دیدبان

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه

دیدبانسرمقاله ی روزنامه کیهان با عنوان«دست می‌دهند که پشت پا بزنند»از محمد ایمانی چاپ شده در ستون یادداشت روزه این روزنامه به شرح زیر است:


فرض محال که محال نیست. بیایید تصور کنیم کار بالا گرفت و در جریان شرکت دکتر روحانی در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، تابو! شکست و نه تنها مصافحه تصادفی میان وی و باراک اوباما رخ داد بلکه معانقه و روبوسی هم کردند. یک چند روزی هم تیتر و عکس و تحلیل رسانه‌ها حول و حوش همین ماجرا سپری شد. آنها هم که مدت‌ها بود در حسرت چیدن و خوردن میوه ممنوعه بودند، برای ساعاتی در هیجان فرو رفتند. ثمّ ماذا؟! گیریم که دست پاک رئیس‌جمهور ما برای لحظاتی در دست چدنی و خونین باراک اوباما قرار بگیرد. آن‌گاه ما چه به دست آورده‌ایم و چه از دست داده‌ایم؟ آیا اساسا مسئله میان ما و آمریکا، مسئله‌ای عاطفی و قهر از سر هیجان دو نفر است که مثلا یک مصافحه و معانقه سر‌آغاز تجدید عواطف آنان باشد یا مسئله عمیق‌تر از این حرف‌هاست؟

البته قابل فهم است که چرا ماشین عملیات روانی غرب به انضمام جریان رسانه‌ای مقلد در داخل اصرار دارد میان این احتمال مبتذل - و البته به عنوان یک رفتار پرخطر- با موضوع «نرمش قهرمانانه» مدنظر رهبر معظم انقلاب خلط مبحث کند. اما مجهول‌های این موضوع به واسطه معلوم‌های آن قابل کشف و تبیین است. هم رهبر معظم انقلاب دراین‌باره نظر روشنی دارند- که در 3 سخنرانی دیدار با فرماندهان سپاه، ملاقات با مسئولان نظام و دیدار نوروزی با مردم در حرم مطهر رضوی تبیین شده- و هم موضوع مذاکره و تعامل با آمریکا دارای سابقه است. از طرف سوم، کمتر از یک هفته زمان لازم است تا معلوم شود چالش ما و آمریکا نه با مصافحه و معانقه تصادفی که حتی با مذاکرات رسمی برطرف نمی‌شود؛ آمریکا خواب نیست که بتوان او را بیدار کرد بلکه خود را به خواب زده، و دولت آمریکا پدیده بکر و آزموده نشده‌ای نیست که بخواهیم او را مورد راستی‌آزمایی چندباره قرار دهیم.

 اگر آمریکا حقیقتا نگران تولید بمب‌اتمی در ایران بود، 3 سال پیش نباید به هنگام نیاز کشورمان به سوخت 20 درصدی رآکتور تهران (برای تولید رادیو داروهای 800هزار بیمار) در این امر کارشکنی می‌کرد و سپس در برابر تولید همین سوخت در ایران دچار سرشکستگی می‌شد. آن روز آمریکایی‌ها با بدعهدی و نقض قول، حتی نخست‌وزیر ترکیه و رئیس‌جمهور برزیل را که به عنوان میانجی وارد موضوع شده و توافق میان ایران و 1+5 را نهایی کرده بودند، خجالت‌زده کردند. اگر گفته شود مشکل مثلا بر سر طرف مذاکره‌کننده بود جا دارد بپرسیم 10 سال پیش درد آمریکا چه بود که زیر همه توافقات طرف غربی با دکتر حسن روحانی در سعدآباد و پاریس و بروکسل زد؟دستی که از سوی اوباما احیانا وسط یکی از راهروهای سازمان‌ملل یا سر میز ضیافت ناهار بان‌کی‌‌مون به سوی منتخب ملت ایران دراز شود، دست یک جنایتکار به تمام معناست. این دست- با واسطه یا بی‌واسطه- همان‌گونه که حمله خرابکارانه ویروسی به تأسیسات هسته‌ای و به خاک و خون کشیدن دانشمندان برجسته ایرانی (شهیدان احمدی‌روشن، شهریاری، علی محمدی و...) را با قساوت تمام امضا کرد، همان دستی است که اعمال مجازات‌ها و تحریم‌های گزنده علیه ملت ایران و سخت گرفتن زندگی بر آنها را امضا کرده و از آستین شیطان بیرون آمده، اگر که خود دست شیطان نباشد.

 فشردن چنین دستی - ولو در حد چند لحظه با تاریخ مصرف ژورنالیستی کوتاه - مسئولیت سنگینی را بر دوش دکتر روحانی می‌افکند، همچنان که یک امتیاز بزرگ و باور نکردنی و بی‌هنگام برای شیطان بزرگ است.2 ماه پیش نشریه فارین پالیسی ضمن شهادت دادن به ژرف‌اندیشی رهبرمعظم انقلاب تصریح کرد«رهبر ایران درست می‌گوید؛ توپ در زمین آمریکاست. آیت الله خامنه‌ای می‌گوید دولت اوباما با رفتارش و نه با گفتار سنجیده خواهد شد. ایران از چرخه هسته‌ای خود دست نخواهد کشید. متأسفانه اوباما نشان داده که متأثر از کنگره و لابی صهیونیستی است و شجاعت و قاطعیت لازم برای تعامل با ایران را ندارد... روحانی 10 سال پیش مذاکراتی داشت که به امید اعتمادسازی، تعلیق را پذیرفت اما این امید به شکست انجامید. روحانی یک بار شرمنده شده و احتمالا بار دیگر پا پیش نمی‌گذارد. او تنها در صورتی امتیاز می‌دهد که مطمئن شود در قبال آن امتیاز خواهد گرفت. 

بنابراین به جای امتیاز دادن صبر می‌کند ببیند آمریکا برای امتیاز دادن جدی است یا نه. اتفاقات 10 سال قبل لکه ننگی برای اصلاح‌طلبان شد و اکنون توپ در زمین آمریکاست که باید امتیاز بدهد وگرنه تغییری صورت نخواهد گرفت». به یک معنا، هدف از نرمش قهرمانانه انداختن توپ در زمین حریف - به واسطه رو کردن دست غدّار و قانون‌شکن او- است و نه فراهم کردن فرصت دست درازی وی و یا زدن گل به دروازه خودی.ما که یادمان نرفته چه 10 سال پیش- و چه یک ماه قبل در یکی از نشریات زنجیره‌ای- با پیشنهاد کاربست اعتمادسازی یکسویه، رویه تسلیم‌طلبانه را در پیش گرفتند و اسم آن را هم سر کشیدن جام زهر گذاشتند! البته شرایط اقتدار امروز ما نه با روزگار صلح امام حسن(ع) و نه با سال 1367 و پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام(ره) مطلقا قابل مقایسه نیست. اما چون هر از گاهی این دو اتفاق مستمسک مغالطه منافقان قرار می‌گیرد باید با صدای بلند گفت که میان شجاعت امام حسن(ع) و حضرت روح‌الله با تسلیم‌طلبی و وادادگی و عافیت‌خواهی و غنیمت‌جویی برخی یاران ایشان از زمین تا آسمان فاصله است.

 روحیه مجاهدت و مقاومت و عزت کجا و اخلاق منحط برخی همراهان که به اعتبار آلودگی به انواع محرمات ناله «لاطاقهًْ لنا الیوم» سر دادند کجا؟ منطق امام حسن کجا و فریب‌خوردگی آمیخته با رشوه گرفتن عبیدالله بن عباس (سرلشکر سپاه امام) از معاویه و پناهنده شدن به جبهه مقابل کجا؟! یا می‌شود منطق شجاعانه خمینی کبیر را با برخی همراهان ناهمراه و سست عنصر که بعدها حاضر شدند به خاطر مطامع کوچک، مصالح ملی را به آتش بکشند مقایسه کرد!؟ و بعد از همه این پرسش‌ها جا دارد بپرسیم شرایط اقتدار عزت امروز جمهوری اسلامی را چگونه می‌توان با وضعیت جبهه خودی در 25 سال پیش یا 14 قرن قبل از این مقایسه کرد. به تعبیر دیوید ایگناتیوس در واشنگتن‌پست «اوباما رئیس‌جمهور ضعیف شده اما هنوز جاه‌طلب و فرصت‌طلب آمریکاست». اوباما 2 سال پیش در حمله به لیبی معطل نکرد اما در مواجهه با سوریه در انظار جهانی لنگ زد و عقب‌نشینی کرد. 10 سال پیش چنین تصویر روشنی در تصور چه کسی می‌گنجید؟!

شاید یک معنای نرمش قهرمانانه همان مفهوم «کرّ و فرّ» در جنگ به عنوان تاکتیک رزم‌آوری است. اگر نه، فرار و عقب‌نشینی محض که نامش رزمندگی و قهرمانی و دلاوری نیست. بلکه چنین کسانی مورد لعنت و غضب‌الهی‌اند. خداوند در سوره انفال می‌فرماید «هر کس در هنگام مواجه شدن با کافران به آنها پشت کند- مگر آن که هدفش جا به جایی در میدان برای حمله مجدد یا پیوستن به گروه دیگر (مجاهدان) باشد- به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم است». نرمش قهرمانانه در حوزه تاکتیک و نحوه انتخاب گارد مبارزه اتفاق می‌افتد و نه در اصل مبارزه و هدف و استراتژی آن. ضمنا یک اتمام حجت با دوست و دشمن است. اعتماد به سرداران در جنگ‌ها و سپردن پرچم مبارزه به آنها از سوی سرفرماندهی یک بحث است و نحوه عمل آنان یک بحث دیگر. البته که پرچمداران از سوی سرفرماندهی، میدان مانور دارند و ابتکارات تازه را به کار می‌گیرند اما این اعتماد، چک‌سفید امضا نیست و نمی‌تواند ناقض فلسفه رزمندگی و پرچمداری مقاومت و مبارزه با دشمن باشد. همان امام همامی که فرمود «ان ‌اخا ‌الحرب الارق و من نام لم ینم عنه. 

مرد جنگی بیدار است و اگر بخوابد دشمن او به خواب نمی‌رود»، در خطبه 6 نهج‌البلاغه در برابر خدعه‌های جبهه دشمن با صراحت فرمود «به خدا سوگند چون کفتار نباشم که صیادان با آهنگ [و زدن دف و چنگ] خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند». یا آن‌گونه که شاعر به نظم کشیده«... شد طبع موافق سبب بستن کفتار».رهبرمعظم انقلاب سی‌ام تیرماه امسال در دیدار با کارگزاران و مسئولان نظام در باب موضوع «تعامل با دنیا» فرمودند «در تعامل با دنیا، باید طرف مقابل را شناخت؛ اگر نشناسیم پشت پا خواهیم خورد... آمریکایی‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم با ایران مذاکره کنیم. خب‌، سالهاست که می‌گویند می‌خواهیم مذاکره کنیم... من اول سال گفتم که خوش‌بین نیستم. در مسائل خاص مذاکره را منع نمی‌کنم- مثل مسئله خاصی که در عراق داشتیم و بعضی از قضایای دیگر- لیکن من خوش‌بین نیستم چون تجربه من این را نشان می‌دهد؛ آمریکایی‌ها هم غیرقابل اعتمادند، هم غیرمنطقی‌اند، هم در برخوردشان صادق نیستند.

 این چهار ماهی هم که از آن صحبت ما گذشت، همین را تأیید کرد... ممکن است دشمنی سر راه شما را بگیرد، بگوید از اینجا نباید جلوتر بروید. سازش با او به این صورت نیست که شما قبول کنید، برگردید. هنر این است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید او هم مانع کار شما نشود و الا اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود که او بگوید شما باید از این راه برگردید شما هم بگویید خیلی خوب، این که خسارت است. توجه به این جهات باید از سوی مسئولین و دولتمردان وجود داشته باشد».چهارماه قبل از آن- اول فروردین 92- نیز حضرت آیت‌الله ‌خامنه‌ای در حرم رضوی(ع) فرمودند«تجربه‌های گذشته ما نشان می‌دهد گفت‌وگو در منطق حضرات آمریکایی به این معنی نیست که بنشینیم تا به یک راه‌حل منطقی دست پیدا کنیم. منظورشان این است که بنشینیم که حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید! هدف، از اول اعلام شده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود. این گفت‌وگو نیست، تحمیل است. 

و ایران زیر بار تحمیل نمی‌رود... همین جا من این را بگویم که از جمله تاکتیک‌های تبلیغاتی اینهاست که گاهی شایع می‌کنند از طرف رهبری کسانی با آمریکایی‌ها مذاکره کردند این هم یک تاکتیک تبلیغاتی دیگر و دروغ محض است. تاکنون از سوی رهبری هیچ‌کس با آنها مذاکره نکرده است. در چند مورد در طول سال‌های متمادی در دولت‌های گوناگون کسانی بر سر موضوعات مقطعی- که ما هم مخالفتی نداشتیم- با آنها مذاکره کرده‌اند اما مربوط به دولت‌ها بوده البته همان‌ها هم موظف بوده‌اند که خطوط قرمز رهبری را رعایت کنند؛ امروز هم موظفند و باید رعایت کنند... اگر آمریکایی‌ها صادقانه می‌خواهند کار تمام شود بنده راه‌حل ارائه می‌دهم. آن راه‌حل این است؛ آمریکایی‌ها از دشمنی با جمهوری اسلامی و ملت ایران دست بردارند. پیشنهاد مذاکره حرف منطقی و متین و مستدلی نیست. حرف درست این است؛ اگر می‌خواهند مشکلات فی‌مابین وجود نداشته باشد دست از دشمنی بردارند.. مسئولان آمریکایی اگر دنبال راه عاقلانه می‌گردند این است که سیاست و عمل خود را تصحیح کنند».

امیر حسین یزدان پناه ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«احکام دادگاه‌های اروپایی چالشی بزرگ برای تحریم‌کنندگان ایران» در رابطه با سرانجام تحریم های وارده بر ایران چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:

اواسط جولای 2013 یعنی حدود 2ماه پیش چند روز پس از آن که دادگاه عالی انگلیس ممنوعیت فعالیت بانک ملت در این کشور را که بنابرادعای کمک به تامین مالی برنامه هسته ای ایران وضع شده بود، لغو کرد خبرگزاری رویترز یادداشتی نوشت و در آن نسبت به «حفره هایی که کم کم دارد شبکه تحریم ها علیه ایران را از هم می پاشد» هشدار داد. حفره هایی که نویسنده رویترز مورد اشاره قرارداده بود در حقیقت همان احکام دادگاه های اروپایی است که تا آن زمان برای بانک‌های ملت و صادرات ایران و نیز چندین شرکت بازرگانی و افراد حقیقی صادرشده بود و به موجب آن تحریم هایی که اتحادیه اروپا علیه ایران وضع کرده بود غیرقانونی تشخیص و «کان لم یکن» شده بود.

 از 3 ماه پیش تاکنون اما لغو این تحریم ها ادامه داشته است. طی همین مدت اندک با حکم دادگاه های اروپایی و به خصوص دادگاه عمومی اتحادیه اروپا تحریم بیش از 30 شرکت تجاری ایرانی یا غیر ایرانی که با ایران مراودات تجاری داشته اند و افرادی که تحریم شده بودند، غیر قانونی تشخیص داده و لغو شده است تا «حفره» هایی که نویسنده رویترز را نگران کرده بود بیشتر شود. در تازه ترین این اتفاقات هم هفته گذشته دادگاه اتحادیه اروپا به لغو تحریم شرکت کشتی رانی جمهوری اسلامی و 17 شرکت دیگر رای داد.

این تحریم ها را چه کسی لغو می کند؟

نکته مهم و اساسی در لغو این تحریم ها این است که ممنوعیت‌های مذکور توسط دادگاه های رسمی اروپا لغو می شوند آن هم با شکایت و پیگیری های حقوقی شرکت های ایرانی. واقعیت لغو این تحریم ها این است که شرکت های تحریم شده ایرانی با طرح شکایت خواستار لغو تحریم های یکجانبه و غیرقانونی علیه کشورمان می شوند. در جریان روند بررسی پرونده در دادگاه ها، دولت های اروپایی مدعی می شوند که نمی توانند مستنداتی که شرکت ها و افراد تحریم شده را به برنامه هسته ای ایران مرتبط می کند افشا کنند. مدارک و مستنداتی که هیچ گاه وجود خارجی هم ندارد و تنها بهانه ای برای اعمال فشار علیه ایران است.

 ادعای کشورهای اروپایی این است که افشای این مدارک محرمانه به تلاش ها برای مبارزه با برنامه هسته ای ایران لطمه می زند. در مقابل اما دادگاه هایی که به پرونده رسیدگی می کنند حرف شان این است که برای اتخاذ هر نوع تصمیمی باید مدارک و مستندات مربوط ارائه شود و در حقیقت این کشورهای مدعی اعمال تحریم هستند که باید برای ادعای خود مدرک ارائه کنند و وقتی مدرکی ارائه نمی شود، به این معناست که مدرکی وجود ندارد برای ارائه، چیزی که قضات انگلیسی هم تایید کرده اند:«برخی از مدارک محرمانه را که مورد بررسی قرار داده ایم تایید نشده است.»

مجرایی که حفره ها را بیشتر می کند

هرچند نباید فراموش کرد که تا حدود 18 ماه پیش بسیاری از این تحریم های غیرقانونی و یکجانبه وضع نشده بود اما اکنون که تحریم های اروپایی با پیگیری های حقوقی کشورمان در حال لغو است، یکی از مهم ترین سوالاتی که پیش می آید این است که چرا این لغو تحریم ها در این برهه زمانی خاص اتفاق می افتد؟ برهه زمانی که از زمستان 1391 آغاز شده و تاکنون ادامه داشته و احتمالا بازهم ادامه خواهد یافت. دراین باره نکته مهم این است که لغو تحریم کشتیرانی و هفده شرکت دیگر از سوی اروپا نشان دهنده راهی است که باید زودتر می‌رفتیم البته در شرایط کنونی هم باید بیشتر مورد استفاده قرار گیرد ولی ناآگاهی های داخلی باعث شده بخشی از فرصت های مقابله با تحریم ها از دست برود، راهکار صحیح و اصولی که مسئولان کشور و نیز شرکت ها و بانک های تحریم شده ایرانی درپیش گرفته اند همان «حلقه مفقوده ای» است که باید تاکنون به آن توجه می شد.

 حلقه ای مفقوده که اگر تنها راه احقاق حقوق ملت ایران در مقابل تحریم ها نباشد قطعا یکی از مهم ترین راه ها در این زمینه است. بدون شک وارد شدن در مسیر پیگیری قانونی و حقوقی تحریم هایی که علیه کشورمان اعمال شده اند می تواند با بیم ها و امیدهایی از نتیجه نهایی هم همراه باشد. در این روند اگر احکام دادگاه ها به نفع کشورمان باشند و علیه تحریم های یکجانبه، که مقصود اصلی حاصل شده است و حفره هایی که می تواند شبکه تحریم ها را از هم بپاشد بیشتر شده و بالطبع پیامدهای مثبت و تاثیر گذار خود را خواهد داشت که در ادامه به آن خواهیم پرداخت اما واقعیت دیگری وجود دارد و آن این است که در پیگیری «حقوقی» و «قانونی» رفع تحریم های یک‌جانبه اعمال شده، اگر حتی فرضاً نتیجه پیگیری ها لغو تحریم ها هم نباشد بازهم این پایان ماجرا نیست.

 چه این که انباشته شدن پرونده های حقوقی و کیفرخواست های شرکت ها،بانک ها و اشخاص حقوقی و غیر حقوقی که براساس ادعای اروپایی ها به خاطر برنامه هسته ای ایران تحریم شده اند در دادگاه‌های اروپایی و بین المللی و استفاده از ظرفیت های حقوق بین الملل می تواند ابزاری مهم در دست دیپلمات های ایرانی پای میز مذاکرات مهم باشد. واقعیتی که دادگاه های اروپایی نتوانسته اند آن را کتمان کنند این است که مدعیان تحریم یک‌جانبه ایران هیچ سند محکمه پسندی برای رویکردهای ناعادلانه و ضدحقوق بشری خود ندارند و به همین خاطر همه پرونده هایی که تاکنون در اروپا به حکم لغو تحریم منتهی شده اند یک پاسخ مشترک از قضات اروپایی دارند. 

پاسخی مشترک که خطاب به اتحادیه اروپا و کشورهای تحریم کننده ایران ابراز شده است: «مدرکی برای اعمال تحریم نیست و تحریم ها غیرقانونی است.» این واقعیت که دستگاه های قضایی اروپا هم به آن اعتراف کرده‌اند می تواند و باید به چالش اصلی علیه تحریم های یکجانبه کشورمان تبدیل شود. چالش هایی که حتی دامنه آن می تواند و شاید باید به تحریم های یکجانبه آمریکا هم کشیده شود. بنیان های حقوقی تحریم های یکجانبه با پیگیری های حقوقی مداوم و مدون و قانونی، می تواند از هم بپاشد و حتی اگر از هم نپاشد هم به دلایلی که گفته شد به سرمایه ای حقوقی در فضای بین‌الملل تبدیل خواهد شد.

نتیجه لغو تحریم ها

درباره لغو تحریم های یک جانبه سوال مهم دیگری که ممکن است به ذهن متبادر شود این است که آیا پیامد مثبت لغو این تحریم‌ها تنها به فعالیت مجدد بانک ها، افراد و شرکت های تحریم شده و رونق گرفتن تجارت با اروپا محدود می شود یا پیامدهای دیگری هم دارد؟ درباره این موضوع به اختصار می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- دست پر ایران در مذاکرات: با بالا گرفتن حرف و حدیث ها درباره مذاکرات هسته ای ایران با غرب لغو تحریم های اتحادیه اروپا توسط دادگاه های اروپایی اتفاقی است که شاید نتوان آن را «کارت برنده» ایران نامید اما به هر حال دست ایران را در مذاکره با طرف های مقابل به خصوص اروپایی ها بالاتر می برد. چه این که حکم دادگاه این است که تحریم ها «غیرقانونی» است و دلیلی برای تحریم وجود نداشته است و در مقابل اتحادیه اروپاست که نتوانسته مدرک مستدلی برای اعمال تحریم ارائه کند. تکیه بر غیر قانونی بودن تحریم ها همان چیزی است که در مذاکرات پیش رو می تواند قدرت چانه زنی مذاکره کنندگان کشورمان را افزایش دهد و به نظر می رسد که نخستین خواسته باید این باشد که تحریم های یکجانبه اتحادیه اروپا بدون هیچ چشم داشتی، لغو شود.

2- تکمیل زنجیره لغو تحریم ها: افزایش زنجیره لغو تحریم ها همان چیزی است که اروپایی ها از آن نگرانند. واقعیت این است که پیگیری های حقوقی که در دادگاه های اروپایی انجام می شود قادر است یکی پس از دیگری تحریم های یک‌جانبه اعمال شده را لغو و در مقابل، میدان وسیعی برای کشورمان باز می کند که درخواست غرامت نخستین نتیجه آن خواهد بود و مهم تر این که افزایش این حفره ها در نهایت به فروپاشی شبکه تحریم های اروپایی منتهی می شود.

3- دریافت غرامت: شرکت ها و بانک های ایرانی که تحریم‌های شان پس از احکام دادگاه های اروپایی لغو می شود از طریق وکلایی که اختیار کرده اند پیگیر دریافت غرامت هایی هستند که طی مدت اعمال تحریم های غیرقانونی متضرر شده‌اند. دیروز وکیل شرکت کشتی رانی جمهوری اسلامی نیز اعلام کرد که کیفرخواست دریافت غرامت نیز به دادگاه ارائه خواهد شد. بار مالی که درپی احکام دریافت غرامت بر اتحادیه اروپا تحمیل خواهد شد این اتحادیه را به زاویه‌ای سوق می دهد که خواه ناخواه باید خودخواسته به سمت لغو تحریم ها پیش برود. چه این که اگر خود اروپایی ها تحریم ها را لغو و در مقابل از ایران درخواست کنند که دریافت غرامت را پیگیری نکنند، شاید بتوانند به همکاری شرکت های ایرانی امیدوار باشند هرچند این تحریم ها غیرقانونی و یکجانبه بوده و دریافت غرامت حق شرکت ها و افراد تحریم شده است.

محمد کاظم انبار لویی نیز با چاپ کردن مقاله ای در ستون سرمقاله رورنامه ی رسالت با عنوان«قهر با آمریکا!»اینطور نوشت:

روزنامه‌های زنجیره‌ای به‌گونه‌‌ای یک‌صدا در چند بلندگو، چندی است به بهانه سفر رئیس‌جمهور به آمریکا اشتیاق زایدالوصفی برای برقراری ارتباط یا گفتگو با آمریکا نشان می‌دهند.به نظر می‌رسد این اشتیاق مغایر اقتدار و عزت ملت ایران است. آنها سعی می‌کنند سفر رئیس‌جمهور به آمریکا برای شرکت در اجلاس عمومی سازمان ملل را به مذاکره با آمریکا فرو کاهند و تلاش می‌کنند کاهش قیمت ارز و طلا را به آن مربوط کنند. این حرکت به منظور شرطی کردن اقتصاد ایران که یکی از اهداف نبرد نرم اقتصادی آمریکا علیه ملت ایران است صورت می‌گیرد.دیروز در ادامه این حرکت، برای تکمیل پروژه اشتیاق ارتباط با آمریکا از قول آقای هاشمی‌رفسنجانی تیتر زدند؛ "قهر با آمریکا ابدی نیست. به امام گفتم موضوع رابطه با آمریکا را در زمان حیاتتان حل کنید."

یکی از ترفندهای شیفتگان غرب و موضوع ارتباط ایران با آمریکا این است که صورت‌مسئله مناقشات ایران و آمریکا را غلط بنویسند تا حل آن به صورت یک معضل دربیاید.یک نمونه از این غلط‌نویسی‌ها همین موضوع قهر با آمریکاست.تبارشناسی روابط ایران و آمریکا بویژه از کودتای 28 مرداد 1332 نشان می‌دهد این ملت ایران نبوده که با ملت آمریکا قهر است. و حتی دولت ایران با دولت آمریکا قهر نبوده است بلکه این سرمایه‌داران و لابی صهیونیسم حاکم بر کاخ سفید بوده که با دولت و ملت ایران قهر بوده‌اند. و اولین قهر خود را هم در کودتای 28 مرداد نشان دادند.کودتای 28 مرداد هنگامی صورت گرفت که روابط دولت مصدق با آمریکا حسنه بوده و مصدق به گمان اینکه آمریکا او را به شاه ترجیح می‌دهد فریب آمریکایی‌ها را خورد و با فاصله گرفتن از آیت‌الله کاشانی و انحلال مجلس، با سیلی کودتا از کار برکنار شد. بگذریم از اینکه برخی مورخان هوشمند، او را در وقوع این کودتا بی‌تقصیر نمی‌دانند و حتی همکار کودتاچیان!

با ظهور رهبری امام خمینی(ره) و پیدایش خورشید انقلاب اسلامی، باز آمریکایی‌ها بودند که با قهر با ملت ایران مسئولیت کشتارهای خیابانی سال‌های 56 و 57 را پذیرفتند تا انقلاب پیروز نشود،‌ اما انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب آنها با راه‌انداختن جنگ داخلی و جنگ تحمیلی و بعدها جنگ نرم همچنان بر طبل قهر با انقلاب و ملت ایران می‌کوبند.آمریکایی‌ها در واکنش به کار انقلابی دانشجویان پیرو خط امام در اشغال لانه جاسوسی، دنبال بهانه برای قطع روابط و تداوم خصومت و قهر با انقلاب می‌گشتند. لذا سفارتخانه خود را تعطیل کردند و تاکنون هم تمایلی به بازگشایی آن نشان نداده‌اند.پس اینکه بگوییم قهر با آمریکا ابدی نیست و مسئولیت این قهر را به دولت‌های پس از انقلاب نسبت بدهیم، حرف درستی نیست. آمریکایی‌ها از سه دهه قبل تاکنون در مقام قهر با دولت‌های پس از انقلاب بوده‌اند و از این موضع هم هرگز پایین نیامده‌اند.

اما درمورد جمله دوم جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی که فرمودند: "به امام گفتم موضوع رابطه با آمریکا را در زمان حیاتتان مشخص کنید." بد نیست درمورد این توصیه و عمل امام(ره) قدری بیندیشیم.

اولا: امام(ره) در زمان حیات خود خیلی از مسائل و مشکلات پس از خود را حل کردند از جمله موضوع جنگ و مسئله رهبری پس از خود و...
سئوال این است؛ چرا مسئله رابطه با آمریکا را که آقای هاشمی گفته‌اند، حل نکردند؟ پاسخ روشن است؛ سبک و سیاق حل مشکل رابطه، آن‌گونه که در قضیه مک‌فارلین جلو می‌رفت مورد قبول امام(ره) نبود. امام(ره) نه‌تنها اجازه ندادند این سبک، روال قرار گیرد، بلکه از همین موضوع با مهارت فوق‌العاده و نبوغ دیپلماسی خود برای ایجاد یک زلزله عظیم سیاسی در دیپلماسی داخلی و خارجی آمریکا سود بردند و یکسال دستگاه دیپلماسی آمریکا را زیر چکش آ‌مد و شد دیپلمات‌های آنها در قوه قضائیه آمریکا قرار دادند.

ثانیاً: ریشه‌های قهر آمریکا با ملت و دولت ایران فوق‌العاده عمیق است و طرف آمریکایی جز به تسلیم طرف مقابل راضی نمی‌شود. در منطق دیپلماسی خارجی آمریکا برد-برد معنا ندارد. آنها سه دهه است به بازی برد- باخت فکر می‌کنند و هرگز یک لحظه از این فکر رها نشده‌اند. دلیل آن هم به رسمیت نشناختن انقلاب اسلامی با راه‌انداختن جنگ نرم و جنگ سخت علیه ملت ایران است.آمریکایی‌ها با اسلام مسئله دارند. هر وقت ما از اسلام کمی فاصله می‌گیریم، امیدواری‌هایی در آنها پیدا می‌شود اما به محض اینکه روی مبانی الهی و اسلامی نظام و انقلاب تأکید می‌کنیم، دست آنها روی ماشه اقدام می‌رود.روی میز مذاکره با آمریکا دو گزینه بیشتر وجود ندارد. 1- جنگ 2- تسلیم.فعل دیپلماتیک آنها می‌گوید؛ "اگر تسلیم نمی‌شوید، ما می‌جنگیم." با چنین منطقی امام(ره) چگونه باید توصیه آقای هاشمی‌رفسنجانی، مشکل رابطه با آمریکا را حل می‌کردند؟

امروز به فضل خدا و یاری رزمندگان اسلام و پایداری ملت ایران، جمهوری اسلامی در اوج اقتدار و امنیت ملی است. یک کشور تأثیرگذار در منطقه و جهان است. تمام نقشه‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی را در پروژه از نیل تا فرات نقش برآب کرده است. پرچمدار بیداری اسلامی در جهان است، تمام پایگاه‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آمریکا زیر چکش قدرت موشکی و نظامی ایران است. آنها قدرت مانور خط مقاومت را در جنگ 33 روزه،
22 روزه و هشت روزه درک کرده‌اند. نزدیک به سه سال است تمام دنیا را بسیج کرده‌اند تا سوریه را به زانو درآورند اما توفیقی بدست نیاوردند. اگر استراتژیست‌های آمریکا این واقعیت‌ها را درک کنند ممکن است در قهر خود با ملت ایران کوتاه بیایند.اگر چنین اتفاقی بیفتد، می‌شود درمورد کمرنگ شدن قهر متقابل ملت ایران با آمریکا قدری فکر کرد.محصول تجدیدنظر آمریکایی‌ها در قهر با انقلاب را باید در لحن آنها و احترام به حقوق ملت ایران و دست کشیدن از تهدیدها و تحریم‌ها ملاحظه کرد. اگر در این فضا هیچ اتفاقی نیفتد، فکر کردن درمورد بهبود روابط ایران و آمریکا یک سراب است.

«زنده باد جمهوری اسلامی»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله هایش اختصاص داد:

دقیق‌ترین سخنی که می‌توان در هفته دفاع مقدس گفت اینست که نظام جمهوری اسلامی اکنون در سی و پنجمین سال عمر خود، قدرتمندتر از هر زمان دیگری به راه خود ادامه می‌دهد و تأثیر مثبت خود را در منطقه و جهان گذاشته است.علاوه بر دستاوردهای نظامی و بومی‌سازی تجهیزات دفاعی،‌ رشد فوق‌العاده علمی و صنعتی و خودکفائی در صنایع نظامی، پشتوانه اصلی نظام جمهوری اسلامی، که تکیه بر مردم است، اکنون آنچنان قوی و مستحکم است که به جرأت می‌توان گفت در سرتاسر منطقه بی‌نظیر است و در جهان نیز کمتر می‌توان مشابه آن را یافت. قدرت نظام جمهوری اسلامی را باید در پشتوانه مردمی آن جستجو کرد که در انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد جلوه گر شد و بیش از 70 درصد مشارکت مردمی بار دیگر این نظام را بیمه کرد.

با توجه به همین واقعیت، می‌توان به روزترین تفسیر و تحلیل را از هفته دفاع مقدس، در چند اصل خلاصه کرد.

1 - پیروزی انقلاب اسلامی، در عین حال که با رهبری امام خمینی تحقق یافت ولی همانگونه که امام خمینی خود بارها فرمودند، این مردم بودند که با حضور در صحنه‌ها و فداکاری‌های بی‌نظیر خود، بساط رژیم ستم شاهی را برچیدند و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند. برای اینکه انقلاب به نظام تبدیل شود، باز هم به حضور مردم نیاز بود و مردم با آراء قاطع خود نظام جمهوری اسلامی را برگزیدند و در مقاطع مختلف از آن حمایت کردند و آن را به ثمر رساندند.

2 - هنوز پایه‌های نظام جمهوری اسلامی محکم نشده بودند که تهاجم دشمنان در شکل‌ها و قالب‌های گوناگون شروع شد و موانعی جدی بر سر راه انقلاب و نظام پدید آورد. شورش‌های داخلی از یکطرف و جنگ تحمیلی از طرف دیگر، اساس انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار دادند و عاملان اصلی این فشارها با صراحت از براندازی نظام سخن گفتند. در این مقطع نیز مردم با حضور حماسی خود در صحنه‌های مقابله با شورشیان و در عرصه‌های دفاع مقدس، تمام توطئه‌ها را خنثی کردند و پیروزی‌های جدیدتری برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی رقم زدند.

3 - دشمنان، جنگ را از صحنه نظامی به صحنه اقتصادی هم کشاندند و با تحریم‌ها تلاش کردند مردم را از نظام و انقلاب جدا کنند. مردم در این صحنه نیز هوشمندانه در برابر دشمنان ایستادند و با جهاد اقتصادی و تحمل مشکلات ناشی از تحریم‌ها توطئه دشمن را خنثی کردند. علاوه بر این، همت مشترک مردم و مسئولین موجب شد از دل تحریم‌ها ابداعات و اختراعات نصیب گردد، رشته‌های وابستگی یکی پس از دیگری قطع شوند و کشور به پیشرفت‌های چشمگیری در زمینه‌های گوناگون دست یابد.

4 - تعالیم دینی که از زبان و عمل امام خمینی به الگوی زنده و روشن اسلام در اختیار مردم بود، روح و جان مردم را متحول کرد و این تحول بیش از هر جا خود را در جبهه‌ها و در عرصه‌های دفاع مقدس نشان داد. در دوران دفاع مقدس، همواره در وصف رزمندگان می‌گفتیم آنها "زاهدان شب و شیران روز" هستند. این عنوان واقعاً برازنده رزمندگان ما بود، و درست به همین دلیل بود که آنها توانستند علیرغم نابرابری در زمینه تجهیزات، بر دشمن غلبه کنند. آنچه رزمندگان ما را در جنگ تحمیلی بر ارتش تا دندان مسلح بعث عراق پیروز کرد، زهد شبانه آنها بود نه چیز دیگر. 

رزمندگان ما از نظر تجهیزات جنگی بهیچوجه با ارتش بعث عراق قابل مقایسه نبودند و حتی بسیاری از امکانات نظامی را در نبردها از خود ارتش بعث عراق به غنیمت می‌گرفتند و بازسازی می‌کردند و از آنها علیه خود بعثی‌ها استفاده می‌نمودند.مناجات‌های شبانه رزمندگان بود که به آنها ایمانی قوی و اراده‌ای پولادین می‌داد تا در مصاف با دشمن همواره پیروز باشند و سرنوشت نهائی جنگ را به نفع ملت ایران رقم بزنند. آنچه موجب شد دشمنان در طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی ناکام شوند، قدرت ایمان رزمندگان ما بود، همان چیزی که در عبارت "زاهدان شب" جلوه‌گر می‌شود.

5 - این روزها هر چند در مراسم رژه نظامی هفته دفاع مقدس خبر می‌دهیم که موشک‌هائی با برد 2000 کیلومتر داریم که می‌توانیم با آن‌ها اهداف مورد نظر در اسرائیل را و حتی پایگاه‌های آمریکا در منطقه خاورمیانه را هدف قرار دهیم، ولی در همان حال باید این واقعیت را هم در نظر داشته باشیم که پشتوانه نظام جمهوری اسلامی و قدرت دفاعی ایران، این موشک‌ها نیستند. قدرت دفاعی ما و آنچه نظام جمهوری اسلامی را پشتیبانی می‌کند حضور مردم در صحنه است، مردمی که این نظام را دوست دارند و برای دفاع از آن دارای انگیزه هستند.دستاوردهای دفاع مقدس و انقلاب و نظام، متعلق به مردم است نه احزاب و گروه‌ها و جناح ها. آنچه این دستاوردها را قوی‌تر و ماندگارتر می‌کند، حفاظت از انگیزه مردم برای همراهی با نظام و انقلاب است.

رزمندگان شهیدی که امروز همه به آنها افتخار می‌کنند و نام و نشانشان مایه عزت و اعتبار است، به دلیل اینکه در برابر دشمن همچون شیر غریدند ولی در برابر ملت خود متواضع بودند، به این رتبه و نام و نشان رسیدند و اکنون به ما عزت و اعتبار می‌بخشند. بنابر این، اگر می‌خواهیم نظام و انقلاب بمانند و هر روز قوی‌تر از روز گذشته باشند باید راه همان شهیدان را ادامه بدهیم که "شدت عمل در برابر دشمنان و فروتنی با دوستان" است و قرآن کریم آن را درباره پیامبر اکرم و پیروان واقعی آن حضرت اینگونه بیان فرموده است: محمد رسول‌الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.

حیف است در هفته دفاع مقدس، از نقش مهم نظام جمهوری اسلامی در خلق اینهمه عزت و افتخار برای ملت ایران غافل بمانیم. میان مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی، رابطه‌ای کاملاً دوطرفه وجود دارد. این نظام را مردم تأسیس کرده‌اند و به این نقطه رسانده‌اند و این مردم نیز فقط در چارچوب این نظام بود که توانستند به عزت و استقلال و اعتبار برسند و آن را حفظ کنند. نظام جمهوری اسلامی با قانون اساسی مترقی و آنچه در این قانون اساسی آمده، تضمین کننده اعتبار و عزت مردم ایران بوده و خواهد بود. به همین دلیل، بسیار به موقع است که به مناسبت هفته دفاع مقدس به شهدا و جان‌بازان و آزادگان و تمام رزمندگان 8 سال دفاع مقدس،‌ درود بفرستیم و با صدائی رساتر بگوئیم "زنده باد جمهوری اسلامی" که این همت و اراده عزت آفرین را به ما داده است. 

روزنامه ی دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«دور باطل ارزی»در رابطه با کاهش یافتن نقطه به نقطه ی تورم این روزها در ستون سرمقاله این روزنامه به چاپ رساند:

معلوم نیست که این چه تقدیری است که ما هر بار باید تجربه‌های اشتباه گذشته را بار دیگر تجربه کنیم! زمانی که تورم داخلی با تورم جهانی و کشور‌های طرف تجاری ما اختلاف فاحشی داشت و اقتصاددانان به اشکال مختلف می‌کوشیدند که به سیاست‌گذاران این پیام را برسانند که اگر نرخ ارز به میزان این اختلاف تعدیل نشود، آن قدر بر منابع ارزی فشار وارد می‌شود که بالاخره شوک ارزی رخ خواهد داد. آنان پیام را نگرفتند و شوک رخ داد. شوکی که سه سال سخت را برای اقتصاد ایران رقم زد و اولین محصولش بی ثباتی. گذشت زمان و دولتی بر سرکار آمده که بنایی دیگر در سر دارد و به همین علت هم به انتظاراتی دامن زده است که همین انتظارات چهره مطلوب تری را از اقتصاد به دست داده است.نرخ تورم نقطه به نقطه کاهش یافته است و نرخ دلار و سکه به عنوان ابزارهای امن در زمانی که ریسک‌ها فزونی می‌یابند، افت محسوسی داشته است. 

اگرچه این افت‌ها به خودی خود و از آن رو که نشانه کم‌رنگ شدن ریسک‌ها است، خوشایند است، اما سیاست‌گذاری که به دنبال تحقق اهداف سیاستی خویش است، به جز این تثبیت بازار باید تصویری از نرخ مطلوب را نیز در ذهن داشته باشد. آیا به‌راستی نرخ مطلوب دلار در کانال 2000 تومان است؟ به جز انتظارات مثبت در بازار، وقتی شما صفی از متقاضیان ثبت سفارش را دارید؛ اما به دلیل کمبود عرضه ارز به این تقاضا‌ها جواب مثبت نمی‌دهید و این باعث کاهش چشمگیر تقاضای موثر می‌شود معلوم است که نرخ ارز بازار کاهش می‌یابد. کاهش این نرخ خود باعث می‌شود که صف تقاضا باز هم طویل‌تر شود و این وضعیت تنها مترصد یک اتفاق است که بار دیگر شوک قیمتی رخ دهد. به عبارت دیگر، بخشی از کاهش فعلی در بازار ارز به علت افت شدید تقاضای وارداتی رخ داده است که امری موقتی است و دولت برای جلوگیری از شوک آتی باید بخشی از صف را وارد تقاضای موثر کند. 

از سوی دیگر، با توجه به اختلاف تورم حداقل 30 درصدی اگر بهای دلار رسمی را نیز معیار قرار دهیم،‌ برای آنکه دچار اشتباه گذشته نشویم، این رقم باید به نرخ دلار رسمی افزوده شود و سیاست‌گذار باید برای رسیدن بهای بازار آزاد به این نرخ تلاش کند تا قدرت رقابتی اقتصاد از دست نرود. شاید این مقاله جزو اولین هشدار‌ها در مورد کاهش بیش از حد نرخ ارز باشد، اما بیمی که می‌رود آن است که اقتصاد ما دچار دور باطلی شود که از یکسو، دولت وقتی وضعیت ارزی خوب است، بدون توجه به آنکه نرخ مطلوب چیست تمایل به پایین نگه داشتن نرخ ارز دارد و در دوره بعد به خاطر این سیاست با کوچک‌ترین مشکلی دچار شوک قیمتی می‌شود. کاهش قیمت ارز می‌تواند به عنوان فرصتی برای احیای نظام تک نرخی ارز استفاده شود و با اطمینان از کاهش فشار‌های بین‌المللی مقامات پولی قادرند از این فرصت بهره برند؛ اما زمانی که نظام تک نرخی احیا شد، باید هم در جهت یافتن نرخ مطلوب بکوشند و هم بازار را با قدرت انحصاری که دارند به سمت آن نرخ مطلوب سوق دهند و هر بار نیز در جهت تعدیل آن نرخ اقدام کنند تا دچار دور باطل ارزی نشوند.
 
در ادامه نگاهی می اندازیم به ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز که مقاله ای را از حسین بهشتی فر با عنوان«پایانی بر «مذاکره برای مذاکره»»در ستون یاداشت اول این روزنامه به چاپ رساند:

 

نخستین تماس‌های هسته‌ای بین وزیر خارجه کشورمان با کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در شرایطی انجام شد که از چندی قبل حساسیت‌ها روی آن زیاد شده بود. چرا که همگان در انتظار خروجی این مذاکرات هستند. با وجود اینکه درباره افزایش سطح مذاکرات از معاونان وزارت خارجه به وزرای خارجه توافق حاصل شده است اما با این حال به نظر می‌رسد به تغییر ماهوی در اصل مذاکرات هم نیازمندیم. اکنون زمان آن رسیده که از روندی که تاکنون مذاکرات هسته‌ای دوطرف داشته‌اند فاصله بگیریم و در واقع به مذاکره برای مذاکره پایان‌دهیم.شکل گرفتن چنین حالتی مسلما تنها به طرف ایرانی برنمی‌گردد و دو طرف باید خواهان این باشند که از روند مذاکرات به نتیجه‌ای عملی برسند. نکته مهمی که باید در این راستا بدان توجه داشت این است که با یک دیدار و برگزاری یک نشست نمی‌توان به همه مسائل موجود پایان‌داد.ضمن اینکه به نظر می‌رسد با توجه به اینکه قرار است مذاکرات هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی با گذشته متفاوت باشد و در سطح بالاتری پیگیری شود، این موضوع می‌تواند به روند مذاکره برای مذاکره پایان‌دهد.

در گذشته مذاکرات هسته‌ای به این شکل بود که دو نفر حرف‌های خودشان را می‌زدند و برمی‌گشتند.در بعد محتوایی هم این گونه بود که ایران خطوط مشخصی را مطرح می‌کرد، طرف اروپایی هم خطوط مشخص خود را بیان می‌کرد بدون اینکه طرفین به سمت هم حرکت کنند.اما اکنون و با توجه به رویکردی که وزیر خارجه کشورمان در پیش گرفته و بر اساس آن موارد خوبی مطرح شده، به نظر می‌رسد راحت‌تر بتوانیم به روند مذاکره برای مذاکره پایان‌دهیم.یکی از این موارد تعیین عامل زمان برای مذاکره است دراین طرح قرار نیست مذاکرات الی الابد ادامه پیدا کند و باید به این گونه باشد که مذاکره به نتیجه روشنی برسد.ضمن اینکه برای رسیدن به این هدف دو طرف باید براساس منافع مشترک حرکت کنند تا بتوانند برای این مسئله راه‌حل مشترکی پیدا کنند.

در واقع با این روش که آنها بخواهند بر مواضع خود پافشاری کنند و ما هم بر مواضع واصول خودمان پافشاری کنیم به نتیجه نخواهیم رسید.در واقع همانگونه که رئیس‌جمهور در صحبت‌های خود گفته‌اند باید حل این مسئله بر اساس قاعده برد- برد باشد.ضمن اینکه در این روند بده بستان وجود داشته باشد.برای رسیدن به چنین مرحله‌ای باید دو طرف به شناختی که در این مدت نسبت به خطوط قرمز هم پیدا کرده‌اند توجه لازم را داشته باشند. باید دید در دیدار روز گذشته وزیر امورخارجه کشورمان دو طرف درباره چه مواردی صحبت کرده‌اند و آیا بر سر این موضوع به تفاهم رسیده‌اند یا نه؟

نکته دیگری که می‌تواند پایان‌دهنده مذاکره برای مذاکره باشد تغییر تیم مذاکره‌کننده کشورمان است. در واقع حرفه‌ای‌تر شدن این تیم می‌تواند تسهیل‌کننده روند مذاکرات باشد. به نظر می‌رسد طرف مذاکره‌کننده نیز در این زمینه گام‌هایی برداشته در واقع هرچند رویکرد آنها تغییر نکرده است اما زبان خود را تغییر داده‌اند و از زبان تهدید و زورگویی استفاده نکرده‌اند.در واقع با توجه به اینکه بین سیاست و رویکرد تفاوت وجود دارد دو طرف سعی می‌کنند ضمن حفظ سیاست خود با تغییر رویکرد به نتیجه برسند و مذاکره‌کنندگان ما باید بدانند چگونه به این توان برسند که بتوانند با قانع کردن طرف مقابل و در یک رویکرد جدید به مطالبات خود در زمینه حق غنی‌سازی اورانیوم و لغو تحریم‌ها برسند. 
 


روزنامه ابتکار پیرامون سفر رئیس جمهور به نیویورک مطلبی را با عنوان«استانبول چشم به راه مسافران نیویورک است»به قلم سید علی محقق در ستون سرمقاله اش چاپ کرد:
 

در طول یک سال گذشته چهارراه استانبول و خیابان حدفاصل این چهارراه تا میدان فردوسی، احساساتی‌ترین و در عین حال حساس ترین گذر پولی و مالی کشور بوده است. کسب و کار این راسته بازار و به تبع آن تقریبا همه ابعاد اقتصاد عریض و طویل کشور، اگرچه در سه دهه گذشته روزهای خوش و ناخوش زیادی را از سر گذرانده است اما در یکی دو سال اخیر همواره مریض احوال ازهمیشه در احتضار و به تلنگری بند بوده است. گاه در اوج گرمای تابستان بی سبب و با سبب، به غوره‌ای سردی‌ش می‌شد و گاه در سرمای زمستان به مویزی گرمی‌‍ش. این بیمار بدحال و تب‌دار در همه روزهای سالی که گذشت، نا امید از دوا و درمان‌های داخلی و واقعی و مرسوم، گاهی چشم به ماوقع مذاکراتی در استانبول ترکیه دوخته بود، گاه ترسان و لرزان سراغ نشست‌هایی در ژنو و مسکو و وین را می‌گرفت و روزهایی هم دست به دامن گفت و گوهایی در بغداد عراق و آلمااتی قزاقستان شد، بلکه به معجزه‌ای در دور دست از این بستر رهایی یابد.

 اما در همه رفت و آمدها و گفت و شنودها و چانه زنی‌های شهر به شهر مذاکره کنندگان، از معجزه و دم مسیحایی که خبری نشد، هیچ، دوا و درمانِ زخم افتاده بر پیکر اقتصاد کشور هم روز به روز نایاب‌تر و دست نیافتنی‌تر می‌شد.این روزها اما از پس تحولات بهاره و تابستانه در اوضاع سیاسی کشور، همان بازار و کسب و کار با همان احساس و حساسیت و با همان روحیه ظریف و تن رنجور، به تلنگر تازه‌ای امیدوار، خندان و سرحال نشان داده و علیرغم طول درمان و زمان‌بر بودن دوران بهبودی، خود را همین حالا و پیش از مصرف نسخه‌های پیچیده شده، مهیای برخاستن از بستر بیماری می‌بیند و حتی بس که عجول و خوشبین و احساساتی‌ است، نَزَده مهیای رقص و پایکوبی هم شده است.
دلار آمریکایی که تا همین چند ماه پیش در راسته فردوسی و چهارراه استانبول پادشاهی می‌کرد و سر به آسمان 4هزارتومانی می‌سایید، این روزها ازعرش، نه به فرش، که از گردنه 3هزارتومانی پایین آمده و به میانه راه و به یک قدمی ارز دولتی رسیده است.

 سقوط این چنینی ارز و احیای نفس‌های از دست رفته «ریال ایرانی» را باید محصول مشترک دو عامل اقتصادی و غیر اقتصادی روزهای اخیر دانست. نسخه‌های درمانی اقتصادیون جدید کشور، عملیاتی شدن طرح رونق اقتصادی ازسوی دولت یازدهم و گشایش‌های اعمال شده در واردات، صادرات و توزیع کالا طی هفته‌های گذشته هم به صورت مستقیم وهم پیشدستانه وغیرمستقیم عرصه را بر سرکشی‌های یکساله دلار و دیگر ارزهای خارجی تا حدودی تنگ کرد و به مدد خوشبینی‌های ماههای اخیردلار 3600 تومانی با کاهش ارزشی حدودا 10 درصدی در میانه شهریور تا رقم 3200 تومان سقوط کرد. این ثبات مقطعی اما ماندگار نشد و با جدی تر شدن عزم دولت برای احیای معیشت مردم از یک سو و نیز زمزمه‌های اخیر مبنی بر گشایش در پرونده هسته ای و مذاکره ایران و آمریکا و برنامه‌های سفر رئیس جمهور به نیویورک، دور تازه سقوط دلار و جان گرفتن ریال آغاز شد.

 در هفت روزی که گذشت با هر خبر، مصاحبه، مقاله و تحلیلی که از سوی روسای جمهور ایران و آمریکا، دیپلمات‌های ایرانی وغربی و تحلیلگران داخلی و خارجی درباره روابط دو کشور و پرونده 10 ساله هسته‌ای منتشر می‌شد، لرزه‌ای بر جان استانبول افتاد و درصدی از ارزش دلار کم شد و عقربه و آمپر نشان دهنده جان ریال بالا و بالاتر رفت. سقوط دوباره ارزش دلار که با سخنان رهبر انقلاب مبنی بر موافقت با نرمش قهرمانانه در عرصه دیپلماسی آغاز شده بود، روز شنبه با انتشار خبر قوت گرفتن احتمال دیدار حسن روحانی و باراک اوباما در نیویورک به اوج رسید و به رقم 2920 تومان برای هر دلار رسید.

سقوط اخیر دلار اما بیش از اینکه بر مبنایی واقعی و اقتصادی شکل گرفته باشد، مانند بیشتر فراز و فرودهای یک سال گذشته، پیشدستانه،‌ متاثراز جو روانی و حاصل همان شاخک‌های حساس بازار به وقایع سیاسی بود. چرا که هنوز آقای روحانی در تهران، آقای اوباما در واشنگتن و خانم اشتون هم در دفترش در بروکسل مشغول انجام کارهای روزمره خود بودند. آثار واقعی تصمیمات و نسخه‌های دولت برای رونق اقتصادِ نیمه‌جان کشور نیز تا رسیدن به استانبول راه زیادی در پیش دارند. منظور این که تا همین جای کار و با توجه به طبع بازار ارز و حساسیت‌هایش می‌توان گفت که بخش زیادی از واکنش روانی ارز به آنچه که در نیویورک خواهد گذشت از پیش خرج شده است. از این رو اگر اتفاق غافلگیر کننده ای جدای از احتمالات طرح شده در لابلای خبرهای اخیر در نیویورک اتفاق نیفتد نمی‌توان به تداوم سقوط قیمت ارز و احیای بیش از پیش ریال و براری ارز آزاد و ارز مبادلاتی در کوتاه مدت امید داشت.

اما اگر دست‌های دو رئیس جمهور به سوی هم بیاید و فشرده شود و دو لبخند هم چاشنی آن شود و توافقاتی شکل بگیرد، طبیعتا اوضاع فرق خواهد کرد و باید منتظر دلار حتی 2500تومانی هم باشیم. یا بالعکس اگر آن سوتر ظریف و اشتون نتوانند مواضع هسته ای تهران و 1+5 را از آنچه که در آلمااتی2 بود، به هم نزدیکتر کنند، هم اوضاع به گونه ای دیگر و به نفع دلار تغییر خواهد کرد و این ارز انگلیسی آمریکایی بار دیگر گردنه سخت 3هزارتومانی را بالا خواهد رفت. از این رو دلار و دیگر ارزهای چهارراه استانبول از امروز تا 5 روز آینده موقتا کاری به کار درمان‌های واقعی اقتصاد در پاستور تهران و گمرک‌های کشور ندارند و چهارچشمی همه تحرکات و رفت و آمدها و نشست و برخاست‌ها روسای جمهوری و وزرای خارجه در نیویورک را زیر نظر دارند و بر لب زمزمه می‌کنند که « بازگردد، یا برآید، چیست فرمان شما؟»....

در اخر ستون یادداشت روزنامه حمایت را با هم مرور میکنیم که به مطلبی با عنوان«در کنیا چه می‌گذرد؟»از علی تتماج اختصاص یافت:

کنیا در روزهای اخیر با مجموعه‌ای از ناآرامی‌ها و درگیری‌ها همراه شده که در نتیجه آن صدها نفر کشته و زخمی شده‌اند. هر چند کنیا مانند بسیاری از کشورهای آفریقایی با جنگ داخلی و قبیله‌ای مواجه است، اوج‌گیری آن در مقطع کنونی امری قابل توجه است. براساس گزارش‌های منتشره گروه الشباب و القاعده آفریقا مسئولیت این تحولات را پذیرفته است که بر ابهام موضوع افزوده است.تقارن این حملات با نشست سازمان ملل و محور قرار گرفتن موضوع تروریسم در سخنرانی‌ها و مواضع کشورهای غربی این ابهام را تشدید کرده است. با توجه به این اوضاع چند سناریو در قبال تحولات کنیا مطرح است یک سناریو نقش مستقیم القاعده برای تحقق اهداف انحصاری است. القاعده تلاش دارد تا در آستانه سازمان ملل به نوعی قدرت‌نمایی بپردازد و چنان عنوان کند که غرب در تحقق اهداف خود ناتوان بوده است. 

به نوعی القاعده به دنبال باج‌گیری از غرب با تشدید فضای ناامنی است که تحولات پاکستان، افغانستان، عراق و ... را می‌توان در این چارچوب ارزیابی کرد.البته باید به این امر توجه داشت که القاعده در سوریه از رفتارهای غرب ابراز نارضایتی کرده است و آن را خیانت به خود می‌داند. عقبگرد غرب از اقدام نظامی علیه سوریه برای القاعده و البته صهیونیست‌ها و عربستان هزینه‌های بسیاری داشته است که به صورت گفتاری و عملی به انتقاد از آن پرداخته‌اند. سناریوی دیگری که در قبال تحولات کنیا می‌تواند مطرح باشد برگرفته از دو اصل سیاست‌های غرب برای آفریقا و نیز همگرایی و بهانه سازمان‌های القاعده برای غرب است. کارنامه کشورهای غربی نشان می‌دهد که این کشورها تلاش دارند تا سیاست افزایش حضور نظامی در آفریقا را اجرایی سازند و در این زمینه سناریو‌های بسیاری را طراحی می‌کنند.از جمله مولفه‌های مهم در این حوزه ناامنی و درگیری‌های قبیله‌ای است که بهانه غرب برای حضور نظامی در آفریقا شده است. نمود عینی این امر را در ساحل عاج، مالی، لیبی، تونس، نیجر و نیجریه می‌توان مشاهده کرد.

 محور اصلی این تحرکات نیز فرانسه، آمریکا، و انگلیس هستند که احیای نظام سلطه و استعمار بر آفریقا را در پیش گرفته‌اند.اکنون نیز این سناریو مطرح است که غرب کنیا را به عنوان قربانی جدید خود انتخاب کرده است تا زمینه‌ساز حضور گسترده‌تر غرب در آفریقا باشد. تقارن تحولات کنیا با نشست سازمان ملل و نیز قرار داشتن اتباع کشورهای اروپایی و آمریکا در جمع کشته‌ها و گروگان‌های حوادث کنیا این گمانه‌زنی را تقویت کرده است. به عبارت دیگر می‌توان گفت آنچه در ساحل عاج و مالی روی داد اکنون در کنیا در حال تکرار شدن است که در نتیجه آن جنگی فراگیر را در کنیا به بار خواهد آورد. در این میان غرب با نسبت دادن ناآرامی‌های کنیا به زنان مسلمان، می‌خواهد طرح‌های ضد اسلامی بویژه مبارزه با حجاب را اجرایی کند. به هر تقدیر تحولات کنیا با هر عنوانی که باشد چه القاعده مسئول باشد و چه سیاست‌های جنگ‌طلبانه غرب، در نهایت این مردم کنیا خواهند بود که قربانی این ناآرامی‌ها خواهند شد در حالی که به‌طورقطع غرب از این وضع برای سلطه بر کنیا بهره‌برداری خواهد کرد و زمینه را برای تکرار دوران استعمار و استثمار در این کشور فراهم خواهد ساخت.

 

 

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن