دیدبان

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه

دیدبانمحمد ایمانی در مطلبی که با عنوان«نقشه راه ما می‌توانیم»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهانبه چاپ رساند اینگونه نوشت:


«ما می‌توانیم» منطق سهل و ممتنعی است، ممتنع است به اعتبار این که اقوام و ملت‌های زیادی- بلکه همه ملت‌ها و کشورها- دوست داشته‌اند رؤیاها و آرزوها و آرمان‌های خود را در عالم واقع متبلور کنند اما خیلی از آنها نتوانستند و  آنجا که کار به موانع و مزاحمت‌ها به‌ویژه از سوی حریفان گردن‌کلفت جهانی کشید، کم آوردند و عطای ما می‌توانیم را به لقایش بخشیدند.  برگشتند و سر جای خود نشستند و تازه توهم به سرشان افتاد که واقع‌گرا شده‌اند و واقعیت این است که «ما نمی‌توانیم»! از انقلابی‌های فتح و ساف نظیر یاسر عرفات بگیرید تا نام‌جویان اقتدارطلب در وسعت فاصله آلمان تا ژاپن که سودای سیادت بر جهان را داشتند اما امروز به انحای مختلف از سوی ابرقدرت‌ها تحقیر می‌شوند و نمی‌توانند حتی صدا به اعتراض بلند کنند. درباره شنود مکالمات صدراعظم آلمان از سوی سازمان سیا گفته شد که خیلی به خانم مرکل توهین شده و او از دوستان آمریکایی خود به‌شدت دلسرد شده اما چه‌قدر توانستند اعتراض کنند؟ یا مثلا ژاپن امروز به هنگام دست‌درازی نظامیان آمریکایی به شهروندان این کشور چه‌قدر می‌تواند معترض باشد.

«ما می‌توانیم» اگر از سر هیجان و بدون تدارک  لوازم آن بود، یا از ابتدا موهوم است و یا گوینده آن در میانه راه جا می‌زند. با این همه، «ما می‌توانیم» شعار سهل و ممکنی است اگر که روی اصول و مبتنی بر چینش ارکان و علل آن باشد. در این میان باید بررسی کرد که چرا در طول تاریخ، مسلمین دلگرم به نصرت الهی، در برخی مقاطع ناکام شدند و نوار پیروزی‌های آنها از هم گسیخت؟ یا این‌گونه بپرسیم که ارکان منطق «ما می‌توانیم» کدام است و با کدام لوازم، این گفتمان در عالم واقع- به شهادت واقعیت‌های متواتر- کارگر می‌شود و معجزه می‌کند؟ به نظر می‌رسد مجاهدت از سر بصیرت، علت موجده و مبقیه در تحقق آرمان «ما می‌توانیم» است. در حقیقت، تقارن شعار «ما می‌توانیم» و «وعده نصرت الهی» مستلزم شرایطی است که باید به عنوان ‌کلید اصلی همه مشکلات و چالش‌ها، همواره دغدغه فکر و ذهن سیاستمداران، روشنفکران، و صاحبان رسانه و منبر و تریبون باشد. یک مسئله مهم در این میان این است که پیروزی کی و چگونه ممکن است؟ 

در همین زمینه رهبر معظم انقلاب مرداد سال 1381 در دیدار با جمعی از دست‌اندرکاران روزنامه کیهان فرمودند «ما خلاف جریان حرکت نمی‌کنیم. اساسا دین خدا بر طبق جریان آفرینش است. سنت الله التی قدخلت من قبل. سنت الهی بر همین است. ولو قاتلکم الذین کفروا لَوَلّوا الادبار ثم لایجدون ولیّاً و لا نصیراً. کفار اگر در قضیه حدیبیه با شما مبارزه و مقاتله می‌کردند، آنها شکست می‌خوردند. دنبال این می‌گوید سنت‌الله التی قدخلت من قبل و لن تجد لسنّهًْ‌الله تبدیلاً. یعنی این سنت است. حالا چی سنت است؟ هر جا که جنگ بین حق و باطل باشد، سنت این است که حق پیروز بشود؟ نه! در جنگ احد که آنها شکست خوردند، در جای دیگر مثل حُنین و اینجا این جور شد... سنت خدا این است که حق وقتی بر ارکان خودش، ارکان صحیح خودش، قرار می‌گیرد، حتما باید پیروز بشود بدون تردید. خب! البته یک جاهایی در طول تاریخ بوده که حق بوده، بر ارکان خودش قرار نداشته. من مکرر می‌گویم مجاهدت وقتی که همراه با حق نباشد، حق پیروز نمی‌شود. اگر مجاهدت همراه با حق باشد، حق پیروز می‌شود. مجاهدت همان ترتیب ارکان صحیح است، مجاهدت همه‌جانبه... ما داریم بر طبق این جریان حرکت می‌کنیم... این نظام، مثل کوه در برابر قدرت‌ها ایستاده، این چیز کمی نیست».

ترجمه مجاهدت به «ترتیب صحیح ارکان» تعبیر بدیع و کم‌نظیری است. مقتدای انقلاب 2 بار ظرف یک هفته اخیر به تبیین بیشتر مفهوم جهاد و مجاهدت پرداختند. ایشان روز گذشته در دیدار شهردار و اعضای شورای شهر تهران خاطرنشان کردند «اگر مدیریت جهادی یا همان کار و تلاش با نیت الهی و مبتنی بر علم و درایت حاکم باشد، مشکلات کشور در شرایط کنونی فشارهای خباثت‌آمیز قدرت‌های جهانی و شرایط دیگر قابل حل است و کشور حرکت رو به جلو را ادامه خواهد داد». حضرت آیت‌الله‌العظمی  خامنه‌ای در دیدار علما و مردم شریف قم به مناسبت حماسه 19 دی نیز به تبیین مضمون آیه «و کان حقاً علینا نصرالمؤمنین» پرداختند که خداوند براساس آن یاری و نصرت مؤمنان را تعهد کرده و برعهده گرفته است. «مردم قم فکر می‌کردند 19 دی  منشأ این تحول عظیم زنجیره‌ مبارزات بشود و کار را تمام کند؟... اما «وکان حقاً علینا نصرالمؤمنین». عامل پیروزی این است. تا یک جماعتی- در یک مقیاس بزرگ، یک ملتی- ایمان درست داشته باشد و این ایمان راسخ باشد و این ایمان با بصیرت هم همراه باشد و این ایمان و بصیرت با عمل و اقدام همراه باشد؛ اینها وقتی روی هم گذاشته شد، نصرت قطعی است. آنجایی که شما می‌بینید مؤمنینی هستند و نصرت پیدا نمی‌کنند، به خاطر این است که یا ایمان ضعیف است، یا ایمان غلط است- ایمان به چیزی است که نباید به آن مؤمن بود- یا ایمان همراه با بصیرت نسبت به مسائل جهان و مسائل حول و حوش خودشان نیست... اینهایی که پیروز نمی‌شوند یکی از اینها را ندارند؛ یا ایمان نیست، یا ایمان درست نیست، یا استقامت نیست، یا بصیرت نیست؛ در نیمه راه بار را زمین گذاشته‌اند؛ طبعا به نتیجه نمی‌رسد».

دقت در مجموعه بیانات ولی‌امر مسلمین نشان می‌دهد ایشان در دیدار با نوع مخاطبان- از مردم عادی، تا دانشوران و فناوران و سیاستمداران و دیپلمات‌ها- به اهمیت کلید واژه مجاهدت و آسیب‌شناسی مسئله بی‌ارادگی و ضعف استقامت پرداخته‌اند. ایشان تیرماه 1386 در بازدید از پژوهشکده رویان وابسته به جهاد دانشگاهی ضمن تبیین دیگری از موضوع جهاد و مجاهدت و نسبت آن با مواجهه با دشمن یادآور شدند «مجموعه، مجموعه علمی است اما در چه جهتی باشد تا جهاد باشد؟ این مهم است. نگاه کنید ببینید برای کشور شما، برای انقلاب شما، برای اهدافی که این انقلاب ترسیم کرده، کدام دشمن عنود در کمین نشسته و شما باید با آن مبارزه کنید؟ کارتان در این صراط که شد، می‌شود جهاد. بنابراین اگر دنبال علمی بگردید که این علم، دشمنان آن اهداف را نه ‌فقط ناراضی نمی‌کند، خرسند هم می‌کند، این جهاد نیست. فرض کنیم جهاد دانشگاهی یا فلان مؤسسه مربوط به جهاد دانشگاهی بگوید در سال صد یا پانصد مقاله از من در ISI منتشر شد؛ این ملاک نیست. این مقاله در چه جهت بود؟ به چه درد شما خورد؟... کار جهادی باید هدفمند، درست متوجه آرمان‌ها و هوشمندانه و عاقلانه و دشمن‌شکن باشد».

ایشان در ادامه همین بیانات فرمودند «سعی کنید هویت جهاد تغییر نکند... این طبیعی نیست که ما بگوییم یک راهی را حرکت کنیم برویم، گاهی هم با شور و خیلی با هیجان، بعد از یک نقطه، ناگهان زاویه بزنیم! بعد این زاویه‌ها این‌قدر ادامه پیدا کند که تبدیل شود به عکس! این به هیچ‌وجه طبیعی نیست. بعضی‌ها توجیه می‌کنند خوب آقا! اول انقلاب، اول انقلاب بود، حالا زمان اثر گذاشته، ما عوض شدیم! نه‌خیر، زمان بر روی عنصرهای ضعیف و بی‌ریشه و اعتقادهای واهی و مبتنی بر احساس محض اثر می‌گذارد یا زمان با همراهی طمع‌ها و هوس‌ها اثر می‌گذارد. ان‌الذین تولّوا منکم یوم‌التقی الجمعان انّما استزلّهم الشیطان ببعض ما کسبوا. قرآن می‌گوید آنهایی که در جنگ احد برگشتند، طاقت نیاوردند بایستند، این لغزش اینها به خاطر آن کاری است که قبلا کردند. ما وقتی روح را نساختیم، خودمان را محکم نکردیم، معلوم است هر مُماسی روی آن اثر می‌گذارد؛ یکی، دوتا، سه‌تا، ناگهان می‌بینید که شکلش عوض شد اما وقتی که مثل فولاد آب‌دیده، محکم و استوار و بر مبنای تفکر درست و منطق صحیح، هویت دینی و انقلابی انسان شکل گرفت، هر چه زمان بگذرد، این هویت روشن‌تر، واضح‌تر، جذاب‌تر، مستحکم‌تر می‌شود. آدم‌ها این جورند، نهادها هم این جورند. نگذارید این نهاد تبدیل شود به یک هویت دیگر، هویت غیردینی، غیرانقلابی».

ایشان همچنین 23 خرداد 1390در تبیین همین لغزش‌ها و فروپاشی‌ درونی برخی از چهره‌های سابقا انقلابی خطاب به اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرمودند «عمل بد، به عدم استقامت در میدان منتهی می‌شود. عمل بد به تغییر باورها منتهی می‌شود... ما تعجب می‌کنیم  گاهی اوقات وقتی می‌بینیم عقاید افراد دگرگونی پیدا می‌کند. حالا به عامه مردم و به متن جامعه کاری ندارم؛ انسان گاهی روی نخبگان نگاه می‌کند، وقتی یک خرده تفحص می‌کند، می‌بیند که این مربوط می‌شود به همین آیه شریفه انّما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا. یک پوسیدگی در دندان به وجود می‌آید، به آن نمی‌رسیم، یک وقت می‌بینیم زیر یک چیز سختی دندان شکست؛ می‌فهمیم ظاهر خوبی داشته اما پوک بوده. انسان یک شکستگی‌های این جوری را مشاهده می‌کند».

کم نیستند مردمان و امت‌های مؤمن که لگدکوب جباران شدند و وعده حمایت الهی شامل آنان نشد. چرا؟ پاسخ این پرسش مهم را حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هفتم دی‌ماه 1390 در دیدار سفیران جمهوری اسلامی تبیین کرده‌اند. «به خدای متعال باید حسن‌ظن داشته باشیم. خداوند متعال ملامت می‌کند آن کسانی را که به او حُسن‌ظن ندارند؛ سوءظن به خدا دارند. سوءظن به خدا این است که انسان خیال کند این که فرموده است ولینصرنّ‌الله من ینصره، خلاف واقع است... آن وقت خدای متعال می‌فرماید و یعذب المنافقین و المنافقات والمشرکین و المشرکات الظّانین بالله ظنّ‌السّوء...[این که فرموده] ان‌الله یدافع عن‌الذین آمنوا، خب خیلی از مؤمنین در دنیا هستند که خدا از آنها دفاع نکرده، مؤمنینی که زیر لگد مستکبرین دارند له می‌شوند. چرا؟ این به خاطر این است که به سنت‌های دیگر الهی عمل نشده است. حرکت نشده، قیام نشده، اقدام نشده. بنابراین مجاهدت لازم است، تلاش لازم است. یک ملتی اگر مؤمن به خدا بود، اما تلاش و مجاهدت نکرد، البته لگدمال می‌شود؛ آن یدافع عن‌الذین آمنوا دیگر اینجا نمی‌گیرد... این است که باید حرکت کرد، اقدام کرد، تصمیم گرفت. این همان مبارزه مقدسی است که یک مؤمن عمل خود را وقف آن می‌کند. خب نقطه مقابلش هم میل به راحت‌طلبی است. مبارزه دردسر دارد، شکی نیست. هر حرکت دشواری در راه هر آرمان بلندی، نفس راحت‌طلب عافیت‌جوی انسان را می‌آزارد. انسان میل به راحت‌طلبی دارد. اگر بر این میل فائق آمدیم، اگر توانستیم همت خود را، نیروی خود را در راه این آرمان بسیج کنیم، البته سختی‌هایی دارد اما رسیدن به قله و موفقیت را هم دارد».

مطلبی که روزنامه تهران امروز در ستون سرمقاله روزنامه روز سه شنبه خود به چاپ رساند مطلبی است با عنوان«منشور حرکت مدیریت شهری » که توسط مرتضی طلایی به رشته تحریر در آمد:

رهنمودهای مقام معظم رهبری در دیدار دیروزشان با اعضای شورای شهر، شهردار و مسئولان شهرداری تهران منشور حرکت دوره چهارم شورای اسلامی شهر تهران و شهرداری خواهد بود. این دیدار یک رویداد مبارک برای مدیریت شهری و زمینه‌ساز حرکت پرنشاط‌تر خدمت‌گزاران مردم در شهرداری و شورای اسلامی شهر است. بدون شک اعضای شورا و مدیران شهری از این پس با روحیه بالا و نگاه جدی به افق‌های روشن ترسیم شده از سوی رهبر معظم انقلاب، خدمت به مردم را سرلوحه کار خود قرار خواهند داد.

در بیانات رهبر معظم انقلاب نکات دقیق و مهمی وجود داشت که از جمله می‌توان به تاکید ایشان بر لزوم اهتمام ویژه به معماری ساخت‌وسازها در تهران به‌منظور ایجاد فضای سبک زندگی اسلامی اشاره کرد. موضوع سبک زندگی اسلامی و پیوند ناگسستنی این موضوع با معماری و ساخت‌وسازها در کلانشهری هم چون تهران، نیازمند ترسیم الگویی مناسب از سوی اعضای شورا و مدیران شهری است. تاکید رهبر معظم انقلاب بر این موضوع نشان می‌دهد که اعضای شورا و نیز شهرداری تهران می‌بایستی به فکر تدوین الگویی برای ساخت‌وساز و معماری‌ها در شهر تهران متناسب با الگوی معماری اسلامی باشند که امیدوارم این موضوع هر چه زودتر در دستور کار قرار بگیرد.

از دیگر دغدغه‌های مطرح شده از سوی ایشان می‌توان به مسائلی نظیر حمل‌ونقل و تراکم جمعیت، آلودگی هوا، معماری و نمای شهر، توجه به محتوای ارائه شده در مراکز فرهنگی، مراقبت از ریخت و پاش‌ها و تقویت روحیه درستکاری و امانتداری و جلوگیری از ساخت‌وساز در ارتفاعات و از بین رفتن منابع ملی اشاره کرد. اشاراتی که خود خلاصه‌ای از مشکلات مبتلا به کلانشهر تهران است و باز هم می‌طلبد نمایندگان مردم در شورای شهر و مدیران شهری با توجه ویژه به موضوعات طرح‌شده، از همین امروز تلاش مضاعف خود را برای بهبود وضعیت آغاز کنند. اگر مواردی که در بیانات رهبر معظم انقلاب مورد اشاره قرار گرفت مبنای تحرک شورا و شهرداری برای تدوین برنامه‌ای باشد که طبق این برنامه مشکلات مورد اشاره را رفع کرد، می‌توان گفت الگوسازی از تهران برای سایر شهرهای کشور در حد اعلی محقق می‌شود. موضوعی که اتفاقا در بیانات رهبر معظم انقلاب هم مورد اشاره قرار گرفت و ایشان بر الگو بودن تهران برای سایر شهرهای کشور تاکید کردند.

بحث رابطه دولت و مدیریت شهری هم مسئله مهمی بود که در این خصوص مقام معظم رهبری موضوع تعامل دولت و شهرداری را «توصیه همیشگی» خود برشمردند. 

اینکه بنا به فرمایش رهبر انقلاب متاسفانه در برخی برهه‌ها، به این توصیه عمل نشده و سبب بروز مشکلاتی شده، موضوعی است که مدیران شهری و اعضای شورا بایستی با آسیب‌شناسی درست، نسبت به آن توجه ویژه داشته و دولت و شهرداری تلاش کنند زمینه‌های همکاری و تعامل روز به روز بیشتر شود.اما یکی از مهم‌ترین مواردی که از سوی رهبر معظم انقلاب مورد تاکید چند باره قرار گرفت، اهمیت اداره شهر و کشور با رویکرد مدیریت جهادی بود.

بیانات رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه رمز موفقیت‌های شهرداری تهران «مدیریت جهادی» است خود یک فرصت بی‌نظیر برای استمرار این تفکر از سوی شهرداری تهران برای خدمت به مردم است. استمرار روحیه جهادی و کار و تلاش با نیت‌الهی و مبتنی بر علم و درایت به منظور حل مشکلات، فرصت مغتنمی است که امروز نصیب مدیران شهری شده و باید همه تلاش کنند این روحیه جهادی روز به روز افزایش یابد.در باب این توصیه رهبر معظم انقلاب به شورای اسلامی شهر تهران که «علاوه بر نظارت و هدایت شهرداری، از آن حمایت هم بکند و کارها براساس تفاهم، برادری و داشتن وظیفه مشترک به پیش رود» موضوعی است که بایستی از سوی بنده و همکارانم در شورا به خوبی مورد توجه قرار گیرد. امیدوارم رهنمودهای مقام معظم رهبری در دیدار دیروز که ترسیم‌کننده افق و منشور حرکت دوره چهارم شورای اسلامی شهر تهران خواهد بود با پیگیری، ممارست و تلاش مجدانه اعضای شورا در کنار فعالیت مدیران شهری روز به روز به عینیت بیشتری در شهر برسد. 


علی سبزواری در مطلبی که با عنوان«هزار توی مافیای نفتی»در ستون یادداشت روز،روزنامهوطن امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:

انتشار اخبار پیرامون یک پرونده فساد نفتی هر چند در ایران با محدودیت‌هایی همراه است اما در روز‌های گذشته به خبر مهم مشهورترین رسانه‌های جهان تبدیل شد؛ از ناپدید‌شدن عباس یزدان‌پناه‌یزدی، مالک شرکت کاغذی هورتون در لندن و کارگزار آقازاده‌ای به نام جونیور در زمان امضای قراردادهای نفتی مهمی چون استات‌اویل و کرسنت و توتال گرفته تا اینکه سیامک نمازی(1) دلال مشهور نفتی ایرانی به سمت مدیریت برنامه‌ریزی استراتژیک شرکت کرسنت پترولیوم دوبی منصوب شده است. خانواده نمازی در دوره سازندگی و اصلاحات میزبان بزرگ‌ترین شرکت‌های نفتی جهان در ایران بودند. شرکت‌های وابسته به آنها از جمله آتیه بهار در بزرگ‌ترین قراردادهای نفتی آن زمان کشور به نحوی حضور داشتند. قول مشهور غیرمستندی وجود دارد که آتیه بهار توسط شرکت نفتی شل اداره می‌شود اما حقیقتا در ترویج این شایعه اغراق شده است. آتیه بهار یک مجموعه نفتی کارچاق‌کن بین‌المللی است. در بررسی مدیران سابق و فعلی آتیه به اسامی قابل توجه زیادی بر می‌خوریم. علیرضا امیدوار، قائم‌مقام شل در ایران سال‌ها با باقر نمازی، بزرگ‌خاندان نمازی‌ها در مجموعه آتیه‌گروپ و تشکیلات سازمان‌های مردم‌نهاد غیردولتی (NGOs) مشغول به کار بوده است. علی قزلباش که اکنون از مدیران برجسته شرکت نفت و گاز هیدرو استات‌اویل نروژ به شمار می‌رود پیش از این در سال‌های 2006- 2003 مدیر آتیه بهار بوده است! حتی تریتا پارسی، مدیر تشکیلات دلالی روابط ایران و آمریکا که توسط شورای روابط خارجی آمریکا با پول مجموعه‌ای از شرکت‌های نفتی و غیرنفتی ناراضی از تحریم فعالیت می‌کند پیش از این در آتیه بهار سابقه فعالیت داشته است. در واقع پارسی، نایاک را نیز با تلاش برادرانه سیامک نمازی و برخی دیپلمات‌های ایرانی گرفتار در نقشه‌های آمریکایی- اسرائیلی به مدیریت برژینسکی و با کمک مستقیم گری سیک پایه‌گذاری کرد. 

سیامک نمازی تا 3 ماه پیش از این مدیر شرکت نفت و گاز ACG دوبی بود. رئیس این شرکت فردی به نام هاتف حائری است که خود مالک شرکت پتروگاز پارسا و شرکت مشاوره ایدام در حوزه نفت و گاز است. ایدام شعبه ایرانی شرکت ICG فرانسه خود مدت‌ها از مدیریت علی اره‌چی سود می‌برده است. اره‌چی نیز سال‌ها در گروه آتیه مدیر بوده است! علاوه بر آن حائری، عضو هیات مدیره شرکت قطران ساوه و از اعضای کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بین‌المللی نیز هست. بزرگ‌ترین شریک و سهامدار شرکت ACG دوبی شرکت استخراج نفت و گاز فرانسوی SCHLUMBERGER است که مدیریت آن برعهده رامین لاکانی است. لاکانی کار خود را به عنوان مهندس نفت از شرکت اگزون‌موبیل برادران راکفلر در سال 1990 آغاز کرد و سپس تبدیل به مدیر حوزه اقتصاد و برنامه‌ریزی شرکت نفت و گاز شل در ایران شد. لاکانی هم‌اکنون مدیر منطقه‌ای شرکت نفتی هالیبرتون است و از دوره مدیریت شل در ایران تاکنون از روابط گرم و صمیمانه‌ای با سیامک نمازی و آتیه‌گروپ برخوردار است. نمازی علاوه بر همه ارتباطات ایرانی و جهانی ذکر شده برادر همسر بیژن خواجه‌پور نیز هست. خواجه‌پور و همسرش پری نمازی خود از موسسان و مدیران گروه آتیه محسوب می‌شوند که هم‌اکنون مجموعه شرکت‌های آنها به طور همزمان میزبان همه بانک‌ها، شرکت‌های نفتی ایرانی و بین‌المللی، همه اپراتورهای مخابراتی فعال کشور و بسیاری از ادارات و شرکت‌های دولتی ایرانی هستند. علاوه بر آن مدیریت، گزینش و آموزش قریب به اتفاق شرکت‌های خارجی سرمایه‌گذار در ایران برعهده شرکت‌های گروه آتیه است! حال تصور کنید شرکتی که محوطه دسترسی آن از اطلاعات پیامک‌های اپراتورهای مخابرات گرفته تا مجموعه داده‌های بانکی کشور را شامل می‌شود و در عین حال مدیریت سازمان‌های مردم‌نهاد کل کشور را به واسطه همکاری مستقیم با برنامه عمران سازمان ملل برعهده دارد از چه قدرتی در کشور برخوردار است! به این لیست بلندبالا مجموعه شرکت‌های نفتی بیژن خواجه‌پور شامل دوران انرژی، آذر انرژی، قشم انرژی و نارکنگان را اضافه کنید! 

در همه این شرکت‌ها خواجه‌پور مدیرعامل یا عضو رسمی هیات مدیره است! جالب توجه است که همین بیژن خواجه‌پور خویی– عضو اتاق بازرگانی ایران و انگلیس- در تیرماه 1388 هنگام بازگشت از لندن در فرودگاه دستگیر شد اما به واسطه نفوذ مجموعه‌ای از مقامات داخلی و خارجی به‌رغم محاکمه در دادگاه فتنه به فاصله 4 ماه آزاد شد و برای همیشه همراه خانواده نمازی ساکن ژنو شد! 

کل این ماجرا نشان از نفوذ بسیار زیاد نمازی‌ها در کشور دارد. به نظر می‌رسد کرسنت پترولیوم پس از ارجاع پرونده قرارداد گازی با ایران به دادگاه بین‌المللی با استخدام سیامک نمازی در نقش مدیری باتجربه و دارای ارتباطات گسترده در تشکیلات فعلی وزارت نفت و دولت ایران به دنبال مصالحه با طرف ایرانی است. کرسنت پترولیوم پیش از این در سال 1385 به برخی مدیران وزارت نفت سینی الماس تعارف کرده بود پس قطعا از پیشنهاد رشوه برای دستیابی به معامله تقریبا رایگان گاز ایران و خانواده سلطنتی امارات ابایی ندارد. انتساب سیامک نمازی علاوه بر هوشیاری مقامات اماراتی در چینش یک مهره معتبر دلالی بر سر میز مصالحه آینده با مدیران ایرانی نشان از قدرت گرفتن مجدد نمازی‌ها در صنعت نفت ایران نیز دارد. آیا دوباره باید منتظر سر برآوردن پرونده‌هایی چون استات اویل و توتال و کرسنت باشیم؟ آیا دوباره قرار است بازی مبارزه با فساد را به نروژ و آمریکا و کانادا ببازیم؟ قطعا باعث افتخار نیست که رشوه‌دهندگان در خانه مجازات شدند و رشوه‌گیران کماکان در آسمان نفت و گاز ایران می‌درخشند! یک‌درصدی‌های نظام سرمایه‌داری در ایران پادشاهی می‌کنند و ما کماکان برای موفقیت جنبش ضد وال‌استریت دعا می‌کنیم! 

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«تعمیق آزادی قلم در جامعه»در ستون سرمقاله خود به قلم دکتر بهزاد حمیدیه به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

روزنامه شرق دیروز عکس صفحه اول خود را اختصاص به دیدار آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با انجمن موسوم به دفاع از آزادی مطبوعات داد.
آقای هاشمی رفسنجانی در این دیدار گفت:

- تلاش برای بی‌خبر گذاشتن مردم، بیهوده است.
- هیچ سدی نمی‌تواند در دنیا جلوی آگاهی مردم را بگیرد.
- با زور و فشار نمی‌توانیم عقل کسی را هدایت کنیم.
- هیچ کس با زور، مومن نمی‌شود.
- کسانی که از بیان حقایق می‌ترسند از سانسور در رسانه استفاده می‌کنند.(1)

نمی‌دانم مخاطب آیت الله هاشمی در این دیدار کیست؟ او در مذمت چه کسی و کسانی سخن می گوید؟ چه کسانی در جامعه ما تلاش می‌کنند مردم را بی‌خبر نگه دارند؟ چه کسانی در کشور جلوی آگاهی مردم را گرفته‌اند؟
چه کسانی می‌خواهند با زور و فشار، عقل مردم را هدایت کنند یا آنان را مومن کنند؟
چه کسانی از بیان حقایق می‌ترسند؟

همین چند روز پیش در معاونت مطبوعاتی جلسه داشتیم. در آنجا گفته شد؛ «اکنون 200 روزنامه سراسری و 48 خبرگزاری در کشور مجوز دارند و فعال هستند، در حالی که در آمریکا 22 روزنامه سراسری و 2 خبرگزاری وجود دارد. اکنون 6000 نشریه در کشور مجوز دارند که سه هزار نشریه چاپ می‌شود.» نمی‌خواهم بگویم این تعداد نشانه آن است که کسی وجود ندارد جلوی آگاهی مردم را بگیرد یا عقل کسی را هدایت کند! اما در مظلومیت نظام همین بس که گفته شود در ایران آزادی بیان و قلم نیست و ایران بزرگ‌ترین زندان خبرنگاران است! اما شمار و تعدد انتشار رسانه های مکتوب آن تنه به تنه کشورهای پیشرفته می زند.

یک دهه پیش جماعتی رو سیاه در همین مطبوعات کشور قلم می‌زدند، اما همه آنها رفتند در رادیو آمریکا، بی‌بی‌سی، رادیو زمانه و رسانه‌های اروپایی و آمریکایی استخدام شدند. مردم و نظام به آنها گفتند اگر برای آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها کار می کنید دلیلی ندارد در رسانه‌های دیداری و شنیداری و مکتوب ایران کار کنید. آنها هم صادقانه پذیرفته‌اند و رفته‌اند همانجایی کار می‌کنند که قبلا «پناهنده فکری» بودند.

چه خوب بود آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار با انجمن دفاع از آزادی مطبوعات موضع خود را در برابر این جماعت رو سیاه مشخص می‌کردند که بالاخره «با آنها» هستند یا «بر آنها»؟ چون همین اشرار مطبوعاتی بودند که نظام را به «سانسور» و «تلاش برای بی‌خبر گذاشتن مردم» متهم می‌کردند.

آنها بودند که به کفر، الحاد و نفاق خود اعتراف داشتند و با اعتراض به نظام می‌گفتند «شما نمی‌توانید با زور کسی را مومن کنید.» مردم و نظام هم به آنها می‌گفتند، نمی‌خواهیم کسی را با زور مومن کنیم.

فقط می‌گوییم، شما اگر به نظام اعتقاد ندارید در مطبوعات خود اهانت نکنید، دروغ نگویید و تهمت و افترا نزنید و حریم آزادی مردم را که در قانون مطبوعات آمده رعایت کنید. آنها بی‌پروا می‌گفتند ما قانون مطبوعات را قبول نداریم. بعد رفتند دنبال اهانت به مقدسات مردم و تهمت زدن به نظام و مسئولین  و برپایی فتنه سال 78 و 88.

شد آنچه نباید می‌شد! یک دفعه مردم چشم باز کردند دیدند وزیر ارشاد دوران اصلاحات با جمعی مطبوعاتچی خود باخته در رسانه
بی بی سی سخن می‌گویند.

اعضای محترم انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در دیدار با آیت الله هاشمی به روایت شرق دیروز از «تعمیق آزادی قلم در جامعه» سخن گفتند.حال ببینیم این انجمن دفاع از آزادی  مطبوعات چه کسانی هستند و سابقه آنها در دفاع ازآزادی قلم در کشور چیست؟

یکی از اعضای محترم این  انجمن، خانم فریبا داوودی مهاجر است که با فتنه 88 از کشور گریخت و در یک برنامه تلویزیونی در رادیو فردا رسما کشف حجاب کرد و پناهندگی فکری و سیاسی خود را به دشمن‌ترین دشمنان این مردم نشان داد. از دیگر اعضای محترم این انجمن، محسن کدیور و حسن یوسفی اشکوری هستند که به حکم دادگاه انقلاب خلع لباس ‌شدند و سوابق معاندت آنها با مردم و نظام و آموزه‌های دینی امام خمینی (ره) بر کسی پوشیده نیست.از دیگر اعضای محترم این انجمن، مرتضی کاظمیان و علی اکبر موسوی خوئینی‌ می‌باشند که مدتهاست به خارج گریخته، ننگ پناهندگی را پذیرفته و در کشورهای اروپایی و آمریکایی مشغول سیر و سلوک سیاسی هستند.
برخی دیگر از اعضای محترم این انجمن که در ایران هستند و در همین عکس که در روزنامه شرق به همراه آیت الله هاشمی رفسنجانی انداخته‌اند به جرم شرکت در فتنه 88 مدتها زندانی بودند.

سئوال بنده از آقای هاشمی رفسنجانی این است؛ این انجمن با این سوابق و بااین اعضایی که در داخل و خارج، اوصافشان را گفتم چگونه می‌خواهند مردم را از بی‌خبری در آورند؟! چگونه می‌توانند مردم را آگاه کنند و جلوی سانسور را بگیرند؟! اینها با این کارنامه فکری و سیاسی نشان داده‌اند می‌خواهند سانسور آمریکایی را در کشور حاکم کنند و مبلغ و مروج فرهنگ آمریکایی باشند. البته این انجمن این قدر صداقت دارد که پنهان کاری نکنند لذا برخی از کادرهای آنها در رسانه‌های آمریکایی علیه نظام و انقلاب بدون پرده پوشی رسما می‌جنگند!

سئوال دیگر بنده این است که، وقتی برخی از اعضای محترم این انجمن در این نشست گفتند؛ «می‌خواهند برای تعمیق آزادی قلم در جامعه» تلاش کنند، از آنها نپرسیدند این آزادی قلم را چگونه می‌خواهند در جامعه تعمیق کنند؟ اینها دنبال چه آزادی هستند. این تعمیق یکبار در آشوب 18 تیر 78 و یک بار هم در فتنه سال 88 صورت گرفت و شما نتوانستید مردم و نظام را به زانو در آورید و آزادی آمریکایی را به جای آزادی الهی و اسلامی جا بیندازید. 

پس بیایید با تبری از رفقای فراری به لندن، واشنگتن و پاریس در کنار مردم قرار بگیرید، از همین آزادی‌ای که مردم و امام و رهبری به ارمغان آورده‌اند، دفاع کنید و تهمت سانسور به نظام و مردم را دیگر تکرار نکنید.دیروز یک روزنامه اصلاح طلب از آقای هاشمی رفسنجانی در صفحه اول خود تیتر زده بود؛ «اصولگرایان باید اعتماد کنند و بیخودی بهانه نگیرند». وی این سخن را در موردتوافقنامه ژنو گفته بود. ما به آقای هاشمی رفسنجانی اعتماد داریم. فعلا غنی‌سازی 20 درصد را متوقف کردند و آن را به 5 و 5/3 درصد فرو کاهیدند. اما آیا ایشان متوجه است که آمریکایی‌ها در حال سرعت بخشیدن به چرخش سانتریفیوژهای رسانه‌ای خود در داخل هستند؟ آیا ایشان متوجه است آمریکایی‌ها در حال غنی‌کردن فتنه 18 تیر 78 و فتنه سال 88 برای خلق فتنه جدید هستند؟ آیا ایشان متوجه این واقعیت است که سانتریفیوژهای رسانه‌ای از کار افتاده در داخل را می‌برند واشنگتن، با تعمیراتی در رسانه‌های خود به کار می‌برند و برخی را در همین داخل تعمیر می‌کنند و در گردونه فتنه جدید می‌خواهند به کار گیرند؟

محمدایوب کاظمی در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار با عنوان« ارزش هنری و هنر ارزشی!» مطلبی را آورده است:

هر از گاهی با مقوله ای رو به رو می‌شویم که محل نزاع و معرکه آراء و تضارب افکار می‌شود؛ قضیه از این قرار است که عده ای، یک امر عادی و لابشرط را مقدس می‌کنند و عده ای دیگر آن را منکر می‌شوند و می‌گویند این نگاه خاص شماست که این مقوله ی مساوی الطرفین را مقدس می‌دانید؛ واقعیت چیز دیگری است؛ اصولا چنین چیزی نیست و هدف و نیت فرد می‌تواند مقدس باشد یا نباشد؛ هر فردی می‌تواند که در جهت اهداف و برنامه‌ها و اندیشه خاص خود از این وسیله مباح بهره ببرد. گروهی اصرار دارند که بر هر چیزی پسوند و یا پیشوند مقدس اضافه کنند تا به خیال خود، آن مقوله مورد نظرشان مقدس شود! این که تنها با افزودن یک نام بخواهیم ماهیت یک مقوله ثابت و مشخص را عوض کنیم، چیزی در حد ساده انگاری و شوخی بیش نیست! یک بار برای همیشه باید روشن شود که هیچ وسیله ای مقدس نیست، بلکه این اهداف ما هستند که پذیرای این اوصاف می‌باشند، وسایلی که برای رسیدن به هدف به کار می‌رود، لابشرط هستند، یعنی نه مقدس و نه نامقدس اند. اهداف هم دو نوع بیشتر نیستند؛ یا اهداف الهی هستند و قصد قربت در آنها لحاظ می‌شود و یا غیرالهی و شیطانی است. همه وسایلی که در دسترس انسانهاست، اعم از هنر، علم، ثروت و... می‌توانند در هر دو مسیر و هدف گفته شده به کار گرفته شوند، چرا که هیج ابایی از پذیرش یا عدم پذیرش ندارند. این انسانها هستند که به این وسایل رنگ خاص هدف خود را می‌دهند؛ به خودی خود هیچ رنگی ندارند. اگر ذهن، دچار ابهام باشد و فاقد تشخیص درست، وسیله را به مقدس و نامقدس تقسیم می‌کند و اگر از بینش و بصیرت واقعی برخوردار باشد، همه وسایل را مباح می‌داند و اهداف را دارای شاخصه الهی و غیرالهی می‌بیند که باید از وسایل مختلف استفاده کند و آن گاه وسایل در خدمت اهداف مقدس یا نامقدس قرار می‌گیرند، به عبارت دیگر، خود وسایل ذاتا نه مقدسند و نه نامقدس، بلکه به طور عَرَضی این وصف بر آنها بار می‌شود. 

در ساحت اندیشه این دو نوع نگاه وجود دارد که نشانگر گستره و عمق فکری صاحبان این اندیشه هاست. نگاهی که وسیله را مقدس می‌داند، در اغلبِ قضاوتها و عیار اندیشه اش دچار خبط و ناتوانی می‌شود و رجمًا بالغیب عمل می‌کند و مشکلات عدیده ای برای خود و جامعه می‌سازد و دست بر قضا، به واسطه دگم اندیشی و تحجر فکری و تعصب عملی، اگر صحنه‌های موثر جامعه را با همین توهمات خطرناک قبضه کنند، می‌توان حدس زد که چه فجایعی بر جامعه به واسطه این نوع اندیشه وارد می‌شود؛ گروه دیگری که نگاه صحیحی به وسیله دارند و آن را مقدس یا نامقدس نمی‌دانند، قضاوت و برداشت صحیح تری در مورد مقوله‌های اجتماعی، سیاسی و... دارند و کمتر دچار خبط و اشتباه می‌شوند. همواره این دو جریان فکری در طول تاریخ با هم در تقابل بوده اند، جریانات اخباریگری و اصولی و متحجر و روشن اندیش و... از نامهایی است که برای این دو نوع تفکر در منابع تاریخی دیده می‌شود. واقعیت آن است که بین این دو نگاه، حق با گروه دوم است و نامتعارف و سخیف می‌نماید که مثلا بگوییم اتوبوسی که زائران را به سوی عتبات و مکه و مدینه می‌برد، اتوبوس مقدس و اتوبوسی که افراد را به سوی اسرائیل می‌برد، اتوبوس نامقدس است! و... همه مقولات که به صورت وسیله و آلت فعل قرار می‌گیرند، همین گونه اند؛ هنر، هنر است، هنر ارزشی و مقدس و هنر غیر ارشی و نامقدس نداریم؛ ورزش، ورزش است، ورزش مقدس و نامقدس نداریم! علم، علم است، علوم انسانی، ریاضیات، فیزیک و... همه اینها وسایل و تخصصهایی هستند که مقدس و نامقدس بر آنها حمل نمی‌شود؛ در اینجا به جاست که سخن رئیس جمهور محترم جناب دکتر روحانی در جمع هنرمندان را بازگو کنم که: هنر، هنر است؛ هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم. حتی اگر اموری که فلسفه وجودی آنها مقدس و از نوع وسیله باشند، اگر در جهت اهداف نامقدس به کار گرفته شوند، به صفت نامقدس تعبیر خواهند شد؛ به عنوان مثال؛ اگر مسجد هم که همه در عرف عام به مقدس بودنش اذعان دارند، برای اهداف نامقدس به کار گرفته شود، مقدس نیست و باید تخریب شود، مانند مسجد ضرار؛ بنا بر این، وسیله، مقدس و نامقدس ندارد.

حاصل مطلب این که کسانی که از ایده «وسیله مقدس است» دفاع می‌کنند، ناخودآگاه می‌گویند که در قضاوت و تشخیص و بصیرت، دچار مشکل ابهام هستند و نیازمند بازنگری در اندیشه و پویایی بیشتر؛ این آزمون روشنی بر مخدوش بودن عیار اندیشه هاست. حتی الامکان از قضاوت در مورد افراد طفره می‌روم، اما چنین افرادی بیش از باطن به ظاهر امر توجه دارند، به عبارت دیگر، سطحی نگرند و از بینش عمیق بی بهره. چنین افرادی، ظاهر امور، چشمشان را بر واقعیت می‌بندد، دچار اعتراض و تندی و افراط گری می‌شوند و اعمالی بیرون از محدوده منطق و حق از آنها سر می‌زند و برای خود، چارچوبی خارج از همه موازین دینی، حتی می‌تراشند و اگر بتوانند، با کمال افراط و خشونت هم آن را به اجرا در می‌آورند و فضایی طالبانی و امنیتی می‌سازند تا به ضرب و زور هم که شده بگویند”وسیله مقدس است»! از ویژگیهای دیگر این گروه، آن است که فقط خود را متشرع و دیندار می‌دانند و دیگران را منحرف و بی دین! پا را از این نیز فراتر می‌نهند و هرجا که لازم باشد، حکم جدیدی با نام دین تأسیس! می‌کنند و خود را در جایگاه خدا و شارع قرار می‌دهند و هرگز حاضر نیستند در چارچوب قانون حرکت کنند و به هر قیمتی و با زیر پا گذاشتن هر نوع قانون شرعی و غیر شرعی، تولیدات مبهم فکری خود را به اجرا می‌گذارند. این نوع تفکر به قدری سر در گم می‌اندیشدکه حتی نظریه پردازان آن می‌گوید: اعتدال و حد وسط، غلط است! و با این اظهار نظر، بر آیه قرآن هم خرده می‌گیرد که می‌فرماید: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ. چرا که در ذهن بسیط این نوع تفکر، مراد از اعتدال و حد وسط، پنجاه، پنجاه است! این تفکر خواهان صد در صد است! در حالی که منظور از اعتدال و حد وسط، همان صراط مستقیمی است که انحراف به چپ و راست در آن گمراهی است؛ همان که مولا علی (ع) می‌فرماید: الیمین و الیسار مضله و طریق الوسطی هی الجاده( چپ و راست گمراهی است و مسیر درست همان راه وسط است) مسئله اساسی در این گروه آن است که دو بُعدی فکر می‌کنند، قضایا در نظرشان یا سیاه است و یا سفید! احتمال بُعد سوم نمی‌دهند! آنان طرف مقابل را یا به عرش می‌برند و حلوا حلوا می‌کنند و یا بر فرش بی رحمانه می‌کوبندش!



در شماره پیشین در بررسی مقاله حجت الاسلام محمد حسن موحدی ساوجی، «مردم سالاری فقهی، تاملی در اندیشه سیاسی آیت الله منتظری» (مهرنامه، شماره 32، آذر 1392، صص. 206-200) بدین اشکال رسیدیم که اگر مشروعیت ولایت یک فقیه جامع الشرایط از نصب و جعل شارع مقدس برمی آید، آنگاه در زمانی که واجدین شرایط، متعدد باشند، کدامشان به ولایت بالفعل می رسند؟ دست کم سه راه حل را در نظر می گیریم: دو راه حل آیت الله مکارم شیرازی (رجوع به مرجحات باب تعادل و تراجیح و راه قرعه) و راه حل آیت الله جوادی آملی (ولایت را همانند واجب کفایی دانستن). حجت الاسلام موحدی ساوجی اشکالاتی بدین راه حلها گرفته اند که مهمترین آنها را در اینجا از نظر می گذرانیم:

1-  ایشان می نویسند: «نمی توان موضوع نصب فقها را با واجب کفایی مقایسه نمود زیرا در واجبات کفاییه نظیر تجهیز میت، چند نفر نیز 
می توانند با هم در یک زمان متصدی آن شوند و واجب را انجام دهند ولی در موضوع ولایت فقهای واجد شرایط چنین امکانی وجود ندارد 
زیرا ... قهرا تنازع و تضاد پیش خواهد آمد». باید اظهار داشت که این نقد وارد نیست، زیرا اولا در واجبات کفاییه اگر افرادی به اندازه کفایت به انجام واجب اقدام کنند، اقدام بقیه یا بی اثر و بلافایده است یا حتی مضر و مخل است. مثلا اگر چند نفر معدود به کفن و دفن یک میت بپردازند از بقیه مکلفین ساقط است، حال اگر تعداد زیادی مثلا صد نفر بخواهند در تجهیز میتی واحد دخالت کنند قطعا تعارض و هرج و مرج خواهد شد.  پس همه واجبات کفایی اعم از ولایت فقیه و تجهیز میت، چنانند که دخالت افرادی بیش از کفایت، یا بی اثر است یا دارای اثر سوء. اینکه در تجهیز میت چند نفر می توانند باشند ولی در ولایت فقیه تنها یک نفر، فرقی میان این دو واجب کفایی محسوب نمی شود، زیرا تنها قدر کفایت آنها فرق دارد. مثلا در امر به معروف و نهی از منکرکه واجب کفایی است اگر در یک مورد، تذکری واحد اثر کرد به تذکر دیگران نیازی نیست و اگر در موردی دیگر، تذکر ده نفر یا بیست نفر لازم است، آنگاه تعدد افراد لازم است. ملاک در همه واجبات تخییری، مقدار کفایت است نه وحدت و تعدد اقدام کنندگان.

2- «در واجبات کفاییه اشکالی ندارد که چیزی از ابتدا بر همه واجب باشد و پس از اقدام ’من به الکفایه‘ از دیگران ساقط گردد، ولی در نصب... چگونه تصویر می شود که فقهای واجد شرایط همگی بالفعل منصوب یعنی دارای قدرت باشند و پس از تصدی من به الکفایه، نصب دیگران خود به خود از بین برود و باطل گردد؟ ... لازمه این تصویر آن است که قبل از تصدی بعضی، دیگران دارای قدرت باشند و بعد از تصدی آن بعض، قدرت آنان محو گردد. چنین تصویری معنای محصل و معقولی ندارد». این اشکال حجت الاسلام موحدی ساوجی، نیز به هیچ وجه وارد نیست و صرف استبعاد است. اگر دقت کنیم در تجهیز میت نیز همین نکته وجود دارد، یعنی قبل از اقدام برخی به این کار، بر همگان واجب است و هر فرد اجازه بلکه تکلیف دارد میت را تجهیز کند، اما بعد از اقدام من به الکفایه، دیگران حق و اجازه دخالت ندارند (تا هرج و مرج نشود یا مثلا بخواهند میت را از دل خاک بیرون کشیده و دوباره تجهیزش کنند).

قائلین به نصب بنابر نظر آیت الله جوادی، معتقدند همه فقهای جامع الشرایط، مکلف به اعمال ولایت و سرپرستی امور مسلمین هستند منتها به نحو وجوب کفایی. همه فقهای واجد شرایط، از سوی شارع، قدرت و ولایت داده شده اند اما اعمال این ولایت بر آنها واجبی از واجبات شرعیه است به نحو وجوب کفایی. پس وقتی یک فقیه ولایت را به دست گرفت، قدرت و ولایت دیگران ساقط نمی‌شود، بلکه وجوب اعمال آن، از گردن آنها ساقط می‌شود و اگر اعمال آن موجب هرج و مرج شود، اصولا اعمال کردنش حرمت می یابد.

3- «در واجب کفایی اگر فردی متصدی انجام شود چنانچه به نظر دیگران واجب به شکل صحیح و شرعی انجام نشده باشد بر آنان واجب است اقدام نمایند ... در حالی که در مسئله ولایت و حکومت چنین نیست». حجت الاسلام موحدی ساوجی توضیح داده اند که اگر برخی فقها حکومت تشکیل شده توسط یک فقیه دیگر را فاقد شرایط صحیح و شرعی ببینند حق اقدام و تشکیل حکومتی دیگر را ندارند زیرا هرج و مرج پیش می آید. اما این اشکال نیز اصلا وارد نیست، زیرا در این مسئله، واجبات کفاییه مانند تجهیز میت و مسئله ولایت فقیه همانند هستند نه متفاوت. اگر تجهیز کنندگان میت بنابر رای مرجع تقلید خویش عمل کنند، دیگران حق ندارند بنابر نظر مرجع تقلید خویش به پا خیزند و تجهیز را از سر بگیرند. در ولایت یک فقیه نیز اگر حکومت مطابق با آرای فقهی او باشد، دیگر فقها حق ندارند بنابر رای فقهی خودشان با او منازعه کنند. اما اگر تجهیز کنندگان به عمد از احکام مسلم فقهی و حدود شرعی سرباز زنند، آنگاه بر دیگران واجب است تجهیز میت را به دست بگیرند. فقیه متولی امور مسلمین نیز اگر تقوا و ورع را کنار نهد و به احکام اسلامی پشت کند آنگاه همانند یک فرد فاقد شرایط ولایت خواهد بود که حکومت را غصب نموده است و بر فقهای دیگر واجب است اقدام کنند و ولایت را به دست بگیرند مگر آنکه از جهتی دیگر، تالی فاسد داشته باشد (مانند کشتار مسلمین یا تضعیف اسلام و غلبه کفار بر جهان اسلام). بنابر این، تفاوت مورد نظر حجت الاسلام موحدی ساوجی تصویر درستی ندارد.

مهدی محمدی در مطلبی که با عنوان«احمدی‌نژادیزه شدن حسن روحانی»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:

وقتی رئیس‌جمهور هفته گذشته در جمع هنرمندان از ضرورت پایان فضای امنیتی در کشور سخن گفت، در واقع به مساله مهمی اشاره کرد که در تیپ‌شناسی دولت جدید اصل راهنمای مهمی است. آقای رئیس‌جمهور سعی کرد بگوید تا به حال (بویژه لابد در 8 سال گذشته) هنرمندان در ایران با مضایق و بگیر و ببندهای بی‌ضابطه و دل‌بخواهی مواجه بوده‌اند و فضای امنیتی در کشور همزمان با حوزه‌های سیاسی و اجتماعی، بر فرهنگ و هنر هم سیطره داشته است. این نمونه‌ای از یک ادبیات کلی‌تر است که دولت جدید تقریبا از روز نخست شروع کارش علاقه‌مند به تکرار آن بوده است. 

مشخصات این ادبیات چنین است: دولت سعی می‌کند اولا محدودیت‌های فعلی موجود در فضای سیاسی و اجتماعی را بیهوده و لجبازانه جلوه داده و خود را مخالف آن– حتی در مواردی که مستقیما محصول ایفای نقش آقای روحانی به عنوان عضو شورایعالی امنیت ملی است- جلوه دهد، ثانیا اگرچه ظاهرا جانب اعتدال را نگه می‌دارد و سعی می‌کند خود را جایی در میانه تندروی و اپوزیسیونیسم قرار دهد ولی در واقع و به لحاظ محتوایی جانب اپوزیسیون را می‌گیرد، ثالثا همزمان با ایجاد تنگناهای حیرت‌انگیز برای مخالفان و منتقدان خود– که نمونه آن برخورد بولدوزری با 3 نشریه منتقد در هفته گذشته است- فضا را برای کسانی که سابقه آنها نشان می‌دهد از حضور در فضای سیاسی و رسانه‌ای هدفی جز درگیر شدن با مبانی انقلاب اسلامی ندارند، باز می‌گذارد. 

دولت آقای روحانی حتی وقتی از حقوق شهروندی سخن می‌گوید، تعریف بسیار خاصی از شهروند را در ذهن دارد. اگر به منشور حقوق شهروندی منتشر شده در وب‌سایت آقای رئیس‌جمهور مراجعه شود، به آسانی می‌توان دریافت شهروندی که این سند بناست از حقوق او دفاع کند، کسی است که در مظان و معرض ارتکاب جرائم سیاسی و امنیتی قرار دارد ولی دولت می‌خواهد از رفتار او جرم‌زدایی کرده و برایش آزادی عمل و اعتماد به نفس ایجاد کند. در واقع تمام این سند چیزی جز جرم‌زدایی از جرائم سیاسی و امنیتی، تحریف مفهوم حقوق شهروندی و قرار دادن آن در یک پارادایم کاملا سکولار و ایجاد زیرساخت حقوقی و حاشیه امن برای فعالیت‌های براندازانه و شبه‌براندازانه نیست. 

در ذهنیت آقای رئیس‌جمهور آن مرد و زن روستایی که فرزند خود را روی دست گرفته و در بیمارستان‌های تهران از این سو به آن سو پرتاب می‌شوند یا آن مردان و زنان رنجوری که آلودگی هوا عمر و سلامتی‌شان را به خطر انداخته است یا آن شهروند بی‌پناهی که در ادارات دولتی برای یک کار روتین تا سر حد درماندگی آزار می‌بیند و وهن می‌شود، شهروند نیستند. مفهوم شهروندی به یک مفهوم سیاسی- امنیتی- قضایی تقلیل داده شده است و فقط کسانی از موهبت شهروند خوانده شدن برخوردارند که صدایی در بیرون از ایران برای حمایت از آنها گریبان پاره کند یا گروهی سیاسی در داخل کشور پیگیر وضع و حالشان باشند. 

با این وصف، آنچه رئیس‌جمهور در جمع هنرمندان گفت چندان جای تعجب نداشت. حسن روحانی اکنون در حال ارتکاب همان خطایی است که محمود احمدی‌نژاد در دو سال آخر بدان گرفتار شد. سه چیز سرنوشت احمدی‌نژاد را در دو سال آخر تغییر داد؛ نخست اینکه تصور می‌کرد می‌تواند از طریق ایجاد دوقطبی‌های پی در پی با نظام و ارزش‌های دینی و انقلابی برای خود سرمایه اجتماعی دست و پا کند. دوم، سرمایه سیاسی و توان مدیریتی خود را بیش از آنکه صرف حل مشکلات واقعی مردم کند در راه تولید مفاهیم و جنگیدن در منازعاتی خرج می‌کرد که به عمیق‌تر شدن این مشکلات می‌انجامید و عملا او را تبدیل به حافظ منافع یک الیت بسیار خاص و مساله‌دار می‌کرد در حالی که مردم از او توقع داشتند از منافع همه آنها محافظت کند. 

و سوم، درباره ماموریت تاریخی و جایگاه اجتماعی خود دچار توهمی چنان عمیق بود که حاضر بود ریسک‌هایی غیرمنطقی را صرفا به این دلیل که به او وعده داده بودند کسی را یارای متوقف کردن او نیست، بپذیرد و هیچ محاسبه منطقی از خسارت‌هایی که هر لحظه به او وارد می‌شد نداشته باشد. احمدی‌نژاد پس از 6-5 سال به این وضعیت رسید اما روحانی مستعد آن است که خیلی زودتر به نسخه‌ای عرفی و تقدس‌زدایی شده از احمدی‌نژاد تبدیل شود. در همین مساله مورد بحث، اگر آقای روحانی طالب سرنوشتی متفاوت است باید تکلیف خود را با مفهوم فضای امنیتی هر چه زودتر روشن کند. آقای رئیس‌جمهور آنگونه که خود گفته فی‌المثل اکنون درصدد اداری‌سازی مفهوم ممیزی است. مقصودشان هم این است که ضوابط ممیزی باید چنان روشن باشد که وظیفه کارمند وزارت ارشاد به یک وظیفه صوری تقلیل پیدا کند. اینکه تیم فرهنگی دولت بتواند فرآیندی به نام نظارت بر محصولات فرهنگی را به مقوله‌ای اساسا مکانیکی فروبکاهد مستلزم وقوع یک معجزه در حوزه سیاستگذاری فرهنگی است ولی حتی اگر فرض کنیم آقای جنتی قرار است چنین معجزه‌ای را محقق کند، باز هم این سوال به جای خود باقی است که رئیس‌جمهور دقیقا چه مواردی را خط قرمز حوزه فرهنگ و هنر می‌داند و با عبور از آن مجوز امنیتی شدن فضا را صادر خواهد کرد؟ 

نمی‌دانم چرا باز به یاد احمدی‌نژاد می‌افتم که در یکی ـ دو سال آخر اصرار داشت بگوید مردم خود به اندازه کافی مراقبند و نظارت در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی نوعی مجبورسازی است که به بی‌محتوا شدن فضایل می‌انجامد. اکنون آقای روحانی هم عملا چیزی جز این نمی‌گوید. در همان جلسه آقای روحانی گفته است نظارت بر هنر باید به جای کارمندان بر عهده هنرمندان گذاشته شود. به عبارت دیگر ایشان پس از اعلام جنگ به صنف کارمند (دومین صنفی که پس از نظامیان مورد هجمه آقای رئیس‌جمهور قرار گرفته است) عملا جبهه را به یک طرف ثالث واگذار می‌کند و می‌گوید خودتان تصمیم بگیرید و خودتان هم بر خودتان نظارت کنید؛ شوخی‌ای که بعید است کسی در آن جمع هم آن را جدی گرفته باشد چرا که نظارت در هر حال مستلزم ورود به محتواست و وقتی پای نظارت محتوایی در میان باشد لاجرم پای سلیقه‌ها و سپس گرایش‌ها در میان می‌آید و... و در هر حال نتیجه معلوم است.

سوال‌های بی‌پایانی وجود دارد که رئیس‌جمهور باید برای روشن کردن مقصود خود به آنها پاسخ بدهد. اگر دوباره روزگاری در این کشور انتخاباتی برگزار و مثلا آقای روحانی با چند دهم درصد رای اضافه در آن برنده شد و بعد، کسی فیلمی ساخت و در آن آقای روحانی را رئیس‌جمهور تقلبی، دولتش را غاصب و انتخاباتش را کودتا نامید و خلایق را دعوت به قشون‌کشی خیابانی کرد، آیا باز هم مشمول رافت ضدامنیتی می‌شود؟ آقای روحانی با سوابق امنیتی طولانی‌اش بی‌شک آنقدر ساده‌اندیش نیست که نداند ذیل پوشش‌هایی به ظاهر فرهنگی و هنری آن هم برای کشوری که دشمنانی پیگیر، کینه‌توز و خلاق دارد چه تهدیدهای مهمی می‌تواند شکل بگیرد. از کمپین بین‌المللی حقوق بشر و وب‌سایت جرس انتظاری نیست ولی کسی مثل آقای روحانی نباید اجازه دهد کسانی برایش منافقین را فعال سیاسی، تروریست‌ها را فعالان حقوق بشر، جاسوس‌ها را روزنامه‌نگار، اسلحه به دست‌ها را فعال قومیتی، خانه‌های تیمی را ان‌جی‌او و کانون‌های توطئه را حزب بنامند.

بدون شک، در ایران که حکومت پیش از دیگران به حساب خود می‌رسد چون خداوند را ناظر بر کار خود و حجت شرعی را راهنمای عملش می‌داند، حزب، فعال سیاسی، روزنامه‌نگار و ان‌جی‌اوی واقعی هم وجود دارد و کسی مانع کار آنها نیست که اگر بود کسی مثل آقای روحانی در یک سده آینده هم رئیس‌جمهور نمی‌شد اما آنچه مهم است اینکه رئیس‌جمهور بپذیرد در حال استفاده از نظامی از مفاهیم است که جای دیگری در بیرون از ایران و توسط کانون‌هایی بشدت بداندیش خلق شده و می‌تواند فضا را برای فعالیت‌هایی بسیار خطرناک باز کند، زبان دشمن را بیش از اینکه هست گشاده کرده و برای دولت و رئیس‌جمهور دردسرهایی اضافی و کاملا غیرضروری تولید کند که نتیجه آن چیزی جز احمدی‌نژادیزه شدن بسیار سریع حسن روحانی نخواهد بود. 

« نکاتی در مورد فرصت شش ماهه توافق ژنو »عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله خود اختصاص داد:

همان گونه که انتظار می‌رفت، توافق ایران و کشورهای 1+5 بر سر جزئیات اجرای توافق نامه ژنو، موجی از گمانه‌زنی‌ها را در مورد شرایط اقتصادی کشور پس از لغو یا کاهش دسته‌ای از تحریم‌ها به دنبال داشت.

برای اطلاع از این گمانه‌ها کافی است، گردشی در مکان‌های پرتردد شهرها داشته باشیم یا گفتگوهای خانوادگی را با دقت بیشتری مرور کنیم تا مشخص شود این امیدواری در افکار عمومی وجود دارد که با تلطیف فضای تحریمی، بخش عمده‌ای از مشکلات کنونی اقتصادی و معیشتی برطرف یا حداقل کاسته شود.

از سوی دیگر مرور و بررسی رویکردهای دولت طی چند ماهی که از آغاز فعالیت جدی آن سپری شده به روشنی نشان می‌دهد در بخش عمده‌ای از برنامه ریزی‌ها، اقدامات وحتی رویکردها، سهم و نقش عمده‌ای برای گشایش‌های اقتصادی در تحریم‌ها در نظر گرفته شده است.
این تحلیل را می‌توان از زبان بسیاری از مدیران میانی و حتی ارشد خود دولت نیز شنید؛ این مدیران در گفت و گوهای غیر رسمی خود با برخی اصحاب رسانه، بارها از وجود چنین گرایشی سخن گفته‌اند و بعضاً از آن انتقاد نیز کرده‌اند.

شخص رئیس جمهوری نیز در سخنان و تحلیل‌های اقتصادی خود حتی از همان نخستین نشست خبری در جایگاه رئیس جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به پرسش‌هایی که برنامه‌های دولت یازدهم را برای خنثی‌سازی تحریم‌ها و مدیریت آثار تحریم‌ها، جویا می‌شدند، محور پاسخ را بر تلاش دولت برای رفع تحریم‌ها از طریق دیپلماتیک و... قرار می‌داد و برنامه و سخن روشنی از تدابیر دولت تدبیر و امید برای استفاده از ظرفیت‌های اقتصاد مقاومتی برای مقابله با تحریم‌ها به زبان نمی‌آورد.

با چنین فضایی به نظر می‌رسد حال که توافق لازم برای اجرای موافقتنامه ژنو از 30 دی ماه سال جاری حاصل شده است توجه به نکات ذیل لازم به نظر می‌رسد:

الف - اندک اطلاعی از ساز و کار تبادلات تجاری، ارتباطات بانکی و... کافی است تا بدانیم، آثار و نتایج کاهش یا لغو برخی تحریم‌ها، حداقل دو تا سه ماه پس از آغاز اجرای بندهای اقتصادی توافق نامه، آشکار خواهد شد. به عبارت دیگر از آنجایی که کاهش هزینه‌های انتقال پول، گشایش ال سی و صادرات مجدد در حوزه واردات در مورد کالاهای وارداتی دو تا سه ماه آینده، رخ می‌دهد، انتظار برای کاهش قیمت‌ها نیز زودتر از این موعد، ناپخته و غیر واقع بینانه است.

توجه به این نکته از آن رو اهمیت دارد که ایجاد انتظار زودهنگام در جامعه برای مشاهده کاهش قیمت‌ها درحالی که عملاً و منطقاً امکان این کاهش در کوتاه مدت فراهم نیست، ممکن است به ناامیدی و سرخوردگی منجر شود.

ب - فعالان اقتصادی کشور در بخش غیردولتی باید نگاهی صحیح به توافق نامه ژنو و فرصت فراهم شده به واسطه این توافق داشته باشند. واقعیت این است که مهلت شش ماهه ایجاد شده، بهترین و مهم‌ترین فرصت برای بازتعریف، شناساندن فرصت سرمایه‌گذاری و حضور فعالان و سرمایه گذاران خارجی در ایران است و فعالان و تجار بخش خصوصی مناسب‌ترین افراد برای این معرفی هستند. فعالان اقتصادی کشورمان باید با استفاده از ارتباطات مویرگی خود با فعالان اقتصادی غیردولتی دیگر کشورها و با بهره‌گیری از حسن اعتماد موجود میان طرف‌های تجاری ایرانی و خارجی، این واقعیت را برای سرمایه گذاران خارجی تشریح کنند که فرصت و بسترهای بسیار مناسبی برای سرمایه‌گذاری در ایران وجود دارد. فعالان اقتصادی خارجی باید پیام دوستی و صلح خواهی مردم ایران را از زبان بازرگانان و فعالان اقتصادی ما بشنوند تا به واسطه انتقال این پیام به مردم و دولت هایشان تبدیل شوند.

درصورتی که این پیام و فرصت‌های بکر و مناسب اقتصادی ایران به درستی طی این 6 ماه از طریق فعالان اقتصادی کشورمان به طرف‌های خارجی منتقل شود، تردیدی نخواهد بود که حتی در صورت بروز مشکل بر سر ادامه توافقات هسته‌ای پس از شش ماه، فشار فعالان اقتصادی خارجی بر دولت هایشان این امکان را از دولت‌های غربی سلب می‌کند که دور تازه‌ای از تحریم‌ها را علیه کشورمان آغاز کنند.
ج - دولت نیز باید از فرصت شش ماهه بوجود آمده به شیوه‌ای صحیح و در راستای منافع بلند مدت بهره ببرد. این اشتباه خواهد بود اگر گشایش‌های ارزی و نفتی حاصل از لغو یا کاهش برخی تحریم‌ها، روش‌های نادرست تخصیص منابع را مجدداً به شیوه‌های تصمیم گیری دولت‌ها باز گرداند.

دولتمردان باید متذکر این موضوع باشند که اصل بر کاستن از دخالت نهاد دولت در اقتصاد، کاهش سهم درآمدهای نفتی در منابع و مصارف جاری کشور، گشایش فضا برای فعالیت بیش از پیش بخش خصوصی در اقتصاد و... است. بخش قابل ملاحظه‌ای از این اهداف و اصول در فضای تحریمی، امکان و فرصت مناسب‌تری برای تحقق و بروز می‌یابند حتی به اجبار. به عبارت دیگر کاهش درآمدهای نفتی، الزام دولت به کاستن از سهم درآمدهای نفتی را در بودجه به دنبال داشته و دارد بنابر این باید هوشیار بود تا گشایش‌های محتمل در درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت، این دستاورد مهم را که با بهایی گزاف حاصل شده است، به راحتی و در کوتاه زمان برباد ندهد. دولتمردان باید از این گشایش‌های محتمل در چارچوب برنامه ریزی برای رونق بخشی به تولید داخلی، توانمندسازی صنعتگران و جبران ضعف‌های حاصل از سوءتدبیرهای گذشته استفاده کنند تا راه برای ادامه کاهش سهم نفت در اقتصاد فراهم شود. 

 

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن