دیدبان

حاشیه‌نشینی علم و جولان سیاست

حاشیه‌نشینی علم و جولان سیاست
به گزارش دیدبان، یکی از شالوده های فکری روشنگری کناره گیری از ارزش ها در پروسه‌ی فعالیت های علمی است. در این معنا علم باید از کلیه ارزش ها کناره بگیرد تا بتواند به بشریت خدمت رسانی کند و هرگاه که از این اصل تخطی کند نتایج آن پژوهش قابل اتکا نیست. مسلما این موضوع در انجام پژوهش های میدانی و تحقیقاتی و برای بررسی امور مرتبط با اجتماعات و اقوام و گروه ها و ... باید مورد توجه قرار بگیرد تا بتوان به توصیف کلی از جامعه مورد نظر رسید و بر مبنای آن راهکار داد. 
 
اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود. علم فارغ از ارزش به مرور به ادعایی برای نابودی سایر ملل و پیشرفت غرب تبدیل شد. چراکه غرب در ظاهر دم از کناره گیری از ارزش ها و علم جهان شمول می زد اما در باطن اهداف استعماری و تجاوزگرانه خود را در پیشرفت علمی اش جای می داد. استیون روز استاد دانشگاه در مقاله ای با عنوان" The Limits to Science" به بررسی این موضوع می پردازد که علم اکنون به سمت اهداف نظامی جهت داده شده و علمی که قرار بود بر صلح و امنیت جهانیان بیافزاید. بشریت را به ورطه اضمحلال کشانده است.
 
 
علمی که قرار بود بر صلح و امنیت جهانیان بیافزاید. بشریت را به ورطه اضمحلال کشانده است.
 
از نظر "سخنگویان" بزرگ ایدئولوژی علم، هم چون فرانسیس بیکن، علم همواره بدون محدودیت بوده است؛ چراکه "تأثیر همه چیز ممکن است. با این همه کنجکاوی انسانی، بی حد و حصر است. به نظر می رسد انسان می تواند بی نهایت سوال در مورد طبیعت بپرسد. 
 
اسحاق نیوتن در پایان کار علمی طولانی خود، احساس خود را این چنین بیان می کند: حس می کنم مانند کسی هستم که در گوشه ای از دریایی بزرگ ایستاده و تنها مشغول بازی با سنگریزه های ساحل بوده است. اما دانش نه فقط شناخت منفعلانه طبیعت بلکه توسعه شیوه های تغییر آن، تغییر و تبدیل شگرف در جهان از طریق تکنولوژی است. این دفاعیه از علم چشم انداز خارق العاده ای از جهان را به ما ارائه می دهد؛ طبیعتی ( که شامل طبیعت انسانی نیز می شود) که در تصویر ذهنی انسانی برای خدمت به نیازهای بشری بازنگری شده است.
 
اگر دقیق تر و موشکافانه بنگریم؛ متوجه خواهیم شد این ایدئولوژی علمی علی رغم آن که ادعای نمایندگی و سخنگویی از جانب شرایط و وضعیت انسانی جهانی دارد و به دنبال آن است که بدون جانبداری جهان را برای پاسخ به نیازهای انسانی دگرگون کند. اکنون به چیزی متفاوت تبدیل شده است و تنها به نمایندگی از گروه خاصی صحبت می کند. جهان گرایی این ایدئولوژی علمی به پروژه ای برای برآوردن نیازهای و کنجکاوی های و قدردانی از طبیعت توسط گروه خاصی تبدیل شده است. این گروه خاص نه افرادی بدون سوگیری از طبقه و نژاد و جنسیت بلکه گروهی خاص از فرانسیس بیکن به این سو با پیشینه طبقاتی و نژادی خاص بودند که سازندگان علم و شکل دهنده به سوالات علمی محسوب می شدند. 
 
 
تئوری "علم، مرز بی پایان"
 
این ایدئولوژی علمی به مرور قدرتمندتر می شود و در نیمه دوم این قرن، نه تنها دانشمندان بلکه سیاستمداران نیز همچون دانشمندان شیفتگی بی حدوحصری به آن پیدا می کنند. با پایان جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده، ونویر بوش، به روزولت و ترومن تئوری "علم ، به عنوان مرز بی پایان" را پیشنهاد داد. به عنوان چشم اندازی از این که چگونه عظمت و قدرت ایالات متحده می تواند به طور نامحدود گسترش یابد. این رویه را نه تنها در امریکا بلکه در کشورهایی هم چون انگلیس نیز می توان پیگیری کرد.
 
 
برخلاف ادعاهایی هم چون ماهیت بی حد و حصر کنجکاوی انسانی و شیفتگی سیاست مداران به تکنولوژی جنبش ضد علم در دهه های گذشته برخی توقف ها را فریاد می زند
 
برخلاف ادعاهایی هم چون ماهیت بی حد و حصر کنجکاوی انسانی و شیفتگی سیاست مداران به تکنولوژی جنبش ضد علم در دهه های گذشته برخی توقف ها را فریاد می زند: توقف در "دستکاری در طبیعت" با صنعت هسته ای و نظامی گری؛ توقف در امکان دادن به دانش برای کلبدشکافی و تجزیه بی پایان حیوانات به مولکول ها و مولکول ها به ذرات ابتدایی؛ و ...
 
با این حال باید توجه کنیم نمی توان از محدودیت های و بی حدوحصر بودن در انتزاع صحبت کنیم. بلکه باید از علم بدون ملاحظه و درنظرگرفتن منافع این و آن سخن بگوییم. همان طور که باتلر توضیح می دهد؛ علم هدفی دارد و آن گیج کردن و رمزآلودکردن چیستی علم و فعالیت های دانشمندان است. این سردگمی و حیرت در لبه ایدئولوژی های دانش خدمت می کند تا امتیازات و منافع خاص را توجیه کند. اما به جای گیرافتادن در چنین باتلاقی باید علم را در متن اجتماع در نظر بگیریم و از محدودیت هایی سخن بگویم که ایدئولوژی و مواد برای علم فراهم کرده اند.
 
 
علم با پول ارزش گذاری می شود و در کشورهای پیشرفته صنعتی اروپای شرقی و غربی و ایالات متحده همه‌ی 2-3 درصد از محصولات ناخالص ملی (GNP) مصرف می کنند.
 
محدودیت های مادی علم
 
البته فاکتور مادی از منابع ریشه می گیرد. علم با پول ارزش گذاری می شود و در کشورهای پیشرفته صنعتی اروپای شرقی و غربی و ایالات متحده همه‌ی 2-3 درصد از محصولات ناخالص ملی (GNP) مصرف می کنند. از سال 1945 تا اواخر دهه 1960، علم با نرخ بسیار زیاد رشد کرد و رشد نمایی آن یک دوره‌ی ده یا پانزده سال یا بیشتر هم ادامه یافت. سولا پرایس، تاریخنگار علم، اشاره می کند که رشد مضاعف علمی ازحدود قرن هفدهم ثابت بوده است. در 1960 محاسبه این موضوع که در قرن بیست و یکم، هر مرد، زن، کودک، و سگ در جهان یک دانشمند خواهد بود و مقالات تحقیقاتی منتشر شده از ظرفیت زمین هم فراتر خواهد رفت؛ به مد روز تبدیل شده بود. اما مانند رشد جمعیت، رشد علمی تا ابد نمی تواند ادامه یابد.
 
در همین راستا بعضی چیزها باید متوقف می شدند، و در واقع متوقف هم شدند؛ از اواخر دهه 1960، در اکثر کشورها، رشد علم کاهش یافت. علم به عنوان نسبتی از GNP، در انگلیس کاهش یافت، متوقف، یا حتی در آن، معکوس شده است. مهمتر از همه، با این حال، سرمایه گذاری تحقیق علمی صرفا محدود نیست: بلکه جهت داده می شود و به سمتی سوق داده می شود.
 
2 تا 3 درصد GNP بریتانیا از سال 1950 صرف علم شده و سال به سال درصدی نزدیک به 50، به تحقیقات نظامی اختصاص داده شده است. این رقم در حال حاضر حدود 53 درصد است که بالاترین رقم در طول سالهای گذشته و اتفاقا بیشتر از بسیاری از کشورهای غربی به جز آمریکا است. در مقایسه فرانسه 35 درصد، آلمان 12 درصد، و ژاپن کمتر از 5 درصد صرف تحقیقات نظامی خود می کنند. اگر می خواهید بدانید که چرا تلاش های علمی زیادی به سمت اهداف نظامی هدایت می شود، باید سؤالات سیاسی درباره نحوه تصمیم گیری امور بپرسید. اما همانطور که هیلاری رز آن را توصیف کرده شکی نیست که این تمرکز بر هدایت تحقیقات به نیازهای نظامی و به سمت اولویت های صنعتی تولید و سود، ، عمیقا شکل دهنده مسیر پیش روی علم است.
 
هرچند که شاید در این میان مدافعان خلوص علمی استدلال کنند؛ اینها تکنولوژی هستند و نه علم (هرچند که این تکنولوژی، خالص ترین فیزیک؛ با بالاترین سطح انرژی است؛ ما را مجهز به بمب های اتم کرده) وعلم واقعی از طریق چنین پروسه های مدیریتی تحت تاثیر قرار نمی گیرد. البته این نظریه انها در زمین متزلزل تمایز علم / تکنولوژیک بنا شده است و قابل اتکا نیست. 
 
 
آیا علم منفک از جهت گیری دوام دارد؟
 
 
در همین زمینه می توان لوئیس فیزر، شیمیدان ارشد مشهور آمریکایی را مثال زد. وی مخترع ناپالم کریه ترین سلاح متعارف در سال 1943 بوده است. فیزر در سالهای 1939 تا 1945 این ترکیب شیمیایی آتش‌زا را در زمین های بازی های دانشگاه هاروارد آزمایش کرد. او بعدا در مورد کشفش در کتابی جذاب به نام «روش علمی» توضیح داد. استدلال وی ان بود که علم خالصی که از جهت گیری منفک باشد، نمیتواند حتی برای لحظه ای دوام بیاورد.
 
در نهایت باید بر عوامل اجتماعی غیرعلمی تاکید کرد که جهان علمی از آن تاثیر می پذیرد. در جهانی که فرهنگ آن بر بنیان های معرفتی سکولار و دنیوی سازمان یافته است. اقتصاد نقش مهمی را در فرآیند تولید علم ایفا می کند. زیرا در چنین فرهنگی عقلانیت و علم هویت ابزاری پیدا کرده اند و وسیله سلطه و اقتدار آدمی بر طبیعت است. نقش ابزاری علم به تدریج بعد شناختاری علم را تضعیف کرده و رویکردهای پراگماتیستی و سودگرایانه به دانش را تقویت می کند.(1)
 
 
 
فرهنگ سکولار و فلسفه های ماتریالیستی و حس گرایانه
 
سیاست به موازات غلبه بر علم در حاشیه قدرت قرار می گیرد و این امر اهمیت عوامل نظامی را نیز در تکوین علم به ویژه در جهان امروز که جهان غلبه سیاست بر دانش است؛ نشان می دهد.
 
فرهنگ سکولار و دنیوی همان گونه که در لایه های عمیق خود، فلسفه های ماتریالیستی و رویکردهای حس گرایانه را به دنبال می آورد، به سوی تقدم اراده انسانی بر حقیقت و علم نیز گام بر می دارد و این امر در گام های نخستین با به رسمیت بخشیدن تعریف پوزیتیویستی علم، دامنه دانش علمی را به آگاهی های تجربی و آزمون پذیر محدود نموده و به این ترتیب ظرفیت علم را جهت داوری نسبت به هنجارها و آرمان هاو جهت گیری سیاسی نابود می کند و در گام های بعدی سیاست را بر ساختار درونی معرفت علمی حاکم می گرداند. حاشیه نشینی علم نسبت به سیاست و قدرت یکی از مهم ترین ابعاد واقعیت فرهنگی جهان مدرن است.
 
سیاست به موازات غلبه بر علم در حاشیه قدرت قرار می گیرد و این امر اهمیت عوامل نظامی را نیز در تکوین علم به ویژه در جهان امروز که جهان غلبه سیاست بر دانش است؛ نشان می دهد. نقش تعیین کننده عوامل نظامی در تکوین علم ابزاری مدرن به گونه ای است که بسیاری از علوم و صنایع پیشرفت های خود را مرهون این دسته از عوامل می بینند. همان گونه که سطح عالی بخشی از این علوم، در زمره اسرار نظامی جهان امروز به حساب می آیند.
 
پی نوشت:
نتیجه گیری این مطلب از کتاب " روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی" به نویسندگی حمید پارسانیا آورده شده است.

مرتبط‌ها

راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است

خروجی قرمز حمل سلاح آسان در ایران

خادمیاران رضوی: طلیعه‌ای نو از «آفتاب» فرهنگ شیعی

تحلیلهای رنگین برای عمامه خونین

سبکِ زندگی پرونده‌ساز!

تعداد بالای پرونده در قوه؛ آسیب اجتماعی یا اشکلات ساختاری؟