به گزارش دیدبان،دیپلماسی عمومی از منظر ایالات متحدهی آمریکا برنامههای بهوجود آمده توسط یک دولت به منظور اطلاع رسانی و تأثیرگذاری بر افکار عمومی در یک کشور دیگر تعریف شده است. در این تعریف پنج محور نهفته است:
دیپلماسی عمومی بر خلاف دیپلماسی رسمی و سنتی آشکار و علنی است.
مخاطبان دیپلماسی عمومی، گروههای خاص و یا عموم جامعه در بطن یک ملت دیگر هستند؛ در حالی که در دیپلماسی رسمی، مخاطبان دولتها هستند.
محورها و موضوعهای موردنظر در دیپلماسی عمومی در ارتباط با عموم جامعهی هدف لحاظ میگردد؛ در حالی که در دیپلماسی رسمی و سنتی، موضوعهای در ارتباط با رفتار دولتها مدنظر قرار میگیرد.[1]
دیپلماسی عمومی شفاف و بسیار گسترده است در صورتی که دیپلماسی دولتی غیر شفاف و بسیار محدود است.
آنچه که در دیپلماسی رسمی به آن توجه میشود به جنس رفتار و نوع عملکرد دولتها در مواجهه با سایر دولتهاست، در حالی که به موضوعی که در دیپلماسی عمومی توجه میشود نوع رفتار و نگرش مردم است.[2]
در اواخر دههی 1930، دولت «فرانکلین روزولت» با اعتقاد به اینکه حتی وقتی رهبران کشورهای حامی آمریکا باشند، هنگامی که مردم و مجلس آن کشور تصویری منفی از آمریکا و سیاستهایش داشته باشند به راحتی نمیتوان به نتایج دلخواه رسید، اعلام کرد که امنیت آمریکا نیازمند صحبت با مردم سایر کشورها و جلب حمایت آنان است. سپس در سال 1963، «ادوارد آر. مارو»؛ رییس آژانس اطلاعاتی ایالات متحده در دولت «کندی»، دیپلماسی عمومی را بهعنوان تعاملاتی نه فقط با دولتهای خارجی بلکه ابتدا با افراد و سازمانهای غیردولتی که اغلب به صورت دیدگاههای اشخاص مختلف علاوه بر دیدگاه دولت بروز میکند، تعریف نمود.[3]
تعریف اصلی پایگاه رسمی اینترنتی وزارت امور خارجهی ایالات متحدهی آمریکا، دیپلماسی عمومی را «دستیابی به اهداف سیاسی از راه کار با عموم مردم در کشورهای خارجی» بیان کرده است. یک تعریف رسمی جدیدتر از دیپلماسی عمومی ایالات متحده نیز «کار برای نفوذ مثبت در دیدگاههای افراد و سازمانهای خارجی نسبت به ایالات متحده و همکاری آنها با آمریکا» را به عنوان دیپلماسی عمومی معرفی کرده است. بر طبق اذعان بسیاری از کارشناسان سیاسی ایالات متحده، یکی از دلایل تفوق آمریکا بر اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد؛ استفادهی هدفمند این دولت از دیپلماسی عمومی بوده است. چنانکه وزیر سابق امور خارجهی آمریکا، «جورج شولتز»[4] بعدها نتیجه میگیرد که اگر ایالات متحده فاقد یک برنامهی فعال و قوی در زمینهی دیپلماسی عمومی بود، نمیتوانست در این جریان بر شوروی فایق آید.[5]
وزارت امور خارجهی آمریکا سه هدف استراتژیک را در دیپلماسی عمومی دنبال مینماید. «شارلوت بیرز»، این سه هدف را معرفی ارزشها و اعتقادهای آمریکا؛ نشان دادن فرصتهایی که به برقراری دموکراسی، حاکمیت خوب و بازارهای آزاد منجر میشود و در نهایت حمایت از آموزش جوانان عنوان میکند. [6]
در تأیید نگاه ویژهی ایالات متحده به دیپلماسی عمومی، سندهای متعددی وجود دارد که یکی از این اسناد مربوط به دکترین امنیت ملی آمریکا در سال 2002[7] میباشد. در این سند تصریح شده است:
«ایالات متحدهی آمریکا درگیر یک جنگ اندیشههاست که در این راستا، باید در جهت بهکارگیری جامعهی بین الملل به بالاترین میزان قدرت دست یابد ... و باید دیپلماسی عمومی مؤثری را برای ترویج جریان آزاد اطلاعات و اندیشه به منظور زنده نگاه داشتن امید و الهام آزادی به کار گیرد.».[8]
همچنین در سندی دیگر که مربوط به راهبرد امنیت ملی آمریکا در سال 2006[9] میباشد، در خصوص اهمیت دیپلماسی عمومی برای دستگاه سیاست خارجی این کشور چنین آمده است:
«بنابراین ما آشکار، دقیق و کامل از سیاستها و ارزشهای آمریکا در جهان از راه تقویت دیپلماسی عمومی خود حمایت میکنیم. این امر مستلزم شرایطی است که عبارتانداز :
تعامل با مخاطبان خارجی؛
گسترش فرصتهای آموزشی برای آمریکاییها جهت یادگیری زبان و آشنایی با فرهنگهای خارجی و امکان تحصیل دانشجویان و دانشمندان خارجی در آمریکا؛
ایجاد بستر مناسب برای رساندن پیام نمایندگان خود [در کشورهای دیگر و خارجیانی که مثل ما نسبت به ایجاد یک جهان امنتر و بخشندهتر متعهد هستند] به گوش جهانیان؛
جلب حمایت بخش خصوصی؛
گسترش گفتوگو با رهبران و شهروندان مسلمان؛
و مقابله با تبلیغات قبل از آنکه افسانهها و تحریفات در قلب و ذهن مردم جهان ریشه بدواند.».[10]
پس برطبق اسناد مختلف، دیپلماسی عمومی از کانالها و شیوههای متعددی بهره میبرد که اهم آنها به شرح زیر است:
الف- فعالیتهای اطلاع رسانی:
1- فایلهای بیسیم مانند ماهوارهها، 2- سخنگویان و کارشناسان،3- متخصصان مقیم،4- برنامهی کنفرانس از راه دور،5- چاپ و نشر، 6- مراکز مطبوعاتی خارجی، 7- مراکز کتاب و منابع اطلاعاتی، 8- برنامههای رادیو و تلویزیونی بین المللی.
ب. مبادلات آموزشی ـ فرهنگی:
1- برنامهی تبادل دانشجو، استاد و پژوهشگر، 2- مبادلات آکادمیک، 3- مطالعات ایالات متحده، کمک به تأسیس و حفظ کیفیت برنامههای مطالعاتی پیرامون آمریکا در دانشگاههای خارجی، 4- آموزش زبان انگلیسی، 5-دیدارهای بین المللی، 6-توریسم.
ج. خبر پراکنی بین المللی:
1- صدای آمریکا، 2- خبر پراکنیهای وابسته به صدای آمریکا، 3- خدمات فیلم و تلویزیونهای بین المللی، 4- رادیو کارتی و تلویزیون کارتی، 5- رادیو آزادی، 6- رادیو فردا.
همچنین وزارت امور خارجهی آمریکا در طرح عملکرد اجرایی سال 2004، سه حوزه را برای یازدهمین هدف راهبردی خویش که همانا دیپلماسی عمومی میباشد، مشخص کرده است که عبارتانداز :
تبادلات فرهنگی و آموزشی که برای سال 2004 بودجهی آن، 316,633,000 دلار تعیین شدهبود؛
برنامههای اطلاعات بین المللی؛
روابط عمومی .[11]
برای پیشبرد دیپلماسی عمومی، بودجههای هنگفتی توسط این وزارتخانه پیشنهاد و اخذ میگردد. به عنوان مثال، در سال 2003، کل بودجهی درخواستی برای فعالیتهای دیپلماسی عمومی وزارت امور خارجه 595,711,000 بود که از این مبلغ، 247,063,000 دلار برای تبادلات فرهنگی و آموزشی و 287,963,000 دلار برای فعالیتهای دیپلماسی عمومی در سفارتخانهها و کنسولگریهای آمریکا لحاظ شده بود.[12]
یکی از بخشهای مختلف برنامههای این سه حوزه که همانا تبادلات فرهنگی و آموزشی میباشد، عبارت است از:
1.برنامهی «فولبرایت»[13] برای تبادل دانشجو، معلم و استاد؛
2.تبادلات آکادمیک[14]؛
3.برنامهی تدریس پیرامون ایالات متحده در دانشگاههای خارجی[15]؛
4.آموزش زبان انگلیسی[16]؛
5.بازدید بازدیدکنندگان بین المللی[17] از آمریکا در قالب برنامههای سه تا چهار هفتهای؛
6.تبادل اتباع کشورها در قالب برنامههای غیردولتی و غیرانتفاعی[18]؛
7.مساعدت به برنامهها و تقویت نهادهای دموکراتیک[19]؛
8.برنامههای [20]هنرهای نمایشی[21].
در این بین، یکی از وظایف اتاقهای فکر[22] وابسته به نظام سلطه، تغذیهی نرم افزاری وزارت خارجه و سایر دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی مرتبط با تاکتیک دیپلماسی عمومی است. یکی از این مراکز، مؤسسهی «بروکینگر»[23] به عنوان مرکز مطالعاتی معتبر برای حزب دموکرات آمریکا میباشد، که در قسمت پایانی گزارش نوامبر 2008 خود تحت عنوان «صداهای آمریکا؛ دیپلماسی عمومی آمریکا برای قرن 21»[24] با بیان اهمیت اصلاحات ساختاری در این حوزه از استراتژی جنگ نرم ایالات متحده مینویسد:
«دیپلماسی عمومی برای تحقق منافع سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا از اهمیت حیاتی برخوردار است. منابع حتی اگر محدود باشند باید منعکس کنندهی اولویتها باشند. کنگره باید بودجهی وزارت امورخارجه را برای دیپلماسی عمومی به نحو چشمگیری افزایش دهد. بخشی از این بودجه باید زمینهی افزایش 100 درصدی کارکنان روابط خارجی در ظرف 10 سال آینده را فراهم کند. بخش قابل توجهی از این کارکنان باید بر دیپلماسی عمومی متمرکز شوند.».[25]
در این پژوهش همچنین در خصوص ارتباطات آموزشی- فرهنگی آمده است:
«دولت ما باید در سطح جهان اعلام کند که آمریکا پذیرای دانشجویان، گردشگران، تاجران، محققان و سایر مهمانهای خیرخواه است. این تعهد را باید به طور آشکارا با انواع ویزاهای کاری، دایم و موقت با درآمد بالا نشان دهد.» .[26]
بروکینگز در نهایت در بخش تأثیر دیپلماسی عمومی میافزاید:
«برای بیشینه کردن تأثیر دیپلماسی عمومی، برنامههای آن باید با هدف خاصی، یا تودههای مردم را مخاطب قرار دهد یا رهبران فکری آنها را».[27]
یکی از نویسندگان غربی به نام «ادوارد برمن» در کتاب کنترل فرهنگ، این مسأله را تبیین کرده است که برخی مؤسسات به اصطلاح بین المللی، از قبیل «بنیاد هنری فورد، بنیاد کارنگی و راکفلر»، در قالب تأسیس دانشگاه و مرکز علمی در کشورهای جهان سوم و با عناوین مردم پسندی همچون کمک به رشد و توسعهی کشورهای جهان سوم و تربیت معلم، مربی، پرورش استاد و کمک به رشد علمی و آموزشی مردم، در حقیقت به دنبال نفوذ در فرهنگ و ارزشهای آنها هستند و میکوشند تا نخبگان علمی آنها را در جهت منافع غرب هدایت کنند. [28]
یکی از اشخاصی که وارد این حوزهی استراتژیک شده است، «جوزف نای» میباشد. وی در کتاب خود «قدرت نرم» در خصوص کاربست دیپلماسی عمومی برای دانشگاهها مینویسد:
«توسعهی یک راهبرد بلند مدت برای افزایش تعاملات فرهنگی و آموزشی، برای ایجاد یک جامعهی مدنی غنیتر و بازتر در کشورهای خاورمیانه است. مؤثرترین سخنگویان برای ایالات متحده در این منطقه، آمریکاییها نخواهند بود بلکه افراد بومی که نقاط قوت و ضعف آمریکا را درک کردهاند در این رابطه مؤثرتر خواهند بود.
میزان زیادی از کارهای لازم برای ایجاد یک جامعهی مدنی باز، میتواند از راه شرکتهای تجاری، مؤسسات، دانشگاهها و سایر سازمانهای غیرانتفاعی انجام گیرد. شرکتهای تجاری آمریکایی میتوانند فنآوریهایی برای مدرنیزه کردن سیستمهای آموزشی در کشورهای عربی [بخوانید مسلمان] و کنار گذاشتن شیوههای تکراری یادگیری ارایه کنند. دانشگاههای آمریکایی میتوانند برنامههای بیشتری برای تعامل با دانشجویان و اساتید دانشگاههای این کشورها در نظر بگیرند. بنیادهای آمریکایی نیز میتوانند از گسترش مؤسسات مطالعات آمریکا در کشورهای عربی یا برنامههایی که تخصص روزنامه نگاران را افزایش میدهد، حمایت کنند. دولت میتواند از تدریس زبان انگلیسی حمایت کند و تبادلات دانشجویی را از لحاظ مالی تأمین کند.»[29]
بدین ترتیب مشخص میگردد، یکی از شگردهای جنگ نرم که هم اینک در حال اجرا میباشد، آموزش و پرورش افراد و مهرههایی است که منافع غرب و اهداف آن را در جهان اسلام دنبال کنند. استعمارگران مدرن در زمینهی تربیت روزنامه نگار، وبلاگ نویس، نویسنده، هنرمند، فیلم ساز و امثال آن، سرمایهگذاریهای هنگفتی در جهان اسلام کردهاند. با استفاده از بورسهای تحصیلی و برگزاری دورههای کوتاه مدت آموزشی و دعوت به سمینارهای به ظاهر علمی، سعی میکنند مهرههای خود را شناسایی کنند و به صورت هدفمند، بچینند.
ادامه دارد...
پی نوشت:
[1] . درویش، 1384 : 65
[2] . نیک آیین، 1388 : 366
[3] . نای، 1387 : 194
[4]George shoultz
[5] . نای، 1387 : 197
[6] . درویش، 1388 : 142
[7]America's national security doctrine in 2002
[8] .درویش، 1384 : 68-67
[9]America's national security strategy in 2006
[10] . یزدان فام، 1387 : 284
[11] . درویش، 1384 : 68
[12] . همان
[13]Fulbright Program
[14]Academic Exchange
[15]Study of the United States
[16]English Teaching
[17]International Visitors
[18]Citizen Exchange
[19]Program for Building Democratic Institutions
[20]Performing and Visual Arts
[21] . درویش، 1384 : 69-68
[22]Think Tank
[23]Brookings Institution
[24]Voices of America; U.S. Public Diplomacy for 21st Century
[25] . کریستین، 1388 : 134-133
[26] . کریستین، 1388 : 140
[27] . کریستین، 1388 : 140
[28] . شریفی، 1389 : 117
[29].نای، 1387 : 215
فاطمه مرسلی، محقق و پژوهشگر
پایگاه برهان