دیدبان
دکتر رجبی دوانی در دفتر دیدبان:

خط ولایت همیشه با جریان های انحرافی روبرو بوده است

خط ولایت همیشه با جریان های انحرافی روبرو بوده است

مهمترین نکات مطرح شده در مصاحبه:

*در دوران 250 سال حضور ائمه جریان اصیل اسلام یکی بیشتر نیست و آن هم جریان ولایی است.

*اگر ما ناخواسته بپذیریم که یهودیان قدرت داشته باشند در میان مسلمانان نفوذ کنند و اراده شان را پیاده کنند، ما آنها را از نوادر فرض کردیم و این مسئله با واقعیت تناقض دارد چرا که آنها واقعا در اقلیت محض هستند.

*برخی آیات قرآن برای شرایط خاصی است و نمی توان آنها را به همه دوران ها تعمیم داد.آیه "لتجدنّ اشدّ النّاس عداوه للّذین آمنوا الیهود و الّذین أشرکوا" برای قبل از فتح خیبر و طبیعتا فتح مکه است که دو دسته مخالفان اصلی اسلام، مشرکان قریش ویهودیان بودند. اگر ما این آیه را قابل تعمیم می دانستیم باید امروز آمریکا و اروپا بهترین دوستان ما بودند چرا که دنباله آیه بهترین دوستان مسلمانان را مسیحیان و راهبان معرفی می کند.

*از 70 کشته جنگ بدر 36 نفر را حضرت امیر (ع ) به هلاکت رساند. به همین خاطر قریش از علی (ع) کینه داشتند و خلیفه دوم بعدها گفت که ما نمی خواستیم رسالت و خلافت در بنی هاشم بماند.

*جریان بنی امیه به سبب نداشتن اصالت و پشتوانه قرآنی و نبوی از انواع دروغ، شانتاژ، فریب و خیانت برای پیشبرد مقاصدش استفاده می کرد.

*این که بگوییم مکتب ایرانی همین مکتب ولایی است،یک سخن انحرافی است واین همان قوم گراییِ باطل است، اگرچه شایدگویندگانش قصد شان حذف دین و ولایت نباشد ولی این راه به آنجا خواهد کشید.

دیدبان: جناب آقای دکتر رجبی دوانی از حوزه هایی که پایگاه تحلیلی- تبیینی دیدبان به جریان شناسی آن می پردازد، حوزه تاریخ دین هست، به عنوان اولین سوال برای یک نگاه دسته بندی شده و جریان شناسی به تاریخ، چه مولفه هایی را باید مد نظر داشت؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من یک تشکر بکنم از دوستان به این خاطر که به صورت خودجوش احساس مسوولیت کردید و وارد حوزه های فکری شدید که تا به حال شاید کمتر کار شده است. به این مسئله ای که شما فرمودید باید در دو مقطع نگاه کنیم؛ یکی دوران حضور امامان معصوم علیهم السلام و دیگری دوره غیبت آنها. در دوران حضور که از منظر متولیان راستین دین باید به این مسئله نگریسته شود و در مقطع غیبت هم از نگاه علما و اندیشمندان مسلمان {که طبیعتا اختلاف نظر هم میان آنها وجود دارد} باید بررسی شود. در دوران 250 سال حضور ائمه از دیدگاه معصومین جریان اصیل اسلام یکی بیشتر نیست و آن هم جریان ولایی است. این جریان، جریان حق هست و هرچه غیر از این باشد حتی اگر دعوت به حق هم بکند، جریان اصیلی نیست.این که اهل بیت علیهم السلام اصرار داشتند: "ازما پیروی کنید تا سعادتمند شوید"، یعنی هم در حوزه دینی رستگار خواهید بود و هم در حوزه سیاسی از نعمت ولایت بهره مند می شوید و صالح ترین افراد بر شما حکومت می کنند و هم اینکه از اعوجاجات که در جامعه هست مصون می مانید.

لذا دوره امامت امیرالمومنین (ع) هم با عنوان خلافت بود. مردم آن حضرت را نه به عنوان اینکه "تو مولای ما هستی و پیغمبر (ص) در غدیر شما را معرفی کرده"، بلکه به دلیل اینکه شایسته ترین فرد در آن مقطع حضرت علی (ع) بود، با آن حضرت بیعت کردند.


دیدبان: حضرت امیر با چه موانعی در مورد شناساندن جریان حق ، به مردم مواجه بودند؟

حضرت علی(ع) در دوره امامت خودشان سعی داشتند این تفکر را در مردم ایجاد کنند که امامت و بحث ولایت خیلی از خلافت با ارزش تر و والاتر هست، اما به خاطر وجود و حضور جریانهای باطلی که بود، مردم به ایشان روی نیاوردند. به طور مثال امام حسن (ع) در بین کسانی که با او بیعت کردند {و نه در بین شامی ها} غریب ماندند. وقتی حضرت مردم را به جنگ با معاویه دعوت می کنند که باطل محض هست، مردم آن حضرت را تنها می گذارند، آن هم در مواجهه با جریان نفاق. جریان نفاق، جریانی بود که با قبیله بنی امیه شناخته می شد و به سبب نداشتن اصالت و پشتوانه قرآنی و نبوی از انواع دروغ، شانتاژ، فریب، خیانت برای پیشبرد مقاصدش استفاده می کرد. لذا می بینیم مردم به امیرالمومنین می گفتند: "تو مثل معاویه سیاستمدار نیستی، شجاع هستی ولی سیاست نداری!" حضرت هم در پاسخشان می فرمودند؛"معاویه هیچ قید و بندی به این ارزشهای اسلام ندارد و اگر این قیود نبود نشان میدادم چه کسی سیاستمدار تراست". معاویه کسی بود که او را حتی در بین اهل تسنن یک شخصیت ماکیاولیستی می دانند که برای رسیدن مقاصدش از هر وسیله ای بهره می برد.

لذا در زمان امام حسن (ع)هم می بینیم ،حضرت به مردمی که با ایشان بیعت کردند، می فرماید: اگر رضای خدا و سعادت دین و دنیا را می خواهید صلح نامه را پاره می کنم، خودم جلو و شما پشت سر من، برویم و با معاویه مقابله کنیم. اما آنها تابع نیستند و در پاسخ حضرت فریاد می زنند که" دنیا، دنیا".یعنی اینکه ما طالب دنیاییم.

دیدبان: مولفه های مشترک صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع)، چیست، به عبارت بهتر، منطق این مسئله که برخی صلح و قیام را از جانب این دو بزرگوار عین هم می دانند، چیست؟

در زمان امام حسین(ع)، جریان باطل دارد شرایط را عوض می کند و جای سکوت نیست؛ چون جریان باطل از جهل مردم سوء استفاده میکند و آموزه های دینی دارد به فراموشی سپرده می شود، لذا اگر امام حسن (ع)زنده بود همین کار را می کرد چه اینکه امام حسین علیه السلام بخش اعظم امامتش در حاکمیت معاویه است و عین برادر بزرگوارش عمل می کند. جریان حق مولفه هایی مثل ظلم ستیزی و مقابله با انحرافات دارد و وقتی مواجه است با خطر نابودی اسلام، ولو اینکه امکاناتی هم نداشته باشد، دست به قیام می زند، ولو اینکه خانواده اش را به اسارت ببرند. منتها وقتی عده ای رو می آورند به جریان حق و ادعا می کنند ما هم در این مسیر می خواهیم قرار بگیریم . امام می بیند حالا که پایگاه دارد و مردم به او رو آوردند، مدعی حکومت هم می شود و به صراحت هم می فرماید که "ما خاندان سزاوار تر از هرکسی برای رهبری امت هستیم".




دیدبان: برای سایر ائمه ما مقابله با جریان باطل چه مولفه هایی داشت؟

همه امامان ما وضعیت شان همین بود. تا امام حسین علیه السلام خطر نابودی اسلام را تهدید می کرد. خون پاک آن حضرت باعث شد این جریان باقی بماند. امام سجاد (ع)و امام باقر (ع)تلاش کردند، پیروان از دست رفته را دوباره بسازند. لذا ما می بینیم گروههایی رو تربیت می کنند. زمان امام صادق که خطر نابودی مرتفع شده زمان ترویج و گسترش جریان حق هست.

لذا وقتی منصور بر اوضاع مسلط می شود جلوی فعالیتهای امام صادق (ع) را می گیرد، خفقان ایجاد می کند و شرایط طوری می شود که از آن دوره به بدترین دوران های زندگی ائمه تعبیر می کنند. بعد از امام صادق چون جریانهای باطل نمی خواهند بگذارند که مردم آن بزرگواران را بشناسند، امام های ما به عنوان تنها چراغ های هدایت جریان حق همه در حصر هستند. بعد هم که دوره غیبت حضرت حجت(عج)شروع شد.

پیروان مکتب خلفا بعدا نه تنها از لحاظ مشی سیاسی و فکری بلکه در مسائل فقهی هم انحراف پیدا می کنند. در دوره خلفای بنی عباس، افکار وارداتی و التقاطی پدید می آید و یک عده از علمای اهل تسنن قادر به پاسخگویی شبهات نمی شوند ، درآن شرایط است که باز هم امامان ما وارد می شوند و به این ها می فهمانند که اسلام چیزی کم ندارد و پاسخگوی همه این مسائل هست.

دیدبان: پس به این معنا اگر تقسیم بندی بخواهیم بکنیم، دراین دسته بندی یک جریان ولایی می بینیم. تا زمان امام حسین (ع) حفظ دین از انحرافات در اولویت است، بعد تربیت شاگردان ترویج تشیع در مصدر امور قرار می گیرد. به این معنا در مقابل تک جریان ولایی حق جریانهای باطلی داریم. جریان باطل رو چه عناوینی قائل بودند. جریان باطل با چه مولفه هایی شناخته شدند؟ بعضی اعتقاد دارند جریان یهود،یک جریان ریشه ای است که باید بررسی بشود. نظر شما چیست؟

اگر ماناخواسته بپذیریم که یهودیان قدرت داشته باشند در میان مسلمانان نفوذ کنند و اراده شان را پیاده کنند، ما آنها را از نوادر فرض کردیم و این مسئله با واقعیت تناقض دارد چرا که آنها واقعا در اقلیت محض هستند.و سوال به وجود می آید که چرا مسلمانان با داشتن قرآن به عنوان معجزه جاویدی که هیچگاه کم نمی آورد و همینطور با وجود مکتب غنی اهل بیت، در مقابل یهودی ها با آن توراتی که خدا را مانند جسم می بیند، آن را پایین می آورد و یعقوب، خدا را شکست می دهد، نمی توانند پاسخگو باشند.

نکته بعدی اینجاست که، چرا یکی از ائمه ما در مورد یهود و خطر انحراف از طریق آنها صحبت نکرده اند. برخی به بعضی از آیات استناد می کنند و در مورد نقش یهود اظهار نظر می کنند. باید توجه کرد که قرآن کریم بعضی آیاتش خاص است و برای موقعیت ویژه ای است و غیر از آن جواب نمی دهد. مثلا خداوند در قرآن خطاب دارد که "لعنت بر آنهایی که از کوه بالا می روند". خب این را اگر ملاک قرار بدهیم، برای شرایط فعلی دچار مشکل می شویم. آن آیه منظورش کسانی بود که در جنگ احد از کوه بالا می رفتند.آیه "لتجدنّ اشدّ النّاس عداوه للّذین آمنوا الیهود و الّذین أشرکوا" برای قبل از فتح خیبر وطبیعتا فتح مکه است که دو دسته مخالفان اصلی اسلام، مشرکان قریش ویهودیانبودند. اگر ما این بحث را یک اصل کلی بگیریم باید امروزآمریکا و اروپا بهترین دوستان ما باشندچرا که دنباله آیه بهترین دوستان مسلمانان را مسیحیان و راهبان معرفی می کند.

در حالیکه بعد از رحلت پیغمبر(ص) و بخصوص در زمان خلفای غاصب، اصلا مسیحی ها سرسخت ترین دشمنان اسلام، شدند.

دیدبان: یعنی شما می فرمایید که اساسا از این آیه نمیتوان به عنوان استدلالی برای حضور یهود در تاریخ اسلام و ریشه دار بودن خیانت یهود به اسلام استفاده کرد. پس از جریان یهودیت که الان انقدر قوی رسانه ها رو در اختیار دارد، نمی شود به عنوان مصداق امروزی این آیه نام برد؟

بله. اینطور نیست که این آیه برای طول تاریخ مصداق کلی داشته باشد. البته امروز یهود و صهیونیزم و مسیحیت دست به دست هم دادند که با اسلام مقابله کنند. نکته مهم تری که لازم است اینجا به آن اشاره کنم این است که بالاخره امام معصوم علیه السلام باید یک کُدی از خیانت یهود به اسلام و شبیه به این به مسلمانان بدهد، در صورتی که یک حدیث هم ما در این رابطه نداریم. من در سفینه البحار شیخ عباس قمی که گزیده بحارالانوارهست حتی یک حدیث در مورد یهود پیدا نکردم.

شاهد مثال این قضیه هم این است که، یهود دیگر خلفای بنی امیه نبودند که امام معصوم در زیارت عاشورا اسمشان را نمی تواند بیاورد و می فرماید:" اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد..."، حتی از معاویه هم اسم نمی آورد. یهود که دیگه تقیه بردار نیست؛ چرا امام صادق(ع) که این همه حدیث از ایشان داریم، نگفتند: "اینها سقیفه رو ایجاد کردند ، کربلا را پدید آوردند". چطور ائمه برای جریان های مختلف،غلات یا حتی در مقابل انحراف برادران خودشان موضع می گرفتند حالا در مورد یهود سکوت کنند؟ امام عسگری (ع) در مورد جعفر کذاب یا امام کاظم (ع) برای برادرش عبدالله که فرقه انحرافی پدید آورده بود میفرماید: "عبدالله می خواهد خدا عبادت نشود".

دیدبان: پس آقای دکتر، شما با این تعبیرات و استدلال ها در مورد بحث نفوذ یهود و نظراتی که در این حوزه داده می شود، موافق نیستید!

نباید دستی دستی یهود را بزرگ کنیم، که اینها نوابغی بودند، هاشم رو شناسایی کردند و کشتند که پیغمبر به دنیا نیاید! دلیلی ندارد اینکار را بکنند. اگر پیرو تورات هستند، تورات که بشارت به پیامبر آخرین داده است. درواقع اگر این کار را بکنند که ضد تورات عمل کردند. این حرفها منطقی و مستدل نیست، استنباط هایی هست که قشنگ است ولی مرجع استدلال نمی تواند باشد.

دیدبان: آقای دکتر، در مورد اختلافات نژادی و قومی و قبیله ای که در صدر اسلام وجود داشته، اگر بیشتر صحبت کنید، ممنون میشویم. چرا که مثلا ما بعد از پیغمبر (ص)، مواجهیم با جریانی که خواسته یا ناخواسته ارزش های جاهلی را در جامعه بازآفرینی می کنند، که مجددا همین موضوع موجب به انزوا کشیده شدن خط ولایی می شود.

بله.ببینید دعوت پیغمبر (ص) به گونه ای بود که می خواست ارزش های جاهلی را ریشه کن و اصول معنوی را جایگزین بکند. قرآن هم در رد تعصب های جاهلی آیه هم نازل شده است. رفتار و سیره پیامبر تماما در نفی ارزش های جاهلی بود. مثلا اوسی و خزرجی را برادر دینی معرفی کرد. یک آقای قریشی با موالی اش و مهاجر و انصار. به همین ترتیب در مورد سلمان که غیر عرب است، می فرماید:"سلمان منا اهل البیت". یعنی پیامبر(ص) همه ترسیم های جاهلی را بهم ریخت.

انصار و مهاجرین دو جریان نژادی و هر دو مسلمان هستند، ولی ولایت امیرالمومنین(ع) را نادیده گرفتند. مهاجرین با علی (ع) مشکل داشتند و پیامبر این را می دانست از 70 کشته جنگ بدر 36 نفر را حضرت امیر (ع ) به هلاکت رساند. به همین خاطر قریش از علی (ع) کینه داشتند و خلیفه دوم بعدها گفت که ما نمی خواستیم رسالت و خلافت در بنی هاشم بماند.


دیدبان: اگر امکانش وجود دارد، در مورد نحوه شکل گیری سقیفه مقداری توضیح بدهید.

ببینید، اول یک سوال باید مطرح کرد و آن، اینکه چرا پیامبر برای ابلاغ پیام غدیر خوف داشت ،که بعد آیه نازل شد "تو بگو ما تو را از شر مردم حفظ می کنیم". نکته اینجاست که منظور از شر همین قریش و مهاجرین بود و الا انصار خطری نداشتند. قریش می خواست موقعیت را از دست ندهد. انصار با علی (ع) مشکلی نداشتند اما حرفهایی از پیغمبر (ص)شنیدند و حساس شدند تا اینکه پیغمبر به آنها فرمود: بعد از من به انصار ظلم ها خواهد شد. اصلا بنای سقیفه را انصار تشکیل دادند، خواستند سیاسی کاری بکنند و برای همین تا خبر رحلت پیغمبر(ص) رسید در سقیفه باز شد و آنها به مشورت نشستند، ولی عامل نفوذی قریش در جلسه سری اینها آمد و تریبون سقیفه در اختیار قریش قرار گرفت و عامل اصلی ابوبکر شد. ابوبکر با زیرکی دعوای قدیمی اوس و خزرج را زنده کرد و بعد سعد بن عباده را با این استدلال که اگر اوسی باشد ما مهاجرین و خزرجی ها قبول نداریم و اگر خزرجی باشد ما مهاجرین و اوسی ها زیر بار نمی رویم، کنار زد. اوسی ها که از نظر عدد کمتر بودند جلوی سعد بن عباده رو گرفتند و قضایا به نفع ابوبکر رقم خورد. خلاصه اینکه سقیفه بیش تر بر پایه های قومی و نژادی پدید آمد.

دیدبان: آیا این جریان قومی و نژادی ادامه پیدا می کند یا نوع دیگری از اختلافات در جامعه اسلامی به وجود می آید؟

بعد از مدتی در مسائل اعتقادی هم همینطور شدند. در خود اهل تسنن در مسائل فکری ؛ در مقابل اشعری معتزله پدید می آید، بعد اهل حدیث بوجود می آیند. اهل حدیث صرفا جریان فقهی نبود، بلکه در مسائل اعتقادی هم معتقد بودند نباید تفکر و تعقل کرد. این جریان با عشائره مشکل داشتند و با معتزله بدتر. مثلا ابوحنیفه مهم ترین چهره عقل گرای اینهاست، نقلی دارد قریب به این مضمون که خداوند در عالم دیگر قابل رویت است و علی العرش استوی را اینطور تفسیر می کند. یعنی به یک چنین انحرافهایی کشیده شده شدند.جریان خوارج هم با جریان ولایی مخالفند و هم با جریان سنی حاکم. یعنی اعتقادی به حضور رهبری نداشتند وبعد در نهروان از این عقیده عبور کردند و گفتند که "در زمان بروز فتنه و جنگ نیاز به رهبری هست".

دیدبان: اگر گرایش امروزی این جریانهایی که فرمودید را پی بگیریم، در عصر غیبت به چه جریانهایی برمی خوریم؟

این وضعیت در عصر غیبت کماکان ادامه دارد، در عالم تسنن در گیری های شدید بین اشئری ها و معتزلی ها پدید می آید وهمدیگر را قلع قمع می کنند و نهایتا اشئری ها چیره میشوند و الان اشئری ها غالب اهل تسنن را تشکیل می دهند. در اهل تسنن جریان قومی به شدت و به خصوص در آندلس ادامه پیدا می کند.عرب های شمالی و جنوبی، {عرب مضری (اولاد حضرت اسماعیل) وعرب یمنی} به شدت بر سر حکومت درگیرند. مجموعه اینها دربرابر جریان بربرها که در شمال آفریقا سکونت داشتند، درگیر بودند. این درگیری ها تا زمان حکومت "عبدالرحمن داخل" در 138 بین شمالی و جنوبی و بربرها وجود دارد.عبدالرحمن خودش شمالی بود و از نوادگان هشام بن عبدالملک که حکومتش تا اوایل قرن پنجم ادامه پیدا می کند. بعد از فروپاشی بنی امیه همین جریانهای نژادی باعث می شود، حکومت ملوک الطوایفی در آندلس به وجود بیاید و هرکدام از اعراب شمالی و جنوبی یک بخشی را میگیرند و اداره میکنند.

دیدبان: در ایران چطور ؟آیا اینطرف هم از این دست اختلافات نژادی و قومی به وجود می آید؟

در ایران اصلا دولتهای قومی و نژادی پدید می آیند. اگر دولت طلایی آل بویه رو استثنا کنیم، سلجوقیان با غزنوی ها هردو سنی، ولی بر سر حکومت در گیری داشتند. بعد غزها می آیند که در ابتدا مسلمان نبودند، بعد خوارزمشاهیان با سلجوقی ها و خلیفه بغداد اختلافاتی داشتند تا اینکه با حمله مغول مواجه می شوند.

دیدبان: بحثی که امروز مطرح هست در مورد مکتب ایرانی و مسائلی از این دست آیا از جنس همان قبیله گرایی هاست و آیا تفکرات اصیل را با آسیبی مواجه خواهد کرد؟

مرداویج یکی از افرادی است که تعصبات شدید ایرانی گری دارد، ولی عاقبتش را میبینیم که به راحتی شکست می خورد. اصلا در همین انقلاب اسلامی؛ "انقلاب" یک انقلاب "اسلامی" بود نه ایرانی. به نام امام حسین (ع) و شهادت مردم رفتند برای دفاع از اسلام و جلوی توپ و تانک ایستادند والا پیش از این،خیلی ها برای ایران جنگیده بودند. هخامنشیان دنیا را در دست داشتند، ولی یونانی ها آمدند و چیره شدند و تفکر هلینیستی و یونانی مآبی بر ایران حاکم شد. ساسانیان که یکی از قدرتهای بلامنازع بودند با حمله اعراب آن هم نه اهل بیت، بلکه در زمان خلیفه دوم، از هم پاشیدند. حتی همین دولت صفوی که یک سیستم قوی را ایجاد کرده بود و دولت شیعی، زمانی که علما را کنار زدند و به دنیا چسبیدند با چهار تا افغانی پابرهنه از بین رفت. نمونه اعلای این ها شاه بود که دم از ایرانی گری می زد؛ رضا خان اسم های اسلامی را عوض می کرد، همان شاه با یک حمله جزیی از شمال و جنوب، از ایران فرار کرد، یعنی تبعید شد. شاه هم که چهارمین ارتش قوی دنیا را داشت در یک انقلاب مردمی شکست خورد و فراری شد.

لذا این که بگوییم مکتب ایرانی همان مکتب ولایی است، یک  سخن انحرافی است و این همان قوم گراییِ باطل است، اگرچه گویندگانش شاید قصد شان حذف دین و ولایت نباشد ولی این راه به آنجا خواهد کشید.


مرتبط‌ها

شیطان به چه کسی کار ندارد؟

عکس/علامه جعفری و شاگرد ژاپنی اش

آیت الله بهجت: خاک بر سر شیعه!

مرحوم دولابی:بزرگ خانه، اگر تکان نخورد خانه محفوظ‌تر است!

حدیث/ سخن امیرالمومنین(ع) درباره فایده نگاه به سبزه زار

هرکس فکر می‌کند ظلم با گفتگو کنار می‌رود، آدم ساده‌ای است