دیدبان

افسانه بافی از هاشمی

افسانه بافی از هاشمی
دیدبان؛ برخوردهای‌ افراط گونه‌ هاشمی رفسنجانی دردهه اول انقلاب از یک سو و از سوی دیگر معرفی ایشان به عنوان نماد اعتدال در دهه‌های بعد، از نمونه‌های شگفت انگیز تاریخ جریان شناسی بعد از انقلاب است.
اخیرا محسن هاشمی، در رد سخنان علیرضا زاکانی، نماینده سابق مردم تهران در مجلس، که طی یک مصاحبه، انتقاداتی را نسبت به مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی مطرح کرده بود، مکررا از لفظ افراطی برای جریان مقابل خود استفاده کرد.1 اگرچه همواره برخی افراد و گروه‌ها درصدد تحریف تاریخ در جهت منافع خود هستند اما درباره هاشمی رفسنجانی گفته‌ها و نوشته‌های آن مرحوم، مانع تحریف چهره واقعی اوست.
بدحجاب‌ها ضد انقلاب‌اند!
ازجمله مواردی که نشان دهنده منش هاشمی رفسنجانی در دهه ابتدایی انقلاب است، حمایت‌های مکرر او از برخوردهای خشن با بدحجابان است. مواضع هاشمی در این زمینه، در دهه‌های بعدی دچار دگرگونی‌هایی اساسی می‌گردد. البته همواره جریاناتی خاص تلاش دارند با بزرگنمایی مواضع اخیر هاشمی، از یک سو ایشان را نماد اعتدال معرفی کنند و از سوی دیگر برخوردهای رادیکال و افراط گونه ایشان را از منظر مخاطبان پنهان نگاه دارند.
وقتی تحمل هاشمی تمام می‌شود
هاشمی در روز ۱۲ اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۵ با اختصاص بخشی از خطبه نماز جمعه به مسئله خانواده و حجاب، از تمام شدن صبر خود در برخورد با بدحجابان سخن گفته و درباره بدحجاب‌ها چنین می‌گوید:
«ما الآن افرادی را می‌بینیم و هرقدر نصیحت می‌کنیم و از طریق تقوا می‌خواهیم به این محیط سالم برسانیم هنوز یک مقاومت‌های منفی هست و خانم‌هایی متأسفانه پس از هفت سال از انقلاب هنوز به این راضی‌اند که مقداری از مویشان بیرون باشد؛ تابه‌حال با این‌طور افراد خیلی با نصیحت و موعظه برخورد کرده‌ایم و هنوز هم بعضی از شهرهای بزرگ این بلیّه را دارند و در بعضی مغازه‌ها این‌گونه مسائل ترویج می‌شود و در بعضی ادارات هنوز خوب مراعات نمی‌شود و این‌ها خطرناک است و فکر می‌کنم که پس از هفت سال تحمل‌مان هم تمام بشود. مردم حزب‌الله چند بار طغیان [کردند] و دیدید که در خیابان‌ها ریختند و از همین تریبون نماز جمعه، وزیر کشور و دیگران خواهش کردند و به آن‌ها وعده دادیم که این‌ها خودشان آدم می‌شوند و باز می‌بینیم که مثل ‌اینکه این‌ها یک مقدار احتیاج به خشونت دارند.»2  
 
 
 
 
هاشمی رفسنجانی درباره برخورد با بدحجابان به این اظهارات اکتفا نکرده و آنها را به کار اجباری تهدید می‌کند: «البته شورای عالی قضائی یک پیش‌نویس لایحه‌ای را تهیه‌کرده و ما قبلاً به حزب‌الله وعده داده بودیم که عمل می‌کنیم و مقدماتش را فراهم کرده‌اند و همین روزها به مجلس می‌آید. این لایحه در نظر گرفته است که اردوگاه‌هایی در مناطقی در نظر بگیرند برای بازسازی خانم‌ها و آقایانی که دچار مرحله‌ای از فساد اخلاق هستند.»3  
 
هاشمی در ادامه با دزد خطاب کردن این زنان و همسرانشان می‌گوید: «فکر شده که این‌ها نوعاً آدم‌های مرفهی هستند که درد مشقت کار و این حرف‌ها را نچشیده‌اند و با پول‌های بادآورده‌ای که یا شوهرشان دزدیده یا خودشان می‌دزدند یا به ارث رسیده و یا از چیزهای دیگر، دیگر این‌جوری بار آمده‌اند و فکر شده که در هر منطقه‌ای یک اردوگاه برای این‌ها درست کنند و در آن اردوگاه وسایل کار بگذارند، معلمین اخلاق نیز در آنجا بگذارند.»4  
این سخنان هاشمی در حالی است که او ۵ سال بعد در سخنانی متضاد با سخنان گذشته‌اش در پرسش و پاسخ با دانشجویان راجع به برخورد با بدحجابی می‌گوید: «دیگه حالا شما اگر بخواهید بگید که باید چطور باشد و چطور نباشد، یا توی خیابون از نظر شما خانم با حجابی، حجابش مناسب نباشد، اینکه در اسلام هم نیست که ما بتوانم این‌ها را به خاطر این حالت مثلاً بیاییم بگیریم حبس بکنیم، اینکه این‌طور نمی‌شود... به‌تدریج ما اولاً این‌همه داره نصیحت می‌شود این‌همه داره توجیه می‌شود این‌همه قانون گذراندیم بالاخره نیروهای انتظامی مواظب هستند جایی که طغیانی می‌شود مواظبش هستند اگر فکر می‌کنید که اقدام دولت این باید باشد که آن‌چنان بگیر و ببند بکند که دیگه هیچ‌کس جرئت نکند تخلفی بکند که این وضع در اسلام هم نیست؛ یعنی اسلام چنین چیزی را از شما خواسته به این اجباری که فکر می‌کنید؟ به نظر من اونایی که زیادتر از این می‌خواهند یه مقداری افراط به نظر می‌رسد پیش می‌آید.»
 
هاشمی در خاطرات خود مورخ چهارشنبه 28 فروردین 64 به تظاهرات و مانور موتورسوارانی اشاره می‌کند که برای مقابله با بدحجابان، فراخوانده شده بودند. هاشمی همچنین از رضایت خود و نخست وزیر در این باره سخن می‌راند: «... شب مهمان نخست‌وزیر بودیم. در آنجا درباره حرکات موتورسواران حزب‌اللهی در خیابان‌ها و برخورد با افراد بی‌بندوبار _ که این روزها اوج گرفته است _ بحث شد. مقرر شد بدون این‌که انتقاد تندی از آن‌ها شود، از عملشان جلوگیری شود زیرا اعلامیه بی امضایی برای دعوت به تظاهرات علیه جنگ پخش‌شده و شاید لازم باشد که در روز شنبه نیروهای حزب‌اللهی هم در خیابان‌ها باشند. البته آن‌ها معمولاً سالی یک یا چند بار چنین حرکاتی می‌کنند و انتظار دارند که مسئولان با بی‌بندوباری اخلاقی برخورد شدیدی کنند...»5  
برخورد حذفی با قشر مرفّه
وی در خطبه‌های نماز جمعه، ضمن حمله به قشر مرفه، از اینکه دولت اجازه حضور آنها در جامعه را داده است، برآنها منت می‌گذارد:
«این‌ها بیشتر توجهشان به قشر مرفه است. ضدانقلاب را مأمور کرده‌اند که با قشر مرفه جامعه ما همکاری کنند؛ آن‌هایی که به صورت ظاهر تحمل بعضی از مشکلات این تهاجم اقتصادی را ندارند و هیچ‌وقت هم برای آن‌ها مشکل پیش نمی‌آید، چون آن‌ها از همه امکانات برخوردارند... این انقلاب متکی به خیلی چیزهای دیگری است... شما ببینید که با چه کسی می‌خواهید برخورد کنید. آن‌هایی که از این حرف‌ها غصه‌شان می‌شود، نه هیچ‌گاه تکیه‌گاه این انقلاب بودند و نه ما هیچ‌وقت روی آن‌ها حساب می‌کردیم، خیلی خوشحال باشند که ما اجازه داده‌ایم که در جامعه مانده‌اند و دارند زندگی می‌کنند. در مورد آن‌ها بحثی نیست6  
مستکبر خواندن مردم شمیران
هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه در مخالفت با روحیه استکباری ضمن حمله به استکبار خارجی به مفهوم استکبار در داخل می‌پردازد و با مثال زدن روحیه مردم شمیران آن‌ها را مستکبر می‌خواند:
«این‌ها روحیه استکباری است. ببینید، این چقدر زشت است! همین زشتی را ممکن است در داخل داشته باشیم و خودمان نفهمیم. مردم روستا که عمری گوشت نخورده باشند، روغن نباتی ندیده باشند، میوه ندیده باشند، هیچ حرفی نیست؛ تا حالا که نخورده‌اند دیگر نخورند! اما اگر یک وقت شمیرانی‌ها ده روز چیزی به دست نیاورند، ببینید چه کار خواهند کرد. روحیه استکباری این است. مثل آن خوانین گردن‌کلفت کثیف دوران گذشته که حتی از شب اول دختر رعیتشان که می‌خواست ازدواج کنند، نمی‌گذشتند و این‌قدر هم برای رعایای خودشان حق قائل نبودند.»7  
انگل‌ها
از دیگر موارد دگردیسی مرحوم هاشمی، دیدگاه او درباره برخورد با منتقدان است. آقای هاشمی ضمن مصاحبه‌ای در سال 62 منتقدین و کسانی که مخالف وضع موجود بودند را ضد انقلاب و انگل معرفی کرده و می‌گوید: «آن‌هایی که از روز اول نق می‌زدند حال هم نق می‌زنند. عده‌ای هستند که اگر به خاطر جنگ یک ساعت برقشان قطع شود ناراضی می‌شوند که این‌ها اصلاً جز محاسبه ما نیستند و اکثر این‌گونه افراد ضدانقلاب هستند و در انقلاب هم هیچ نقشی نداشتند و مانند انگل‌هایی هستند که در جامعه ما وجود دارند و مثل شاخ و برگ اضافی و هرز در درخت‌های مثمر می‌باشند که از آن ارتزاق می‌کنند و شیره جان درخت را می‌مکند و مزاحم هم هستند. ولی به‌هرحال هیچ جامعه‌ای ازاین‌گونه افراد خالی نیست و این‌ها بعضی‌شان به‌صورت نق زن، ضدانقلاب و محتکر می‌باشند و انشاءالله یک روزی از شر این‌ها هم نجات پیدا ‌خواهیم کرد.»8  
علی‌رغم موضع‌گیری‌های تند آقای هاشمی رفسنجانی در موارد متعدد، جریان منتسب به وی، سعی دارد با پرداختن به دوگانه اعتدال-افراط جناب هاشمی و جناح منتسب به وی را به عنوان جریان اعتدال معرفی کنند. در همین راستا سایت هاشمی رفسنجانی در تحلیلی می‌نویسد:
«حرف بعدی آقای هاشمی حرف شباهت منافقین و ستون پنجم‌های زمان جنگ و تندروهای امروز است. حرفی که 30 سال قبل هم زده بود، که "نفوذی‌ها در لباس انقلابی‌گری می‌آیند". هاشمی خوب می‌داند که چگونه برخی انقلابی‌ها از ضد انقلاب بدتر می‌شوند. اگر به انحراف بروند و حقیقت انقلابی‌گری را درک نکنند. همان‌ها که هاشمی بعد از پذیرش قطعنامه 598 به آنان گفت: «انقلابی گری، کلّه شقّی نیست!. فاصله منافق و ستون پنجم و تندروها از مو باریکتر می‌شود. اگر به حقیقت انقلابی‌گری عمل نکنند. وگرنه نتیجه عمل آنها جملگی یکی می‌شود. درست مثل سنگ زدن به برجام و آتش زدن سفارت عربستان! »9  
هاشمی همچنین در مصاحبه با یک سایت اصلاح‌طلب، مجلس خبرگان رهبری و منتقدان خود را به باد توهین گرفت و گفت: «تندروی‌های فعلی و جریان‌هایی که در دولت قبل به وجود آمدند، ریشه در نهادهای قدرت پیدا می‌کردند و از آنها هم استفاده می‌کنند که تندروی‌های خیلی مزاحمی هستند.»
 
ایشان با توصیف منتقدان خود به کلاغ تأکید می‌کند: «فشار این‌ها روی من هیچ تأثیر ندارد و مثل کلاغ‌هایی هستند که از روی درخت‌ها می‌پرند، برای من این‌گونه است و کاری با آن‌ها ندارم. من همیشه فشار داشتم. وقتی که انقلاب پیروز شد، منافقین سخت‌ترین دشمن بودند، چون پیش از پیروزی انقلاب که مرتد شدند، ما با آن‌ها مخالفت کردیم و همین طور ادامه داشت.»10  
احمد توکلی، سردبیر سابق روزنامه رسالت، طی یک مصاحبه روایت جالبی را نقد‌ ناپذیری آقای هاشمی نقل می‌کند: «من برخورد آقای هاشمی با عباس عبدی را به خاطر دارم، آقای عبدی در روزنامه سلام از آقای هاشمی انتقاد می‌کرد و من هم در روزنامه رسالت این رویه را دنبال می‌کردم. زمانی آقای هاشمی از آقای شرعی که جزء هیئت‌امنای روزنامه رسالت بود انتقاد کرد که احمدآقا سند برخی مطالبی را که می‌نویسد به خود من بدهد و نزد من بیاید تا من خودم جلوی آن رویه‌ها را بگیرم لذا از من گله داشت. 
در سال 71 یک سند سر‌ی به دست من رسید که نشان می‌داد دولت 43 میلیارد دلار بدهی درست کرده است. من نامه‌ای را بر روی این سند گذاشتم و برای مقام معظم رهبری فرستادم.
چند روز بعد که تلفنی در خصوص کاری با آقای هاشمی صحبت می‌کردم به نامه من به مقام معظم رهبری اشاره داشت و گفت ایشان مسئله بدهی 43 میلیارد دلاری را از من سؤال پرسیدند و من گفتم فکر نکنم که مبلغ بدهی 43 میلیارد باشد چراکه از آقای نوربخش پرسیده‌ام و گفته که بدهی ما 33 میلیارد دلار است اما مقام معظم رهبری گفتند که بدهی 43 میلیارد دلار است.
آقای هاشمی از مقام معظم رهبری پرسیده بود که چه کسی به شما اعلام کرده که شما مبلغ بدهی را این‌قدر قاطع می‌گویید؟ که ایشان فرمودند آقای توکلی گفته است. 
آقای هاشمی در همان مکالمه تلفنی افزود من خواستم شما را مطلع کنم که مبلغ بدهی 33 میلیارد دلار است و من هم پاسخ دادم 33 میلیارد دلار چه فرقی با 43 میلیارد دلار دارد؟ اصلاً من اشتباه کردم، -البته سندی که به من رسیده بود یک سند دولتی و خدشه‌ناپذیر بود- طبق این سند بدهی 33 میلیارد دلار در زمان آقای هاشمی و 10.5 میلیارد دلار در زمان آقای میرحسین موسوی رخ‌داده بود که ایشان هم این مبلغ از بدهی را قبول نمی‌کرد.
آقای هاشمی به من گفت که شما الآن روزنامه‌نگار هستید بنابراین با آقای نوربخش صحبت کنید تا مسئله برایتان روشن شود و اشتباه نکنید. آقای هاشمی از این موضوع گله‌مند بودند و من هم چون آدم سابقه‌دار، وزیر و وکیل بودم و روزنامه رسالت نیز توسط آدم‌های بزرگ یعنی 7 تا 10 وزیر، نماینده مجلس و مقامات کشور تأسیس‌شده بود نمی‌توانستند چیزی بگویند اما آقای عباس عبدی را در خیابان دستگیر کردند.»11  
با تمامی این رفتارهای خارج از اعتدال که در کارنامه آقای هاشمی رفسنجانی ثبت شده است، این سوال از آقای محسن هاشمی مطرح می شود که تندرو چه کسی و چه جریانی است؟ آیا این قبیل رفتارهای سرزده از مرحوم هاشمی مصداق تندوری و افراط کاری نبوده است؟ و اینکه چرا برخوردهای نابجای دوستان خود را به جریان انقلابی نسبت می‌دهد؟
تندروی در لباس اعتدال
استخدام واژه‌هایی از قبیل تندرو و افراطی و استعمال همیشگی آن از سوی جریان اصلاح طلب، تلاشی است تا از طریق آن بتوانند دلیلی موجه برای حملات خود به جوانان انقلابی دست و پا کرده و رویکردهای رادیکال سابق و کنونی خود را از نظرها پنهان نگاه دارند و در سایه‌ی ایجاد فضای دوگانه ی اعتدال_ تندروی، خود را مظهر و نماد امری جلوه دهند که هیچ بویی از آن نبرده‌اند.
 
 
1. http://yon.ir/2fngz
2. خطبه نماز جمعه تهران، تاریخ ۱۲/۲/۱۳۶۵
3. همان خطبه
4. همان خطبه
5. خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 1364، امید و دلواپسی، صفحه 62
6. http://yon.ir/4Ctyt
7. خطبه نماز جمعه تهران، تاریخ 15/3/1366
8. مصاحبه‌های هاشمی رفسنجانی، سال 1362، صفحه 121
9. http://yon.ir/TyhM8
10. http://yon.ir/ccimO
11. http://yon.ir/Wr7PW
 

مرتبط‌ها

ایستگاه انقلاب 11

زوایای ناآشنای مرد خاکستری دولت

در جستجوی ترکیبی از خیانت و خباثت

آیا جمهوری اسلامی به مفاهیم اصلی وجودی خود پایبند بوده است؟

دولت رمّالان

سرافراز؛ مُهره تخریب سازمان اطلاعات سپاه