به گزارش دیدبان، آزادی حلب، حال و روز تروریستها و حامیان آنها در برخی کشورهای عربی و دولتهای غربی را ناخوش کرده است. آنها که گمان نمیبردند بشار اسد قدرت کنترل بحران جنگ داخلی را داشته باشد، و حتی بتواند در برابر اتحادی سراسری از مخالفان و تروریستها مقاومت کند، حالا کیش و مات خود در صفحه شطرنج سوریه را به تماشا نشستهاند.
منطق حامیان تروریستها از ابتدای جنگ داخلی در سوریه که هدفش، به انحراف کشیدن نهضت بیداری اسلامی در کشورهای عربی بود، از ابتدا روشن بهنظر میرسید. این منطق عبارت بود از تحریک اقوام و مذاهب، رودررو قرار دادن مردم و سپس ماهی سیاسی گرفتن از آب گلآلود جوامع عربی. این همان خطی بود که از ابتدا انگلیسیها پیگیری میکردند. از همان دورانی که آنها ابرقدرت جهانی بودند و با بهراه انداختن فرقههای انحرافی مانند وهابیت در دل اهل تسنن و یا بهائیت در میان جامعه شیعی، خط نفاق در جهان اسلام را پی میگرفتند، چراکه از اتحاد مذاهب اسلامی میترسیدند.
تفرقه، مبنای دکترین سیاست خارجی ریاض
عربستان سعودی در سالهای اخیر، نماد پیگیری استراتژی نفاق در جهان اسلام بوده است. آلسعود با متهم کردن دولتهای مختلف اسلامی از ایران گرفته تا عراق و سوریه، به انواع اتهاماتی که بیشتر برازنده همان رژیم است، سعی کرده راهبرد دیکته شده از سوی لندننشینان را بهخوبی پیاده کند. جنگ یمن در اوج مذاکرات هستهای ایران و 1+5، هزینهکرد دلارهای نفتی برای بحرانآفرینی در سوریه و عراق و کمک به گروههای تروریستی در کشورهای مختلف، ازجمله تحرکات ریاض در طی این سالها بوده است.
در چنین شرایطی، روشن است که مبنای تئوریک دکترین سیاست خارجی آلسعود، شکاف و تفرقه در جهان اسلام بوده است. عربستان بهخوبی میداند که اگر جهان اسلام برخوردار از وحدت راهبردی و همگرایی فکری و سیاسی شود، آن وقت ریاض شانس زیادی برای نفوذ در کشورهای کوچک اسلامی نخواهد داشت و نمیتواند نظام غیرمشروع خود را با کمک انگلیس و آمریکا حفظ کند. حکام آلسعود که دستشان به خون میلیونها مسلمان آلوده است، میدانند که اگر از حمایت غربیها محروم شوند، ملتهای مسلمان آنها را سرنگون خواهند کرد، برای همین هم، بهجای دراز کردن دست دوستی به سوی مسلمانان، حاضرند با دشمن صهیونیست متحد شوند تا چند روزی بیشتر در قدرت بمانند.
تهران، منادی وحدت
اما در برابر خط تفرقه که وهابیت مسلط بر عربستان پرچمدار آن است، تهران قریب به چهار دهه است که از اتحاد جهان اسلام حمایت میکند. اعتماد به نفس خودبنیاد ایرانی که ناشی از استقلال سیاسی و عدم وابستگی به غرب و شرق است، باعث شده تا تهران بهطور تاریخی، نماد وحدت در جهان اسلام باشد.
تز «امت اسلامی» که حاضر نیست مشکلات جهان اسلام را بیرون از مشکلات جامعه ایرانی ببیند، موجب آن شده که ایران به یاری ملتهای مظلوم منطقه بشتابد و در عمل، مسلمانان را هرکجا که هستند، یاری دهد. این همان اقدامی است که عربستان و حامیان فرامنطقهای اش، آن را دخالت ایران در امور سایر کشورها میخوانند. اگر امروز ایران در خط مقدم حمایت از ملت مظلوم فلسطین قرار دارد، اگر ایران حامی ملت سوریه در جنگ داخلی این کشور بوده، اگر تهران، عراقیها را از شر داعش نجات داد، یا اگر ایران از حقوق ملت بحرین دفاع میکند و با هرگونه مداخله غیرمسلمانان در امور کشورهای اسلامی مبارزه میکند، همه و همه بهخاطر این است که در ایران، تفکری مبتنی بر وحدت اسلامی حاکم است. همان تفکری که از چندین دهه قبل توسط روشنفکران و علمای دینی در کشورمان پی گرفته شده و هنوز هم تهران استراتژی خود را براساس وحدت جهان اسلام تعریف میکند.
رهبری خط نفاق، از ترزا می تا ملک سلمان
بنابراین با توجه به اهمیت مبانی فکری دکترین سیاست خارجی کشورها در منطقه، بهوضوح میتوان دریافت که موضوع وحدت در جهان اسلام، امروزه موضوع اصلی در منطقه است. نتیجه عدم وحدت، داعش، جنگ و مسلمانکشی است و فرجام همگرایی اسلامی، قدرت گرفتن جهان اسلام در برابر دولتهایی است که میخواهند منابع مهم موجود در اختیار مسلمانان را به طرق مختلف غارت کنند.
سفر نخستوزیر انگلیس همزمان با هفته وحدت به منامه و حضور در جلسه شورای همکاری خلیج فارس، بهخوبی نشان داد که سیاستمداران انگلیسی تا چه اندازه از وحدت اسلامی میترسند. ترزا می در این جلسه با متهم کردن ایران به دخالت در کشورهای منطقه، اعراب را ترغیب کرد تا با خرید بیشتر اسلحه از انگلیس، خود را در برابر «خطر ایران»، مصون سازند. فریبی آشکار که متاسفانه دولتمردان کمخرد عرب نیز در دام آن افتادند. پیش از این بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز با تاکید بر آنچه خطر قدرت گرفتن ایران مینامید و طرح موضوع متوهمانه احیای امپراطوری پارس، سعی کرد تا اعراب را از ایران ترسانده و آنها را به صهیونیستهایی که سابقهای روشن علیه مسلمانان دارند، نزدیک کند.
به این ترتیب ترزا می، دونالد ترامپ، بنیامین نتانیاهو و سیاستمدارانی سرسپرده در جهان اسلام مانند آلسعود و یا آلخلیفه را باید رهبران خط تفرقه در جهان اسلام دانست. همانها که نان شکاف در جهان اسلام را میخورند و به نام ایرانهراسی، جنایات خود را توجیه مینمایند.
شکست اعراب سرسپرده در راهبرد واگرایی اسلامی
با همه تلاشهای صورت گرفته برای فروپاشی اتحاد اسلامی و سرمایهگذاری گسترده خط نفاق برای رواج تروریسم در منطقه غرب آسیا، ملتهای مسلمان از ایده همگرایی اسلامی دفاع میکنند. چرخش مصر بهسوی محور مقاومت و پیوستن بسیاری از چهرههای غیرحکومتی در کشورهای مختلف اسلامی بهسوی ایران، نشان میدهد که دیگر رهبران عرب قدرت فریب ملتهای خود را نداشته و آنها بهخوبی میبینند که استراتژی «اتحاد، مقاومت و مبارزه» که تهران آن را رهبری میکند، بهتر میتواند امنیت را به منطقه بازگرداند.
امروزه ملتهای مسلمان میبینند که فرزاندان وفادار به ملکسلمان، داعشیهای امروز هستند و نیروهای پایبند به تئوری نئوعثمانیگری اردوغان، در قامت تروریستهای جبههالنصره ظاهر شدهاند که منطقه را به آتش میکشیدند. در برابر اینها اما فرزندان گفتمان انقلاب اسلامی، حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق، فاطمیون سوریه، جهاد اسلامی فلسطین و نیروهایی از این دست هستند که جز برای رفاه و برقراری صلح میان مسلمانان تلاش نمیکنند.
هفته وحدت، فرصت مناسبی برای یادآوری دوباره تفاوتهای آشکار این دو جریان فکری – سیاسی در جهان اسلام است. ملتهای مسلمان مختارند که سرسپرده آلسعود باشند و شریک جرم آنها در برادرکشی در سوریه و عراق و یمن شوند و یا مختارند از استراتژی وحدتگرایانه ایران پیروی کنند که نتیجهاش آزادی کشورهای مختلف از زیر بار فشار تروریستها و قدرت گرفتن جهان اسلام در برابر مداخلههای غربی است. روند تحولات منطقه نشان میدهد که انتخاب ملتهای مسلمان، رویکرد دوم است. رویکرد اتحاد و مقاومت و مبارزه که ایران نماد است و این همان موضوعی است که باعث هراس انگلیس و سیاستمداران سرسپرده آنها شده است.
*علی رضائی