به گزارش دیدبان، یه روزی که با پدرم رفته بودیم مسافرت، توی راه چند ساعتی درباره ازدواج و سؤالاتی که من داشتم حرف زدیم. البته من کمی رُک حرف زدم، ولی خب چکار کنم، حرف دلم بود و باید میزدم تا بهتر بشه به نتیجه رسید. من به پدرم گفتم ازدواج برای آدم محدودیت میاره، آدم از هر نظر محدود میشه. خب راستش رو بگم، من با دخترهای زیادی ارتباط دارم و باهاشون توی شبکههای مجازی حرف میزنم. خب حالا بیام همشون رو بذارم کنار و برم یه زن بگیرم؟! این محدودیت نیست؟ از قیافه پدرم مشخص بود که از حرفام دلگیر شده، اما خودش رو کنترل کرده و با خونسردی کامل شروع کرد به حرف زدن.
ببین پسر عزیزم، خوشحالم که راحت حرفات رو با من مطرح میکنی، پس بذار منم باهات راحت صحبت کنم. من از تو یک سؤال دارم: اگه یه روزی متوجه بشی که یکی از دوستات، با خواهرت رابطه داره و شبها تا دیر وقت به هم پیام میدن، چه حالی بهت دست میده؟ گفتم خُب معلومه پدر، خیلی ناراحت میشم و از کوره در میرم. اول با خواهرم دعوا میکنم و سرزنش میکنمش که چرا این کارو کرده! بعدش هم میرم و با دوستم دعوا میکنم و دیگه باهاش حرف نمیزنم. آخه نامردی کرده. خدایی نکرده هنوز یه ذره غیرت تو وجودم مونده. پدرم خشنود از پاسخ من گفت آفرین به پسر خودم که رگ غیرتش به جوش میاد. حالا به نظرت وقتی تو دوست نداری کسی با خواهرت رابطه داشته باشه، آیا دیگران دوست دارن که تو با خواهرشون حرف بزنی و ساعتها به هم پیامک بزنید؟!
من که تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم، سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم. پدرم ادامه داد ببین پسرم شما میگی ازدواج محدودیت میاره. بله، منم موافقم. ازدواج برای آدمهای هوس باز محدودیت میاره. آدمی که هر روز دنبال یه دختر بوده و تنوعطلبه، چطور میتونه با یک زن زندگی خودش رو شروع کنه و این زندگی رو تا آخر به سلامت به پایان برسونه؟! اما برعکس این آدما، اکثر مردم و جوانها هستند که غیرت دارند و ناموس دیگران رو ناموس خودشون میدونند. مواظب چشم و دلشون هستند تا خدایی ناکرده بیراهه نره. ازدواج برای این آدمهای پاک، آزادی محسوب میشه، نه محدودیت... و اما بقیه حرفهای پدرم...
مراقب نگاه خود باشیم
خداوند در سوره نور، آیه30 و 31 دستور داده است که ای پیامبر، به مردان و زنان مؤمن بگو مواظب نگاه خود باشند. چشم خود را از حرام ببندند و از برقراری ارتباط با جنس مخالف به شدت خودداری کنند. اگر طبق دستور خداوند، ما از چشم خود مراقبت کنیم، خیلی از گناهان انجام نخواهد شد. همین نگاههای بیجا، انسان را تا پای هلاکت و بدبختی میکشانند. نگاه به نامحرم؛ علاقه به همسر را کم میکند و اگر ادامه یابد، زندگی مشترک را به جدایی و طلاق میکشاند.
این روزها هیچ کسی آستین بالا نمیزند!
امام صادق(ع) فرمودند: نگاه به نامحرم، بیننده را به فتنه میاندازد. نگاه فتنهانگیزی که فرجامش در قیامت جز عذاب الهی و فرورفتن میخهای آهنین در چشم، ثمری را به همراه نخواهد داشت. اما اگر عفت و پاکی در نگاه داشته باشیم، ثمرات بسیارزیادی نصیبمان خواهد شد.
رسولالله(ص) فرمودند: چشمانتان را از حرام ببندید، تا عجایب هستی را ببینید. (مصباح الشریعه، ص 9)
از امام باقر(ع) هم روایت شده که فرمودند: در روز قیامت تمام چشمها گریان خواهند بود، مگر سه چشم. از جمله چشمهایی که در روز قیامت گریان نخواهد بود، چشمی است که از حرام الهی بسته شده. (کافی، ج2، ص80). اگر صحنه گناه پیش آمد، فوراً با کاری دیگر باید خود را مشغول کرد. باید از خداوند طلب کمک نمود.
ازدواج برای حفظ دین
گناه نکردن سخت و طاقتفرساست ولی نه گفتن به گناه است که انسان را رشد میدهد و فاصله بین انسانیت و حیوانیت را زیاد میکند.
البته که خداوند هم به فکر انسان بوده و است، لذا سادهترین راه و بهترین راه برای دوری از گناه و نزدیک شدن به خودش را در ازدواج کردن قرار داده است.
به عنوان مثال دو رکعت نماز که متأهل میخواند، نزد خداوند از70 رکعت نماز غیرمتأهل برتر است. خوابیدن فرد متأهل، نزد خداوند از روزه گرفتن و شبزندهداری غیرمتأهل برتر است. کسی که ازدواج کند، نصف دینش را از گناه حفظ کرده است. ازدواج از سنت پیامبر است و هنگام ازدواج درهای رحمت الهی گشوده میشود. ازدواج روزی را زیاد میکند. در اسلام، هیچ بنایی ساخته نشده که نزد خداوند، محبوبتر از ازدواج باشد. (بحارالانوار، ج 103، ص222 و 219و217- الخصال ص165- کنزالعمال، ح44403)
ازدواج است که انسان را از خیلی گناهان خطرناک حفظ میکند و به او آرامش میدهد. ازدواج است که انسان را مسئولیتپذیر و هدفمند میکند. ازدواج است که نسلها را حفظ و تکثیر میکند.
برای ازدواج باید عجله کرد
در روایات میخوانیم که برای ازدواج عجله کنید، دختری که وقت ازدواج او فرارسیده است، مثل میوهای رسیده است که اگر به موقع از درخت چیده نشود، آفتاب و باد او را پراکنده میکنند.
یکی از حقهایی که فرزندان بر والدین دارند، این است که وقتی بالغ شدند، وسایل ازدواج را برایشان فراهم کنند. (مکارم الاخلاق ص114)
چقدر در اسلام تأکید شده است که دیگران را به ازدواج سفارش کنید و برای نتیجه بخش بودن آن، تمام تلاشتان را بهکار گیرید.
در روایت آمده است هر کسی که برای ازدواج برادران دینی خود اقدام کند، روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار میگیرد. (کافی، ج5، ص331)
چرا کسی آستین بالا نمیزند؟!
اما امروزه در جامعه، هیچ کس نمیخواهد کمک کند. هیچ کس برای ازدواج آستین بالا نمیزند. هیچ کس. نه خانواده پسر، نه خود پسر، نه خانواده دختر و نه خود دختر، نه مسئولان، نه مردم، نه رسانهها و نه زنان داخل کوچه و بازار. توقعات بیجا و آداب و رسوم ساختگی و تشریفاتی، اجازه و جرئت ازدواج را به جوانان نمیدهد. توقعات و توهمات بعضی از دختران، سن ازدواج را بالا برده است. آرزوهای طولانی و یک شبه پولدارشدن و ولنگاری جوانان در کوچه و خیابان و شبکههای مجازی فرصت درست فکر کردن برای ازدواج را به آنها نمیدهد و انگیزهای برای ازدواجشان باقی نمیگذارد.
گفتوگوهای صمیمی و دوستانه با جنس مخالف در دانشگاهها و بعد از آن در شبکههای مجازی به بهانه درس، اردوهای مختلط و در دسترس بودن زنان و دختران بیعفت، ازدواج را محدودیتی بیش اعلام نمیکند. تبلیغات شدید رسانههای غربی علیه ازدواج و عادیسازی رابطه با جنس مخالف در ماهوارهها، سد راه حلال خدا شده است.
مسئولان کمک نمیکنند یا نمیخواهند کمک کنند. تمام فسادها از بیکاری سرچشمه میگیرد. جوان برای ازدواج و دوری از گناه، کار میخواهد، برای خرید پول میخواهد و برای خواب خانه میخواهد.
جوانان وظیفه دارند پاک باشند و نگاهشان را مدیریت کنند، اما آیا دیگران وظیفهای ندارند؟ و کاری از آنها ساخته نیست؟
بله عدهای وظیفه دارند تا مانع ازدواج شوند، عدهای وظیفه دارند ازدواجها را به طلاق ختم کنند، عدهای هم وظیفه دارند شعار ازدواج محدودیت است، سَر دهند!
دخترانی که در کوچه و خیابان، جلوهگری میکنند و خودشان را با ارزانترین قیمت به عنوان کالایی بیارزش در دسترس دیگران قرار میدهند، آیا اندکی به حال خودشان فکر نمیکنند؟ این چه زندگی بیهدف و بدهدفی است که من دارم؟ چرا من باید عامل گناه دیگران شوم و بار گناه آنان را به دوش بکشم؟ چرا من مایه خوشگذرانی دیگران باشم و نتوانم مثل دیگران ازدواج کنم و زندگی تشکیل دهم و از زندگی خودم لذت ببرم؟
اینها گمان میکنند همان پسرانی که با آنها رابطه داشتهاند، حاضر میشوند همین دختران را به عنوان همسر آینده و مادر فرزندانشان قبول کنند. کدام جوان است که بتواند به اینچنین دخترانی اعتماد کند و زندگی و فرزند و احساسش را به او امانت دهد؟
دختران شعیب نبی، در نهایت عفت و حیا با موسی رفتار کردند، (تمشی علی استحیا) لذا خداوند، بهترین زندگی و بهترین همسر را نصیبشان کرد.
و اما حرفهای من با پدرم
پدرم با جدیت تمام، ولی در کمال صمیمیت و دلسوزی این سخنان را به زبان میآورد. گویی نه تنها با من، بلکه با جامعه در حال سخن گفتن بود و دلش برای دختران و پسران بیگناه میسوخت.
برای فرزندانی که والدینشان اینها را به این راه کشاندهاند، برای فرزندانی که کسی را ندارند که آنها را راهنمایی کند، برای فرزندانی که تمام امکانات خطرسازی از قبیل ماهواره، اینترنت، گوشی و... در اختیارشان قرار میگیرد تا سرگرم شوند، بدون هیچ نظارتی.
احساس پاک پدرم، عقده زبانم را باز کرد. از پدر اجازه گرفتم تا جملات پایانی را من به زبان آورم.
خوب به یاد دارم آن روزی را که آن روحانی بزرگوار، جهت تبلیغ و مشاوره به مدرسه ما آمده بود. آن زمان من کلاس دوم راهنمایی بودم.
سخن به اینجا رسید که: انسان باید از گناه دوری کند و گناه نکردن است که انسان را به مقامات میرساند. در همین لحظه بود که یکی از بچههای کلاس، اجازه گرفت تا سخن بگوید.
آقا اجازه؛ حرفهای شما درست، اما من، در همین سن کم، به بلوغ رسیدهام! علت بلوغ زود هنگام من چیست؟ من در محیط جامعهام، افراد زیادی را در نهایت زیبایی میبینم، که اینها در من اثر میکند، چقدر چشم بپوشم؟ چقدر نگاه نکنم؟ اصلاً با خیالاتش چه کنم؟ به کدام مغازه بروم که زنان زیبا به خاطر فروش اجناس داخل مغازه عشوهگری نکنند؟ با ماهوارهای که در منزل داریم و پدر و مادرم ساعتها به آن خیره میشوند، چه کنم؟ با وضع لباس پوشیدن خانوادهام در درون خانه، که بسیار زننده است چه کنم؟
خب حاج آقا من میخواهم گناه نکنم، چه کنم؟ درس بخوانم؟ نمیشود، چون ذهنم به شدت مشغول است. اُفت تحصیلی هم کردهام.
کار کنم؟ خب کجا به من کار میدهند! اگر کار بود که برادر بزرگم که مدرک ارشد دارد، بیکار نبود!
ازدواج کنم؟ مگر با این سن کم میشود؟ همه به من میخندند! میگویند ازدواج هم بچه بازی شده! خب اینهایی که ازدواج کردند اگر بچه نیستند، پس چرا مثل بچهها با هم دعوا دارند و هنوز مُهر عقدنامهشان خشک نشده، برای طلاق اقدام میکنند! اتفاقاً به نظر من ازدواج کردن، مثل پیوند زدن میماند. دو نهال را خیلی راحتتر از دو درخت میشود به هم پیوند زد.
دشمنان، برای ازدواج نکردن جوانان، تمام توانشان را به کار گرفتهاند ولی دوستان ما، برای ازدواج کردن جوانان، هیچ اقدامی نمیکنند.
با تبلیغات ماهواره و زنان بدحجاب و دسترسی آسان به گناه توسط فضاهای اجتماعی، بلوغ زود هنگام را به جان ما انداختهاند و فاصله احساس نیاز تا ازدواج که رفع نیاز است را افزایش دادهاند.
در زمان شما پدر جان؛ شما در 15 یا 16 سالگی به بلوغ میرسیدید و نهایتاً در 20 یا 22 سالگی ازدواج میکردید. شما حداکثر هفت سال تحمل میکردید. ولی برای ما بلوغ زود هنگام را سوغات آوردهاند و از آن طرف، سن ازدواج را هم بنا به هر دلیل و بهانهای، بالا بردهاند. حالا من به عنوان جوان امروزی، چند سال میتوانم منتظر شوم تا یوسف گم گشتهام به کنعان قحطی خورده و آفت زدهام بازگردد؟!
یک نفر به این دختران و زنانی که خودنمایی میکنند بگوید لااقل شما کوتاه آمده و آب به آسیاب دشمن نریزید. به خاطر خدا، به جوانان پاک این سرزمین رحم کنید و اینقدر زیبایی خود را به رخ نکشید و جلوهگری نکنید، تا بتوانیم فاصله بلوغ تا ازدواج را راحتتر سپری کنیم.
پدر جان! اعتراف میکنم که به تنهایی نمیتوانم و نیاز به کمک دارم.
منبع: جوان