دیدبان
هنر و تغییر اجتماعی؛

رومئو و ژولیت؛ رومانتیسم استراتژیک شکسپیر

رومئو و ژولیت؛ رومانتیسم استراتژیک شکسپیر

دیدبان؛کمتر کسی را می‌توان شناخت که نام شکسپیر(William Shakespeare) و داستان نامی، عاشقانه و استراتژیک رومئو و ژولیت (Romeo and Juliet) را نشنیده باشد.

قرن‌ها است که خیل عظیمی از مخاطبان نمایشنامه رومئو و ژولیت با خواندن و دیدن این داستان پر مغز اشک ریخته و در غم سرنوشت رومئو و ژولیت زانوی غم بغل می‌کنند. شهرت نمایشنامه رومئو وژولیت موجب شده است تا این داستان عاشقانه به اکثر زبان‌های روز جهان ترجمه‌شده و میلیون‌ها جلد از این داستان  تمامی کتابخانه‌های جهان را به تصرف خود در‌آورد؛ اما رومئو و ژولیت هیچ‌گاه محدود به کتاب و نمایشنامه نشد و بعد از ورود سینما و تلویزیون به زندگی جهانیان، این نمایشنامه در عقبه داستانی صدها فیلم و سریال قرار گرفت. همین اهمیت و توجه دلیل خوبی برای عمیق‌تر شدن و خزیدن به لایه‌‌های زیرین این نمایشنامه است. سوالی که اذهان اصحاب فرهنگی و متخصصین را به خود مشغول می‌کند آن است که چرا در طول چهار قرن گذشته داستان رومئو و ژولیت به این شدت و حدت مورد توجه قرار داشته و همچنان تمامی دستگاه‌های رسانه‌ای ایالت متحده آمریکا و غرب مدرن به ساخت و نمایش مکرر این نمایشنامه قدیمی تاکید دارند. از این جهت، با داشتن نیم نگاهی به زندگی شکسپیر و شرایط تاریخی که او در آن زیست می‌کرد می‌توان به فهم خوبی از این داستان «استراتژیک» دست یافت.

رومئو و ژولیت را باید اولین اثر تراژیک از ویلیام شکسپیر دانست که به عنوان نمایشنامه‌ای غم انگیز در پنج پرده و بیست و سه صحنه تنظیم و به نمایش درآمد. تاریخ قطعی تحریر این داستان مشخص نیست اما بسیاری از کارشناسان با توجه به سبک و نوع تحریر، این نمایشنامه را مربوط به سال‌های 1591 تا 1595 میلادی می‌دانند.[1] در حوزه شعر نیز شکسپیر یکی از بزرگان زمان خود بوده که حتی بعد از چهار قرن اشعار وی زبانزد است؛ مجموع 154 شعر سروده شده توسط او شامل مضامینی نظیر زمان، عشق و زیبایی است. بلاشک شکسپیر را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین و نامدارترین نویسندگان و شاعران انگلیسی دانست.  شکسپیر را باید فرزند رنسانس یا دوره نوزایی دانست. دوره‌ای که از انتها‌ی قرن پانزدهم و به اعتقاد عده‌ای دیگر از ابتدای قرن شانزدهم میلادی آغاز شد. در این دوره ذهن اروپا با الهام از نمونه‌های بزرگ یونان و روم باستان برای همیشه خود را از دوران مدرس‌گرایی رهانید و تمام جنبه‌های زندگی مردم در اروپای باختری را متحول و موجب تغییرات اساسی در مسائل هنری، سیاسی و اجتماعی شد. در آن دوره هر چه بود ابتدا به هنر و ادبیات ختم می‌شد و شهرهای ایتالیا که مرکز این تحولات بود بستر مجسمه‌سازان، نقاشان و شاعرانی قرار گرفت که به خلق شاهکار‌های هنر مدرن می‌پرداختند. در دروه نوزایی هنرمندان از سبک گوتیک دست برداشتند و جهان‌بینی تازه که سراسر قلمرو و اندیشه‌ی بشری، علم، ادب و هنر را در بر گفت پدیدار کردند.

در دوران نوزایی «انسان» بیش از هر موضوع دیگری بررسی شد. انسان‌گرایی یا اومانیسم تاکیدی بر ماهیت غیردینی در فرهنگ جدید بود. در همین دوران بود که ویلیام شکسپیر به عنوان انسانی از عصر نوزایی، مانند جهانگردی در سفر به سده‌های دور یونان و روم باستان، پرورده‌ی آن‌ها را بازیافت. جهان جذاب و رومانتیک که تصویری از آن راهنمای سفر او بود. در همان دوره سیدِریوس اِراسموس (Desiderius Erasmus) به طور خاص فلسفه اومانیسم را بنا نهادند. وی در کتاب ستایش دیوانگی انگاره‌های کلیسا را شکست و با گمراه خواندن آنان حالات تصنعی دوره‌ی قرون وسطی را تقبیح و انسان را به طبیعت نازل کرد. در این بازه زمانی بود که  مارتین لوتر (Martin Luther) و ژان کالوین (Jean Calvin) با کل سلسله ‌مراتب کلیسا به مخالفت برخواستند.[2]

در اکثر مواقع، درگیری امپراتوران و پادشاهان با پاپ بر سر حق مناصب کلیسائی و اعمال مذهبی گاه به سزار و پاپیسم به معنای سلطه پاپ بر قیصر می‌انجامید و گاه نیز با مقاومت پادشاهان روبرو می‌شد که دراین‌باره می‌توان به اقدام هنری هشتم و اعلام استقلال کلیسای انگلستان از سوی وی در سال 1534 میلادی و بسط آموزه انگلیکن(Anglican) به معنای استقلال همیشگی کلیساهای انگلستان از رم را نام برد.

هنری هشتم(Henry VIII of England[3]دومین پسر هنری هفتم و پادشاه انگلستان بود که در این دوره وی مذهب مردم انگلستان را از کاتولیک به پروتستان تغییر داد.

 در این زمان بود که جنبش اصلاحات دینی نیمی از اروپا را فرا گرفته بود و انگلستان برای همیشه به مذهب پروتستان پیوست. نهضت پروتستانتیسم(Protestantism)  شتابان بر حوزه‌های وسیعی از اروپا به ویژه شمال این قاره سایه می‌افکند و کلیسای رم در جهت اصلاح خود کاری از پیش نمی‌برد با این حال در شبه‌جزیره ایبری و قسمت‌های مدیترانه‌ای، پروتستانتیسم فاقد زمینه لازم بود و حرکت‌های موضعی سرکوب و کاتولیسیزم (Catholicism ) از نو مسقر گردیده بود.

 از سوی دیگر کالوینیسم (Calvinism) در اسکاتلند و آموزه انگلیکن در ویلز گسترش یافته بود اما سرزمین‌های بین این دو قسمت اروپا مثل فرانسه، هلند، سوئیس شاهد پیروزی کالوینیسم بود ولی حکومت‌ها به مذهب کاتولیک وفادار مانده بودند؛ از این پس جنگ بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها اجتناب‌ناپذیر بود و سرزمین های بینابین کانون اصلی درگیری‌ها بودند.

 از اینجا بود که جنگ‌های صد ساله مذهبی آغاز شد که تنها سی سال آن جنبه بین‌المللی داشت که به طور نمونه در همین دوران هشت جنگ مذهبی در فرانسه شکل گرفت که در یکی از آن‌ها کاترین دومدیچی (Caterina de' Medici) به عنوان همسر هانری دوم که از اهالی ایتالیا بود قتل‌عام معروف سن بارتلمه [4]در سال 1572 میلادی را به راه انداخت که در آن سربازان دولتی به همراهی کاتولیک‌ها عده زیادی از پروتستان‌ها را به قتل رساندند. در چنین شرایط بلبشویی بود که شکسپیر چشم به جهان گشود و بخشی از عمر خود را در گیرودار این تحولات گذراند. بر این اساس،  تمامی موارد ذکر شده موجب شد تا شکسپیر با روح هنری و ذهن مدرن خود به نبرد با روزگار رفته و در قالب داستان‌ها و نمایشنامه‌های گوناگون پیام ضد جنگ خود را به مخاطبان و مردم زمانه خود برساند.

شکسپیر انگلیسی در زمانی به دنیا آمد که انگلستان کاملا در سیطره پروتستانتیسم قرار گرفته بود و بالتبع نیز، شکسپیر تحت این جریان مذهبی قرار داشت؛ اما وی بیش آنکه رویکردی مذهبی داشته باشد همانند بسیاری دیگر از افراد مشهور زمان خود یک «انسان‌گرا» بود و مناسبات بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها خاطر او را آزرده بود که با بررسی داستان رومئو و ژولیت می‌توان به خوبی این مسئله را تبیین کرد. به واقع داستان عاشقانه رومئو و ژولیت را باید لایه رویین این نمایشنامه دانست که شکسپیر با رقم زدن آن خط تعلیق بی‌نظیری را برای مخاطب خود به ارمغان آورده است؛ اما آنچه که در پس ذهن شکسپیر بوده و توانسته در لوای این داستان عاشقانه به مخاطب خودالقا کند نفی جنگ مذهبی و به تصویر کشیدن تبعات این جنگ در قالب داستانی رومانتیک است.

رومئو و ژولیت داستان نوجوانانی عاشق پیشه است که از قضای روزگار هر یک وابسته به خاندانی هستند که دشمنی دیرینه‌ای با یکدیگر دارند. رومئو جوان نجیب‌زاده از خاندان مونتاگو (Montague) و ژولیت از خاندان کاپولت (Capulet) است، این دو خاندان به دلیل دعوای همیشگی و دیرینه و آشوب کردن در شهر ورونا (Verona) با هشدار شاهزاده‌ی شهر مبنی بر مجازات برای عاملان هر دعوایی روبرو هستند.

داستان از آنجا شروع می‌شود که خاندان کاپولت در یکی از شب‌ها مهمانی برگذار می‌کند که رومئو به همراه دوستش به شکل ناشناخته وارد این مهمانی می‌شوند در آنجا اولین ملاقات رومئو با ژولیت چهارده ساله صورت می‌گیرد و در همان لحظات است که عشق در رومئو و ژولیت گداخته می‌شود. در سوی دیگر داستان، تیبالت (Tybalt) که پسر عموی ژولیت محسوب می‌شود رومئو را در مراسم مهمانی می‌شناسد و فردای آن جشن در خیابان شهر رومئو را دعوت به مبارزه و ستیز می‌کند اما رومئو از دعوا کردن با او سرباز می‌زند ولی دوست وی مرکوتیو (Mercutio) از ستیز با تیبالت خودداری نمی‌کند و رومئو نیز که وارد این دعوا می‌شود برای دفاع از خود تیبالت را می‌کشد و به دلیل همین اتفاق وی توسط شاهزاده شهر محکوم به تبعید می‌شود.

رومئو بعد از این اتفاق و به دلیل ناراحتی زیاد تصمیم به خودکشی می‌گیرد اما راهب لارنس جلوی وی را می‌گیرد. ژولیت که از این موضوع بسیار ناراحت است به پیش لارنس رفته و از او مشورت می‌خواهد، لارنس تصمیم می‌گیرد با دادن معجونی به ژولیت او را به مرگ مصنوعی فرو ببرد و به وی وعده می‌دهد بعد از مراسم سوگواری از خواب بیدار خواهد شد و رومئو را آگاه کرده تا وی را از ورونا ببرد. لارنس برای آگاه کردن رومئو نامه‌ای برای وی می‌فرستد تا او را از ماجرا آگاه کند اما این نامه هیچ‌گاه به رومئو نمی‌رسد و وی صرفا از خبر مرگ ژولیت آگاه می‌شود؛ بعد از شنیدن خبر، رومئو خود را سریعا به معشوقه‌اش می‌رساند و با دین جسد وی تصمیم می‌گیرد تا با خوردن زهری خود را بکشد؛ بعد از خودکشی رومئو، ژولیت به هوش آمده و با جسد رومئو مواجه می‌شود اما وی که از مرگ رومئو شوکه شده است تصمیم می‌گیرد تا همانند او خودکشی کند و در نهایت خنجر رومئو را در قلب خود فرو برده و بر جنازه رومئو می‌افتد.

داستان ذکر شده خلاصه‌ای از نمایشنامه رومئو و ژولیت بود که شکسپیر به خوبی با ایجاد کشمکش های احساسی در آن پدیده‌ای ‌را رقم زد که سال‌ها  هالیوود با‌ استفاده از آن نمایشنامه در حال ساخت آثار گوناگون سینمایی است. بدون شک داستانی که بعد از گذشت چهار قرن تا کنون ذره‌ای پویایی خود را از دست نداده از عمق و ابعاد پیچیده‌ای برخوردار است و نمی‌توان آن را داستانی سطحی دانست که صرفا به عشق دو نوجوان پرداخته و سرانجام شوم آن دو را تعریف می‌کند. در اینجا به گزاره‌‌های عمیق‌تری از این داستان اشاره می‌کنیم.

نمایشنامه رومئو و ژولیت در شهرِ تاریخی مذهبی ورونا (Verona) واقع در کشور ایتالیا رخ می‌دهد که به طور نمونه می‌توان به کلیسای سبک گوتیک سنت آناستازیا (Sant'Anastasia) [5]در آن شهر اشاره کرد.

طبق داستان، در این شهر دو خاندان معروف که هر یک با اِلمان‌های مذهبی و دینی برای مخاطب به تصویر کشیده شده است با یکدیگر سر جنگ دارند. شاهزاده آن شهر که نماد پادشاه بوده و تلاش دارد تا امنیت شهر تامین کند مجازات سختی برای بر هم زنندگان امنیت دارد. صلیب، کلیسا و معماری باستانی در متن نمایشنامه و فیلم‌های ساخته‌شده موج می‌زند که این موضوع نشان دهنده تم مذهبی نمایشنامه است و به عنوان بستری برای خط تعلیق اصلی داستان توسط شکسپیر ایجاد شده است.

درگیری دو خاندان مونتاگو و کاپولت که هر دو با نماد مذهبی مشخص شده‌اند اشاره‌ای غیرمستقیم به درگیری‌ها‌ی مذهبی در دوره زمانی شکسپیر  و اروپای پس از رنسانس دارد. درگیری‌هایی که موجب کشته شدن انسان‌ها شد و شکسپیر سعی داشت تا با به تصویر کشیدن یک اثر هنری مخاطب خود را وادار نماید تا چنین پدیده‌ای را هیچ و پوچ بی‌انگارد که بدون شک در این زمینه بسیار موفق عمل کرد.

دو شمشیر در پشت صلیب نمادی از آموزه‌ی دو شمشیرِ پاپ گلازیوس اول (سده‌ی پنجم میلادی) است؛ مبتنی بر این نظر فقط دو شمشیر وجود دارد که نمایه دو قدرت است، قدرت آسمانی یا کلیسا و قدرت زمینی یا دولت. این دو شمشیر باید برای کلیسا کشیده شود نه علیه کلیسا یکی در دست کشیش و دیگری در دست سرباز. به مرور زمان این نظریه به صورت آموزه‌ی سنتی سده‌های اولیه میانه درآمد هر چند که بین امپراتورها و پاپ‌ها در مورد تفسیر آن اختلاف نظرات زیادی بود هر چند نباید فراموش شود پس از افول پاپ تمام این نظریه به محاق رفت.

نمایشنامه رومئو و ژولیت با ارائه داستانی عاشقانه به تقابل با فضای سنگین خردگرایی برخواست و با مهیاکردن فضایی احساسی به تلطیف کردن شرایط آن روزگار اقدام نمود. نمایشنامه رومئو و ژولیت را به هیچ‌وجه نمی‌توان داستانی از عشق نوجوانانی دانست که در نهایت به سرنوشت شومی مبتلا می‌شوند؛ بلکه رومئو و ژولیت را باید سندی استراتژیک دانست که ویلیام شکسپیر با ذکاوت خود توانست در قالب هنر بر جهان دیکته کند و آن را به عنوان پایه‌ای برای مکتب رومانتیسم اومانیستی قرار دهد. نمایشنامه استراتژیک رومئو و ژولیت به خوبی نشان‌دهنده آن است که می‌توان در قالب هنر تمامی دغدغه‌مندی های اجتماعی و فلسفی را به مخاطب ارائه نمود. هنر هنرمند آن است که بتواند در لوای خطوط دراماتیک، بدون اشاره مستقیم به موضوع مد نظر پیام خود را به بیننده‌اش القا کند و مخاطب بی آنکه از نیت نویسنده فیلم و یا نمایشنامه‌نویس آگاه شود به شکل کاملا غیرمستقیم پیام را جذب نماید. اثر هنری شکسپیر در چهار قرن پیش این آموزه را اعلام کرد که می‌توان در پوشش داستانی تراژیک هر گونه پیامی را گنجاند. هنر امروزین جامعه ما اعم از تئاترها، فیلم‌ها، موسیقی و هر آنچه که بتوان نام هنر را بر آن نهاد نیز داستانی بدین شکل دارد که جامعه را در ناخودآگاهش به سویی می‌خواند. سویی که باید دقت بسیار بدان کرد. هنر اومانیستی جامعه را فاسد می‌کند و نباید بی‌اعتنا از آن گذر نمود.

 


[1] https://www.brownpapertickets.com/event/3221612

[2] https://www.history.com/topics/reformation/martin-luther-and-the-95-theses

[3] https://en.wikipedia.org/wiki/Henry_VIII_of_England

[4] https://www.britannica.com/event/Massacre-of-Saint-Bartholomews-Day

[5] http://www.tourism.verona.it/en/enjoy/history-heritage/churches-holy-places/basilica-of-sant-anastasia

 

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟