به گزارش دیدبان،بیتردید انقلابهای بزرگ همواره منشأ تحولات و دگرگونیهای عظیمی در عرصههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی و... برای بشریّت بودهاند که در این میان دامنه و ژرفای این تحولات، بسته به گستره و عمق انقلابها و ریشهها و زمینههای آن، متفاوت است. با نگاهی به این تحولات و تغییرات میتوان به سادگی فهمید که برخی از این دگرگونیها زودگذر و برخی دیر پا هستند، برخی ارادی و آگاهانه و برخی دیگر غیر ارادی و ناخواستهاند. بر همین اساس است که بخشی از آنچه که پس از پیروزی انقلاب رخ مینماید، نتایج و دست آوردهای انقلاب و بخشی دیگر آثار و پیامدهای آن تلقی میگردد.
نتایج و پیامدهای یک انقلاب آن چنان در هم آمیختگی و امتزاجی با هم دارند که نمیتوان به راحتی این مجموعهها را از یکدیگر جدا کرد و چه بسا برخی لازم و ملزوم یکدیگر یا مقدمه و نتیجهی هم باشند. همان گونه که نمیتوان در رخدادهای پیاپی و پرشتابی که روند تحولی انقلابی در پیش میگیرد، به گزینش دقیق رویدادها و جریانها دست زد.
انقلاب اسلامی سال 1357 ملت ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. نگرشی واقعبینانه و بازکاوی تحولات و پیامدهای انقلاب، به خوبی این واقعیت را نشان میدهد که آنچه پس از پیروزی رخ داده است، مجموعهای از دست آوردها، نتایج، آثار و پیامدهایی است که متناسب با پیشینهی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه وظرفیتها و محدودیتهای آن تحقق یافته و نسبت یکسانی با آرمانها، اهداف و خواستهای تعریف شدهی انقلاب ندارد و این مدعا وقتی شکل و جان تازهای به خود میگیرد که دریابیم اصل و اساس این انقلاب بر مبنای گفتمان دینی بوده است، بر عکس سایر انقلابهای دنیا که جهت متغایر و ـ گاهاً ـ متضادی با این گفتمان داشتهاند. زایش و استقرار یک نظام تئوکراتیک اسلامی از درون جامعهای با رژیم سکولار و تکیه روحانیان بر سریر قدرت طی سالهای پایانی قرن بیستم در ایران، تعجب بسیاری از ناظران را برانگیخت.
پرسشهای فراوانی در اذهان اندیشمندان و جامعهشناسان سیاسی به وجود آورد مبنی بر اینکه چگونه در شرایطی که دین و حاملان آن، غریبههای عصر جدید محسوب میشوند و پارادایم سکولار، مذهب زدایی، پایان ایدئولوژی و فرا مدرن حاکمیّت داشت، چنین چیزی ممکن گردیده است؟!
از مهمترین ارکان انقلاب که بیشترین نگاهها در این خصوص معطوف به آن بوده، روحانیّت است که نقشی اصلی و اساسی در به وجود آوردن این انقلاب بر عهده داشته است. امام خمینی(ره) در فرازی از بیانات ارجمندشان به نقش بیبدیل روحانیّت در طول تاریخ اشاره میکنند: «روحانیّت اسلام تا این لحظه از تاریخ حیات درخشان خود در خدمت اسلام و مسلمانها بوده و در راه دفاع از دین خدا و حقوق ملتها مجاهده و مبارزه کرده است و در مواقع لزوم مردم را متوجه خطرهایى کرده که علیه اسلام و استقلال کشورهاى اسلامى مطرح بوده است و در برابر فشارها، قلدریها و تهدیدهایى که از جانب ستمکاران و حاکمان جائر بر روحانیّت وارد شده، عقب نشینى نکرده و سکوت را جایز نشمرده است و با ارعاب و تهدید از وظایف خود دست نکشیده و تسلیم جباران نشده است. روحانیّان را با تهدید و قلدرى نمىتوان در برابر سلطه و قدرت ظَلمه و ستمکاران مرعوب کرد. روحانیان از سرنیزهی جباران و جنایتکاران نمىترسند و از وظایف خود دست نمىکشند.»؛ «إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموُا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ الا تَخافُوا وَ لا تَحزَنوُا وَ أَبْشِروُا بِالْجَنَّةِ الَّتى کُنْتُمْ توُعَدوُنَ. »(1)
و در جای دیگری در همین رابطه بیان میدارند: «نهضت مقدس اخیر ایران که ابتداى شکوفایىاش از 15 خرداد 42 بود صد در صد اسلامى است و تنها به دست تواناى روحانیّون و با پشتیبانى ملت مسلمان و بزرگ ایران پىریزى شد و به رهبرى روحانیّت، بىاتکا به جبههاى یا شخصى یا جمعیتى اداره شده و مىشود و نهضت 15 سالهی ما چون اسلامى است، بىدخالت دیگران در امر رهبرى- که از آنِ روحانیّت است- ادامه دارد و خواهد داشت.» (2)
طرح اسلام سیاسی در برابر اسلام منفعل، دنیاگریز و آخرتگرای غیر سیاسی، کاری بوده که روحانیّت، مظهر و نماد آن شناخته شده است. در واقع پس از برپایی حکومت برآمده از اسلام، با توجّه به فقدان سابقهی حکومتی در تاریخ و ارایهی تز حکومت اسلامی توسط روحانیّت، این گفتمان در سطح ملّی و حتی در سطحی بالاتر، هویّتی بینالمللی یافته است.
در کنار این پرسشها، نکتهی مهم دیگری که تعجب ناظران آگاه را بر میانگیخت مقتضیات مبانی نظری اندیشهی سیاسی شیعه بود چرا که بر اساس دکترین امامت در شیعه و تأکید آن بر نصب، نص، عصمت و عدالت حاکم هر حکومت فاقد این ویژگیها، غیر مشروع، غصبی و جائرانه است و از آن جا که در عصر غیبت کبرا، حکومت عدل و عصمت تنها با ظهور امام مهدی(عجلاللهتعالی) تحقق مییابد، روحانیّون شیعه به مقتضای شرایط، یا میبایست استراتژی تحریم را در پیش گرفته، همواره اپوزیسیون نظامهای حاکم باشند و یا با اتخاذ استراتژی صبر از سیاست، کنارهگیری کنند که این دکترین در نهایت، روحانیّون را با توجه به ضرورتها و مصلحتها به همکاری با سلطان عادل و حمایت از یک نظام یا سلطنت شریعت پناه در طول تاریخ سوق میداد.
ولی اتخاذ استراتژی کسب مستقیم قدرت و فتح قلهی سیاست با سلاح دیانت که در انقلاب اسلامی ملت ایران اتفاق افتاد، بیانگر تحول مهمی بود که ریشه در تحولات جامعه شناختی ایران و مناسبات دین و دولت در تاریخ معاصر از یک سو و تحول گفتمانهای اندیشهی سیاسی شیعه از سوی دیگر داشت و هم سبب حیرت اندیشمندانی بود که تحولات سیاسی ایران و به خصوص استراتژی سیاسی شیعیان را دنبال میکردند. این مهم، با برپایی نظام حکومتی اسلام و طرح اسلام سیاسی وحکومت دینی، یکی از بایستههای حوزه و روحانیّت به شمار میرود که توانست چهرهای سیاسی از اسلام را ارایه نماید.
در این نظام دو قطبی حاکم بر جهان که انتظار میرود در هر انقلاب و تحول سیاسی – اجتماعی روشنفکران سوسیالیست یا لیبرال دموکراتهای سکولار، حاکمیّت را به دست گیرند، امری که صاحب نظران عرصهی سیاسی را متحیر کرده این است که چگونه و طی چه فرآیند تاریخی، دوره یا پروژهی معنویتگرایی سیاسی به رهبری روحانیّون احیا گردید وتئوکراتها یا به تعبیر دقیقتر تئو – دموکراتهای شیعه، دولت را تسخیر کردند و مردم سالاری دینی خاص خود را بنا نهادند؟!
هماکنون که در دههی چهارم انقلاب هستیم بیش از هر زمان دیگری نیاز به حضور هوشمند و شایستهی روحانیّت متعهد در عرصههای مختلف نظام احساس میشود. از اینرو، حضور فعال نداشتن روحانیّت در میدان سیاست، سبب خشنودی سیاستبازان و امری به مثابه واگذاری تفکرها و اندیشههای سیاسی به استعمارگران، شبههپردازان و تئوریبافان خواهد بود؛ تئوریسازانی که تلاشی وسیع در ارایهی چهرهی اسلام غیر سیاسی دارند و هماکنون با اظهار نظر دربارهی آیات قرآن، مستنداتی میجویند تا به اذهان و اندیشههای ناآشنای به هویت سیاسی اسلام، بباورانندکه اسلام با سیاست الفتی ندارد و سیاست، دنیا مداری است و دنیا مداری دون شأن حاملان شریعت است.
امام خمینی(ره) در این باره معتقد است: «اینهایى که با اصل روحانیّت ولو به صورت اینکه نه، ما مىخواهیم احترام اینها محفوظ باشد، اگر اینها وارد در سیاست بشوند، احترامشان از بین مىرود پیش مردم و ما میل داریم احترامشان محفوظ باشد با این دوز و کَلَکها مىخواهند روحانیّت را از صحنه بیرون کنند و کشور شما را تسلیم کنند یا به طرف شرق، یا به طرف غرب،...» (3)
از دیدگاه امام خمینی(ره)، تبلیغات غلط زمان گذشته در مورد روحانیّت سبب دور نگه داشتن آنان از سیاست شده بود: «شما آقایان و همهی ملت باید توجه کنید که سابقاً ما را آنطور تربیت کرده بودند و به واسطهی تبلیغاتى که قدرتهاى چپاولگر درست کرده بودند که ما را از سیاست جدا کنند و ما دخالت در هیچ امر اجتماعى مردم، در هیچ امر سیاسى مردم نکنیم و آنهایى که مىخواهند انجام بدهند وظیفهشان را براى ابرقدرتها، به دست بگیرند؛ سیاست را و حکومت را و همه چیزها را و بکشانند مردم را به طرف آن مرتبهاى، آن چیزى که خودشان مىخواهند...»(4)
از این رو از علمای اعلم میخواهد که دخالت در سیاست را وظیفهی خود بدانند: «امروزى که دیدند و سیلى را خوردند از اسلام و از این روحانیّت معظم اسلام و فهمیدند، احساس کردند این معنا را که اینها مىتوانند مردم را بسیج کنند؛ این بسیج عمومى، که الآن در ایران هر وقت که سپاه پاسداران بگویند، مردم بسیج مىشوند، این دنبال همین معناست که مسجدها مرکز این مسایل بود و شد و این کار در ذهن مردم وارد شد. علماى اسلام احساس کردند، اکثریت قریب به اتفاقشان احساس کردند که باید ما این سد عدم دخالت در سیاست را بشکنیم و ما باید وارد بشویم در امور. باید ما دخالت کنیم. باید اهتمام به امر مسلمین داشته باشیم.
اهتمام به امر مسلمین این نیست که من بروم نماز بخوانم و اقتدا کنم؛ اینکه امر مسلمین نیست، این امر خداست. امور مسلمین عبارت از امور سیاسى و اجتماعى مسلمین است. تمام انبیا از صدر بشر و بشریّت، از آن وقتى که آدم(علیهالسلام) آمده تا خاتم انبیا(صلىاللَّهعلیهوآله) تمام انبیا براى این بوده است که جامعه را اصلاح کنند؛ فرد را فداى جامعه مىکردند. ما فردى بالاتر از خود انبیا نداریم. ما فردى بالاتر از ائمه(علیهمالسلام) نداریم. این فردها خودشان را فدا مىکردند براى جامعه.» (5)
و این را نه تنها منوط و مشروط به جای خاصی بدانند بلکه در تمام شرایط عمل به آن را وظیفهی خود بدانند: «روحانیّون همه، ملت همه، باید حاضر باشند در مسایل سیاسى، حضور داشته باشند. اینکه بعض از عناصر حالا هم گاهى مىگویند که روحانیّون بروند توى مجلسها، توى مدرسههاى خودشان و مشغول کارشان باشند و ماها باید وارد این کارها باشیم، این یا از بىتوجهى به عمق مسایل است که من باید بگویم بعضىشان بىتوجه هستند و یا اینکه عمال همانها هستند که در زمان رضاخان یک همچو کارهایی را مىکردند و در طول تاریخ تقریباً حدود سیصد سال این قدر تزریق کردند بر این ملت و برخود روحانیّون، که شما نباید در سیاست دخالت بکنید که خود آقایان هم باورشان آمده بود...» (6)
از دیدگاه امام خمینی(ره)، دخالت روحانیّت در سیاست نه تنها میبایست منوط به ایران نباشد بلکه علمای متعهد اسلامی باید در جای جای کشورهای اسلامی این امر را وظیفهی خطیر خود بدانند: «در همهی ممالک اسلامى این مطلب لازم است بلکه فرض است که مردم را بیدار کنید و به مردم بفهمانید این معنا را که این نغمهاى که در همهی ممالک اسلامى بلند است که علما نباید دخالت در سیاست بکنند، این یک نقشهاى است مالِ ابر قدرتها. مجرىاش اینها هستند که در داخل کشورها هستند. به حرف اینها گوش ندهید و بخوانید به گوش ملت که ملت بفهمد این معنا را که این نغمه، نغمهاى است که مىخواهند علما را از سیاست کنار بزنند و آن بکنند که در زمانهاى سابق بر ما گذشته است. بیدار باشیم و همه توجه به این معنا داشته باشیم و نسلهاى آینده هم توجه به این معنا داشته باشند که راهشان را یک وقت، این راهى که الآن مسلمین خودشان این راه را پیدا کردهاند، این راه را آنها هم گم نکنند» (7)
با این باور داشت است که از دیدگاه امام(ره)، عدم حضور روحانیّت در سیاست، منجر به تحقق نقشهی شوم دشمن برای سیطره بر کشور میگردد و سبب میشود شبه روشنفکران بیمایه و کم سواد از این فرصت استفاده کرده و سکولاریسم منحطط و آزمون پس دادهی غربی را معقول ومنطقی نشان دهند، بنابراین روحانیّت متعهد میبایست بیش از گذشته به صورت حضوری معقول و منطقی عرصه و تحولات دههی چهارم انقلاب را رصد و مدیریت کند.
پینوشتها:
1- صحیفهی امام(ره) ـ ج1 ـ ص 158
2- همان ـ ج3 ـ صص 432 و 433
3- همان ـ ج13 ـ ص 362
4- همان ـ ج13 ـ ص 433
5- همان ـ ج15 ـ صص 212 و 213
6- همان ـ ج13 ـ صص11 و 12
7- همان ـ ج13 ـ صص433 و 434(*)
محمد تهرانی: پژوهشگر پژوهشگاه حوزه ی علمیه ی قم
پایگاه برهان