عباس سودایی
گلدستههایش را تماشا میکنم از دور
امشب سلامی هم به آقا میکنم از دور
خوشحال باش ای دل شبیه پرچم سبزش
بین کبوترها تو را جا میکنم از دور
اشعار من مانند نیشابوریان هستند
با یاد او در شهر غوغا میکنم از دور
هم خضر را هم حضرت عباس را امشب
نزدیک سقاخانه پیدا میکنم از دور
رودم که باید بگذرم از کوه و دشت رنج
آیندهام را نذر دریا میکنم از دور
انگشتر مادر بزرگ و التماسش را
در بقچهای پیچیده، اهدا میکنم از دور
در زیر ایوان طلا طومار زوّار است
بیقیمتم هر چند، امضا میکنم از دور