دیدبان

آیت الله خامنه ای در روز عزل بنی صدر: این که می گویند وی در ماجرای هویزه خیانت کرد، درست نیست

آیت الله خامنه ای در روز عزل بنی صدر: این که می گویند وی در ماجرای هویزه خیانت کرد، درست نیست
حدودا 6 ماه پس از ماجرای شهادت مظومانه شهدای دانشجو در هویزه کار بنی صدر که در آن مقطع زمانی رئیس جمهور ایران بود به عزل توسط مجلس رسید، در ماجرای عزل بنی صدر یکی از نکاتی که به عنوان خیانت وی مطرح می شد همین واقعه هویزه بود.
 
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران» در روز عزل بنی صدر یکی از مهترین نطق ها رو آیت الله خامنه ای ایراد کردند که از نکات جالب آن رد خیانت بین صدر در این ماجرا است؛ ایشان در بخشی از سخنان مهم خود می فرمایند: مطلبی كه راجع به هویزه دیروز خانم اعظم طالقانی یك جمله نقل كردند، وظیفه‌ی من است كه بگویم آقایان، بنده روز پانزدهم دی ماه خودم در منطقه‌ی هویزه بودم. روز 15 دی روز حمله‌ به نیروهای عراقی از طرف نیروهای ما بود. این‌جا من لازم می‌دانم از این تریبون از فرمانده آن لشكر، سركار سرهنگ لطفی كه آن روز شجاعانه، مؤمنانه و بی‌پروا در صفوف اول حركت می‌كرد و دائماً در میدان جنگ از آن طرف به این طرف می‌رفت، سپاس‌گزاری كنم و یاد و نام او را نیك بدارم. افسر لایق و شجاعی دیدم در این ماجرا ایشان را. میدان جنگ بود. نیروهای ما حمله می‌كردند. نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یك لشكر ما به تمام در خطر بود و حركت می‌كرد.

البته بچه‌های سپاه هم در همان حدود، ساعت دو تا دو و نیم بعد از ظهر بود. همان بچه‌هایی كه شهید شدند، آن‌ها را من دیدم كه مابین هویزه و آن منطقه كه خط اول بود و آن‌ها به سوی خط اول حركت می‌كردند و می‌رفتند لب كرخه‌كور. یعنی این‌ها از غرب به شرق می‌آمدند، نیروی دشمن هم به عكس حركت می‌كرد. یعنی فرار می‌كردند كه به نیروهای خودشان در «دب حردان» كه در غرب اهواز و در شرق این نقطه‌ای كه می‌گویم قرار دارد، بپیوندند. كه من به بعضی از برادرها گفتم نیروهای ما هم دارد پیش می‌روند؛ عجله نكنید و آن‌ها گفتند كه نه ما می‌خواهیم برویم. در آن ماجرا من هیچ‌كس را مقصر نشناختم. فردای آن روز، روز شانزدهم هم تا حدود ساعت سه تا سه و نیم و بعد از ظهر من بودم كه اقای بنی‌صدر هم بود و نیروهای ما به تدریج شروع كردند به ضربت خوردن. یعنی نیروهای عراقی، نیروی كمكی بزرگی به كمكشان آمد و نیروهای ما را از پهلو مورد هدف قرار دادند كه این برای ما قابل محاسبه نبود و محاسبه نشده بود برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما. این بود كه نیروهای ما شروع كردند به عقب‌نشینی كردن. بین ساعت سه یا سه و نیم بود كه با عجله آمدم شهر كه در قرارگاه آن لشكر دیگر كه هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تأكید كنم و سفارش كنم كه از یك طرف دیگر وارد شوند. بعضی از برادرهای دیگر نظامی آمدند كه مهمات دست و پا كنند و همه آن ساعت،‌ «بینی و بین‌الله» تلاش می‌كردند. یعنی من آن كسانی را كه مسئولان سطح بالا هستند، نظامی یا غیرنظامی، نیافتم كه تلاش نكنند. البته در آن ساعت كه من آمدم، آقای بنی‌صدر نبود؛ یا غذا می‌خورد یا نماز می‌خواند یا خوابیده بود. به هرحال نبود. یكی دو ساعتی لكن بعد كه ما آمدیم، ایشان بوده آن‌جا. حدود چند ساعت هم آن‌جا بود و نیروهای ما وقتی منهدم شدند، ایشان آن‌جا بود. شاهد بود و بعداً آمده بود برای ما نقل می‌كرد.
 
متن کامل سخنان رهبر انقلاب در جلسه روز 31 خرداد سال 61 برای عزل بنی صدر در زیر آمده است:
 
در این لحظات حساسی كه یكی از سرنوشت‌سازترین صفحات تاریخی ایران رقم زده می‌شود، از خدا می‌خواهم كه مرا به آن‌چه كه رضای اوست، هدایت كند و از طغیان زبان و دل و غلبه‌ی هوی و هوس نگه دارد. و اكنون كه پس از یك سكوت و بردباری طولانی و دردناك، فرصت و تكلیف گفتن و افشا كردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند، یاری كند.

مخاطب این سخن، شما نمایندگان مردم هستید و آن‌گاه همه‌ی ملت ایران و بالأخره تاریخ و نسل‌های آینده كه در كار ما به دقت‌ نظر خواهند كرد و من با این توجه، در محضر خدا و در حضور شما و همه‌ی كسانی كه این سخن را خواهند شنید، اعلام می‌كنم كه این‌جانب آقای بنی‌صدر رئیس جمهور را دارای كفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمی‌دانم.

پیش از آن ‌كه به دلایل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم، لازم می‌دانم كه اول كفایت سیاسی را كه در اصل 110 قانون اساسی به آن اشاره شده، معنا كنم.

كفایت سیاسی یعنی این ‌كه شخص برای اداره‌ی مسئولیتی كه بر عهده‌ی او گذاشته شده، كافی و صالح نباشد. فقدان كفایت سیاسی یعنی در هنگامی كه وی آن شرایطی را كه برای انجام این مسئولیت در قانون اساسی معین شده، فاقد باشد و كمبود یا عیبی داشته باشد كه با آن صفات مقرره منافی است. اصل 115 قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوی، اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی و مدیر و مدبر بودن می‌داند. هركدام از صفات بالا كه در شخصی نباشد، وی برای احراز این مقام فاقد كفایت و صلاحیت است.

با این زمینه، اكنون می‌توان به بررسی وضع آقای بنی‌صدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت. درباره‌ی عدم كفایت آقای بنی‌صدر، یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان، برادران مطالبی قبلاً اظهار كردند كه هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطلب داده نشده است، و به عكس برخی از مخالفان به جای آن ‌كه دلیلی بر كفایت آقای بنی‌صدر بیاورند و یا دلایل موافقان طرح را رد كنند، غالباً با تكیه بر شعار و احساسات سعی كرده‌اند حقیقت را بپوشانند.

لازم می‌دانم تذكر بدهم نظر من به مخالفینی است كه دیروز در آغاز طرح بحث، درباره‌ی مخالفت صحبت كرده‌اند و فرصت را مغتنم شمرده‌اند تا حرف‌های دل خود و حتی نظرات ویژه‌ی خود در مخالفت با جریان فقاهت را كه امروز در برابر تخلفات و عدم صلاحیت‌های آقای بنی‌صدر مقاومت می‌كند، به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر در این تریبون بگویند.

این عمل تا به آن‌جا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت كه اولین مخالف پیش از آن‌ كه حتی یك كلمه درباره‌ی عدم كفایت آقای بنی‌صدر در مجلس گفته باشد، اظهار داشت كه دلایل ادراك شده مربوط به تخلفات آقای بنی‌صدر است نه مربوط به عدم كفایت وی و بلافاصله ایراد گرفت كه این دخالت قوه‌ی مقننه در قوه قضائیه است.

در اظهارات مخالفان طرح، اصرار عجیبی شد كه اثبات عدم كفایت آقای بنی‌صدر را به یك دشمنی شخصی با بنی‌صدر یا به یك جریان حزبی یا سیاسی برگرداند و این برخلاف واقع است.

این یك خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست. یك تكلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یك خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر می‌شدیم آقای بنی‌صدر را با همه‌ی عیوب و اشكالات تحمل كنیم و از مسئولیت الهی نمی‌اندیشیدیم، یقیناً نه آقای بنی‌صدر و نه شاید همین برادران، ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثالهم متهم نمی‌كردند.

ما به خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی كه امام امت ابراز می‌فرمودند و به خاطر مسئولیت سنگینی كه در شورای انقلاب برعهده داشتیم، همواره در برابر جهت‌گیری‌های غرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام كه به دست آنان گسترش می‌یافت، مقاومت می‌كردیم و این برای آقای بنی‌صدر و جناحی كه وی را بهترین سنگر خود می‌شناخت، غیر قابل تحمل بود و همین بود كه آن همه اتهام‌ها و اهانت‌ها را به دنبال می‌آورد.

یكی از مخالفین طرح به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر اظهار كردند كه مخالفان وی بركناری او از فرماندهی كل قوا را مورد بهره‌برداری قرار داده و جو را متشنج كرده‌اند و مجال سخن برای او نگذاشته‌اند.

این برادر محترم گویا فراموش كرده است كه آقای بنی‌صدر در پاسخ به اقدام امام در بركناری وی اعلامیه‌ای داد كه با این ‌كه سرشار از كذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریك در مقابل دولت و به شورش و برهم زدن نظم عمومی كرده بود، اجازه یافت كه از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رادیو و رسانه‌های گروهی در سراسر كشور پخش شود و البته پیش از آن، بسیاری از رادیوهای وابسته به شبكه‌ی تبلیغاتی صهیونیستی پخش شده بود.

اگر آقای بنی‌صدر در مجلس حضور ندارد، هستند آقایانی كه همان ادعاهای بی‌دلیل و تهمت‌های ناروایی را كه بیش از یك سال است آقای بنی‌صدر با استفاده از همه‌گونه وسائل ارتباط جمعی و بسیاری شیوه‌های تبلیغاتی تحمیل و بارها در سخنرانی و مصاحبه و مقاله گفته و نوشته و كوشیده‌اند تا به خورد اذهان بسیاری از بی‌خبران دهد و البته هرگز موفق هم نشده‌اند. باز هم تكرار كنند و غیرمنصفانه دیگران را شكنجه‌گر و او را فریاد كننده و دیگران را متعرض و او را مدافع جلوه دهند.

بله آقایان، جای آقای بنی‌صدر خالی نیست. به جز شما كه بلندگویان اوئید، ایشان یك سال و نیم است می‌گوید و می‌نویسد و در مقابل جوابی متناسب با آن ‌همه، اكنون شما هم بخشی از آن را تكرار می‌كنید. گفته‌اند كاش ایشان شخصاً حضور می‌یافت و هرچه می‌خواست هجوم تبلیغاتی نمی‌شنود. ایشان همه‌ی حرف‌های خود را كه می‌گفت تا بر شما نیز یك بار دیگر ثابت شود كه وی حرفی را كه نگفته باشد، ندارد.

و این دیگران هستند كه گفتنی‌های فروخورده‌ای كه برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشته‌اند، بر زبان دارند. ما از این برادران گله‌ای نمی‌توانیم داشته باشیم. چرا كه پذیرفته‌ایم كه آن‌چه امروز همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن در افتاده، یك جریان است و این برادران اگر حتی چنان‌چه اظهار می‌كنند، با آقای بنی‌صدر مخالف هم باشند، نمی‌توانند ربط خود را به آن جریان پوشیده نگه دارند. طیفی كه امروز بر محور آقای بنی‌صدر، با دولت‌مردان مكتبی مبارزه می‌كند، شامل این عناصر نیز هست.

برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابان‌ها و تشویق آقای رجایی كه از آنان به نام حزب‌الله نام می‌برد، این كار را خلاف مصلحت و روشی غیر منطقی دانسته، اظهار داشته‌اند كه با تحریك مردم هیچ مسئله‌ای حل نمی‌شود. این برادران گویا فراموش كرده‌اند كه مردم را آقای رجایی به خیابان‌ها نكشانید. این حضور كوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است. در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمی‌توانست مردم را به حضور در صحنه وادار كند. نه فقط امروز، در گذشته هم شما نه این حركت را به درستی می‌شناختید و نه بر آن توانایی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزه‌ی سیاسی را نمی‌دانستید. او به مردم تكیه می‌كند، از آن‌ها مسئولیت می‌خواهد، به آن‌ها اعتماد می‌كند، برای آن‌ها ارزش قائل است و مدعیان سیاست از این ‌همه غافل و از خیرات آن محرومند.

روزی كه امام به ایران آمده بودند نیز بودند كسانی از مدعیان كه امام را به لحاظ صرف وقت طولانی در اجتماعات فشرده‌ی مردم ملامت می‌كردند و به جای آن، نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدم‌های حسابی را پیشنهاد می‌نمودند. «حزب‌الله» كه آقای رجائی از آنان تشكر كرد و باید هم می‌كرد، همین مردم كوچه و بازار و همین عامه‌ی مردم متوسط و پایین هستند كه رجل سیاسی تحقیرشان می‌كند. مجاهد [مجاهدین خلق] و پیكاری و غیره هم می‌زند و می‌كشد و هم متهمشان می‌سازد و روشنفكرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را برسرشان می‌بارد. در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آن‌هاست، ارتش و سپاه و بسیج متشكل از آن‌هاست، جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها گرم از آن‌هاست، دشمن نگران حضور آن‌هاست و امام امت پشتیبان و مدافع آن‌هاست و من نیز به عنوان یكی از همین مردم به آن‌ها از همین تریبون توصیه می‌كنم كه حضور خود را حفظ كنند و صحنه را برای دشمن خالی نكنند.

آخرین نكته‌ای كه در این مقدمه می‌خواهم بگنجانم، این است كه عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری كه دیروز سخن گفت، وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین ریاست جمهوری می‌كرد. همین احساس موجب آن شد كه ما با این ‌كه آقای بنی‌صدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمی‌دانستیم، پس از آن ‌كه انتخاب شد، از او دفاع كردیم. این‌جانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت كردم و مردم را به حمایت از او دعوت كردم و علی‌رغم آن ‌همه فشار تبلیغاتی نسبت به جریان خط امام، عكس‌العمل نشان ندادم. اما جان كلام این‌جاست كه وقتی وجود او با استفاده از انواع روش‌های تخریبی برای همین جمهوری به صورت آتشی بی‌علاج درمی‌آید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگ‌ترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیركننده‌ی آن و بلندگوی مخالفان آن می‌شود، آیا باز هم حمایت از او به معنی حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر، منصفانه قضاوت كن.

هیچ حمایتی از بنی‌صدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام از او را نداشت. اما دیدید كه امام هنگامی كه پس از یك سال صبر و سكوت دردآلود مشاهده كردند كه همچنان خط نفاق و ارتداد و كفر و استكبار سنگر مستحكمی در وجود آقای بنی‌صدر یافته است، حمایت خود را از او سلب كرده‌اند و این را برای خود تكلیف دانسته‌اند. شما كه به حمایت امام تا اسفند 59 تكیه می‌كنید، چرا به سلب امام در خرداد 60 تكیه نمی‌كنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حكمت‌آمیز و قابل پیروی است، چرا میان دو عمل امام تفاوت قائلید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب، بر این مردم و بر این جمهوری و بر این‌ همه خون به ناحق ریخته دل بسوزانیم. اختلاف نظرها و دودستگی‌ها را در قضاوت‌هایی كه به سرنوشت ملت ما مربوط است، دخالت ندهیم و خدا را حاضر و ناظر بشماریم.

اكنون به اصل مسئله می‌رسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه می‌كنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی كه من خواهم گفت یا به زبان دیگری گفته شده، البته دلایلی هم هست كه تا كنون ذكر نشده.

1- رئیس‌ جمهور صلاحیت و كفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت كند. چرا كه مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون‌ اساسی‌ای است كه آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشكیل می‌دهند. آقای بنی‌صدر بارها به نهادهای قانونی بی‌حرمتی روا داشته و به این طریق پایه‌ی مشروعیت خود را سست كرده است. نمونه: امضا نكردن لوایح مصوبه‌ی مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی، متهم كردن مجلس شورای اسلامی، اهانت دائمی و مستمر به كابینه و شخص رئیس دولت، مخالفت آشكار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی و قانونی. وقتی رئیس‌جمهور با بی‌حرمتی به این نهادهای قانونی، خود را كه جزئی از مجموعه دولت است، از آن جدا می‌كند، در حقیقت قانون اساسی را كه قاعده‌ی وجود خود اوست، سست می‌كند كه این حد اعلای بی‌كفایتی است.

2- رئیس ‌جمهور بالاترین مقامی است كه حفظ حرمت نظام جمهوری اسلامی از او انتظار می‌رود. تحقیر جمهوری تحقیر رئیس ‌جمهوری است. آقای بنی‌صدر در یك جمله‌ی كوتاه، جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر می‌كند: «این جمهوری جمهوری نیست كه من فخر كنم رئیس آن باشم.» در این جمله‌ی معروف و زبان‌زد فقط از یك چیز ستایش شده و آن شخص ابوالحسن بنی‌صدر است. هیچ فرهنگی نمی‌تواند شخصی را كه برای بزرگ قلمداد كردن خود، در عین حال مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر می‌كند، دارای كفایت و شایستگی سیاسی بداند.

3- آقای بنی‌صدر در مقابله با كسانی كه وی آن‌ها را دشمن خود فرض می‌كرد، از هیچ اقدامی كوتاهی نكرد و حتی از این‌ كه رویه‌های تخریبیش اساس جمهوری و استقلال كشور را خدشه‌دار می‌كند، پروایی نورزید. شاید امروز بالأخره وقت آن رسیده باشد كه بپرسیم ماجرای بحران عمومی كه یكی از نزدیكان و مشاوران وی در مناظره‌ی كذایی تلویزیونی مطرح كرد، واقعاً چه بود؟ سندهای افشاگرانه‌ای در این زمینه در دست است. بر اساس صورت‌جلساتِ یكی از جمع مشاوران و هم‌فكران نزدیك ایشان- این صورت‌جلسه همین‌جا موجود است- یكی از نقشه‌های آنان این بوده است كه پس از روی كار آمدن دولتی كه مجلس به آن رأی تمایل داد، آقای بنی‌صدر او را نمی‌پسندد، با كارشكنی‌ها و مخالف‌خوانی‌ها جلوی موفقیت او را بگیرند تا بی‌آبرو و ساقط شود و با یك جدال سیاسی، كارها را خود قبضه كنند.

رفتار نخست‌وزیر آقای بنی‌صدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجایی قدم به قدم نشان‌دهنده‌ی همین طرح است. تقوای سیاسی و تعهد اسلامی كه شرط اصلی ریاست جمهوری است، چنین روشی را نفی می‌كند و هرگز با آن نمی‌سازد.

4- در انقلاب و نیز در جمهوری ما كه ثمره‌ی آن بود، ویژگی بارز چشم‌گیری می‌توانست آن را از همه‌ی تجربه‌های متشابه متمایز كند. «حقیقت‌گرایی» به جای «سیاست‌گرایی» بوده. همه‌ چیز در روش و رفتار امام و در خطوط سیاسی داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر می‌داد. آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض كرد و سیاست‌بازی را جانشین حقیقت‌گرایی كرد. نمونه‌ی این رفتار را در ایشان می‌توان به وضوح و تكرار دید.

از آن جمله است موضع‌گیری در مقابل گروه‌ها و گروهك‌ها. پیش از ریاست جمهوری، مجاهدین را به نحوی محكوم كرد. پس از ریاست جمهوری كه به سازمان‌دهی آنان احساس نیاز می‌كرد، آن‌ها را به خود نزدیك ساخت. كارت حمل سلاح برای آنان صادر كرد و از عناصر و سازمان‌دهی آنان برای اداره‌ی اجتماعاتی كه تشكیل آن را برای مقاصد خود لازم می‌شمرد، بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است كه حاكی از هم‌فكری و هم‌كاری آنان با آقای بنی‌صدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دومرحله‌ای و بعضی مطالب دیگر است. لحن حرف در این نامه كه به خط رجوی است، خطاب به آقای بنی‌صدر جوری است كه حاكی از استمرار روابط ایشان می‌باشد. این آقایان خیلی صمیمی و دوستانه پیشنهاد می‌كنند و نظر می‌دهند، سؤال می‌كنند و اعلام هم‌فكری می‌كنند.

از آن جمله از موضع‌گیری او نسبت به امام، همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود می‌كرد. امام را پدر و مراد خود می‌نامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی می‌داشت، اما در عمل همه‌ی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار می‌داد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل می‌كرد و او سپاه را مكرراً، از جمله در 14 اسفند در سخنرانی و غیره، به صراحت می‌كوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دوم می‌نامید و او بارها آن را رد می‌كرد. امام قبل از عاشورا به روزنامه‌ها اعتراض كرد و بر آنان به خاطر پرداختن به مسائل تفرقه‌انگیز و تشنج‌انگیز نهیب زد و او در سخنرانی عاشورا گفت كه جنگ موجب آن نمی‌شود كه روزنامه‌ها محدود شوند. امام هیئت سه نفری را حاكم ساخت و او آن را بی‌اعتبار دانست. امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد، او آن را غیر قانونی اعلام كرد. امام در اسفند 59 روزنامه‌ها را موظف به سكوت و عدم تعرض به هم‌دیگر نمود، او در اولین شماره‌ی روزنامه‌اش در فروردین 1360 كارنامه‌ی خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنج‌انگیز منتشر كرد.

یكی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا و امانت كه جزء صلاحیت‌ها و شرایط رئیس‌جمهور در قانون اساسی به شمار آمده است. صداقت و راست‌گویی است. آقای بنی‌صدر این شرط را نقض كرده و اساس كار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است.

مثال، بهره‌ی بانكی است كه قبلاً بارها گفته‌ام و تكرار نمی‌كنم. اما مثال برجسته و واضح، مسأله‌ی گارد ریاست جمهوری است. به دنبال اعتراض‌هایی كه در طی عمل‌كرد روز 14 اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد، ایشان بارها حضور گارد ریاست جمهوری را منكر شد و در كارنامه‌ی خود صریحاً نوشت «مرا گاردی نیست.» در اختیار این‌جانب یك پرونده‌ی قطور درباره‌ی گارد ریاست جمهوری است. این پرونده بخشی از پرونده‌ی مربوط به گارد ریاست جمهوری است كه دو برابر این است و آن‌چه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی كه در اوایل سال 1359 تشكیل شد و حتی از مربیان كره‌ای برای آموزش آن كمك گرفته شده است، مدلل می‌سازد. از آن‌ همه فقط به یك برگ اكتفا می‌كنم و بقیه در دسترس است. این نامه‌ای است كه آقای بنی‌صدر در تاریخ 25/3/59 نوشته‌اند: «سركار سرهنگ سیروس پرچمدار، به موجب این فرمان -توجه به تعبیرات بكنید- از تاریخ 11/2/59 به سمت مسؤول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌گردید. ضروری است هرچه سریع‌تر نسبت به سازمان‌دهی و آموزش اقدام و از بروز هرگونه بی‌نظمی در كلیه‌ی مراسم، جلوگیری به عمل آورید. رئیس ‌جمهور دكتر ابوالحسن بنی‌صدر -امضای او كه پای ورقه موجود است.

ایشان با وجود چنین فرمانی، این ‌طور صریح در كارنامه نوشته مرا گاردی نیست. عوامل ایشان هم شروع كردند مقدمه‌چینی كه بله، ایشان گاردی ندارند. به دنبال شایعه‌ی مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و شاید امریكا برای مقاصدی نامعلوم، ایشان روز 14 اسفند با كمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح كرد. برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشار الیه را كه آقایان منصور فرهنگ و سنجابی بودند، در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد وحضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعه‌ی مسافرت آنان قلمداد كرد.

سندی در اختیار هست كه مسافرت آقای منصور فرهنگ را كه مضمون شایعه‌ی تكذیب شده است، مسلم می‌سازد. سند: «وزارت امور خارجه، اداره‌ی گذرنامه. خواهشمند است دستور فرمایید جهت جناب آقای دكتر منصور فرهنگ و احمد تاجیك، مشاورین ریاست جمهوری كه برای انجام مأموریتی عازم كشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش و سوئد هستند، گذرنامه‌ی سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمایید. فیش مبلغ چهل هزار یال پول عوارض خروج و چهار قطعه عكس و رونوشت شناسنامه مشار الیهما پیوست می‌باشد».

البته بعد، در زیرش رئیس دفتر ریاست جمهوری، آقای تقوی آن را امضا كرده‌اند. در كنار این امضا هم با خط آقای تقوی نوشته است كه به اداره‌ی امور مالی ایفاد می‌گردد تا نسبت به مورد مبلغ چهل هزار ریال كه بابت عوارض هست، اداره‌ی امور مالی آن را بدهند و نیز بلیت رفت و برگشت را تهیه كنند.

در مورد شایعه‌ی اقامت ایشان در یك كاخ، بارها نوشت و گفت كه من هیچ خانه‌ای از خود ندارم و در هیچ كاخی سكونت نمی‌كنم. این‌جانب خود و همه اعضای شورای انقلاب سابق و دیگران شك ندارند كه ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران، در كاخ یكی از اعضای خانواده‌ی رژیم سابق كه در مجاورت نخست‌وزیری كه محل كارشان بود و با همان تزئینات و تشریفات دست‌نخورده باقی مانده، زندگی می‌كرد. در ایام اقامت در دزفول نیز در كاخ سلطنتی -در پایگاه هوایی دزفول است- اقامت داشت. این‌جانب در هر دو محل ایشان را زیارت كرده و به آن شهادت می‌دهم. این وضع تقوا و امانت و صراحت ایشان است. آیا با این وجود كسی می‌تواند مدعی كفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر وابستگی ایشان به جبهه ملی است كه بارها آن را انكار كرده‌اند و مثال‌های فراوان دیگر.

5- بی‌شك چهره‌ی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‌ترین وزنه‌ی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه وزنه‌ی عظیم دیگری است كه دشمن را مأیوس می‌كند و نظام جمهوری اسلامی صحنه‌ی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هم‌اكنون آیا كوشش عمدی یا سهوی در بی‌قدر كردن این عظمت‌ها به چه تعبیر می‌شود؟ به خیانت یا عدم كفایت؟ فعلاً ما به دومی اكتفا می‌كنیم.

اكنون به شاه‌كارهای آقای بنی‌صدر در این مورد توجه كنید. در مصاحبه با مجله‌ی «لوماتن» خبرنگار می‌پرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنی‌صدر: «چرا. مسلماً من به او نامه نوشته‌ام و در این‌باره با او صحبت كرده‌ام. امام فقط به اخبار و اطلاعاتی كه دریافت می‌كند و طبق طرز فكر خاص خود عمل می‌كند. از آن‌چه می‌بینیم و تجربه‌ای كه در عمل به دست می‌آورم، این نتیجه حاصل می‌شود كه امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد كه اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود، مردم ناامید خواهند شد.»

در مصاحبه با «میدل ایست» هم درباره‌ی محدود بودن اطلاعات امام مطالبی هست كه البته این مصاحبه، از مصاحبه‌های مفصل و تكان‌دهنده است. در این مصاحبه، دو بار درباره‌ی امام صحبت می‌كند و هر دو بار می‌گوید كه به امام اطلاعات نادرستی می‌دهند. در این تعبیر ایشان، امام یك فرد ساده‌ای است كه آن‌جا نشسته است، می‌روند و به او خبر می‌دهند و ایشان هم بر طبق آن خبرها نظر می‌دهند. -تاریخ این مصاحبه 8/1/1360 است.- در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی نظام جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر می‌گوید: «قبلاً، یعنی در دوران شاه، لااقل دورنمایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»
 
در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی حضور مردم در صحنه می‌گوید: «لطیفه‌ای در ایران جاری است؛ طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی می‌فرستد كه من در بهشت با شاه ملاقات كرده‌ام، اما از شهیدان انقلاب خبری نبود.» بنی‌صدر اضافه می‌كند: «این وحشتناك، ولی گویا و پرمفهوم است.» من از ملت ایران می‌پرسم آیا در ایرانِ شما چنین لطیفه‌ای هست كه مضمون آن بی‌ایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهدا باشد؟ آیا این لطیفه را ذهن بی‌اعتقاد آقای بنی‌صدر به انقلاب و خون‌های شهدای انقلاب نساخته و نپرداخته است؟

6- [در آرشیو موجود نیست]

7- رئیس ‌جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از كشور حفظ كند. تخلف از این كار قطعاً اگر خیانت نباشد، بی‌كفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بی‌كفایتی‌های دیگری است.

در طول 9 ماه گذشته، یعنی اوایل تشكیل دولت جدید و پیش از آن، بزرگ‌ترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر بود و شگفتا كه با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر شد. دولت رجایی را مصیبتی بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یك دولت بی‌قانون معرفی كردن، این‌ها عیناً تعبیرات ایشان است كه در مصاحبه‌های خارجی ایشان وجود دارد و در نزد من هم الان موجود است، آزادی را در ایران به كلی پای‌مال شده وانمود كردن، شایعه‌ی شكنجه را علیرغم گزارش صلیب سرخ و نیز كمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم كنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی كردن، جزو شاه‌بیت‌های اظهارات آقای بنی‌صدر است. به گوشه‌ای از مصاحبه با لوماتن توجه كنید:

آقای بنی‌صدر: «اكنون دیگر قانون وجود ندارد. چون گذشته افراد را دستگیر می‌كنند. شكنجه می‌دهند. كمیسیونی برای تحقیق در این مورد تشكیل شد و گزارش مسخره‌ای نیز تنظیم كرده‌اند. انسان هیچ حقی ندارد. او را دستگیر می‌كنند و چون زباله از بین می‌برند. قبلاً لااقل دورنماهایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»

آیا واقعاً می‌توان تصور كرد كه این رئیس ‌جمهورِ یك كشور است كه درباره‌ی كشور و نظام خود سخن می‌گوید؟ ملت ایران باید بداند كه آقای بنی‌صدر با این اظهارات چه كسانی را در سطح جهان خشنود می‌كرد. نامه‌ی سرگشاده‌ی آقای بنی صدر به امام كه در آن، همه‌ی این اتهاماتِ بی‌قدر كننده‌ی جمهوری اسلامی، به اضافه‌ی نسبت تلویحی خیلی از اشكالات به شخص امام گنجانیده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر گشت؟

در دست ما سندی هست كه چگونگی انتشار آن را در سطح جهان روشن می‌كند. یكی از كارمندان روزنامه‌ی «هرالد تریبون» فاش می‌كند كه در دوم نوامبر 1980 یك ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید كه درج یك آگهی در روزنامه‌ی مذكور چقدر خرج برمی‌دارد؟ او نمی‌خواست كه مشخص شود نامه به صورت آگهی چاپ شده و مایل بود به صورت خبر درج شود. روزنامه برای این كار مبلغ گزافی مطالبه می‌كند و وی از آن امتناع می‌ورزد. در روز 16 ژانویه 1981 در حالی كه نامه‌ای از دفتر مركزی «هرالد تریبون» در نیویورك به دست داشت، مجدداً به آن روزنامه مراجعه می‌كند. در آن نامه دستور داده شده بود كه نامه‌ی بنی‌صدر بدون دریافت وجه چاپ شود و بدین‌ترتیب به توصیه‌ی دفتر نیویورك آن نامه تماماً در صفحه‌ی اول روزنامه درج می‌گردد.

(در این هنگام حجت‌الاسلام خامنه‌ای، صفحه‌ی اول روزنامه‌ی هرالد تریبون را كه نامه‌ی آقای بنی‌صدر در آن چاپ شده است، به نمایندگان مجلس و حضار جلسه نشان می‌دهد.)

كوشش آقای بنی‌صدر در بی‌آبرو كردن جمهوری اسلامی، بی‌شك با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقه‌ی آن‌هاست. این كمك را به كمتر از عدم كفایت سیاسی نمی‌توان به چیزی تعبیر كرد.

8- كمترین حد كفایت سیاسی آن است: محدوده‌ی مشاوران نزدیك‌تر و یاران و هم‌كاران رئیس‌ جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشكوكو مورد سوء ظن پاك باشند. من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنی‌صدر توضیحات زیادی بدهم، چرا كه درباره‌ی آقای تقوی مطالبی در روزنامه افشا شده بود. درباره‌ی آقای فضلی‌نژاد و بعضی از آقایان دیگر كه آن اسناد را از وزارتخانه برده‌اند، لزومی ندارد كه وقت را بگیریم.

9- افشای اسرار اقتصادی كشور نیز یكی دیگر از دلایل عدم كفایت سیاسی آقای بنی‌صدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی كشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.

وی بی ‌آن ‌كه توجه كند كه موجودی ارزی در ماه هشتم سال پایین است، (ایشان آن ‌وقت صریحاً اظهار كردند) نمی‌توان آن را گناه دولتی دانست كه در اواسط ماه ششم بر سر كار آمده است، بلكه معلول عدم كفایت دستگاهی است كه بیش از 9 ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانك مركزی مسلط است و این خود او و مؤسسات نزدیكش را محكوم می‌كند و نه دولت رجایی را. در حقیقت كشور جمهوری اسلامی را در جهان بی‌اعتبار كرد و ضربه‌ی مهلكی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد.

او صریحاً اعلان كرد كه ما چقدر ذخیره‌ی ارزی داریم، برای این ‌كه آقای رجایی را بكوبد و بگوید كه دولت از بانك مركزی وام گرفته و چه كرده و كم شده، در حالی‌كه تنظیم پول مسئولیتش با دستگاه اقتصادی كشور، یعنی بانك مركزی و وزارت اقتصاد و دارایی است.

و این ‌كه آقای مهندس سحابی دیروز گفت كه بنی‌صدر سه ماه وزیر اقتصاد و دارایی بود، این خلاف است. آقای بنی‌صدر بعد از آن هم كه رئیس‌جمهور شد، خودش یك كفیلی گذاشت در شورای انقلاب. همان ‌وقت با تعیین یك وزیر از شورای انقلاب مخالفت شد. یعنی ماها مخالفت می‌كردیم و می‌گفتیم كه باید به تصویب شورای انقلاب برسد و ایشان می‌خواست خودش كسی را منصوب كند. تفصیلات زیادی دارد. ایشان می‌توانست به راحتی یك اكثریت ضعیفی از شورای انقلاب پیدا كند، یعنی آقای بنی‌صدر از همان وقت در شورای انقلاب یك اكثریت ضعیف یعنی نصف به علاوه یك می‌توانست پیدا كند و كرد این كار را مثل خیلی‌ كارهای خلاف قانون دیگر.

10- در سی‌ام شهریور 59 حمله‌ی بزرگ متجاوزان عراقی به خاك ما آغاز شد. سیزده روز قبل از آن، آقای بنی‌صدر در یك سخنرانی (17 شهریور) با مشتعل كردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی كه در فارغ‌ترین اوقات نیز از یك فرد مسئول، ناروا و غیر مسموع است، منشأ یك سلسله خصومت‌های داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و كدورت شد. آیا بنی‌صدر در آن هنگام از حدوث قریب‌الوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هرترتیب یكی از این دو شكلِ بی‌تقوایی و بی‌كفایتی بر آن منطبق است. به گمان سركار، بنی‌صدر انتظار چنان حمله‌ای را داشت. خود ایشان یك جا تصریح می‌كند كه خبر داشت، ولی قاعدتاً او چنان كسی است كه مناقشات و درگیری‌های سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ. نمونه‌ای از این روحیه را كه در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شماره‌های متوالی كارنامه و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عاشورا و 14 اسفند و قزوین و اصفهان و غیره به وضوح می‌توان دید. اكنون نمونه‌ای را كه در ارتباط با حادثه‌ی سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه می‌دهم.

در نامه‌ای كه این‌جاست و دو سه روز قبل از این حادثه‌ی دردناك به ایشان نوشته‌ام، چنین نوشته‌ام: «در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست كه این دو شهر را باید دو گردان پیاده مكانیزه یا یك گردان پیاده و یك گردان زرهی در دو سوی این شهر، یعنی یكی در محور خرمشهر-شلمچه و دیگری در تقاطع خطوط ماهشهر–آبادان و اهواز-آبادان حفاظت كنند. تانك‌ها در سنگر قرار گیرند و از آسیب ضد تانك دشمن محفوظ بمانند و از پیش‌روی دشمن جلوگیری كنند و برای نیروهای ضد تانك ما این فرصت را فراهم كنند كه به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد. شما در تلگراف از من پرسیده‌اید كه اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم، چرا به شما اطلاع نداده‌ام. مایه‌ی تعجب است. نیروئی كه من از آن خبر دارم، نیروی ارتش است كه شما فرمانده آن هستید، بلكه نیروهای پیاده و زرهی مستقر در دزفول است كه به قول خودتان شما هر روز دو بار از آن بازدید می‌كنید. من می‌گویم این نیرو كه یك ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهره‌برداری واقع نشده است، می‌توانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد.

همان ‌وقت این نامه را به دفتر امام و اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی كردم و به شورای عالی دفاع هم برای ثبت در تاریخ فرستادم. سوابق نامه این است كه من خدمت امام رسیدم. ایشان در پیام كوتاهی كه به وسیله‌ی من به همه‌ی سران نظامی دادند، چند نكته‌ای را گفتند. از جمله این بود كه: «در كار آبادان و خونین‌شهر، از سوی مسئولان احساس تعلل می‌كنم. اگر نمی‌توانید، به من بگوئید تا خود در این‌باره تصمیم بگیرم. من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم.» این عین عبارت امام بود كه من یادداشت كردم و بلافاصله به آقای بنی‌صدر تلگراف كردم. آقای بنی‌صدر در پاسخ تلگراف من یك تلگراف خیلی تندی به من زدند كه متن تلگراف ایشان هم موجود است و از این سؤالات و اظهارات من به شدت رنجیده و طلب‌كار و ناراحت شدند كه چرا چنین تلگرافی زده‌اید. من در پاسخ تلگراف ایشان این نامه را نوشتم كه خیلی مفصل است و فقط بخشی از آن را خواندم. ایشان در كارنامه‌ای كه همان روزها نوشته بود و به خاطر مسائلی در روزنامه‌ی انقلاب اسلامی چاپ نشد، (اگر یادتان باشد، یك شماره‌ی انقلاب اسلامی بدون كارنامه درآمد. نسخه‌ی چاپ نشده‌ی‌ آن كارنامه الان در اختیار من است.) ایشان در این كارنامه از این حادثه، مسأله‌ی خرمشهر و تكیه‌ی ما روی مسأله چنین یاد می‌كند: «از آبادان تلفن می‌شد كه خرمشهر سقوط كرده است. سرهنگ رضوی‌فر كه در خرمشهر دفاع شهر را به عهده دارد، می‌گفتند حصبه دارد و پی‌درپی می‌گفت: «شما قول داده بودید كه تا امروز مرا كمك كنید و نیرو برسانید. چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خداوند و در برابر ملت مسئول هستید.» بعد دكتر شیبانی گوشی را گرفت كه جیغ و داد كند. چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیروها در كف دست من است كه به سوی تو پرتاب كنم. آن روز كه باید عقل به خرج می‌دادید، ندادید. حقیقت را از من پنهان كردید و به فرصت‌طلب‌ها میدان دادید و آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند.

(توضیح حجت‌الاسلام خامنه‌ای: منظور ایشان مسأله‌ی كشف كودتا و گرفتن عناصر كودتاچی است كه از نظر ایشان، مسئول سقوط خرمشهر یا پیش‌روی دشمن در 80 كیلومتر در خاك ما آن مسأله است.)

كی مانده است كه برای شما بفرستم؟ مرا در هیچ زمینه‌ای یاری نكردید، در همه حال و در هر كاری، تا وقتی پای حیات و موجودیت خودمان در میان بود، مرا تنها گذاشتید ...»

در صفحه‌ی بعد، باز می‌نویسد: «البته اگر جنگ را هم تمام كنیم، تازه اول داستان است. مشكل‌هایی از این گنده‌تر سر راه ماست. هشدارها دادم وقتی همه‌ی این‌ها بی‌فایده شد. در 17 شهریور مسأله را باز در میان گذاشتم و باز هشدار دادم. متأسفانه روز بعد «سه تفنگدار» زبان به اعتراض به صورتی كه همه از آن اطلاع دارند، گشودند. جوری هم رئیس مجلس عنوان مطلب كرد كه پنداری امام به او گفته است این كار را بكنید. بعد معلوم شد امام گفته است كه مرا با این كار كاری نیست. خود دانید، یا بكنید یا نكنید. (توضیح حجت‌الاسلام خامنه‌ای: كه من لازم می‌دانم این‌ جا شهادت خودم را بگویم: من خدمت امام رسیدم. بعد از 17 شهریور، ایشان بعد از مبالغی صحبت به من فرمودند كه آقای بهشتی و آقای هاشمی چیزی نگفتند. بخشی از بعضی از خلاف‌های آقای بنی‌صدر را جواب دادند. این تعبیر امام بود كه من همان‌ وقت به این برادرها و به بقیه‌ی برادرها گفتم كه تعبیر امام این است، ایشان این‌طوری می‌گویند.) آقای رجایی رفت در همین مجلس و چنان شیر شد كه گفت اگر به وزرای او توهین شود، یا جای اوست یا جای من و هرگز در كنار رئیس ‌جمهور به سر یك میز نخواهد نشست. صحیح!! مدعی منتخب مردم شد. باز هم از هر سوی به من فشار آمد كه دیگر دنبال نكنم ... (بعد از چند سطر) خب خود این‌ها كه این ‌جور دنبال قدرت می‌دویدند، این‌ها كه می‌خواستند و می‌خواهند همه‌ی ابزار عمل قدرت در دستشان باشد، كجا هستند؟ چرا به فریاد آبادان و خرمشهر نمی‌رسند؟ (خرمشهر را گذاشته است حالا كه آقای رجائی پست نخست‌وزیری را گرفته است، به آن‌جا برسد.) گفتند نیروی مردمی به آن‌جا می‌برند؛ پنج هزار، ده هزار، بعد شد 500 تا كه هنوز هم نرسیده است. بله آن‌جا كه پای خطر هست، آن‌ها نیستند.»

من در همین نامه، دروغ ایشان را آشكار كرده‌ام و نوشته‌ام كه نیروی مردمی را پنج هزار نفر ما فرستادیم و وارد آن‌جا شدند (فرستادیم كه من نفرستادم، من در این‌جا به كمیته و سپاه گفتم، با مشهد تماس گرفتم، با همه‌ی‌ جاهایی كه ممكن بود) پنج هزار نفر وارد اهواز شدند كه خود ما تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و خرمشهر و بودند.

11- رئیس‌جمهور باید در تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی بكوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن كه مورد پذیرش تمام توده‌های میلیونی كشور است، حائز اهمیت فراوان است.

كفایت سیاسی رئیس‌جمهور در درك صحیح پایه‌های رهبری و حركت در جهت رهنمودهای آن تجلی می‌كند. آقای بنی‌صدر نه تنها در این جهت حركت نكرد، بلكه عملاً در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج‌آفرینی را آشكارا زیر پا نهاد. اختلاف آشكار میان روش او و رهنمودهای امام در آنچه كه گذشت و بیشتر از آن، در رفتار مشهود چند ماهه‌ی اخیر او قابل تشخیص است، اما بهتر آن است كه از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنی بشنویم. در همان شماره‌ی كارنامه‌ی منتشر نشده چنین می‌گوید:

«خواستم كه این گروه‌ها را از خود براند یا بگذارد كه ما با كمك مردم آن‌ها را از سر راه برداریم، ممكن نشد. هر تصمیمی به قراری و طوری بلائی به سرش آمد كه نتیجه‌ی عكس داد. این آخری كه شورای دفاع باشد. ... روز عید فطر من نزد امام رفتم. پنجاه و پنج دقیقه در منتهای هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم. بعد هم گفتم و تكرار كردم و ... و .... متأسفانه كسانی كه كارشان افساد است، هر چیزی را جور دیگر وانمود كردند. نتیجه این شد كه اكنون ما یك ملت تنها شده‌ایم در برابر دشمنی كه از ابتدا خود را برای چنین دشمنی آماده می‌كرده است. بعد درباره‌ی مجلس گفتم كه آقا من خواهان یك مجلس ضعیف نیستم، ولی این مجلس ضعیف است. مجلسی كه انتخاباتش در وضعی انجام گرفت كه گرفت، كه كسانی انتخاب شدند كه شدند، مجلسی نیست كه با احساس مسئولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل كشور اظهار نظر كند. در مدتی كه از عمر مجلس می‌گذرد، محصول كار، دولت رجایی است. در یك نامه به امام نوشتم كه مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز دشمن، به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ ...»

12- نفی قدرت مطلقه از ویژگی‌های انقلاب ما بود، طبعاً جمهوری ما از پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع دارد و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایه‌ی شكستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای قانونی، شكل گرفته است. آقای بنی‌صدر، درست به عكس، همواره جویا و تلاش‌گر قدرت مطلقه بود. طبیعی بود كه در برابر او مقاومت می‌شود و او این مقاومت را كارشكنی می‌نامید و جای تأسف است كه كسانی هنوز هم همان سخن را تكرار می‌كنند و قولاً و عملاً به قدرت‌طلبی و قدرت‌گرایی جنبه‌ی مشروعیت می‌دهند.

ایشان بر خلاف صریح قانون اساسی كه قوا را منفك و مستقل می‌شمارد و برخلاف اصول مردم‌گرایی، معتقد بود كه مجلس باید هماهنگ با رئیس‌جمهور باشد. این توهینی آشكار به مجلس و نمایندگان مردم بود كه بارها از طرف ایشان تكرار می‌شد. دستگاه قضایی را كه حاضر نبود آلت دست ایشان شود و كسانی را كه ایشان مایلند، به مناصب عالی قضائی بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع می‌كرد و اعضای شورای عالی قضائی را كه همه منتخب امام و از برجستگان روحانیون بودند، به قدرت‌طلبی و فسادگرایی، متهم می‌كرد. حتی برای حفظ قدرت مطلق از تعبیر و تفسیر نادرست قانون اساسی هم دریغ نكرد. ایشان در 12 فروردین 1360 اطلاعیه‌ای داد و استناد آورد به نص صریح قانون اساسی و بند پنج بیانیه‌ی مورخ 25/12/59 رهبر انقلاب كه گفته‌اند «مسائل مربوط به دفاع در شورای عالی دفاع مطرح و رسیدگی می‌شود و بعد از تصویب، تصمیم‌گیری با فرمانده كل قواست و بدون این نباید در مسائل دفاعی تصمیمی انجام بگیرد. لازم می‌داند به كلیه‌ی ارگان‌ها، وزارتخانه‌ها و نهادها و سازمان‌های دولتی یادآور شود كه كلیه‌ی فعالیت‌های تبلیغاتی، نظرات، پیشنهادها، طرح‌های سیاسی درباره‌ی جنگ تحمیلی و هرگونه اقدامی در این زمینه كه به نحوی از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد، باید در شورای عالی دفاع طرح تا پس از تصویب به وسیله‌ی فرماندهی كل نیروهای مسلح، ابلاغ و به اجرا گزارده بشود.» این را ایشان به صورت اعلامیه‌ای عنوان می‌كند و استناد می‌كند؛ اولاً به قانون اساسی ثانیاً به فرمان امام.

در قانون اساسی راجع به شورای عالی دفاع اصلاً به صورت مستقل بحث نشده است؛ به صورت تطوری در ضمن وظایف رهبر اشاره‌ای به شورای عالی دفاع است كه در آن اشاره، شورای عالی دفاع هیچ ‌یك از آن وظایفی را كه ایشان ذكر كردند، برعهده ندارد. در فرمان مورخ 25/12/59 امام هم عیناً همین‌طور، یعنی قبلاً امام فرمانی داده بودند كه طبق آن شورای انقلاب موظف و متعهد كلیه‌ی امور مربوط به جنگ بود و در فرمان 25 اسفند، این وظایف را امام از شورای عالی دفاع گرفتند و شورای عالی دفاع را طبق قانون اساسی منظور داشتند. ایشان یك دروغ صریح و آشكاری را در اعلامیه می‌گنجاند و به آن استناد می‌كند و مقصودش این است كه آقای رجایی همان وقت یك اظهاری در زمینه‌ی مسائل بین‌المللی كرده بودند. ایشان می‌گفتند این به جنگ مربوط است و شما چرا در سیاست خارجی كه به جنگ مربوط است، با یك یا دو واسطه، این اظهار را كرده‌اید؟ این اعلامیه‌ی ایشان و نحوه‌ی بهره‌برداری ایشان از قانون اساسی است.

و حتی در مقابله با مردم نیز در مصاحبه‌ای اعلام كرد كه این مردمند كه باید خود را عوض كنند نه من. یعنی مردم باید طبق نظر آقای بنی‌صدر عوض شوند. به نظر می‌رسد كه منافی این خصلت با تقوی و امانت كه از اهم شرایط ریاست جمهوری است، اظهر من الشمس باشد.

13- عجیب‌ترین پدیده‌ای كه در رابطه با عدم كفایت ایشان قابل بررسی است، اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر كس در یك نظام اجتماعی قابل تصور باشد، از رئیس یك دولت غیر معقول است. بارها ایشان مردم را، كارگران را، نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت كرده است؛ گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومی در برابر رژیم پهلوی! تا آن‌جا كه خبرنگار خارجی كه با وی مصاحبه می‌كند، او را رئیس مخالفان دولت می‌داند؛ ایشان هم قبول دارد. آیا این دعوت با آن‌چه كه یكی از دوستان وی در مصاحبه‌ی تلویزیونی گفت كه در انتظار یك بحران عمومی است، مرتبط است؟ این اخلال‌گری كه تا آخرین نظر و سخن آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری منعكس است، لزوماً به معنای جذب گروه‌های اخلال‌گر نیز هست و فقط به معنای تحریك عناصر ساده‌ی كوچه و بازار نیست. اكنون ما شاهد آشوب‌های خیابانی در تهران هستیم كه بی‌شك آقای بنی‌صدر از مسئولیت آن بری نیست. اگر سپرده شدن یك كشور به دست آشوب، از طریق رئیس‌جمهورش عدم صلاحیت و عدم كفایت او را نتیجه نمی‌دهد، پس چه چیز را نتیجه می‌دهد؟

14- خصلت‌های شخصی ایشان نیز هر كدام در سلب صلاحیت لازم برای رئیس‌جمهوری یك دولت اسلامی دارای نقش و تأثیر است. غرور وی كه خود را اندیشه‌ی بزرگ قرن و كتاب خود را بزرگ‌ترین اثر تاریخ اسلام می‌شناسد كه نوار این گفته‌ی ایشان كه اتفاقاً در همین‌جا در دبیرخانه‌ی كنونی مجلس موجود است. ترفند او كه به ارتش وانمود می‌كند كه اگر من كنار بروم، همه‌ی شما از بین خواهید رفت و به این وسیله سعی می‌كند خود را در چشم عناصر نظامی «فرشته‌ی نجات» معرفی كند تا شاید بتواند از ارتش بدین‌وسیله به صورت یك ابزار استفاده كند. در حالی ‌كه ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادری مردم، هرگز محتاج چنین واسطه‌ای بین خود و انقلاب نبود. مقام‌پرستی او كه اطرافیان متملق و چاپلوس را در دایره‌ی نزدیك به او نفوذ می‌دهد. خودبزرگ‌بینی او كه معتقد است پس از امام، كسی از او مناسب‌تر برای رهبری نیست و بسی خصلت‌های منفی دیگر در او عواملی هستند كه از او آدمی فاقد صلاحیت‌های لازم برای احراز ریاست جمهوری مسلمانان و ریاست یك كشور در جامعه‌ی اسلامی می‌سازد.

چند موضوع دیگر به نظرم مهم و اساسی می‌رسید كه این‌ها را نرسیدم بنویسم. یك موضوع، مسأله‌ی قرارداد پیشنهادی چهار كشور غیر متعهد است كه ایشان در اعلامیه‌ی اخیر خود در این مورد یك دروغ آشكار گفته است. این قرارداد، یك قراردادی بود كه پیش از این در جلسه‌ی‌ شورای عالی دفاع رو شد و اگر چنان‌چه من مطرح كنم و نمایندگان محترم و ملت ایران اطلاع پیدا كنند كه شرایطی كه در آن قرارداد به ما تحمیل می‌كرد، چه بود، همه رد خواهند كرد. دو پیشنهاد در زمینه‌ی آن قرارداد در مجلس گفته شد كه آن دو پیشنهاد، یكی از سوی آقای رجایی و یكی دیگر از سوی بنده مطرح شد و پذیرفته شد كه اگر این دو پیشنهاد عمل بشود، آن وقت این قرارداد قابل قبول تلقی می‌شود و ما هنوز پاسخی به آن قرارداد نداده‌ایم. و ایشان در این اعلامیه وانمود می‌كنند كه این قرارداد وجود داشته و بنا بوده كه كشورهای غیر متعهد بیایند و تعقیب كنند آن را و عزل ایشان از فرماندهی كل قوا به این كار صدمه زده و پایان آبرومند جنگ را عقب انداخته است و این یك دروغ آشكار است.

مسأله‌ی دیگر، یكی دو تا خاطره‌ی مهم از دوران شورای انقلاب است. یكی خاطره‌ی تحویل گرفتن گروگان‌ها از دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سپردن آنان به دست شورای انقلاب است. این از جمله مسائل غوغاانگیز آن روز بود در داخل شورای انقلاب. در آن روز ما معممین شورای انقلاب، مصراً با این كار مخالفت كردیم و گفتیم كه این كار را ما حاضر نیستیم و تقبل نمی‌كنیم. ایشان و بعضی دیگر از آقایان كه در شورای انقلاب بودند، مصراً پافشاری می‌كردند كه ما بایستی گروگان‌ها را از دانشجویان بگیریم و در اختیار شورای انقلاب بگذاریم و این چیزی بود كه همان وقت هیأت‌هایی كه واسطه می‌شدند، این را می‌خواستند و ایشان اصرار می‌كرد كه انجام شود. خاطره‌ی دوم مسأله‌ی نصب سرپرست رادیو و تلویزیون است كه یكی از دوستان خود را در آن‌جا نصب كرد. این‌ها هركدام یك حادثه است. اما این حادثه نشان‌دهنده‌ی یك جهت‌گیری در كار آقای بنی‌صدر است؛ ایشان كه این همه دم از قانون اساسی می‌زند. البته از این كارها در آن دوران بارها داشته است، من سرانگشتی می‌شمارم. یكی این مسأله است. یك مسأله، مسأله‌ی پاك‌سازی است كه ایشان یك فردی را به عنوان پاك‌سازی، خودش امضاء كرد و معرفی كرد و حكم شورای انقلاب به او داد و او تمام پاك‌سازی‌های كشور را انجام داده كه همان آقای فضلی‌نژاد است كه در دفتر ایشان است و مسئول مراجعه‌ی به وزارتخانه‌ها هم برای آوردن پرونده‌ها، همان ایشان بود. و ایشان را حكم داد و به امضای شخص خودش از سوی شورای انقلاب مسئول پاك‌سازی كرد و تمام كارهایی كه در پاك‌سازی در سطح كشور انجام گرفته است، جز در آموزش و پرورش كه مربوط به ایشان نبود، مربوط به این آقاست. این‌ها كمیته‌های پاك‌سازی در سطح كشور به وجود آوردند و در مقام پاسخ به اعتراض‌های مردم سعی كردند بهره‌ی خودشان را بپوشانند و وانمود كردند كه پاك‌سازی‌ها از سوی روحانیون یا عناصری كه خودشان مخالف بودند، از سوی آن‌ها انجام گرفته است.

مسأله‌ی آقای فراحی هم از همین قبیل است. ایشان یك روز در شورای انقلاب حاضر شدند، در حالی كه چند ساعت قبل رادیو اعلام كرده بود كه آقای فراحی از سوی شورای انقلاب به سرپرستی رادیو تلویزیون منصوب شده است. ما چند ساعت بعد كه در جلسه شركت كردیم و شدیداً به ایشان اعتراض كردیم كه چرا این كار را كردی؟ گفت كه من رأی‌گیری كردم و تصویب شد. ما گفتیم كه این مسأله مطرح نشده و تصویب نشده است. گفت من رأی گرفتم. گفتیم كه از كی رأی گرفتی؟ گفت كه دكتر شیبانی موافقت كرده است. گفتیم آقای دكتر شیبانی شما موافقت كردی؟ گفت نه. گفت كه آقای بازرگان موافقت كرده است. آقای بازرگان آمد، ایشان هم گفت كه موافقت نكرده است. بعد [معلوم شد] ایشان نشسته پای تلفن به آقای بازرگان تلفن كرده و گفته آقا بقیه موافق هستند، شما موافقید كه آقای فراحی سرپرست رادیو و تلویزیون باشد؟ آقای بازرگان هم گفته بود خوب. بعد تلفن كرده به آقای شیبانی كه آقا بقیه موافقند، شما هم موافقید؟ تلفنی، از دور با این زبان از اعضای شورای انقلاب موافقت گرفته. البته ظاهراً از شش نفر كه با خود ایشان می‌شود هفت نفر. ما این را رد كردیم و گفتیم این رأی قانونی نیست. البته چون اعلام شده بود از سوی رئیس‌جمهور و در رادیو اعلام شده بود كه آقای فراحی سرپرست رادیو تلویزیون است، شورای انقلاب مصلحت نمی‌دانست كه علناً و صریحاً مخالفت كند.

یكی دیگر از مسائل، ماجرای فتاوی نظرخواهی ایشان است در مورد محبوبیت در بین مردم، كه ایشان یك نظرخواهی كرده بودند كه نتیجه‌اش این بود كه آقای بنی‌صدر (شاید ارقام را اشتباه كنم، درست یادم نیست، ولی نسبت‌ها نزدیك به این مقدار است.) در میان 80 درصد مردم محبوبیت دارد، امام 53 درصد در میان مردم محبوبیت دارد و بقیه هم كه جای خود دارند. ایشان این را آوردند در شورای انقلاب و گفتند كه نظرخواهی ما این را نشان می‌دهد كه محبوبیت من از امام امروز در جامعه بیشتر است! و همین را ایشان در یك مصاحبه‌ی خارجی گفته بود و بعد در شورای انقلاب مطرح شد. آقای بهشتی سؤال كرد كه شما این را گفتی؟ گفت: «نه، این یك دروغ است.» یادش نبود كه خودش در شورای انقلاب این را به ما هم گفته است و از اصل قضیه اظهار بی‌اطلاعی می‌كرد.

ایشان با یك چنین معرفتی نسبت به مردم و جامعه كارهای خودش را شروع كرد و ادامه داد. بنده خیال می‌كنم با این تفصیلات، یك دهمش كافی بود برای این‌كه عدم كفایت ایشان را ثابت كند. بنده شاید سه برابر آن‌چه گفتم، الان مطلب این‌جا حاضر دارم كه می‌توانم بیان كنم. مسأله‌ی عدم كفایت ایشان یك مسأله‌ی واضح و مبین است. واقعاً اگر كسی با این همه اظهارات و دلایل و شواهد قانع نشده باشد كه آقای بنی‌صدر كفایت سیاسی و صلاحیت سیاسی و اخلاقی و غیره برای احراز ریاست جمهوری ندارد، باید گفت مثلاً در این مجلس نبوده و گوش نكرده، والا اگر كسی این حرف‌ها را گوش كرده باشد و به این نتیجه نرسد، برای من قابل قبول نیست.

اما مطلبی كه راجع به هویزه دیروز خانم اعظم طالقانی یك جمله نقل كردند، وظیفه‌ی من است كه بگویم آقایان، بنده روز پانزدهم دی ماه خودم در منطقه‌ی هویزه بودم. روز 15 دی روز حمله‌ به نیروهای عراقی از طرف نیروهای ما بود. این‌جا من لازم می‌دانم از این تریبون از فرمانده آن لشكر، سركار سرهنگ لطفی كه آن روز شجاعانه، مؤمنانه و بی‌پروا در صفوف اول حركت می‌كرد و دائماً در میدان جنگ از آن طرف به این طرف می‌رفت، سپاس‌گزاری كنم و یاد و نام او را نیك بدارم. افسر لایق و شجاعی دیدم در این ماجرا ایشان را. میدان جنگ بود. نیروهای ما حمله می‌كردند. نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یك لشكر ما به تمام در خطر بود و حركت می‌كرد.

البته بچه‌های سپاه هم در همان حدود، ساعت دو تا دو و نیم بعد از ظهر بود. همان بچه‌هایی كه شهید شدند، آن‌ها را من دیدم كه مابین هویزه و آن منطقه كه خط اول بود و آن‌ها به سوی خط اول حركت می‌كردند و می‌رفتند لب كرخه‌كور. یعنی این‌ها از غرب به شرق می‌آمدند، نیروی دشمن هم به عكس حركت می‌كرد. یعنی فرار می‌كردند كه به نیروهای خودشان در «دب حردان» كه در غرب اهواز و در شرق این نقطه‌ای كه می‌گویم قرار دارد، بپیوندند. كه من به بعضی از برادرها گفتم نیروهای ما هم دارد پیش می‌روند؛ عجله نكنید و آن‌ها گفتند كه نه ما می‌خواهیم برویم. در آن ماجرا من هیچ‌كس را مقصر نشناختم. فردای آن روز، روز شانزدهم هم تا حدود ساعت سه تا سه و نیم و بعد از ظهر من بودم كه اقای بنی‌صدر هم بود و نیروهای ما به تدریج شروع كردند به ضربت خوردن. یعنی نیروهای عراقی، نیروی كمكی بزرگی به كمكشان آمد و نیروهای ما را از پهلو مورد هدف قرار دادند كه این برای ما قابل محاسبه نبود و محاسبه نشده بود برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما. این بود كه نیروهای ما شروع كردند به عقب‌نشینی كردن. بین ساعت سه یا سه و نیم بود كه با عجله آمدم شهر كه در قرارگاه آن لشكر دیگر كه هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تأكید كنم و سفارش كنم كه از یك طرف دیگر وارد شوند. بعضی از برادرهای دیگر نظامی آمدند كه مهمات دست و پا كنند و همه آن ساعت،‌ «بینی و بین‌الله» تلاش می‌كردند. یعنی من آن كسانی را كه مسئولان سطح بالا هستند، نظامی یا غیرنظامی، نیافتم كه تلاش نكنند. البته در آن ساعت كه من آمدم، آقای بنی‌صدر نبود؛ یا غذا می‌خورد یا نماز می‌خواند یا خوابیده بود. به هرحال نبود. یكی دو ساعتی لكن بعد كه ما آمدیم، ایشان بوده آن‌جا. حدود چند ساعت هم آن‌جا بود و نیروهای ما وقتی منهدم شدند، ایشان آن‌جا بود. شاهد بود و بعداً آمده بود برای ما نقل می‌كرد.

علی‌ایﱢ‌حال، در هویزه كه بچه‌های ما شهید شدند، من به طور قطع نفی نمی‌كنم، ولی من به هیچ وجه از كسانی یك تعلل عمدی، سستی عمدی، خیانت، خدای نكرده، مشاهده نكردم. چون دیروز شنیده شد كه عده‌ای می‌گفتند، این كار كار آقای بنی‌صدر است، نه. درباره‌ی آقای بنی‌صدر ما آن‌قدر اشكال و ایراد وارد و منطقی داریم كه محتاج این نیستیم كه با این مسأله كه هیچ راه اثباتی ندارد، ایشان را متهم كنیم. این را من گناه بنی‌صدر نمی‌دانم. یعنی طبق تشخیص من، تا آن‌جا كه من اطلاع دارم، گناه بنی‌صدر نیست. بنی‌صدر اگر گناهی داشته باشد –كه حتماً دارد- در جاهای دیگر است.
والسلام علیكم و رحمه‌الله

این متن در روزنامه‌ی اطلاعات مورخ 7/4/1360 و 10/4/1360 به چاپ رسیده است.

مرتبط‌ها

حضور 3 میلیون افغان در ایران

همسر دلخواه خود را دانلود کنید

دوئل مرگبار دو اراذل محله فلاح برای قدرت نمایی

تصاویر/ شاسی‌ بلند جدید آمریکایی

تصاویر/کاپیتان پرسپولیس باید اخراج می شد

آغاز برخورد با بدپوششی و کشف حجاب در تهران