به گزارش دیدبان، روابط ایران و همسایگان عربش ،همراه با پیچیدگیهایعجیبوحیرتآوری که دارد،بسیار جذاب ودر عین حال عمیقا دلهرهآور شده است. حسی متناقض و پرآزاراما نشاندهنده جوسنگین حاکم بر فضای میان تهران و پایتخت های عربی همسایه اش.وجود بحران واختلاف میان کشورهای همسایه در دنیای دیپلماسی بهخصوصدر منطقه بحران زده خاورمیانه عربی و خلیج فارس الزاما پدیده بعیدوعجیبی نیست.
وجود اینگونه اختلافات بخش جدایی ناپذیر ازتنوع زیستی در این منطقه فوق استراتژیک به شمار می رود. اما آنچه اکنون در محدوده پیرامونی ایران و همسایگان جنوبیاش در جریان است، وضعیتی است نگران کننده که به هیچ پدیده قبل از خود شباهتی ندارد.
البته برخی تحلیلگران معتقدند اعراب جنوب خلیج فارس دستکم در برخورد با ایران مجموعه واحد و یکسانی نیستند و نمیتوان همه آنها را یک جبهه قرار داد.
این تحلیلگران در استدلال خود مشخصا به قطروعمان، دو عضو ازشش دیگر عضو شورای همکاری خلیج فارس اشاره میکنند که روابط نسبتا خوبی با ایران دارند.اما این نظر ازیک گسست ذاتی بسیار مخاطره آمیز رنج میبرد که موجب میشود درمدل سازی هندسه سیاسی- دیپلماتیک منطقه، ابعاد فاصله دولتهای عربی از یکدیگر،با میزان نزدیکی احتمالیشان به ایران یکسان فرض گرفته شود.به این اعتبار که هرچقدر آنها از یکدیگر دور شوند به همان نسبت به تهران نزدیک خواهند شد.پر واضح است که این فرض محاسباتی اشتباهاتی نیز دارد.نه سنت و تاریخ روابط عربی– ایرانی، نه تحولات دنیای دیپلماسی مدرن ونه کانون های سیاسی-امنیتی شکل گرفته جدید اجازه شکل گیری چنین مناسبات معکوسی را نمیدهد.کما اینکه دربحران روابط قطر با سه عضو دیگر شورای همکاری یعنی عربستان، بحرین و امارات به وضوح مشاهده شده ومیشود که از تقریبا یک سال پیش میزان نزدیکی قطری ها به ایران تناسبی بامیزان فاصله گرفتن آن ها ازعربستان و دیگر متحدان قبلی شان ندارد.
دوحه در چارچوب منافع خود این خلاء گذرا را درچارچوب سیاسی،امنیتی،دیپلماتیکی فراتری که تهران مایل به شکلگیری آن نبود تا حد زیادی حل و فصل کرد.به همین دلیل فکرمیکنم از وجود این کشمکشهای درونی اعراب ،تهران حداکثر میتواند(البته اگر بتواند) نوعی بهره برداری تاکتیکی– دیپلماتیکی داشته باشد تا یک سرمایهگذاری استراتژیکی.
این بهره برداری اگرنتیجه بدهدو با موفقیت نسبی هم همراه باشد، با توجه به ظرفیت دیپلماسی ایران درمنطقه عربی،به خودی خود یک موفقیت برای تهران تلقی میشود. باید توجه داشت که شرایط آینده حاکم بر روابط و مناسبات درونی اعضای شورای همکاری خلیج فارس، با همه تغییراتی که ممکن است در ابعاد آن رخ دهد(که حتما اینگونه خواهد بود)اما درذات خود ونیزمواضع سیاسی خروجی ناشی ازآن نمیتواند چیزی جدا ازوضعیتی باشد که قبلا و طی تقریبا 38سال گذشته برآن شورا حاکم بوده است.
حداقل در ارتباط با ایران که اینگونه خواهد بود.کشورهای شمال و جنوب خلیج فارس(به هر دلیل و بنا به دلایل متعدد تاریخی، هویتی و سیاسی؛ نه میتوانند و نه ظرفیت آن را دارند که به متحدانی استراتژیک و راهبردی برای یکدیگر تبدیل شوند.این یک رویا شبیه آلیس در سرزمین عجایب است.
در این میان خواست یک طرف برای شکلگیری چنین روابط رویایی و استراتژیکی امکان تحقق ندارد. حمید ابوطالبی یک مقام سیاسی ارشد بسیارنزدیک به رییس جمهور ایران چند روز پیش در صفحه توییتری خود نوشت«درسیاست خارجی،روابطِ کشورها زمانی راهبردی واستراتژیک است که هردوطرف آن را استراتژیک بدانند؛ آن رااستراتژیک بخوانند و در تعاملات به گونهای استراتژیک نسبت به هم اقدام نمایند.»
معلوم نیست منظور این مشاورسیاسی ارشد حسن روحانی چه کشور یا محور سیاسی است اما او در توییت خود ادامه داده .«نمیتوان به صورت یک طرفه و بدون توافق و اعلام رسمی طرف مقابل، روابط با کشورها را ویژه و استراتژیک اعلام نمود».
بهنظر میرسد نکته بسیار درست و منطقی است. با این اوصاف تهران باید راهی برای ترمیم روابط و مناسبات خود با اعراب پیدا کند.قطر،عمان و کویت (به ویژه عمانی ها) شاید روزنه مناسبی برای این کار باشند.
اما همکاری احتمالی تهران با آنها باید فارغ از نوع ،شکل و ماهیت روابطی باشد که این سه کشوربا متحدان دیروز و فردای خود در شورای همکاری خلیج فارس دارند. درتحلیل نهایی باید قبول کرد ادامه این وضع نه تنها پر ضرر که به شدت مخاطره آمیزشده است.