دیدبان

نقد و معرفی کتاب خاطرات محسن رفیق دوست

نقد و معرفی کتاب خاطرات محسن رفیق دوست


عنوان كتاب :خاطرات محسن رفيق دوست
تنظيم كننده : داود قاسم پور
ناشر: مركز اسناد انقلاب اسلامي 
تاريخ نشر :1390
 تعداد صفحه :292


*فاطمه فغاني

محسن رفيق دوست از جمله فعلان انقلابي است كه در نهاد ها و مراكزي چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، بنياد مستضعفان انقلاب ، هيئت موتلفه ا سلاميو ... سابقه همكاري دارد . رفيق دوست بواسطه حضور در هيات هاي موتلفه، مبارزات قبل از انقلاب و رانندگي براي خودروي حامل امام(ره) از مهرآباد تا بهشت زهرا(س) در 12 بهمن 57 به عنوان يک شخصيت انقلابي، بواسطه حضور در بين موسسان و قديمي هاي سپاه و حضور در جنگ، به عنوان يک شخصيت نظامي و بواسطه حضور در بنياد مستضعفان، ماموريتش براي مصادره اموال برخي اقشار در ابتداي انقلاب و کارهاي اقتصادي بنيادش (بنياد نور) به عنوان يک فعال اقتصادي شناخته مي شود. وي آن گونه كه در كتاب خاطراتش آمده است ، به سبب علاقه اي که به مسائل سياسي داشت پس از کودتاي بيست و هشتم مرداد 1332 و فعاليت هاي سياسي آن دوران از  فعالان مذهبي بود در حالي که در جبهه ي ملي هيچ سخني از اسلام به ميان نمي آمد و تکيه ي آنها فقط بر مليت و ايراني بودن بود؛ بنابراين آنها نمي توانستند روح اورا سيراب کنند و به همين دليل زود از جبهه ي ملي کناره گرفت.


كتاب «خاطرات محسن رفيق دوست»حاوي  برشي ازتاريخ شفاهي انقلاب اسلامي از ديدگاه وي از واقعه 15 خرداد به بعد مي باشد كه در دو بخش تنظيم شده است .در بخش نخست مطالبي در خصوص تاسيس سازمان مجاهدين و خاطرات وي از آن دوران آمده و در بخش دوم به دوران زندان روي و شكنجه كشيدن وي از ساواك مربوط مي شود. در بخش دوم كتاب نيز مناظرات داخل زندان با اعضاي سازمان مجاهدين گنجانده شده است .در بخشي از كتاب آمده است : « بيشتر افرادي که در بند ما بودند، انسان هاي نخبه بودند. چون تعداد ما زياد و گنجايش زندان کم بود، در نتيجه تماس هم بيشتر بود. قرار گذاشتيم با مجاهدين خلق، بحث اعتقادي کنيم. حدود يک هفته بر سر اين مسئله که آيا افراد کشته شده مجاهدين، شهيد هستند يا نه با هم بحث مي کرديم. مجاهدين مي گفتند که شرط بحث ما با شما اين است که قبول کنيد سران مجاهدين و ديگر افراد سازمان مجاهدين خلق که کشته شده اند، شهيدند. ما هم مي گفتيم که « و امرهم الي الله » يعني اين مسئله با خداست. مهدي تقوايي از سران مجاهدين، حدود هفت روز با لاهوتي سر اين قضيه بحث کرد ...»(ص120 كتاب )

در زندان شاه، گروه هاي سياسي به چهار دسته تقسيم مي شدند: دسته ي اول، چپي ها بودند که به نام هاي گوناگوني فعاليت مي کردند که از مطرح ترين آن ها، اول چپي هاي مائوئيست، بعد طرفداران حزب توده و چريک هاي فداييان خلق اعم از اقليت و اکثريت بودند. دسته ي ديگر، منافقين بودند. دسته ي ديگر(سوم) طيف اپرتونيست هاي (فرصت طلب) منافقين بودند. گروه ديگر، طرفداران امام و مذهبيان بودند. چون هدف بيشتر اين دسته ها، با هم ديگر مشترک و آن هدف مبارزه با رژيم بود، بنابراين با هم ديگر تعامل داشتند. در زمينه تاسيس سازمان مجاهدين به قول از رفيق دوست در كتاب مي خوانيم : «وقتي که مجاهدين خلق، رسما تغيير موضع ايدئولوژيک خود را اعلام کردند ما دور هم جمع شديم تا در اين باره تصميمي بگيريم. مرحوم اندرزگو ،افرادي را که از سازمان مجاهدين بودند ولي تغيير مواضع را قبول نداشتند شناسايي مي کردند. در نتيجه تمام تلاش ما، جمع کردن طرفدارها و نيز اعضاي مسلمان مانده مجاهدين بود. در يکي از جلساتمان شهيد اندرزگو پيشنهاد کرد سازماني به نام «سازمان مجاهدين راستين اسلام» ايجاد شود تا افراد مجاهد مخالف مجاهدين خلق که تغيير مواضع داده اند در آن جمع شوند و فعاليت هاي ضد رژيم خود را ادامه دهند »(ص 51 كتاب )
رفيق دوست در سال ???? با سعيد محسن و محمد حنيف نژاد از سران مجاهدين خلق ارتباط يافت و به همراه سيد علي اندرزگو به همکاري با آنها پرداخت. اين همکاري در زمينه تامين اسلحه و مهمات سازمان مجاهدين خلق از لبنان و واردات آنها به ايران از راه‌هايي مثل کردستان عراق بود. اين همکاري تا سال ???? يعني زماني که بيشتر رهبران مجاهدين خلق در زندان بوده و مساله تغيير ايدئولوژي آنها بوجود آمد، ادامه داشت. پس از آن وي دستگير شد و در زندان به جمعيت موتلفه پيوست. رفيق دوست در كتاب خاطراتش به چگونگي آشنايي اش با برخي از فعالان اصلي سازمان مجاهدين اشاره مي كند :« «آشنايي من با سعيد محسن و حنيف نژاد از سران مجاهدين خلق به سال هاي دور، يعني زماني که در نهضت آزادي فعاليت مي کرديم، باز مي گردد، ولي وقتي ما به نهضت امام خميني ( ره) پيوستيم ديگر ارتباطي با آنها نداشتيم تا اينکه دوباره در سال 1348 ه .ش با آنها ارتباط يافتم. آشنايي ام به ويژه با سعيد محسن، در جلسات سخنراني مرحوم آيت الله سيد محمود طالقاني در مسجد هدايت بود. چون من به ايشان ارادت داشتم به جلسات سخنراني ايشان در مسجد هدايت غالبا مي رفتم. سعيد محسن و حنيف نژاد هم به اين سخنراني ها مي آمدند »(ص45كتاب)
رژيم شاه در سال 1341 ه ش، برنامه ي انقلاب سفيدخود را اعلام کرد. رژيم با به اين اصطلاح « انقلاب سفيد» خود مي خواست در زير پوشش شعارهاي عوام فريبانه، منابع و نيز اقتصاد اين کشور را نابود کند و سرانجام اسلام و تشيع را از ميان ببرد و مطرح کردن بحث هايي چون اصلاحات ارضي، سهيم شدن کارگران در کارخانه ها، حق انتخاب دادن به زنان و... همه در راستاي اين هدف رژيم بود. وقتي حضرت امام از اين مسائل آگاه شدند اعلاميه ها و بيانيه هاي تندي عليه شاه صادر کردند که اين بيانيه ها را مومنان مبارز پخش مي کردند. اين ماجراها زماني روي داد که هيات هاي موتلفه تازه شکل گرفته بودند و هنوز يک پارچه نبودند. هيات هاي موتلفه ي اسلامي از نظر تشکيلات سياسي از يک هيات مرکزي تشکيل شد که ابتدا بيست و چند نفر بودند، ولي بعد از مدتي قرار شد از ميان اين بيست و سه نفر، ده نفر انتخاب شوند و شوراي مرکزي هيات هاي موتلفه را تشکيل دهند. قرار بود که اين ده نفر عضو شوراي مرکزي هم هر کدام ده نفر يار داشته باشند و آن ده نفر هم هر کدام ده نفر يار ديگر داشته باشند. رفيق دوست ابتدا در گروه ابولفضل توکلي بينا عضويت يافت و سپس به گروه اسد الله بادامچي پيوست و بعد کم کم به شوراي مرکزي دعوت شد با اين روش، هر مطلبي که در شوراي مرکزي مطرح مي شد در کم ترين زمان به پايين ترين رده هاي موتلفه مي رسيد و افراد وابسته به هيات از تصميمات شوراي مرکزي آگاه مي شدند. افراد رده پايين هم اخبار جامعه را به وسيله ي سرگروه هايشان به اعضاي بالاتر و آن ها هم به شوراي مرکزي مي رساندند.

 در كتاب پيشروي در خصوص حادثه 15 خرداد آمده است : « پانزده خرداد، يک حرکت خودجوش مردمي بود. حداقل در بخشي از قيام که از ميدان تره بار شروع شد و من از عوامل اصلي آن بودم، نه کسي به من دستور داد نه با کسي هماهنگي کردم؛ فقط تا از دستگيري مرجع تقليدمان،آگاه شدم، فرياد زدم و به راه افتادم؛ يک نفر از جاي ديگري زنگ زد و بدين ترتيب مردم همه به راه افتادند و حرکت کردند. ما نمي دانستيم چه کاري ميخواستيم بکنيم. فقط از روي غيرت ديني و دلسوزي و اينکه مرجع تقليدمان را دستگير کرده و مولايمان را گرفته بودند، فرياد مي زديم و فقط ميخواستيم که ايشان آزاد شود. اين خواسته، تبديل به قيام 15 خرداد سال 1342 شد و نظام هم مجبور شد در برابر ما بايستد و آن قيام را سرکوب کند و واکنش نشان دهد. حضرت امام از 15 خرداد- که منشا نجات ملت ايران و پيدايش روح انقلابي در ميان مردم بود- با نام يوم الله ياد کردند. يکي از نتايج 15 خرداد، روشن شدن ماهيت رژيم براي مردم بود. چون مردم پس از 15 خرداد دريافتند که احترام نظام به آيت الله العظمي بروجردي به دليل مرجعيت وي نبود، بلکه بدين سبب بود که از سوي مرجعيت احساس خطر نکرده بود و اگر احساس خطر مي کرد هرگز احترام مرجعيت را نگه نمي داشت؛ همچنان که مرجع تقليد زمان، حضرت امام را دستگير کرد. يکي از خاطرات جالب من از 15 خرداد، مربوط به عده اي از نيروهاي رژيم بود. وقتي ما همراه جمعيت به سبزه ميدان رسيديم، ديديم عده اي از سربازان رژيم، عرض خيابان را گرفته اند. همه ي آن سربازان، کلاه آهني به سر گذاشته بودند. آن ها مدام با دست هايشان اشاره مي کردند که به جلو برويم، ولي حرف نمي زدند و فقط اشاره مي کردند. برداشت من در آن زمان اين بود که اينها مي خواستد در پشت سر ما قرار بگيرند و به ما بپيوندند. ناگهان ديديم که از آن طرف عده اي سرباز آمدند و آنها را همراه خود بردند. بردن آنها، حالت دستگيري داشت و به نظر مي رسيد آنان مي خواستند به ما کمک کنندو به ما بپيوندند که مجال آن را نيافتند.»(ص 135 كتاب )






 

مرتبط‌ها

حضور 3 میلیون افغان در ایران

همسر دلخواه خود را دانلود کنید

دوئل مرگبار دو اراذل محله فلاح برای قدرت نمایی

تصاویر/ شاسی‌ بلند جدید آمریکایی

تصاویر/کاپیتان پرسپولیس باید اخراج می شد

آغاز برخورد با بدپوششی و کشف حجاب در تهران