثروت‌های خدادادی کشورهای اسلامی هزینه انواع سلاح‌هائی می‌شود که دشمنان اسلام با قیمت‌های گزاف به مسلمانان می‌فروشند تا یکدیگر را بکشند و هر روز بنیه امت اسلامی را با پول خود مسلمانان ضعیف‌تر کنند. مفتی‌های زبان و قلم به مزد، پول می‌گیرند و طبق میل قدرت‌های استعماری فتوا می‌دهند و تخیلات کثیف و آلوده خود را به اسلام منتسب می‌کنند. رسانه‌های صهیونیستی و همپالگی‌های استعماری آنها هم این فتواها و صحنه‌های شرم آور خلق شده توسط افراطیون جاهل و متحجر را آلت دست یا جیره‌خوار قدرت‌های غربی هستند در بوق و کرنا می‌کنند و جلوی چشمان مردم سراسر جهان به نمایش می‌گذراند تا اسلام را آنگونه که خود می‌خواهند معرفی کنند و به تاخت و تازهای خود در کشورهای اسلامی ادامه دهند و خون مسلمان را هرچه بیشتر بمکند.

در آستانه هفته وحدت، چگونه می‌توان خبر کشف کمربند انفجاری بسته شده به کمر دختربچه 8 ساله مسلمانی را که برادر او آن کمربند را به او بسته بود تا خود را در میان جمع مسلمانان منفجر کند و جان آنان را بگیرد، توجیه کرد؟ چگونه می‌توان خبر فتوای کثیف آن مفتی وهابی که تجاوز به خواهر را برای تروریست‌های فعال در سوریه مجاز می‌داند و نام آن را "نکاح جهاد" می‌گذارد، را شنید و آرزوی مرگ نکرد؟ این اقدامات و تهمت‌های ننگ آور به اسلام را چگونه می‌توان تحمل کرد و در عین حال به مناسبت سالگرد میلاد پیامبر اکرم به جشن و پایکوبی پرداخت؟روشن است که همدستی دیکتاتورهای جهان عرب با مفتیان پول پرست در اجرای طرح‌های استعماری قدرت‌های غربی، این صحنه‌های ننگ آور را پدید آورده و این روزگار سیاه را برای امت اسلامی رقم زده است. بنابر این، ضرورتی ندارد وقت خود را برای جستجوی عاملان این خیانت تلف کنیم. آنچه مهم است پیدا کردن راهی برای مقابله با این توطئه و متوقف ساختن این خیانت بزرگ است.

توصیه‌های اخلاقی، شعارهای پرزرق و برق، مقالات تکراری و گردهمائی‌های خوش آب و رنگ، در طول ده‌ها سال نشان داده‌اند که کارائی ندارند و نمی‌توانند مشکلات امت اسلامی را حل کنند. تردیدی وجود ندارد که این اقدامات نیز در جای خود و به اندازه نیاز باید صورت بگیرند، اما چاره کار، اینها نیستند. اینها شاید به عنوان مسکن مفید باشند ولی بیماری را ریشه کن نمی‌کنند. اکنون این بیماری بقدری حاد شده است که غیر از عمل جراحی راهی برای معالجه آن وجود ندارد.به سران کشورها امیدی نیست. این واقعیت را تجربه طولانی قرون به اثبات رسانده است. به آنها فقط باید گفت: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!

از مردم عادی نیز کاری ساخته نیست. آنها دلسوخته اسلام و پاکباختگان پیامبرند که برای هر نوع فداکاری آمادگی دارند ولی نیروهای پراکنده‌ای هستند که تا متراکم نشوند و راهی پیش پای آنها گذاشته نشود، به فعلیت در نمی‌آیند.باقی می‌ماند گروه نخبگان که اگر از توصیه‌ها و شعارها و مقالات و گردهمائی‌ها عبور کنند و با برنامه‌ای عملی به راه بیافتند و تا به نتیجه نرسیده‌اند از پا ننشینند، این گروه کور به دست آنها باز خواهد شد و این عمل جراحی به دست آنها انجام خواهد گرفت و غده چرکین افراط و تحجر و روش‌های جاهلی را آنها ریشه کن خواهند کرد.نخبگان جهان اسلام، اعم از حوزوی و دانشگاهی ابتدا باید باور کنند که پیامبر در امت خود غریب است، سپس به قدرت خود اعتماد نمایند و باور کنند که اگر اراده کنند می‌توانند به این غربت دردناک پایان دهند و سرانجام وارد عمل شوند و تا به نتیجه قطعی نرسیدند از پای ننشینند.توده‌های مردم در سرتاسر جهان اسلام در انتظار چنین روزی هستند. آنها اگر اراده و جدیتی از نخبگان ببینند با تمام وجود به آنها خواهند پیوست و از هیچگونه فداکاری دریغ نخواهند کرد. آیا نخبگان به چنین اراده‌ای خواهند رسید؟ 

پویا جبل عاملی در مطلبی با عنوان«هدف بلندمدت سیاست پولی و چند نکته»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:

پیش از این بار‌ها در همین ستون ثبات قیمتی را هدف اصلی سیاست پولی عنوان کرده‌ایم. هدفی که قابل جایگزین با اهداف دیگر نیست و ابزار پولی نیز به جز این هدف را نمی‌تواند، محقق کند. به عبارت دیگر، ثبات قیمتی باید هدف و دغدغه بلندمدت نهاد پولی باشد، اما نکته اینجا است که در مقاطع زمانی کوتاه‌مدت این احتمال وجود دارد که به جز دغدغه اصلی و هدف بلندمدت، اهداف دیگری نیز سر برآورند. در اینجا بیشتر یک بحث کلی نظری را مطرح می‌کنیم و به بانک مرکزی خاصی اشاره نمی‌کنیم. این امر می‌تواند در بسیاری از اوقات روی دهد که در مقاطعی هدف‌های دیگری به غیر از هدف اصلی مطرح شوند، مثلا در یک مقطع به‌دلیل شوک‌های منفی طرف تقاضا، رشد اقتصادی آن چنان پایین آید که مقامات پولی را به واکنش وادارد. سوال اینجا است که نحوه برخورد سیاست‌گذار پولی با این اهداف کوتاه‌مدت باید چگونه باشد؟ 

شاه بیت واکنش مقامات پولی نسبت به دغدغه‌های کوتاه‌مدت باید این نکته باشد که این دغدغه‌ها نباید هدف اصلی و بلندمدت را تحت‌الشعاع قرار دهند و در صورتی که حرکت به سوی اهداف کوتاه‌مدت عملا رسیدن به هدف بلندمدت ثبات قیمتی را از بین ببرد، آن گاه بانک مرکزی از وظیفه خود قصور خواهد کرد. از این رواست که به نظر بسیاری از اقتصاددانان، اجرای سیاست‌های تسهیل مقداری که از سوی فدرال رزرو در طول دوران بهبود اقتصادی انجام شد، نشانه زیرپا گذاردن هدف بلندمدت نبود، زیرا فدرال رزرو توانست با اعتبار خود جلوی ایجاد تورمی را که می‌توانست در پی انجام این سیاست‌های انبساط پولی رخ دهد، بگیرد. در اینجا هدف کوتاه‌مدت فدرال‌رزرو جلوگیری از تعمیق رکود بود که بدون خدشه به هدف بلندمدت انجام شد.

این نوع سیاست‌گذاری، بهینه‌ترین واکنش بانک مرکزی به اهداف مختلف است، اما اگر اهداف کوتاه‌مدت به دغدغه‌ای بلندمدت تبدیل شوند یا وزن اهمیتی این اهداف برابر با ثبات قیمتی یا بیشتر از آن تعریف شود، بی‌تردید بانک مرکزی قادر به تحقق هدف اصلی خود نخواهد بود.  مساله دیگری که برای رسیدن به ثبات قیمتی مورد نیاز است، تعیین یک لنگر اسمی برای سیاست پولی است. لنگری که بتواند هرگاه سیاست پولی از هدفش دور شود، آن را بار دیگر به مسیر بازگرداند. اینکه لنگر، متغیر‌هایی چون نقدینگی، سطح قیمتی، تورم و... باشد، همچنان مورد بحث بزرگان اقتصاد پولی است، اما جالب آنجا است که سیاست پولی ما نیز لنگری دارد که به آن تحمیل شده و خود آن را انتخاب نکرده است: نرخ ارز.

البته به یک معنا نیز این لنگر می‌توانست کار کند و هدف ثبات قیمتی را محقق کند، آن هم به این شکل که سیاست‌گذار پولی برای عدم افزایش نرخ ارز، متمرکز بر تفاضل تورم داخلی و خارجی می‌شد و به این شکل لنگر نرخ ارز می‌توانست هدف بلندمدت را محقق کند، اما از بد روزگار دسترسی به منابع ارزی، عملا موجب شده تا افتراقی در سیاست‌گذاری بین بازار ارز و اقتصاد کلان رخ دهد، به گونه‌ای که در ایران برای مدت زمان طولانی‌تری می‌توان تورم داشت؛ اما با عرضه ارز، جلوی افزایش نرخ ارز را گرفت. از این رو، لنگر نرخ ارز ابدا کارآیی لازم را برای تحقق هدف ثبات قیمتی دارا نیست و بانک مرکزی باید به گونه‌ای از زیر بار این لنگر اجباری، شانه خالی کند.

روزنامه تهران امروز ستون یادداشت اول روزنامه خود را به مطلبی با عنوان««ژنو2» بدون ایران؟»نوشته شده توسط حسین رویوران اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

در شرایطی که در چند روز آینده قرار است نشست «ژنو2» برای حل بحران سوریه برگزار شود و طرف‌های درگیر در این بحران پشت‌میز مذاکره قرار گیرند هنوز از ایران برای حضور در این نشست دعوتی به عمل نیامده است و ظاهرا مخالفت آمریکا مهم‌ترین دلیل عدم دعوت از ایران برای حضور در این نشست است. در روزهای اخیر شاهد بودیم که محمدجواد ظریف وزیر امورخارجه به برخی کشورهای منطقه از جمله سوریه سفر کرد و طی آن حول مسائل مهم منطقه‌ای و جهانی با سران کشورهای منطقه به بحث و تبادل نظر پرداخت که یکی از این محورها حل مسئله سوریه بود. در این راستا وزیر امورخارجه کشورمان به همراه وزیرخارجه سوریه عازم روسیه شدند و طرفین نشست‌های سه‌جانبه‌ای داشتند که مهم‌ترین راه‌حلی که در این میان مطرح است بحث حضور ایران در نشست «ژنو 2» است. ایران به واسطه جایگاه مهم منطقه‌ای که دارد اهمیت حضور آن از سوی دبیرکل سازمان ملل، اخضر ابراهیمی نماینده ویژه سازمان ملل در حل بحران سوریه، روسیه و سایر قدرت‌های بین‌المللی مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. اما به واسطه مخالفت‌های آمریکا و تعیین پیش‌شرط تاکنون زمینه برای حضور ایران محقق نشده است. ایران اعلام کرده است که بدون پیش‌شرط در این نشست حضور پیدا خواهد کرد در شرایطی که آمریکا اعلام کرده ایران باید توافقات نشست «ژنو1» را بپذیرد. 

مسئله بحران سوریه سه سطح دارد:1 -بین دولت و مخالفان 2 -در سطح منطقه (ایران و عربستان) 3 -در سطح بین‌المللی (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین). با توجه به اینکه بحران سوریه در سه سطح جریان دارد و ایران نیز در سطح منطقه‌ای تاثیرگذار است، لذا حضور ایران می‌تواند در حل این بحران تاثیرگذار باشد. ایران همواره موضعی صلح‌طلبانه در ارتباط با بحران سوریه داشته است و همواره بر راه‌حل‌های سیاسی تاکید کرده است و از طرف‌های درگیر خواسته است که پشت‌میز مذاکره به حل مشکلات خود بپردازند. حق مردم سوریه برای تعیین سرنوشت خود امری بود که همواره از سوی ایران مطرح شده است.

ایران برخلاف برخی کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی از روز اول بحران که بر طبل جنگ می‌کوبیدند روی گفت‌وگو و مذاکره تاکید کرده است و ادامه تنش‌ها و درگیری‌ها در سوریه را برای منطقه خطرناک دانسته است. امری که امروز نیز شاهد آن هستیم و گروه‌ها و جریان‌های تکفیری و سلفی صلح و آرامش را در منطقه به خطر انداخته‌اند. دلیل دیگری که می‌تواند حضور ایران را مهم و تاثیرگذار جلوه دهد عدم ضمانت اجرایی توافقات احتمالی این نشست بدون حضور ایران خواهد بود. حضور ایران در این نشست می‌تواند پشتوانه محکمی باشد برای اجرای توافقات صورت گرفته. زیرا به واسطه دوستی ایران و دولت سوریه حضور ایران در این نشست به این معنی خواهد بود که دولت سوریه به تعهدات خود پایبند می‌ماند و ایران مانع از کارشکنی احتمالی دولت بشار اسد می‌شود. 

مطلبی که روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله روزنامه خود با عنوان«کلید روحانی باب میل چه گروهی می‌چرخد؟»و به قلم محمد علی وکیلی به چاپ رساند به شرح زیر است:

پس از آنکه تبِ برد و باخت در انتخابات خوابید و رجز خوانی‌های گروه‌های سیاسی برای مصادره روحانی فروکش کرد و فضای جامعه از شوک اولیه انتخابات به در آمد و مواضع دولت روحانی روشن و شفاف شد، حالا دیگر با نوعی واقع گرایی در قضاوت گروهها روبرو هستیم. هر چه پیش تر می‌رویم، مواضع این گروه ها، نسبت به دولت تدبیر و شخص دکتر روحانی واقعی تر و شفاف تر خود را به رخ می‌کشند. از همان روز نام نویسی دکتر روحانی، برای نامزدی ریاست جمهوری یازدهم، میان دو جریان سیاسی کشور، بر سر تعریف خاستگاه و تفسیر جایگاه او، کشمکش در گرفت. عده ای با تمسک به گذشت تشکیلاتی و مشی سیاسی ایشان او را در اردوگاه اصولگرایی تعریف می‌کردند. اینان عمدتاً جریان اصولگرا و برخی از تندروهای اصلاح طلب بودند. در مقابل گروهی هم با تمسک به عملکرد هشت سال اخیر دکتر روحانی، نزدیکی دیرینه اش به آیت الله هاشمی رفسنجانی و دبیری شورای عالی امنیت ملی در دولت خاتمی، وی را اصولگرای معرفتی و اصلاح طلبی سیاسی می‌نامیدند.

اینان همان حکمی را که پیرامون آقای هاشمی صادر می‌شود، در خصوص آقای روحانی هم صادر می‌کردند. به هر روی، با هر تحلیل و هر گذشته ای، دکتر روحانی با حمایت رهبران اصلاح طلب و به میدان آمدن بدنه اجتماعی اصلاح طلبان پیروز میدان رقابت یازدهم شد. آنچه او در این مدت به نمایش گذاشته است خلاف آن چیزی بود که پیش از این تصویر می‌شد. او نشان داد که از ظرفیت اصلاح طلبی بالایی برخوردار است. نوع نگاهش به حقوق شهروندی، تفسیر حقوقی اش از رابطه مردم و حاکمیت، همچنین معنایی که برای قدرت قایل است و عملکرد پنج ماهه اش، همه و همه نشان می‌دهند که روحانی آن شخصی نیست،که از یک سو افراطیون دست راستی می‌پنداشتند و از سوی دیگر، برخی ذوق زده‌ها پس از پیروزی تصور می‌کردند. روحانی خود از همان ابتدا می‌کوشید، تا در قالب گفتمان اعتدال، تصویری متفاوت و مستقل از خود ارائه دهد. او خود را نه متعلق به این و نه مقابلِ آن معرفی می‌کرد، بلکه با ظرفیت اعتدال، سقف قابلیت خود را در بالای جریانات مرسوم قرار داد. حال که آب‌ها از آسیاب افتاده، طمع‌ها فروکش کرده و قضاوت‌ها به واقعیت نزدیک تر شده، داوری راحت تر شده است. تا کنون سعی گروه‌ها بر تفسیرِ تبعی از روحانی و یا مصادر امتدادی او بود.

گروهی او را ذیل خود می‌دانستند و برخی خود را به او الصاق می‌کردند. اما واقعیت این است که جایگاه روحانی در ذیل یا متن گروه‌های کنونی قرار ندارد. عمل روحانی با مطالبات اصلاح طلبان بیشتر سازگار بوده است. البته منظور مطالبات حداکثری نیست؛ بلکه مطالباتی که با ظرفیت قانون اساسی جمهوری اسلامی سازگاراست و منطقِ کلام ریاست جمهوری را تشکیل می‌دهد و در بطن عملکردش نیز مستتر است. در نتیجه پیش بینی این که کدام گروه از روحانی عبور خواهد کرد و پدال گاز کدامین گروه برای پیشی گرفتن از روحانی تحت فشار است، علی رغم تشخیص فعلی گروه ها، نیازمند زمان بیشتری است. بی شک روحانی همچنان پا در پوسته اعتدال دارد و کلیدش به رنگ اعتدال است. این کلید باب میل افراطیون نیست. 

اصولگرایان همه جانبه نگر و واقع گرا بنای عدول نخواهند داشت. چرا که می‌دانند عبور از روحانی ممکن است آنان را به سراب تندروها بکشاند. آنان هراس تکرار تجربه هشت سال گذشته را دارند. ولی گروههای افراطی اصولگرا، پیش آهنگان و پیش قراولان چنین رقابتی خواهند بود. پدال گاز هم اکنون در مجلس شورای اسلامی و در برخی نهاد ها، تحت فشار قرار گرفته است؛ در برخی از تریبون‌های نماز جمعه نیز بر آن تأکید و تصریح می‌شود. اما رهبران اصلاح طلبان و بدنه اجتماعی آنان تاکنون از عملکرد روحانی راضی بوده و به آینده امیدوارند. آنان، همچنان چشم انتظارِ رونمایی از ظرفیت‌های اصلاح طلبی روحانی هستند و دلیلی برای میدان دادن به تئوری‌های منسوخ شد دوران هوس‌های سیاسی و توهم زدگی رمانتیک نمی‌بینند.

 

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن