دیدبان؛ همانطور که تمایل به مقصرتراشی، تبرئه خود و فرافکنی توسط نفس در ایام مشکلات، بحرانها و شکستها یک نوع بیماری و خلأ اخلاقی و روحی شناخته میشود، در نگاه خوشبینانه به عرصه سیاسی اجتماعی و چشمپوشی از خیانتها و توطئههای عامدانه هم میتوان چنین معضلی را در بعد اجتماعی مشاهده کرد. در بعد فردی، روانشناسان این حالت روحی را یک «سازوکار دفاع روانی» میدانند که ازجمله اولین ابزارهایی که فرد در مواجهه با شرایط اضطرابآور و برای تطهیر خود از آن استفاده میکند [1]. بر اساس ادبیات دینی این حالت روحی را اینگونه میتوان شرح داد که حب نفس و خودخواهی منجر به تبرئه خود در هنگام روبهرو شدن با مشکلات را باعث میشود.
در بعد اجتماعی هم مردم دوست دارند مسئولان، دولت یا کل نظام سیاسی را مقصر معرفی کنند؛ فارغ از اینکه به تصمیمات و انتخابهای خود توجه کنند. جناحها بدون لحاظ تمامی فعالیتهای گذشته خود، از تخریب رقیب چندان ناراضی نمیشوند و مایلاند آنها را هم چه بهحق و چه ناحق در ایجاد مشکلات شریک کنند. مسئولان و نهادها هم قوای دیگر، مشکلات خارجی و ... را بهعنوان عامل نابسامانیها نشان میدهند؛ مسئولی که با وعدههای کاذب برای غلبه بر رقیبان انتخاباتیاش بر سرکار بیاید، پس از ناکامی در پاسخگویی به مطالبات بهحق مردم در برابر آن وعدهها، بقای خود را در فرافکنی و مقصر تراشی میبیند. طبق فرموده امام راحل «تمام فسادهایی که در بشریت پیدا شده است از اولی که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر منشأش همین حب نفس است. از حب نفس است که حب به جاه حب به مقام حب به مال و حب به همهی انگیزههای شهوانی پیدا میشود [2]». لذا حب مقام هر مسئول جاهطلبی را به تبرئه خود میکشاند. درحالیکه عقل و شرع چنین شیوهای را نمیپذیرد. از هر فرد و گروه و نهادی در حیطه مسئولیتهای مربوط به او مطالبهگری صورت پذیرد و هر فرد و نهادی باید تبعات مسئولیت خود را بپذیرد. البته مشاهده روانشناسانه جامعه ایرانی هم نسبتاً از مسئولیت گریزی چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی بهصورت همهگیر حکایت میکند.
نگاه مسئولانه به خود در مرحله اول باعث میشود افراد وظایفی را که در حد توان خود نمیدانند، نپذیرند و مصداق «یتعرض لما لایطیق [3]» نباشند. ازآنجاییکه اداره جامعه امر بسیار دشوار و پیچیدهای است، نگاه مسئولانه سبب میشود که حداقل افراد در پذیرش پستها و مسئولیتها اندکی شک و تأمل داشته باشند. اینکه به اذعان مسئولان وزارت کشور و شورای نگهبان میانگین داوطلبان کشور ما برای حضور در جایگاههایی چون مجلس بسیار بالاتر از حد معمول است [4]، شاید امارهای بر همین نبود نگاه مسئولانه و تلقی منفعتطلبانه نسبت به جایگاههای مدیریتی و تصمیمگیری باشد؛ بهطوریکه شور و شوقی را برای حضور در جایگاههای بزرگ مشاهده میکنیم. انگارنهانگار که مسئولیت و جایگاه زحمت و تلاش بیوقفهای را در قبال مزد اندک میطلبد. مسئولیت گریزی در ایام مشکلات به همان میزانی است که شوق به اخذ پست و مقام در روزهایی چون انتخابات و تقسیم مناصب دیده میشود.
این دست معضلات فرهنگی هنگامی خطر خود را نمایان میکند که در سطوح عالی مدیریتی یک کشور مشاهده شود. در برهههای مختلف تاریخ انقلاب شاهد اتهام زنی جناحها و مسئولان به یکدیگر بودهایم. یکی از مهمترین و شکاف انگیزهترین اتهام زنیهایی که در طول تاریخ پس از انقلاب بارها مشاهده شده است و معمولاً در برهههای حساس و در حین مشکلات مطرح شده، مقصر جلوه دادن رهبری نظام است؛ همانطوری که امروز عدهای مغرضانه سعی دارند از آب گلآلود مصائب و مشکلات اقتصادی، به نفع جریان خود ماهی بگیرند- البته اگر نگوییم بعضاً آب را بر چنین مقاصدی گلآلود میکنند- و اهداف ضدانقلابی و اسلامی خود را پیش ببرند؛ بهاینترتیب سعی دارند مشکلات معیشتی مردم را متوجه رهبر معظم انقلاب کنند. چنین سمپاشیهایی که با پشتوانه رسانهای صورت میگیرد اولاً مصداق رهبری جامعه و در صورت امکان جایگاه ولایتفقیه را نشانه میروند. بااینوجود همانطوری که مگس روی زخم مینشیند و از دشمن جز دشمنی و از منافق جز اخلالگری و لطمه زدن انتظاری نیست، باید زمینه چنین سوءاستفادههایی از بین برود.
اصلیترین مؤلفهای که بعضاً اثری گذاری چنین توطئههایی را بالا میبرد، عدم آگاهی بسیاری از توده مردم از ساختار سیاسی-اداری جمهوری اسلامی ایران و مشخصاً از جایگاه و نقش ولایتفقیه است. به همان میزانی که مردمسالاری دینی نو و بدیع است، سابقه نظام پادشاهی بسیار عمیق بوده و فرهنگ عمومی به سبب پیوند تاریخی و نیز بسیط بودن چنین نظامهای تکقطبیای، فهم و درک بهتری نسبت به آن دارند. همین هم باعث میشود تا مردم تفاوت چندانی میان شاه و رهبر (ولیفقیه) قائل نباشند. عموماً مردم پدیده را بهصورت سطحی و بر اساس منطق باینری (صفر و یکی) تحلیل میکنند و ازاینرو تفاوت میان شاه و رهبر را نهایتاً در لباس و وجهه دینی او میانگارند و نه عملکرد و ساختار نظام تحت امر وی. لذا علم به نظریه ولایتفقیه و حکمرانی اسلامی، شناخت نظام سیاسی کشور، آگاهی دقیق از مسائل سیاسی کشور و نیز آگاهی بخشی درباره خدمات رهبر انقلاب در حیطه وظایفشان برای قضاوت درست از تحولات سپهر سیاست بسیار حیاتی است.
عمقبخشی اطلاعات و عقاید سیاسی مردم نیاز به برنامههای بلندمدت و ایفای نقش نهادهای مختلفی را لازم دارد. اولین نقش در این پروژه بصیرتافزایی متوجه نظام آموزشوپرورش کشور است. نگاهی گذرا به سرفصلهای کتب درسی پایههای مختلف بهخوبی نشانگر آموزشهای سیاسی بهصورت کلی و سطحی به آیندهسازان این مرزوبوم است. در این آموزشها رهبر انقلاب اسلامی را بدون توضیحاتی درباره جزئیات و پیچیدگیهای نظام سیاسی، مقام عالی کشور معرفی میکند. همین آموزش ناقص کافی است تا دانش آموزان نگاه رییس و مرئوسی در نسبت رهبر با سایر نهادها داشته باشند. بعد از مدرسه هم کمتر پیش میآید که فردی به دنبال کسب اطلاعات سیاسی-اجتماعی باشد. البته فرهنگ تعاملات و معاشرتهای اجتماعی ما بر این تلقی اشتباه دامن میزند. مشاهده ریاست پدر و مادر بر فرزندان که غالباً با قوه قهریه نیز همراه است یا مشاهده ریاست مدیر مدرسه بر دانش آموزان و معلمان که بر اساس ساختار اداری کاملاً تحت امر وی فعالیت میکنند، مؤید این تلقی نادرست است و دانشآموز نظام سیاسی را نیز با استفاده از این مقدمات شبیهسازی میکند. درحالیکه رهبر انقلاب چنین تسلطی بر مسئولان ندارد و اساساً ساختار هم زمینه و اجازه چنین تسلطی را نمیدهد. از طرف دیگر مسئولان همچنین اطاعتپذیری را نداشته و با چموشی کمنظیری مسیر دلخواه خود را پی میگیرند.
رسانهها بهخصوص قالبهای جذاب و پرمخاطب مانند فیلم و سریال در جایگاه بعدی این آموزشهای قرار دارند. همانطور که امام خمینی رحمهالله فرمودند:
اهمیت رادیو- تلویزیون بیشتر از همه (رسانهها) است. این دستگاهها دستگاههای تربیتی است؛ باید تمام اقشار ملت با این دستگاهها تربیت بشوند؛ یک دانشگاه عمومی است. دانشگاهها دانشگاههای موضعی است، این یک دانشگاه عمومی است یعنی دانشگاهی است که در تمام سطح کشور گسترده است.
حالا هم مشاهده میکنیم که صداوسیما با وجود همه انتقادات همچنان بیشترین مخاطب را داشته و میتواند بهانحاءمختلف آموزشهای ضروری را به مردم انتقال دهد. بهخصوص برای سنین نوجوان و جوان و حتی کودک چنین آموزشهایی لازمتر و البته ماندگارتر است. لذا صداوسیما باید در عمقبخشی به اطلاعات سیاسی مردم و ارائه آموزشهایی با رویکرد سیاست اسلامی و انقلابی جدیتر پیگیری کند.
در مرحله سوم این عملکرد مسئولان و گفتار آنهاست که بهصورت مداوم انجام میگیرد و تصورات سیاسی-اجتماعی مردم و آگاهیهای آنها را شکل میدهد. چنانچه مدیری مسئولیت اشتباهات خود را بهدور از فرافکنی بپذیرد، درک صحیحی را از محدوده جایگاههای مختلف به نمایش میگذارد و افکار عمومی منحرف نمیشود؛ اما مسئولی که وظایف اولیه خود را هم مدام به گردن اینوآن بیندازد، حتماً در بین مردم نیز اختلاف و شکاف و انحراف را در پی خواهد داشت.
تلقی اشتباه از جایگاه رهبری و ولیفقیه در جامعه، تنها یک نمونه آشکار از این نقص فرهنگی-آموزشی است که زمینه سوءاستفاده کینهتوزان را فراهم میکند و در عرصههای مختلف خود را بروز میدهد. چنانچه همواره با نمونههای مشابه روبهرو میشویم. مردم از نمایندگان مجلس، وظایف شهردار و شورای شهر را مطالبه میکنند و بدون شناخت نهادهای نظارتی گوناگون مانند کمیسیون اصل 90، دیوان محاسبات و سایر نهادهای نظارتی درون دولت و مجلس، برخورد با هر تخلفی را تکلیف قوه قضاییه میدانند.
نویسنده: رضا فاخری؛ دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی (Fakheri.isu@gmail.com)
[1] برقی، جعفر (1380)، «روانشناسی مخاطب در مواجهه با تراژدی»، ماهنامه نمایش، شماره 38 و 39، ص 25.
[2] صحیفه نور، ج 16، ص 160.
[3] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 11، ص 425.
[4] https://www.khabaronline.ir/news/492777/