دیدبان
گفتگویی پیرامون فرهنگ سازی صدا و سیمای جمهوری اسلامی؛

فرهنگ کازینویی و بحران دینداری در صدا و سیما

فرهنگ کازینویی و بحران دینداری در صدا و سیما

دیدبان؛ امروزه جولان سرمایه‌داری و لیبرالیسم فرهنگی در کشور به حدی رسیده که نمادهای فرهنگ سنتی و دینی را فقط در برهه‌های خاص همچون اربعین یا در برخی محله‌های سنتی‌تر می‌توان یافت. نمادهای سرمایه‌داری اعم از شکاف طبقاتی، صنعت پرفشار تبلیغات، رقابتی شدن و مواردی بسیار از این دست را در همه جای شهری مثل تهران می‌توان دید. اما آنچه که این روندها را به شهرها و روستاهای کشور تزریق می‌کند، رسانه‌ها و به ویژه صدا و سیما هستند. فرهنگ حاکم بر صدا و سیما تا حد زیادی تحت تاثیر جریان پر قدرت سرمایه‌داری در کشور قرار گرفته است و ترویج لیبرالیسم فرهنگی در بخش‌های متنوعی از برنامه‌های آن دیده می‌شود. یکی از مهمترین مصادیق ترویج فرهنگ سرمایه‌داری لیبرال امری است که به آن «فرهنگ کازینویی» گفته می‌شود. دیدبان این مسئله را در گفتگو با آقای اسحاق سلطانی، پژوهشگر فلسفه سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) به بحث نشسته است.

-آقای سلطانی شما اخیرا مقاله‌ای را در نشریه تاملات پیرامون «فرهنگ کازینویی» منتشر کردید. ممکن است درباره ایده اولیه و نقاط اصلی‌ای که باعث شد شما این نقد را درباره عملکرد صدا و سیما بنویسید توضیح دهید؟

این مسأله به قدری برای همه افرادی که با صدا و سیما سر و کار دارند واضح است که تنها اشاره‌ای به آن می‌تواند موجب تصدیق‌اش شود. کافیست تنها کمی دقت کنیم و ببینیم واقعا در صدا و سیما چه می‌گذرد! مثلا مسابقه برنده باش را در نظر بگیرید. این برنامه تیپی ایده آل از فرهنگ کازینویی است. یعنی پشت یک سری از شعارهای خیلی قشنگ مثل ترویج مطالعه دارد کارش را انجام می دهد. خود شخصیت مجری که یک سلبریتی که عمدتا نه به خاطر توانایی‌های هنری، بلکه به دلایلی همچون چهره تبدیل به یک سوپراستار سینما شده است، که اتفاقا سررشته ای از اجرا نداشته و نقایصش آشکار است، صرفا برای جذب مشتری به عنوان مجری انتخاب شده است. در حقیقت، کل برنامه یک تبلیغ است! ستاره 700 فلان را بگیر که شاید یک شبه 200 میلیون برنده بشوی، فلان تراکنش را که انجام بدهی سوأل برایت فرستاده می‌شود تا امتیازت بالا برود تا در صورت رسیدن به هشت نفر برتر شاید به خود برنامه راه پیدا کنی. این مسأله تنها مربوط به این برنامه هم نمی‌شود بلکه در همه برنامه‌های پر بیننده روند همین گونه است. قرعه کشی در همه برنامه‌های ما رواج پیدا کرده است. پیامک بدهید. شرکت کنید در هشتگ فلان. تکرار شدن همچین مسأله‌ای در جامعه به عنوان یک ابزار تبلیغاتی گسترده... به ویژه برای طبقه متوسط شهری خیلی اثر دارد.

-چرا روی طبقه متوسط شهری تاکید می‌کنید؟

برای طبقه متوسط شهری، به‌واسطه تنفس در هوای فرهنگ و سبک زندگی رواج یافته، مجموعه‌ای از نیازها شکل‌گرفته است. به بیانی دقیق‌تر مجموعه‌ای از نیازهای مادی برای او برساخته شده و اولویت‌های نه چندان معقولی به زندگی او راه یافته است. تا حدی این نیازها برایش پررنگ شده که هویت و خویشتن خود را در آینه تحقق این نیازهای برساخته می‌جوید. لذا تمام تلاش او در وهله نخست معطوف به ارضاء همین نیازها می‌شود. او به‌واسطه کالایی که به خود ضمیمه کرده است، خویشتن خود را در مسیر هویت‌یابی و تحقق می‌یابد، با اتومبیلش، با ساعتش، با گوشی تلفن همراهش و .... . این طبقه به واسطه ساختار شهری و به ویژه کلان‌شهری نیز تحت فشار فضای سرمایه‌داری و مصرف‌زدگی قرار گرفته است. یعنی این طبقه دارد بیشترین هزینه را از این جهت تقبل می‌کند و عملا هزینه رشد سرمایه‌داری و فرهنگ لیبرالی را این طبقات پرداخت می‌کنند. طبقه بالا عملا تحت تاثیر جریان‌های جهانی است و چندان مخاطب شهر و رسانه ما نیست. در لاس وگاس و نیس و کن می‌رود و آنجا در یک فضای خالص سرمایه‌داری مشارکت می‌کند. اینجا هم طبقه ضعیف به لحاظ اقتصادی تنها فشار روانی نتوانستن را متحمل می‌شود. اما طبقه متوسط بعضا هم فشار روانی نتوانستن را دارد و هم مجبور می‌شود هزینه مادی آن را بپردازد. پولش نیز در این زمینه مصرف می‌شود.

-مشکل کار دقیقا کجاست؟ چه اثرات منفی‌ای در این مورد مد نظر شماست؟

ببینید این فردی که تحت تاثیر این فضا قرار گرفته تلاش نمی‌کند تا نیاز خود به داشتن یک گوشی تلفن همراه با قابلیت‌هایی مشخص را برطرف کند. او تلاش نمی‌کند تا اتومبیل خریده و نیاز خود برای جابه جایی را برطرف کند. او تلاش نمی‌کند تا برای برطرف شدن نیازهایی که در منزل دارد کالاهای مشخصی را برای زندگی فراهم کند. او تلاش نمی‌کند برای نیاز به تفریح و آرامش و آسایش خود در پی خرید ویلا در شمال کشور باشد و او تلاش نمی‌کند و نمی‌کند و .... . او اینگونه تلاش نمی‌کند، چون اساسا مهارت فکر کردن و ارزیابی نیازهای خود را ندارد. تا بوده نیازهایی برایش از در و دیوار برساخته شده و او خود را محبوس در میان قفس نیازهای برساخته یافته است. چون این برخورداری از مادیات به جهت برطرف شدن نیازهایی مستقر و سنجیده نبوده است، در نتیجه بهره چندانی نیز از وضعیت جدید نمی‌برد. گوشی تلفن همراهی می‌خرد که قیمتش الان هشت میلیون تومان است ولی استفاده مشخصی که از آن می برد با یک تلفن همراه یک میلیون تومانی برآورده می‌شود. تا چندی پیش از این مثلا در شمال ویلا می‌خرید، در حالی که در تمام طول سال ده روز هم از آن استفاده نمی‌کند. این اتفاق رخ می‌دهد، چراکه این انسان برای خود خلوتی ندارد تا بتواند فارغ از تمام هجمه‌های هنجارساز تبلیغاتی به آنچه که نیاز دارد فکر کرده و آنها را ارزیابی کند. این انسان نمی تواند خود را به دادگاه برده و از خویش انتقاد کند. برای او این نهادینه شده است که خرید لباس برند خوب است و خالکوبی‌های رنگارنگ (تَتو) روی دست و گردن زیباست و هرگز در مقابل این گزاره‌ها علامت سوال قرار نمی‌دهد. فضای شهری حاکم برایش حسن بودن این امور را بدیهی کرده است. شهروند ما برای هویت بخشی به خود رو به سوی نیازهای برساخته می‌آورد تا خویشتن خویش را تعیّن بخشد، غافل از اینکه با این کار تنها خویشتن حقیقی خود را تعلیق کرده و در پس پرده حجاب امری اعتباری، خود را سرکوب کرده است. پس او صرفا در حال تلاش است تا نیازهایی که برایش برساخته شده را محقق کرده و اگر نتواند این نیازهای برساخته را -که عموماً نیازهایی لوکس بوده و فوریتی در حقیقت ندارند- برآورده کند حس نارضایتی از زندگی به‌سرعت در او اوج می‌گیرد. آرامش خود را از دست داده و او را به سمت انجام کنش‌هایی برانگیخته سوق می‌دهد.

-برانگیختگی یعنی چه؟

در اینجا فرد به بهانه توجه به انسان در حال نابود کردن انسان است. کافی است وضعیت به‌گونه‌ای درآید که چنین فردی برطرف شدن نیازهای خود را به‌عنوان آرزوی بربادرفته و یا در حال بر باد رفتن یابد. آنگاه است که از شرایط اعتدال خارج شده و شروع به انجام حرکاتی می‌کند که صرفاً باعث بدتر شدن اوضاع اوست. این شرح‌حال انسانِ شهریِ برانگیختهِ امروز ماست. یکی از نمودهای چنین وضعیتی اضطراب حاکم بر بازارهای کشور و ورود حجم بالای نقدینگی به بازارهای طلا و خودرو و بورس است که حاکی از نگرانی نسبت به آینده است؛ نگرانی و اضطرابی که خود باعث می‌شود قیمت‌ها به نحوی رشد کنند که افراد تحقق واقعی نیازهای برساخته خویش را هرروز و هرلحظه دورتر و دورتر یابند. اینجا ما شاهد شکل‌گیری سیاه‌چاله‌ای از حسرت هستیم که فرد به درون آن پرتاب شده و هیچ راه برگشتی هم عملا برای وی قابل تصور نیست. برانگیختگی وضعیتی انسانی است که فرد در آن از حالت اعتدال خارج شده و کنش‌هایی انجام می‌دهد که عمدتا از روی منطق سلب است. چنین فردی کنش‌هایی عمدتا سلبی دارد و نمی‌داند به دنبال چه می‌گردد؛ نمی‌داند چه می‌خواهد. چنین فردی نمی‌تواند نیازهایش را به صورت منطقی مورد ارزیابی قرار دهد. این سنخ برنامه‌های صدا و سیما برانگیختگی را در جامعه تشدید می‌کند.

-چرا باید یک چنین چرخه معیوبی شکل بگیرد؟ نه فقط در ایران بلکه در سیستم بین‌المللی لیبرال سرمایه‌داری حتی؟

برای پاسخ باید به سراغ دستگاه‌های هنجار ساز رفت. در این میان به نظر می‌رسد مهم‌ترین دستگاه هنجار ساز رسانه‌ها هستند حالا در کشور ما و آنجایی هم در این موضع مد نظر ماست، صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است. آنجاست که به‌واسطه تداعی مکرر سبک خاصی از زندگی نیازهای ما برساخته می‌شود. البته در این مجمل قصد تحلیل تمامی فعالیت‌های این سازمان را نداشته و صرفاً بر سنخ خاصی از فعالیت‌ها که این روزها مکررا در تلویزیون جمهوری اسلامی با آن روبه‌رو هستیم متمرکز شوم؛ آن مورد قرعه‌کشی‌های رایج در تلویزیون است. در واقع قصد آن است تا با بررسی قرعه کشی‌های انبوهی که در تلویزیون انجام م‌ شود به تاثیرات چنین اقداماتی در برساخته شدن سنخ خاصی از نیازها برای جامعه ایرانی پرداخته شود. مثلا در همین مثالی که ابتدا زدم همین برنامه برنده باش، سواد و توان ذهنی ارتقاء پیدا نمی‌کند بلکه فقط دارد این را تبلیغ می کند که بتوانی یکشبه 200 میلیون برنده بشوی. حال اصلا ظاهر برنامه اینست که می‌خواهند مطالعه را در جامعه ترویج کنند اما به واقع اتفاق دیگر در حال رخ دادن است. باکمی اغراق می‌توان ادعا کرد این روزها کمتر زمانی است که شبکه‌ای از تلویزیون را مشاهده کنید، مگر آنکه یک مجری در حال انجام دادن قرعه‌کشی است. به‌صورت خاص در ایام برگزاری جام و جهانی با قرعه‌کشی انواع خودرو برای افرادی که در پیش‌بینی بازی‌های جام جهانی شرکت می‌کنند، یا برنامه روبیکا را صرفاً نصب می‌کنند، افرادی که در سامانه‌های مشخص تراکنش‌های مالی خود را انجام می‌دهند و یا از فروشگاه مشخصی خرید می‌کنند و .... روبه‌رو هستیم. حجم بسیار زیاد این راهکار تبلیغاتی اغواکننده باعث می‌شود تا تعداد زیادی از جمعیت کشور هرروزه درگیر چنین فرآیندهایی شوند. این وضعیت باعث می‌شود تا یکی از رؤیاهای انسان ایرانی این باشد که یک روز به تلفن همراه او زنگ‌زده و خواهند گفت که در قرعه‌کشی میزان قابل‌توجهی پول، خودرو و یا منزل برنده شده است.-حجم بالای کلاه‌برداری‌های ریز و کوچکی که تاکنون با مژده برنده شدن در قرعه‌کشی صورت گرفته است خود به‌خوبی نشان از وجود این رؤیا و انتظار برآورده شدن آن دارد-. وقتی چنین فعالیتی به‌صورت مداوم تکرار می‌شود و این رؤیا -باوجوداینکه احتمال تحقق آن بسیار پایین بوده و به صفر میل می‌کند- در ما نهادینه گشت، آرام‌آرام این باور قلبی را در فرد شکل می‌دهد که جهش اقتصادی بزرگ -یک‌شبه ثروتمند شدن- امری کاملاً شدنی است. در حقیقت به‌واسطه سوءاستفاده از ابزارهای تبلیغاتی، این احتمال ناچیز آن‌قدر مهم، بزرگ و محتمل نشان داده می‌شود که جامعه هدف تبلیغات به خود می‌گوید چرا من برنده بعدی قرعه‌کشی نباشم؟ وقتی چنین گزاره‌ای از ذهن جامعه هدف گذشت یعنی آن‌ها وارد کازینو شده‌اند.

-کازینو چه مکانیسمی دارد؟

نتیجه فوری ورود به کازینو این است که او دائماً در حال تهیه سکه شانس است، تا اگر اکنون بخت با او همراه نبود شاید در مورد بعدی اقبالش بلند شود. واقعیت آن است که اهمیت یافتن غیرمعقول یک احتمال غیرمحتمل باعث می‌شود اگر پیش‌ازاین فلان نوشیدنی را مصرف نمی‌کردیم، حالا آن نوشیدنی تبدیل به جزء ترک نشدنی سبد خریدمان شود. امری که به آن نیازی نداریم تبدیل به نیاز ترک ناشدنی‌مان می‌شود. این حالت میزان مصرف ما را دائماً بالا برده و به همان اندازه از توانایی‌مان برای برطرف کردن حقیقی نیاز خود دور می‌شویم. این فکر که می‌شود ره صد ساله را یک شبه رفت یک انگاره سرمایه‌داری است برای جبران نقصان تحرک طبقاتی در این گونه جوامع بیان می‌شود. یک مخدر است که در کوتاه مدت باعث لذت است ولی بعد از گذشت اثر این مخدر چیزی جز حس اضطراب و عقب ماندگی با خود به بار نمی‌آورد.

-اثر اجتماعی آن را چگونه تحلیل می‌کنید؟

اثر مانای این وضعیت بر ناخودآگاه افراد جامعه، به‌ویژه قشر جوان، بسیار مخرب‌تر است. این تصور که می‌توان ره صدساله را یک‌شبه پشت سر گذاشت، وقتی در نسل جوان ما تبدیل به یک اعتقاد گشت نتیجه آن خواهد بود که رگه‌های تلاش و کوشش در فرد خشک می‌شود. لذا از چنین تربیت یافتگانی انتظار روحیه جهادی را نمی‌توان داشت. در عوض باید اوج‌گیری روحیه دلال صفتی را شاهد بود. همچنان که از چنین تربیت‌یافتگانی نمی‌توان انتظار حضور و نقش‌آفرینی در بخش واقعی اقتصاد و تمرکز بر تولید و حمایت از کالای ایرانی را انتظار داشت. فرهنگ کازینویی ذهن مردم را متلائم با وضعیت استثنائی بار می آورد. چون هیچ قاعده ای در کار نیست و نمی‌دانی عوامل موفقیت چه هستند. این یک سنخی از اضطراب را در جامعه ایجاد می‌کند. وقتی که فرهنگ کازینویی غالب شد این آدم هم دیگر کنش به قاعده‌ای نخواهد داشت و رفتارش مبتنی بر استثناگرایی و بی‌قاعدگی است. ترویج این فرهنگ باعث رشد اعتقاد به قاعده بودن وضعیت استثنایی در میان مردم است.

-این وضعیت فقط معطوف به تبلیغات صدا و سیماست؟

نه همانطور که پیش از این نیز ذکر کردم، این یک فضای کامل است شاید نزدیک به تعبیری که لوفور از سرمایه‌داری دارد. مثال‌های بی‌شماری از این پدیده در جامعه امروز ما وجود دارد. یک نمونه دیگر فرهنگ کازینویی بازار آتی ها است. سوای بحث فقهی باید دید که این پدیده با فرهنگ و اخلاق جامعه چه می کند. یا جهان بینی جامعه را چگونه تغییر می دهد. این همان تقریر شرط بندی به نوعی دیگر است.

-اثر اقتصادی این پدیده‌ها چگونه هست؟

در جامعه‌ای که نمادهای سرمایه‌داری کازینویی به‌سرعت در آن رشد می‌کنند، باید انتظار داشت که باشگاه‌ها و سایت‌های شرط‌بندی به‌سرعت مشتریان خود را بیایند. باید انتظار داشت که بورس، به‌ویژه بازار آتی‌ها، به‌خوبی رشد کرده و تأثیراتی واقعی بر اقتصاد کشور بگذارد. درمجموع به نظر می‌رسد تسری و گسترش اعتقاد به امکان یک‌شبه ثروتمند شدن از اموری است که می‌تواند اقتصاد یک کشور را در مسیر انحطاط قرار دهد. در چنین جامعه‌ای فرهنگ کار و تلاش و برنامه‌ریزی از جامعه رخت بر می‌بندد. ریشة تلاش را در جامعه می‌خشکاند. طبیعی است که هر کس در چنین جامعه‌ای به دنبال برنامه‌ریزی، تولید و پیشرفت تدریجی باشد مورد تمسخر جامعه قرار خواهد گرفت. این مسئله در نسل‌های آتی آشکارتر خواهد شد. چرا که از سنین کودکی با وضعیت استثنائی رشد کرده‌اند. لذا همیشه به دنبال معجزه خواهند بود تا مشکلات را حل کند و خود دنبال حل مشکلات نخواهند بود. البته استرس و اضطراب این بی‌قاعدگی را در وجود خود به نحوی عمیق‌تر نیز خواهند داشت.

تلویزیون جمهوری اسلامی ایران با ارائه حجم بالایی از قرعه‌کشی‌های مختلف، که قسمت قابل‌توجهی از آن برای برنامه‌های خود صداوسیما است، این نیاز را در شهروند ایرانی نهادینه می‌کند که باید منتظر یک رشد اقتصادی بی‌پشتوانه باشید. ناخودآگاه او این‌گونه ساخته می‌شود که حرکت از نقطه صفر بی‌معنا است. همواره به سمت امر استثنائی، برنامه‌ریزی نشده، و بدون زحمت سوق داده می‌شود. اما چنین فردی آنگاه‌که مدتی در این وضعیت بود و با واقعیات زندگی دست‌وپنجه نرم کرد، می‌فهمد که قرار نیست بدون زحمت به نتیجه‌ای برسد. می‌فهمد قرار نیست نیازهای او به‌واسطه امور موهومی چون دل‌خوش کردن به تبلیغات کازینویی قرعه‌کشی‌های تلویزیونی برآورده شود. این وضعیت متناقض میان ناخودآگاه شکل‌گرفته فرد و عدم تلائم آن با واقعیات بیرونی سبب می‌شود زمینه مناسبی برای خروج فرد از اعتدال و ورود به وادی برانگیختگی برایش فراهم شود. وضعیتی که افزایش تنش‌ها و درگیری‌های روحی و اجتماعی را در دل داشته و به در شدت‌گیری میزان خشونت در جامعه نیز کمک می‌کند.

-در مورد فضای رسانه‌ای کشور آیا فقط این صدا و سیماست که دارد چنین امری را ترویج می‌کند؟ شبکه‌های اجتماعی در این بین هیچ نقشی ندارند؟

لیبرالیسم دارد فضای اجتماعی کشور را تسخیر می‌کند. ماهواره دارد، تلگرام دارد، هالیوود دارد. اینستاگرام دارد. صدا و سیمای ما نباید تبدیل به ابزاری دیگر برای سرمایه‌داری و لیبرالیسم تبدیل شود. لیبرالیسم خودش ابزارهای خودش را دارد. سرمایه‌داری خودش ابزارهای خودش را دارد و خودش را به وسیله آنها بازتولید می‌کند. در این شرایط صدا و سیما نباید به کمک آن بیاید و فشار بر جامعه را به این شکل تشدید کند. حداقلش اینست که یک سری از عناصر اصلی فرهنگ سرمایه‌داری را صدا و سیما تبلیغ نکند. مگر ما نمی‌گوئیم صدا و سیما یکی از متولیان اصلی فرهنگ کشور است؛ مگر رئیس صدا و سیما عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نیست؟ پس چرا به این مسائل مهم فرهنگی توجه نمی‌شود؟ نمی‌شود ما همه چیز را رها کنیم به حال خود و پس از 20 سال بگوئیم چنین نباید می‌شد؟ الان صدا و سیما دارد بذرهایی را در جامعه می‌کارد که اثر آن یک نسل بعد جامعه را با  مشکلات عجیبی مواجه خواهد کرد. بگذریم که در چنین فرهنگی دینداری‌ای که بر کفاف و قناعت تاکید دارد کلا نابود خواهد شد! مردم به صدا و سیما حداقل از این جهت اعتماد داشتند که دیندار است ولی با این روندها دینداری‌ای در صدا و سیما مشاهده نمی‌کنیم. دینداری فقط به پخش کردن یک سخنرانی مذهبی که نیست! اینها مسائل اصلی فرهنگ دینی هستند .... زمان ما هم رو به اتمام است.

-بسیار خوب اگر بخواهیم بحث را جمع‌بندی کنیم....

در آخر باید گفت به واسطه این شکل از عرضه قرعه کشی‌ها و نشان دادن افرادی که به واسطه برنده شدن برگه بخت آزمایی‌شان دارای زندگی متفاوتی شده و در جامعه جایگاهی یافته‌اند، این عقیده دائماً محکم و محکم‌تر می‌شود که کلید اساسی هویت‌یابی شما در جامعه میزان برخورداری های مادی شما است. و شما برای یافتن خویشتن خود در جامعه باید میزان برخورداری های مادی خود را ارتقا دهید. و این برای ما یعنی ترویج رسمی بی‌دینی در کشور! مسئله‌ای که هدف اصلی صدا و سیما را زیر سوال می‌برد. اگر قرار است رسانه‌های سرمایه‌داری را ببینیم چرا به سراغ اصل آن نرویم؟ اساسا فلسفه وجود صدا و سیما اینگونه زیر سوال می‌رود. مرزهای دین که فقط حدود حجاب بانوان نیست. کاش مسئولان صدا و سیما از تکنیک آباژور برای این بخش‌ها هم استفاده می‌کردند. تا زمانی که صدا و سیما به اینگونه مسائل توجه نکند، هزینه‌های انجام گرفته در صدا و سیما چندان ارزشی ندارد. اینها باعث می‌شود که عده‌ای در جامعه بر مال حرام تشجیع شوند و مسئله دینداری برای مردم عوض شود. یا  نسل جوان دچار نقصان فهم از دین گردد چرا که صدا و سیمای ما دارد معیارهای دینداری را به شکل ناهنجاری تغییر می‌دهد.

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟