به گزارش دیدبان، از خرداد76 در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی، دو هویت مستقل سیاسی به وضوح قابل شناسایی و تفکیک شدند. در ابتدای کار، این دو گروه به چپی و راستی، یونی و یتی ، دوم خردادی و حزب اللهی و بالاخره از اوائل دهه 80 ، اصلاح طلب و اصول گرا نامیده میشدهاند.
اصول گرایان هرچند از تعدادی حزب و دسته سیاسی تشکیل میشد، اما خود هیچگاه به عنوان تشکل سیاسی مستقل و منسجمی به ثبت نرسید و بیشتر به عنوان «علم انتخاباتی»استفاده شد تا یک تشکل سیاسی.
امروز و با گذشت بیست سال از انشقاق در صفوف بازیگران سیاسی جمهوری اسلامی، میتوان ادعا کرد اصول گرایی الان در عرصه سیاستی ایران کارکردی ندارد و با تحولات دو سه سال اخیر، حتی نمیتواند هویت سیاسی برخی چهرههای مؤثر سیاسی را توضیح دهد. به چند دلیل:
امروز اصول گرایی مدعی روشن و دقیقی ندارد. تا زمان حیات مرحوم آیت الله مهدوی کنی میشد تلقی کرد ایشان، بزرگ و پرچمدار اصول گرایی است اما الان مدتهاست این پرچم زمین افتاده و در غیاب علمدار، رقیب سیاسی اصول گرایان، هر تهمت ربط و بی ربطی را به اصول گرایان نسبت میدهد و کسی نیست که از این علم دفاع کند. نتیجه آنکه با بدجنسی و بی تقوایی بهعمل آمده در سالهای اخیر، آنقدر صفت زشت و ناروا به عبارت «اصول گرایی»حواله شده که گویی به آن چسبیده است! از قانون شکنیهای رئیس جمهور سابق گرفته تا بالارفتن غیر قانونی از دیوار سفارت انگلیس و عربستان و حتی اتهامات سعید طوسی همه و همه در حساب و به پای اصول گرایی نوشته شدهاند! با این پرچم مندرس متعفن نکبت زده میشود دیگر کار سیاسی کرد؟! انتخابات برد؟!
این صفات زشت و انصافاً بی ربط، به حدی به علم اصول گرایی چسبیده که یک نامزد ریاست جمهوری توانست به راحتی جا بیندازد که [اصول گراها آنقدر متحجر و بیشعورند که] میخواهند وسط پیاده روها بین زنان و مردان دیوار بکشند و میخواهند با دنیا بجنگند!
براثر سالهای بی پرچمدار و بی سخنگو بودن جریان اصول گرایی، آن دروغهای بی شرمانه، به حدی برای افکار عمومی جاافتاد که اکثریت مردم حس کردند که باید از ترس اژدهای اصول گرایی، به افعی موجود - حتی با این همه ناکارامدی و ضعف- پناه ببرند.
میتوان حدس زد بزودی کسی یا کسانی، برای برداشتن علم زمین مانده اصول گرایی، پا پیش بگذارند. 16 میلیون رأی ایجابی و باکیفیت، اقتضا میکند از این ظرفیت بی سابقه و پرقدرت، برای همفکری و همکاری برای مطالعه درجهت یافتن حل مشکلات کشور، نظارت بر عملکرد دولت و ارائه پیشنهادهای جایگزین آنچه اشتباه میدانند، استفاده شود. حال که کسانی قرار است علم زمین مانده را بردارند، قبل از هرکاری، خاکسترهای اصول گرایی را به خاک بسپارند و تلاش کنند واقعیت اصول گرایی را با آنچه به آن چسباندند برای افکار عمومی و نسل آینده توضیح دهند.
تجربه دوران اصول گرایی به روشنی بهما میگوید باید در فعل سیاسی، با خودمان صادق و بی رودربایستی باشیم. نمیشود پاکترین جوانان را برای تبلیغات انتخاباتی سازماندهی کنیم و وقتی باخجالت میپرسند که پول این هزینهها را چه کسی داده؟ خودمان را کوچه علی چپ بزنیم یا جواب را ماست مالی کنیم.
نمیشود بزرگانی در کسوت ناظر رسمی انتخابات باشند و همزمان به نفع ما هم موضعگیری کنند. اگر با این شیوخ و بزرگان، صریح و بی رودربایستی بخواهیم قانون را رعایت کنند، آن وقت میتوانیم به مردم بگوییم دروغ میگوید که میخواهیم جنگ راه بیندازیم و پیاده روها را دیوار بکشیم. مردم هم خواهند پذیرفت.
اصول گرایی در این دو انتخابات اخیر، به تاریخ پیوست و به نظر میرسد از این پس، دوجریان اصلی سیاسی در ایران، انقلابی و غیرانقلابی خواهند بود.
انقلابیها، اگر از تجربیات دوران اصول گرایی درس بگیرند، این صفات را خواهند داشت: عملگرا، خوشفکر و عمیق، جوانگرا و به روز، پرمطالعه و پژوهشگر، اصلاح طلب واقعی، مردمی و دغدغه مند، عدالتگرا و حامی مظلوم، پاکدست و شفاف و فسادستیز، خردگرا و باتدبیر، آرمانگرا و واقع بین، مفتخر به اسلام، پیگیر آرمانهای امام و رهبری، بابرنامه، پرکار و خستگی ناپذیر در جهت رساندن ایران به قله فناوری و ثروت ناشی از آن، رفاه و عدالت، اخلاق و عزت.
انقلابیها، همه اصول گرایان سابق نخواهند بود و همانطور که غیرانقلابیها هم صرفاً اصلاح طلبان نیستند. چه بسا برخی اصلاح طلبان پاکدست میهن دوست که در صف انقلابیون هستند و چه بسا اصول گرانماهای مشهوری که با رفتار خود اصول گرایی را بدنام کردند و طبعاً جایی در صف انقلابیون نخواهند داشت. جوشش جدید در نیروهای انقلاب هرچه نامگذاری شود، یک چیز قطعی و اجتناب ناپذیر است؛ اصول گرایی به تاریخ پیوسته است.
منبع: صبح نو