دیدبان
مدرنیته به روایت شهریار زرشناس

زرشناس: اومانیسم؛ ذات فرهنگ غرب/ تاریخ فکری غرب با انکار ولایت الهی آغاز شد

 زرشناس: اومانیسم؛ ذات فرهنگ غرب/ تاریخ فکری غرب با انکار ولایت الهی آغاز شد

دیدبان:  در ادامه سلسله نشست‌های تخصصی علوم انسانی در مجله تصویری «زاویه» شبکه 4 سیما، این هفته هم صادق زیباکلام و شهریار زرشناس روبروی یکدیگر نشستند تا موضوع «ما، غرب و مدرنیته» را در گام دوم از منظرهای متفاوت تحلیل نمایند. زرشناس روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی است که به داشتن دیدگاه‌های عمیقا انتقادی نسبت به تجدد مشهور است. و در این برنامه رو در روی زیباکلام نشسته بود که آرائی ملایم و دقیقا مخالف با نظرات ایشان دارد.

در برنامه هفته قبل زرشناس گفت: ذات مدرنیته ذات تاریک‌اندیشانه‌ای است که در قالب اومانیسم نشان داده شده است. از حیث علمی نیز، مسیر مدرنیته مسیر نابودی حقیقت بشری بوده است. انقلاب اسلامی دو معنای اصلی داشت: اولا در مقیاس جهانی طلیعه‌دار عبور تاریخی است و در مقیاس داخلی طلیعه‌دار عبور از یک نوع غرب‌زدگی شبه مدرن می‌باشد که ما دچار آن شده‌ایم. بحث در این رابطه این است که انسان را خودبنیادانه تعریف نکنیم. و در رابطه او با خود و مبدأ و معاد و حرکت صعودی خود تعریفی صحیح داشته باشیم. نمی‌توان انسان را قائم به خود فرض کرد. انسانی که در ذیل مدرنیته رشد می‌یابد با انسانی که در مکتب اسلامی مولفه‌ای به نام وحی را در خود می‌بیند دو راه مختلف را طی می‌کنند. بسیاری از مشکلاتی که در حال حاضر گریبانگیر جامعه ماست محصول مدرنیته است.

مقصود از مدرنیته یک ماهیت تاریخی است

زرشناس اظهار کرد: تاریخی که از 2600 سال پیش بنام غرب تأسیس شد و محدوده آن جغرافیایی نیست و بیشتر می‌توان آن را حکمی نامید. این تاریخ بر مبنای نیست‌انگاری ولایت الهی استوار است که مبنای او بر عقل منقطع از وحی خداوند بنا شده است. یعنی از قرن 7 و 8 قبل از میلاد با طی کردن تاریخی به ظهور رسید که ابتدای آن قرون باستان بود که در امتداد آن قرون وسطی به وجود آمد. این تاریخ، روح تاریخ غرب که نفی ولایت خداوندی است را با وجود تفاوت‌های اندکی که داشت در خود جا داده بود. بعد از این دوران، مسئله رنسانس بوجود آمد. این دوره نهایی را که در غرب بوجود آمد ما تاریخ مدرن غرب نامیده می‌شود که در ذیل بحثی به نام ماهیت مدرنتیه خلاصه می‌شود که در متن تاریخ مدرن غرب گنجانده شده است. چرا که غرب مدرن مرحله واپسین بسط تاریخی غرب است،‌مرحله‌ای که در آن تاریخ باستان به اتمام رسید و سرآغاز تاریخ مدرن گردید.

وی با بیان اینکه مدرنتیه دارای خصایص متعددی است، ادامه داد: چیزی که جوهره مدرنتیه غرب را تشکیل می‌دهد اومانیسم و خودبنیادی بشر است. یعنی انسان خود را در جایگاه خداوندی قرار می‌دهد. خصیصه دیگر مدرنتیه نوعی سکولاریسم خاص مدرن است که با سکولاریسم‌های دیگر تفاوت دارد. ویژگی دیگر مدرنیته سرمایه‌سالار کردن عده‌ای از افراد جامعه می‌باشد. مدرنیته انسان را بر مبنای سودانگاری، لذت طلبی و قدرت‌طلبی به بار می‌آورد. اخلاق مدرنیته معناگرا نیست چرا که با قدرت محور بودن این اخلاق، و تفکر زمینه‌ای برای تعالی انسانی باقی نخواهد ماند. مجموعه این باورها انسانی سودمحور و بی‌هویت را به بار می‌آورد که خود را در مواجه با انسان‌های دیگری که منفعت طلب و خودبیگانه هستند می‌پندارد و در نتیجه جوامعی به وجود می‌آید که در آن‌ها خانواده استحکامی نداشته و فاصله طبقاتی فاحشی در آن به وجود می‌آید که زائیده نوعی فقر مدرن می‌باشد. این فضا را بوضوح می‌توان در ادبیات مدرنیته مشاهده کرد که انسانی واداده و بی‌هویت را به جامعه ارزانی داشته است. در آثار کافکا،‌آلبرت کامو و ... به کرات می‌توان این انسان فلک‌زده را مشاهده کرد که زائیده تفکر مدرنیته می‌باشد.

علم غرب، ماهیتی تصرف‌گرا داشت نه حقیقت‌جو

این پژوهشگر در واکنش به اظهارات زیباکلام تصریح کرد: ما بحث از ماهیت تاریخی می‌کنیم. طبیعتا تاریخ را عده‌ای توطئه‌گر نمی‌سازند. هر بحث تاریخی یک ماهیت معنایی و ذاتی دارد که مدرنیته نیز از این قاعده مستثنی نیست. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که تاریخی که در غرب تشکیل یافت با انکار ولایت خدایی و نادیده گرفتن وحی و هدایت قدسی در مسیری که طی کرد برآیندی پیدا کرد که مدرنیته را بوجود آورد. و در هیئت فرآیند تاریخی بنام قرن مدرن ظهور یافت. این قرن مدرن مولفه‌هایی دارد که باید به آن توجه کرد. تاریخ غرب (نه فقط تاریخ مدرن)، ماهیتی نفی‌کننده‌ی خداوند را داراست و بصور مختلف در بازه‌های زمانی گوناگون خود را نشان داده است که در اواخر تاریخ مدرن این انکار در غالب اومانیسم به منصه ظهور رسید.

زرشناس با بیان اینکه هر عالم روح و معنایی دارد تصریح کرد: با توجه به اینکه سرمایه‌داری مدرن روحی غیردینی را در ذات خود پروراند و قدرت مدرن که محصول اومانیسم بود را بوجود آورد، حاصلی جز اختلاف طبقاتی ایجاد نکرد.

وی در واکنش به صحبتهای زیباکلام گفت: دکارت اگر موحد بود، موحدی بود که ربوبیت تشریعی خداوند را قبول نداشت. و در ربوبیت تکوینی نیز تعریف وی، نزدیک به خدای ساعت‌ساز نیوتن است. ولی لفظ لااله الا الله مجموعه‌ای به هم پیوسته است که تفکیک‌ناپذیر می‌باشد. اما کیست که نداند اومانیسم ربوبیت تشریعی را انکار می‌کند.

این پژوهشگر در واکنش به اظهارات زیباکلام افزود: کلیسا نماد دین نیست. بلکه خود عامل بوجود آورنده‌ی مدرنتیه می‌باشد. با توجه به شرایط تاریخی که ایجاد شد، مدرنیته به دنبال اصلاحاتی در کلیسا بود که در دو بخش آنها را پیاده کرد: در وهله اول به دنبال این بود که انحرافات کلیسا را از بین برده و در وهله دوم به دنبال جایگزین کردن روح اومانیسم بود تا نظام سرمایه‌دار را حاکم کند. غرب مدرن چون به تکنولوژی دست پیدا کرد قدرتمند شد اما باید دانست که همیشه قدرت دال بر محق بودن نیست. قدرت نظامی غرب به واسطه روحیه سلطه‌طلبی بود و این نشأت گرفته از روحیه‌ی خودبنیادی غرب می‌باشد.

این پژوهشگر افزود: آماری که در جنگ جهانی اول و دوم از کشتار  غرب وجود دارد قابل قیاس با چنگیز و ... نیست. بحث ما در رابطه با روح استعماری و سلطه‌طلبی غرب است. تفاوت دید، نسبت به انسان در تاریخ، قبل از دوران مدرنیته متفاوت با این دوران می‌باشد. چرا که روح اومانیسم در هیچ یک از فرآیندهای فکری ماقبل مدرنیته، مثل دوران ارسطو، وجود نداشته است.

وی در پایان گفت: در علم مدرن محدوده‌های بسیاری به گواه اندیشمندان غربی وجود دارد که قابل شناسایی و ارزیابی آنها نبوده و همچنین قادر به مطالعه‌ در آن حیطه هم نیست. مشکل این است که ذات فرهنگ غرب اومانیسم است و ما باید برای مقابله با این تفکر، تکیه‌گاه خود را اندیشه‌های اسلامی قرار دهیم. چرا که تنها با این آموزه‌هاست که می‌توانیم استقرار خود را حفظ کرده و تفکرات نظری خود را در آن اعمال نماییم.
 

مرتبط‌ها

آتش به اختیار با خشاب بصیرت انقلابی

خورشید‌ بی‌غروب امام خمینی(ره)

اختیارات پیامبر و امامان معصوم (ع)

عزاداری حسینی؛ امتداد سیاست خارجی جمهوری اسلامی

نهادینه‌سازی آموزه‌ مهدویت برای کودکان

رابطه سختی و آسانی در قرآن/ ما به چه کسانی بدهکاریم؟