دیدبان: جوامع از طبقات مختلف (social class) تشکیل شدهاند. طبقاتی که براساس ملاکهای مادی (درآمد، محل زندگی و...) و ملاکهای معنوی (سطح فرهنگی، آموزشی و...) شکل میگیرند. این طبقات با یکدیگر تعامل و حتی ممکن است تعارض پیدا کنند. آنچه در این میان بسیار مهم است، کارکرد دین و فرهنگ بهعنوان قوامبخش و انسجامبخش اجتماعی است. اگر به کشور خودمان نگاهی بیندازیم، حضور سنتهای اجتماعی و ملی در کنار نقش پررنگ عناصر دینی و اسلامی باعث انسجام خاص هویت ایرانی ـ اسلامی شده است. لذا طبقات اجتماعی خود را دچار فرسایش و بیانضباطی نمیبینند.
در مقابل، اگر بر جوامع غربی تمرکز کنیم خواهیم دید این بیانضباطی ساختاری که ناشی از دمیده نشدن روح یکپارچگی مبتنی بر ارزشهای فرامادی و الهی است باعث یک مبارزه طبقاتی (Class conflict) شده است و حتی انقلابهایی همچون انقلابهای مارکسیستی در قرن اخیر ملهم از همین نگاه تعارض طبقاتی است.
این مسئله باعث شده است که همیشه نگاه به طبقات چه در جوامع کمونیستی و چه در جوامع لیبرال سرمایهداری وجود داشته باشد. اما راه حل این مدلهای اداره ساختار سیاسی با یکدیگر متفاوت است. یکی راه حل را در مبارزه و براندازی سرمایهداری و برپایی جامعه یکپارچه کارگری میداند و دیگری تعامل بین طبقات با رویکرد تسری سرمایه و بهرهمندی از رفاه مادی و فراموشی ناشی از سرخوشی را تجویز میکند.
فرهنگ در جوامع کمونیستی، فرهنگ حکومتی و بهنوعی درباری است. مردم نقش گیرنده را بازی میکنند نه دارنده. در مقابل در جوامع لیبرال سرمایهداری حوزه فرهنگی از سوی حکومت رها شده و خود را نسبت به آن مسئول نمیدانند و همه چیز به خود طبقات واگذار شده است اما دستهای پنهان در کنترل و هدایت آن نقش دارند. از خردهفرهنگهایی مثل رپ و راک گرفته تا ضدفرهنگهایی که ضداجتماعی و دارای کژکارکرد هستند، در این جوامع تبلیغ و رواج داده میشوند.
وحدت بیش از حد و همگونی اجتماعی در جوامع کمونیستی به نارضایتی جمعی بدل گشت و در مقابل تکثر بیش از حد و تنوع روزافزون در جوامع لیبرال سرمایهداری به یک معضل تبدیل شده است. ایالات متحده بهعنوان نمونه تام و تمام یک جامعه لیبرال سرمایهداری با ایجاد شبکههای اجتماعی مختلف مانع از شکست اجتماعی ناشی از تنوع و تکثر میشود.
از الگوی سمن (سازمانهای مردمنهاد) گرفته تا شبکههای اجتماعی مجازی مانند فیسبوک و...، همه کارکرد اصلی خود را در انسجام دادن به دانههای مجزای این رشته بازی میکنند. کارکردی که سعی دارد در حد امکان از تنوع موجود بکاهد و همگرایی بیشتری در جامعه ایجاد کند.
اما آنچه در شبکهسازی و ایجاد ساختارهای کنش جمعی در کشوری مثل ایالات متحده به چشم میخورد بر چند اصل استوار است:
1. تسری شبکه توزیع محصولات در جامعه با رویکرد فروش هر چه بیشتر و منافع مالی تولیدکننده
شاید باور نکنید اما شبکهسازی تجاری در جوامع لیبرال سرمایهداری بهخصوص ایالات متحده از شبکهسازی خدمات اجتماعی و فرهنگی پیشی گرفته است. هر کمپانی و شرکت تولیدی بزرگی سعی میکند با راهاندازی شبکههای توزیعی و هرمی، فروش محصولات خود را بالا برده و فروشندگان جزء را در سود کمی در مقابل سود کلان خود سهیم کند. لذا راهاندازی شبکههای هرمی و تزریق محصول به جامعه با رویکرد سود بیشتر یکی از شیوههای مرسوم است.
2. شبکهسازی مبتنی بر تبلیغ، تبلیغ و تبلیغ
تبلیغ کلید مصرف است و مصرف، محرک تولید. تا مصرف نباشد چرخ کارخانه نمیچرخد و سرمایهدار نمیتواند به سود خودش مطمئن باشد. عملا شبکههای تبلیغی قویترین و منسجمترین شبکههای سازماندهی شده در کشورهای لیبرال سرمایهداری هستند. ابزارهای مختلف رسانهای نیز در این راستا به مدد میآیند. بهطور مثال اینستاگرام توانست یک شوک به بازار تبلیغ در ایالات متحده وارد کند چراکه تبلیغکننده اصلی عملا مصرفکننده کالاست. یعنی بهجای الگوی قدیمی که تولیدکننده باید کالا را تبلیغ میکرد، با راهاندازی شبکه اینستاگرام عملا این مصرفکنندهها هستند که با گذاشتن عکس محصولات خریداری شده پز میدهند و به دیگران فخر میفروشند.
3. شبکهسازی مبتنی بر مصرف
یکی از شیوههایی که چندین دهه است مرسوم شده، راهاندازی باشگاههای طرفداران و مصرفکنندگان است تا کمپانیهای بزرگ عملا رضایت خریداران را بالا برده و اطرافیان آنان را برای خرید محصولاتشان ترغیب کنند. از میان شیوههای تبلیغ، بهترین شیوهای که در نظرسنجیهای مختلف به آن تاکید میشود، «توصیه و سفارش دوستان و آشنایان» است. در این میان شرکتهای تولیدی سعی میکنند مطمئن از ارتقای جایگاه برند و محصولاتشان، از طریق رضایت مصرفکنندگان نهایی باشند.
از سوی دیگر خود مصرفکنندگان نیز با یکدیگر احساس رفاقت و یکسانی میکنند. بهعبارت صریحتر، افراد مختلف بهواسطه داشتن یک محصول واحد مثلا آخرین ورژن گوشی اپل، احساس قرابت و هویت جمعی میکنند. بنابراین محصولات مختلف هویتبخش افراد مختلف میشوند.
منبع: پنجره