دیدبان
مجتبی زارعی

فرضیۀ چهارضلعی انتخابات در ایران

فرضیۀ چهارضلعی انتخابات در ایران

دیالکتیک موج و دیالکتیک پول ره آموز دیکتاتوری است

پس از انتخابات مجلس دهم بود که در برابر تبیین ها یا بهتر بگویم رجزهای پیروزمندانه برخی اصلاح طلبان به خصوص دوست گرامی جناب آقای دکتر زیباکلام که صراحت اش در ابراز نظر قابل ستایش است در یادداشتی به طرح "نظریۀ دیالکتیک موج" در انتخابات تهران و بعضی کلانشهرها پرداخته و از مدعی محترم پرسیدم که چگونه انتخاباتی را در تهران بُردید؟! و نیز پرسیدم انتخابات برخاسته از دیالکتیک موجی و قطبی را بردید یا انتخابات خردمندانه، مدنی و آزاد را ؟! این پرسش ها نیز اساساً مصنوع و مجعول و یا انتزاع ذهن من نبود زیرا وام گرفته از واژگان و گزاره های جناب ایشان بود گو این که در واپسین روزهای مانده به انتخابات وقتی رسانه ای از ایشان می پرسد که برندۀ انتخابات پیش روی کیست؟ ایشان امّا به مضمون چنین گفت: اکنون که با شما گفتگو می کنم تصور پیش بینی انتخابات دشوار است زیرا همه چیز آرام است؟! و هنوز موجی شکل نگرفت و افزود اگر که موج راه بیفتد اصولگرایان به چه کنم چه کنم خواهند افتاد و اگر موج برنخیزد اصولگرایان خواهند برد! و از همین جا بود که گفتم موج و ماادرائک ما الموج؟! اکنون نیز می گویم بخواهیم و نخواهیم دالّ مرکزی موج و دیالکتیک موج همانا دوری از آرامش و خردمندی از سویی و فعالیت صنعت دیوسازی و دلبر نمایی از دیگر سو است؛ دو قطبی دیوها و دلبرها! و این همان دموکراسی به مثابۀ فلسفه و دموکراسی بمثابۀ ایدئولوژی است که نمونۀ فربه و اتمّ آن در سرزمین آخرالزمانی فوکویاما بین دو بیمار فکری جمهوری خواهان و دموکرات ها در جریان است، من نمی خواهم هر نوع دوقطبی ایی را همانند آمریکای آخرالزمانی فوکویاما طرح بندی کنم امّا بر اساس قانون خِرد دو قطبی ها مستعد وضعی اند که در آمریکا در جریان است. نگارنده بر آن است که به نظریۀ "دیالکتیکِ موج" در انتخابات باید نظریه "دیالکتیکِ پول" را هم اضافه کرد! پدیده ای جدید که در حال قدرتمند شدن در شهرهای کوچک است، جولانِ دیکتاتوری پول برای رقابت با مردم که به جنگِ فلسفۀ مردم سالاری دینی آمده است کمااینکه در برخی شهر های کوچک محفل هایی پولدار و لمپن زیر نام لیدرها که در هم‌جبهگی با برخی کاندیداها به توزیع پول مبادرت می کنند شناخته شده تر از خودِ کاندیداهای انتخاباتی اند و این خود چالش بزرگ انتخابات مجلس و شوراهای شهر است، من اگر چه از پیروزی برخی دیکتاتوری های پول در بعضی شهرها متأثرم امّا از اینکه دبیر گرامی و سخنگوی محترم شورای نگهبان در ماههای اخیر ضمن تأیید رذیلۀ دیکتاتوری پول در انتخابات از آن به‌عنوان یک خطر جدّی برای مردم سالاری دینی یاد نموده و نیز شناسایی و مقابله با آن در سیاست های کلّی ابلاغیِ فقیهِ حکیم، امام خامنه ای نیز آمده عمیقاً مسرور هستم، به هر روی "دیالکتیکِ پول" و "دیالکتیک موج" مربوط به جهان های اجتماعی و جهان های فرهنگی غرب و به دموکراسی های کنترلی و نوظهور در کشورهای اقماریِ اروپا و آمریکا بازگشت داشته و از حیث نظری نسبتی با یک جمهوری مترقی در اندیشۀ سیاسی اسلام ندارد و جزوی از بدآموزی های منتشرۀ لیبرال دموکراسی در جهان است.

دلالتِ انتخاباتی ولی امر، نظریه ای راهبردی در آغاز چهل سالگی انقلاب اسلامی است

جمهوری اسلامی ایران اما در افق جهانِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی انقلاب اسلامی، سزاوار است اکنون که در آستانۀ چهل سالگی ا ش قرار دارد قبل از استیلای موج و پول و نیز قبل از اتّحاد این دو رذیلۀ بنیان‌کن، برای حفظ مبانی و شیوه های عمل مردم سالاری دینی چاره کند؛ اگر چه نظریه پردازان، مجریان و نُظّار انتخابات در جمهوری اسلامی راهی صعب و سختی در این حوزه پیش روی خود دارند  که در جای خود باید به بحث گذارده شود امّا فرمان مولوی یا ارشادی ولی امر در گذار انتخابات 96 از دیالکتیکِ رادیکالِ موجی حائز اهمیت بوده و چه بسا گشایش نظریه ای راهبردی در افقی جدید برای نیل به انتخابات های خردمندانه و پاکدستانه در آستانۀ چهل سالگی انقلاب است؛ گو اینکه در شأن جمهوری اسلامی و ملّت بزرگ ایران نیست که مشارکت مردم سالارانه اش در انتخابات که اینک تقریباً جزوی از آیین های ملّی ما به حساب می آید دستمایۀ اقدامات ضدامنیتی و براندازانۀ دشمنانِ این مُلک و ملّت شده یا مورد دستبرد پولهای کثیف قرار گیرد زیرا اُبهت زیست جهان ایرانی مقتضی آن نیست که طوری تبلور نماید تا کمپانی های رسانه ای غرب به تقویت صنعت دیوسازی و دلبرنمایی در آیین های ملّی ما دل خوش دارند! مثلاً کار به جایی برسد که بی بی سی فتوا دهد تا ایرانیان برای برخورد با نظام سیاسی برخاسته از الله اکبر های مردم به پشت بام ها رفته و بانگ الله اکبر سردهند!

اصرار بر انحلال گفتمان ها، بازسازی انتخابات در چشم انداز دیالکتیک موج و صنعت قطب سازی است

در نگارش این گفتار نه سودای شکاف نمایی و گسل سازی در بین است و نه میلی به سیاست زدگی های رایج در دل دارم و نه لزوماً خواستار پاسخ حضرات و زحمت برایشان هستم بلکه مکاتبه با حضرات گرامیِ نام برده نمادین بوده و در سپهر افکار عمومی شکل می یابد از  این رو نگارنده بر آن است؛ اکنون که رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی با گذار از یک دو قطبی رادیکال، ره آموز مشارکتی فیلسوفانه، غیرقطبی و غیرموجی شدند از چه روی بعضی آقایان گرامی خواسته یا ناخواسته، باز هم در حال بازسازی دیالکتیک موج و در سودای تدارکات یک انتخابات قطبی اند و غیررقابتی؛ به دیگر سخن چرا اصلاح طلبان و توسعه گرایان تکنوکرات در عین حال که خود بر تفاوت رهیافت های خویش با یکدیگر در حوزۀ نظر و سیاستگذاری ها صحه می گذارند و حتی برای نمایش تفاوت های خود بعضاً به ناسزا و دشنام روی می آورند امّا از چه روی برای رونق در صنعت قطبی سازی به صدور فرمانهای ائتلاف ساز مبادرت می نمایند؛ مثلاً در حالیکه دوستان اصلاح طلب ما از بی پایگی و بی وزنیِ اعتدال مقابل اصلاحات سخن می گویند امّا در  عین حال ندا درمی دهند که مبادا به طرح چهره ها و رهیافت های جدید در سپهر انتخابات 96 مقابل جناب آقای روحانی مبادرت شود؟! چنان یورشی به جناب دکتر عارف صورت می پذیرد که هیچ سنخیتی با عقلانیت و توسعۀ سیاسی ندارد؟!

می گویند دولتِ حاکم فرزندی بی اصل و نسب و بی تبار و مولود رحم اجاره ای اصلاحات است امّا بر خود نهیب می زنند که مبادا مصلحت را بر حقیقتِ شناسایی تبار و نَسَب مقدم بشمارید و یادآوری می کنند که اگر رحم اجاره ای بتواند در حفاظت از جنین اصلاحات کوشا باشد دوباره اجاره اش می کنیم؟! مگر نه این است که می گفتند اصلاح طلبی گفتمان مسلط در سپهر ایران است چرا اکنون اما می گویند جنینی بیش نیست؟! می گویند دولتِ مستقر، دولتِ تصادفی است، می گویند دولتی که شأن آزادی و دموکراسی را پایین کشید و شد دولت نان و یارانه! می گویند دولت کنونی بی شناسنامه ترین دولت پسا انقلاب است و می گویند  از میان اتّصاف های گوناگون و کارویژه های مختلفِ دولت در علم سیاست و سیر تطورات مفهومی آن در تعیین کارویژه های دولت، بهتر است دولت کنونی را دولت حسینقلی خانی نامیدش! به نحوی که دربارۀ حسینقلی خان و رفتارش با اهالی پشتکوه، با این همانی کردن اش با دولت مستقر کنونی بصورتی مبسوط می گویند و می نویسند؛ همچنین دوستان اصلاح طلب ما می گویند؛ اعتدال یک شعار و حداکثر یک روش است و بر فرض که صورتی گفتمانی یابد؛ آن گفتمان، گفتمانی هلو - انجیری است! نظریه پردازان، حامیان و کارگزاران دولت امّا می گویند اعتدال یک گفتمان و حاوی دالّ ها، مفصل ها و مؤلفه های مستقل بوده و از حیث واژگان نهایی و کلمات بنیادین متفاوت با اصلاحات است زیرا  اصلاحات در ایران شکست خورده است؛ دوستان اصلاح طلب امّا اصرار دارند و باز هم می گویند تبار ما با دولت مستقر متفاوت است امّا نباید تا سال 1400 از جدایی سخن بگوییم؟!

چه کسانی در فکر بازسازی انتخابات قطبی و موجی اند؟!

به راستی چرا برخی مدعیان تکاپوهای اندیشگانی و نظریه پردازی وقتی سخن بر سر قدرت و وزارت و ریاست باشد بعضاً از ضوابط و قوانین خِرد و اندیشه و مناسبات دموکراتیک دوری می گزینند؛ حرفهایی که این روزها به نقل از برخی شیوخ کهنه کار و شیوخ کهنسالِ سیاستمدار و برخی شاگردان آنها در افکار عمومی مطرح می شود که احدی حق گذار از رئیس جمهور مستقر در انتخابات 96 را ندارد مقدمۀ چنین وضعی شده است؟! امّا از این شیوخ محترم باید پرسید مگر شما نمی گفتید در انتخابات قطبی، اخلاق و کرامتها نقض شد پس اگر چنین است از چه روی به تبعیت از نظامات اجباری ائتلاف ساز و قطبی نما فرمان داده و بر حفظ و حراست از  آن حکم می کنید؟! از انتخابات فیلسوفانه و خردمندانه و چند ضلعیِ واقعی و غیر رمانتیک و رقابتی چه آسیبی می بینید که به نهی این و آن از ابراز وجود برای کاندیداتوری طیف های اندیشگانی فرمان می دهید؟! امّا علی الفرض از شما گرامیان که میل به تحفّظ و سیاست های محافظه کارانه دارید پذیرفته باشد که برای حفظ قدرت چنین کنید امّا گروه های پیشرو در گفتمان اصلاحات و گفتمان تکنوکراتیک چه پاسخی برای دوری از انتخابات خردمندانه و چند ضلعی داشته که این چنین با ولع بر ائتلاف های غیر واقعی و ره آموز اصالت قدرت تن می دهند! مگر نه این است که یکی از نظریه پردازان عقلانیت و توسعه یافتگی بارها اندر ستایش عقل و  عقلانیت و دولت عقل سخن به میان آورده و جامعۀ ایرانی را به دلیل آنچه که ایشان دوری از مؤلفه های عقل می نامند مورد مذمّت قرار دادند؟! به راستی فرمانِ عقلِ نقّادِ مدرن و عقلِ غیرمحجوبۀ اشراقی در این باره چیست؟!

به قول مرحوم صدرای شیرازی :

عقلها باشد کزو این عقل ما                     بر در فکرت بود چون قفلها

عقلها دیدم بسان نورها                          لیک پنهان گشته در باد هوا

عقل و شهوت ضد یکدیگر بود                 چون کلید و قفل بر یک در بود

آیا شارحان نظریه های "پاتریمونیالیسم"، "سلطانیسم" و "دموکراسی های توده ای"، خود به خدمت شبکه های نئوکلاینتالیسم درآمده اند؟!

لذا طیف های تئوریک در گفتمان اصلاح و تکنوکراسی چرا بعکس ادعاهای خود، اکنون، اصالت قدرت را بر اصالت اندیشه ترجیح می دهند؟!  مگر نه این است که گروههای پیشرو در اصلاحات وتوسعه تکنوکراتیک اعم از رادیکال ها و معتدلین قریب به بیست سال در مذمت پاتریمونیالیسم و سلطانیسم حرف زدند و به تولید دهها کتاب و صدها سمینار علیه پدرسالاری و بناپارتیسم مبادرت ورزیدند، اکنون امّا از چه روی از موضع اصلاح طلبی و عقلانیتِ توسعه گرا از سیستم پدر سالاری تبعیت می کنند؟!  آیا پاتریمونیالیسم هم به پاتریمونیال های خوب و پاتریمونیال های بد تقسیم می شوند؟!  خوانشی مجدد از مجموعۀ نقادی های گذشتۀ شما از سیستم ولایی – فقاهتی نشان می دهد که برخی از شما گرامیان یا همسویان بعضی از شما ولایت فقیه حکیمانه را مثابۀ دموکراسی نمایشی، ولایت بر صغار و مهجوران، حکومت استبدادی، فرماندۀ جامعۀ توده وار، حکومت مطلقه و نحوی بناپارتیسم که رهزن فکر و اندیشۀ حامیان است ارزیابی می نمودید؛ اکنون امّا باید پاسخ دهند از چه روی هم آنها تلاش می کنند وضع تفکر و تأمل را بخصوص در دو اندیشۀ اصلاح طلبی و توسعه تکنوکراتیک در ساختاری پاتریمونیال، منحل کنند، آیا اطاعت و فرمانبری از شیوخ کهنه کار و سیاستمدارن محافظه کار تن دادن به نحوی سلطانیسم فکری نیست! آیا مدعیان عقلانیت و توسعه و اصلاح اینک خود، مقوّم سیستم کلاینتالیسم (حامی پرور) شده اند؟! آیا شارحان نظریه های "وبریِ" نظامات کاریزماتیک، جامعۀ توده وار و پاتریمونیالیسم اینک خود به کوشش کنندگانی در برابر نوعی فئودالیتۀ اندیشگانی تبدیل شده اند؟ مگر سال ها، سیستم ولایی منبعث از جهان فرهنگی انقلاب اسلامی را نحوی تفکر پدرسالارانۀ برخاسته از دو وجهیِ "شاهِ ایرانی" و "امامتِ شیعی" و موجد مناسباتی الیگارشیک به دانشجویان و کارگزاران معرفی نمی کردید؟ مگر در مرکز وقت تحقیقات استراتژیک چنین نمی شد؟ مگر در مرکز وقت بررسی های استراتژیک ریاست جمهور چنین تبیین هایی نداشتند؟ مگر در مرکز وقت تحقیقات سیاسی وزارت کشور موجد چنین ایده هایی نبودند؟ مگر در حلقه های کیان و ... چنین نمی کردند؟! اینک امّا چرا صاحبانِ اندیشه های پیش رو، خود به مؤسسان شبکه ای نوین از "حامیان" و "غلامان سر سپرده ی" نحوی سلطانیسم فکری که قبلاً مورد نقادی بی رحمانه قرار می دادند مبدّل شده اند؟!

مهم تر از همه آیا آنها که در نقش آموزگاران مردم و دانشجویان روزنه های امید به سوی جامعۀ عقلانی بوده اند اینک ابداً احساسی به آنها نداشته و خویش را پاسخگو نمی یابند و مثل لیدرهای حزبی در هر شرایط حاضر به معامله با قدرت و سیاست بمثابۀ داد و ستد می باشند؟! آیا خود را صرفاً در مقابل پدرسالاری پاسخگو می دانند و بنیادی ترین مؤلفۀ قدرت دموکراتیک که همانا مردم هستند را مورد بی اعتنایی قرار می دهند؟! مگر توسعۀ سیاسی مقدم بر دیگر ساحات توسعه نبود؟! حضرات محترم می گویند اگر ما نبودیم رئیس جمهور محترم حداکثر با یک تا دو میلیون اقبال مردمان مواجه می شد، پس اگر چنین است چرا نظریه پردازان اصلاحات و تکنوکراسی به این کرنش تن داده یا میل به تکرار آن دارند؟ پس، از چه روی، میلیون ها ایرانی طرفدار اندیشۀ اصلاح را موظف می کنید به اقتدارطلبی و سیستم پاتریمونیالیستی تن داده و جزوی از "شبکۀ حامیان" شوند و "عقلانیت" را به "بناپارت ها" سپرده که این خود نوعی سرسپردگی در برابر خودکامگی است؟!

زمان، زمان وزن کشی گفتمان های چهارگانه است

نگارنده قدمی پیش تر می گذارد و به استحضار گرامیان می رساند که از قضا اکنون نه نوبت فرافکنی ها و شانه خالی کردن از مسوولیت های اندیشگانی و فرار از رسالت های روشنفکری که نوبت وزن کشی های گفتمانی است؛ بیایید و بیابیم خویش را در سپهر افکار عمومی و در یک انتخابات آزاد چهار ضلعی به اندازه گیری بنشنیم، نگارنده بر آن است اگر پدر سالاری، محافظه کاری و سلطانیسم فکری بگذارد، زمانی بهتر از اکنون برای معلوم کردن قدرت های اندیشگانی و قدرت پشت گفتمان ها پدید نخواهد آمد، چرا به نظریۀ مجعول تولید ترس و صنایع دیو و دلبرسازی اعتنا کنیم؟!  بیایید معلوم کنیم گفتمان های مطرح چقدر در بین ایرانیان از اعتبار و مقبولیت برخوردارند؛ نگارنده برای گذار به تفکر و سیاست ورزی خردمندانه پس از بررسی واقعی تحولات اندیشگی و سیاسی کشور متضمن راستی آزمایی مقبولیت ها، از حیث تئوریک، انتخاباتی گفتمانی، غیرقطبی و چهارضلعی را به شرح زیر پیشنهاد می کند:

1-گفتمان تکنوکراتیک (گفتمان دولتِ مستقر)   2- گفتمان اصولگرایی    3- گفتمان اصلاح طلبی   4- گفتمان دولت سابق

با تأمل و تفکر در سپهر فکری ایرانِ کنونی می توان مسامحتاً و کمابیش گواهی داد چهار جریان یاد شده جزوی از زیستۀ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... ایرانیان بشمار می آیند، ممکن است برخی پژوهشگران به رهیافت های متکثر دیگری نیز دلالت نمایند امّا این چهارضلعی مبتنی بر نوعی واقع گرایی و حاوی شمولیت لازم در جریان شناسی کشور است چه اینکه بنا بر تفسیرها و روایت های مستند از صاحبانِ نظر در گفتمان های مذکور، گفتمان توسعۀ تکنوکراتیک پس از گذشت زمان با پوست اندازی، از نحوی توسعۀ آمرانه، لاجرم به اصلاحات دموکراتیک منتهی شده که دالّ مرکزی آن، تقدّم توسعه (اعم از اینکه اقتصادی – تکنوکراتیک باشد یا سیاسی) بر عدالت است؛ مجموع رهیافت ها، نحله ها و احزاب از مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین، حزب مشارکت گرفته تا حزب کارگزاران سازندگی و حزب اعتدال و توسعه (حزب رئیس جمهور) برآیند این دو گفتمان هستند، گفتمان اصولگرایی امّا بر آن است که با نظرداشتِ سنت پویا و تجدد مدرن و تفقّه اجتهادی در پی حصول به عدالت و پیشرفت ذیل ولایت می باشد کما اینکه دولت سابق در ضلعی دیگر و با اتخاذ مواضعی متأخر از نقاط عزیمت و تأسیسی خود بر آن است که اصولگرایی از سطح اندیشه و گفتمان به کارکردی حزبی تقلیل یافته به گونه ای که باید در بازتعریف انسان کوشید و ضمناً عدالت را با صورتی توزیعی در بین شهروندان تقسیم کرد البته گفتار پیش روی بر آن نبوده تا عناصر گفتمانی، دال مرکزی و واژگان نهایی گفتمان های یاد شده را گزارش کرده و آنها را تبیین نماید یا دربارۀ قابلیت اعتبار ادعایی آنها به بحث و جدل بپردازد زیرا این خود مجالی دیگر می طلبد و جزو وظایف نظریه پردازان گفتمان های ذ یربط است امّا اجمالاً می توان زیستۀ آنها و جهان های معرفتی و اجتماعی آنها را به نحوی که گفته شد مورد شناسایی قرار داد؛ کاری که نباید در هیچ یک از اضلاع گفته شده از سوی شاخۀ محافظه کارانه در ساحات عینی  گفتمان ها مورد بی اعتنایی قرار گیرد؛ زیرا چنانکه پیشتر گفته شد بی توجهی به گفتمان ها با نقاب های ظاهرپسند  امّا نئوپاتریمونالیستیِ ائتلاف ساز به نوعی سرکوب اندیشه ها بشمار می آید در حالیکه اندیشه سرکوب شدنی نیست ضمن اینکه چه بسا دمیدن در ائتلاف ها، ره آموز عافیت جویی، انحصار طلبی و تمامیت خواهی است که حاملان چهارگانۀ اندیشۀ اصلاح، توسعۀ تکنوکراتیک، اصولگرایی و عدالت اجتماعی باید از آن برائت جویند.

چرا دولت مستقر و گفتمان های رقیب، خود را از داوری ملّی پنهان می کنند؟!

دولت مستقر بر آن است که گشایش گر امور سیاسی و اقتصادی ایرانیان از طریق برجام بوده و معتقد است برجام را خدا آورد و مخالفین جماعتی معدوداند که خواستار جنگ با جهان هستند، در این صورت اگر دولت مستقر خود را در امور اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بین المللی واجد سرمایۀ اجتماعی بی نظیر می شناسد از چه روی چنین ادعایی را مستقلاً و از نقطۀ عزیمت حزبی خود و مستظهر به مانیفست احزاب کارگزاران و اعتدال و توسعه به رأی و نظر ملّی نمی گذارد؟!  چرا دولت مستقر با لطایف الحیلی در پی حذف رقبای اصلاح طلب خود از اضلاع انتخابات غیرقطبی 96  است؟! در حالیکه همین اکنون برآوردهای میدانی بیانگر مقبولیت بیشتر نمایندگان معقول اصلاح طلب، اصولگرا و دولت سابق از دولتِ مستقر است. مگر نمی گویند کار و بار کشور را سامان داده و در مذاکراه با غربیان کرامت و عزت ملّی و نیز منافع ملّی را توأمان حفظ کرده، از رکود عبور نموده و ره آموز اشتغال و تولید ملّی شده اند؟!  از سویی مگر نه این است که اصلاح طلبی به مثابۀ یک جبهۀ گسترده بر آن است که آقای روحانی اصالتاً فردی غیراصلاح طلب و چهره ای محافظه کار بوده و به اردوگاه اصلاح طلبان تعلق خاطری ذاتی ندارد و حداکثر یکی دو میلیون آراء ریخته شده به صندوق متعلق به شخص و شخصیت ایشان است و بس! در این صورت چرا مجمع روحانیون مبارزه یا حزب امید، و گروههای پیشرو در این جبهه چهره ای مستقل را برای وزن کشی ملّی از خویش به داوری آرای عمومی نمی گذارند تا اقبال شان را جدا از نماینده اعتدال و توسعه در معرض قضاوت و داوری افکار عمومی قرار دهند؟! آیا ممکن است از فقدان قدرت پشت گفتمانی خویش در اقصی نقاط کشور هراسناک باشند؟!  آیا فاقد توانایی در ارائه یک اندیشه و گفتمان اند که ضمن برخورداری از انسجام موجد کارآمدی هم است؟!

در مقابل امّا نگارنده تقریباً بر آن است که جبهۀ اصولگرایان از مشارکت خردمندانه استقبال خواهد کرد. نظریه پردازان اصلاح طلب و تکنوکرات امّا باید برای افکار عمومی توضیح دهند که چرا از رویارویی انتخاباتی فیلسوفانه که در آن روند، گزینش های ملّی برپایه منطق و عقلانیت ابتناء می یابد دوری می گزینند؟! همچنین نگارنده بر آن است در انتخابات چهار ضلعی طرح شده نه از شعارها و نه از نمادها و نه از رنگ ها به تنهایی کاری ساخته است و نه از قطب سازی های مجعول و دیالکتیک های موجی و پولی!! لذا آنها که مدعی ایرانی متعالی، آباد و پیشرفته و دموکراتیک هستند و آنها که سالها با شرح نظریات ماکس وبر، نظریه و عمل جمهوری اسلامی را نحوی پدر سالاری و سلطانیسم و گونه ای بناپارتیسم نمایاندند نمی توانند توأمان خواستار انحلال گفتمان های رقیب در گفتمان های مسلط غیر معتبر باشند که با شرایطی اضطراری و از پسِ سیاست های موجی در سپهر اندیشگی کشور خویش را بر مردم تحمیل کردند زیرا این تکاپوها هیچ از فئودالیته اندیشگانی و یا پاتریمونیالیسم کم ندارد و چه بسا ارتجاعی تر است لذا زمان، زمان وزن کشی هاست مگر اینکه به "شبکۀ غلامان سرسپرده" و "شبکۀ حامیان" پیوسته باشند که خود سالها در نقاب شرح آراء ماکس وبر بر نظام سیاسی شیعی وارد می کردند حُسن ختام گفتار پیش روی را حول مذمت تقلید از زعیم حکمت متعالیه، مرحوم صدرای شیرازی تقدیم کسانی می نماییم که برآنند تا در ردّ محافظه کاری و جمود و تقلید از جای برخیزند:

هر که را تقلید دامن گیر شد                   بر دل او چون غل و زنجیر شد

یک ره از تقلید بیرون نه قدم                  تا به بینی صورت هر بیش و کم

تو بدیشان لعنت آری گاه گاه                 زانکه شد تقلید پیران سدّ راه

پس چرا گویی: وجدنا هکذا                    بهر دفع حکمت راه خدا

دم بدم گویی کذا قال الشیوخ                 اندرین تقلید می ورزی رسوخ

این مشایخ که عصای ره شوند              گاه سدّ راه هر گُمرَه شوند

مجتبی زارعی عضو هیئت علمی اندیشۀ سیاسی اسلام دانشگاه تربیت مدرس

منبع: فارس

مرتبط‌ها

بیشترین سقوط ارزش سهام وال استریت در یک روز

دولت آمریکا به کشتن شهروندان ایرانی افتخار می‌کند

مقابله با کرونا از منظر حکمرانی (1)

آمریکا برای آزادی مزدور اسرائیلی، دست به تهدید و ارعاب زد

افشای نام‌های جدید از شاهزادگان بازداشت‌شده

استیصال رسانه‌ای ائتلاف در یمن