دیدبان

نویسنده مخالف نظام در موسسه امید شعر و ادب انقلاب چه می کند؟

نویسنده مخالف نظام در موسسه  امید شعر و ادب انقلاب چه می کند؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی پایگاه خبری-تحلیلی "ندای انقلاب"، اگر اهل فرهنگ و ادب باشید و علاقه‌ای هم به شعر انقلاب و مذهبی داشته باشید حتما تاکنون موسسه «شهرستان ادب» را شنیده‌اید. مدیر این موسسه علی‌محمد مودب از شاعران خوشنام انقلاب است و اشعار و غزل‌های زیبای وی در خاطر شعر دوستان هست. 

«شهرستان ادب» توانسته است با همکاری دیگر شاعران سرشناس انقلاب اسلامی با تشکیل گروههای استعدادیابی و نیز برپایی اردوهای ادبی ویژه شعر انقلاب شاعران جوان زیادی را که دلبسته انقلاب هستند گرد خود آورده و امید زیادی برای آینده شعر انقلاب ایجاد کند. 

سوای این مسائل بخش انتشارات این موسسه نیز با انتشار آثار این شاعران و دیگر نویسندگان و شاعران انقلاب سعی در نشر اندیشه دینی و مذهبی دارد. اما موضوع اصلی این نوشته انتشار کتابی با عنوان «وقتی دلی» از سوی این موسسه است. 

نویسنده این کتاب محمدحسن شهسواری از نویسندگان معاند داخل نظام است که اخیرا کتاب خود را علیرغم داشتن مجوز! در اعتراض به ممیزی وزارت ارشاد به صورت رایگان در اینترنت منتشر کرد. 

کتب قبلی این نویسنده سراسر مسائل مبتذل و شرم‌آوری است که ذکرش هم درست نیست ولی این اثر نویسنده با سفارش این موسسه! برای پیامبر اسلام! نوشته شده است و نویسنده در گفت‌وگویی که درباره این کتاب داشته گفته است به خاطر این که رمان درباره پیامبر است کلمه‌ای ناشایست ننوشتم در حالی در دیگر آثارم نمی‌توانستم از این کلمات استفاده نکنم. (نقل به مضمون) 

نکته دیگر درباره سوابق این نویسنده حضور فعالش در فتنه ۸۸ است که با مشارکت شخصی به نام سیدرضا شکراللهی در سایت خوابگرد صورت می‌گیرد. 
                                                        

سایت برهان در۱۳۸۹/۱۲/۷ درباره محمدحسن شهسواری نوشت: "شهسواری از جمله فعالین نویسندگان در اتفاقات بعد از انتخابات بود. او نیز مانند رضا شکراللهی (که از دوستان صمیمی‌اش است) در بخشی از سایت خوابگرد با عنوان «پنجره‌ی پشتی خوابگرد» مطالب اعتراضی خود را به چاپ می‌رساند". 

برادر محمد حسن شهسواری در جریان نا آرامی‌های بعد از انتخابات توسط نیروی انتظامی مشهد دستگیر و بعد از دو سه هفته آزاد می‌شود. 

                                                          

وی در خصوص دستگیری برادرش مطلبی می‌نویسد که با هتاکی نسبت به مسؤولین نظام، آشوبگران را برای ادامه‌ اغتشاش تحریک می­کند:
«ما پنج برادر هستیم: حسین، من، روح‌الله، مهدی و محمدحسین. از میان ما حسین و روح‌الله بسیار شبیه به هم هستند؛ هر دو تودار، اهل مطالعه، لیدر و بسیار اهل عمل. من را با ادبیات، حسین آشنا کرد: پرویز قاضی سعید، میکی اسپلین، ژول ورن، الکساندر دوما، کامو، سارتر... و دیگر ادامه نداشت که خواهم گفت چرا. روح‌الله را من اهل مطالعه کردم: شریعتی، سروش، یونگ، زیمل، گیدنز... و ممکن است دیگر ادامه پیدا نکند که خواهم گفت چرا. بیست و پنج سال است که حسین به خاطر میزبانی یک ترکش کوچک در گیجگاه سمت راست در عملیات میمک، در خواجه ربیع مشهد خفته است و دیروز ساعت چهار بعدازظهر، روح‌الله شاید در همان حوالی خواجه ربیع، بازداشت شده است. فکر کنم پاسخ هر دو چرا را گفتم.» 

شهسواری هم‌چنین در شب هفت «ندا آقا سلطان» مطالبی را در حمایت از اغتشاشگران منتشر کرد و آشوبگران را ادامه ‌دهنده‌ راه کشته‌شدگان جریان کوی دانشگاه دانست. 

                                                        

وی با عضویت در هیأت داوران چندین جایزهی خصوصی مخالف نظام و تدریس رمان در کارگاه رمانِ شهر کتاب (مرکزی) نقش به سزایی در تداوم جریان ادبی جبهه‌ معارض انقلاب دارد. 

مجموعه داستان «تقدیم به چند داستان کوتاه» شهسواری، برگرفته از دیدگاهی کاملاً ناآگاه و بی‌‌اعتقاد به دین و مقدسات است که در اغلب داستان‌های این کتاب استفاده از الفاظ رکیک و سخیف به چشم می‌خورد. در این کتاب توهین به مقدسات و مکان‌های مقدس مانند امامزاده‌ها، تخریب چهره‌ی افراد مذهبی و هم‌چنین شکستن قبح گناه و شراب‌خواری به وضوح قابل مشاهد است. 

وی همچنین بعد از انتشار رمان جدیدش با نام «میم عزیز» در اینترنت نوشت: «رمان «میم عزیز» تقریبا از وزارت ارشاد بهمن دری اخوی مجوز گرفت. حالا می‌گویم این «تقریباً» یعنی چی. در میم عزیز چهار دغدغه داشتم. (طبیعی ست چون رمان را نخوانده‌اید به دغدغه‌هایم اشاره نکنم.) دغدغهی اولم به تقریب، پنجاه درصد رمان را شامل می‌شد، دومی سی درصد، سومی پانزده و چهارمی پنج درصد. با این که همیشه دیگران را تشویق می‌کنم به صحبت با ارشاد و تلاش برای گرفتن مجوز، دیگر نمی‌خواستم رمانم مهر مجوز ارشاد داشته باشد. چرا؟ فکر کنم به سه دلیل: اول و مهم‌تر از همه این که حس کردم دارم برنامه‌ریزی می‌شوم و این حس خیلی بدی ست. همان طور که گفتم با میم عزیز نسبت به سایر نویسندگان و حتی رمان‌های قبلی خودم خوب برخورد شده بود. نهایت شش هفت درصد از آن حذف شده بود. ناگهان این شش هفت درصد برایم عزیز شد. 

دومی: به خاطر چشمه. احساس و نظر من به این نشر را در نوشته‌ای تقریباً بلند، به دوستان چشمه رسانده‌ام. هم علاقه‌ای که به‌شان دارم و هم اندک انتقادهایم. با این همه نشر چشمه بدون شک با بخش مهمی از تاریخ ادبیات داستانی دهه‌ی هشتاد ما گره خورده است. سخت بود برایم قولی که به آن‌ها داده بودم برای انتشار، نادیده بگیرم و کار را با نشر دیگری چاپ کنم. 

و اما سومی: ممکن است (می‌دانیم که فرض محال، محال نیست) سه چهار نویسنده‌ی جوان، چشم‌شان به محمدحسن شهسواری باشد که چه کار می‌کند. چند سالی هست که معلمی رمان‌نویسی می‌کنم. طبیعی است وقتی یک نویسنده‌ی جوان به یک معلم می‌رسد اولین پرسش‌هایش در مورد تکنیک‌های داستان‌نویسی باشد. اما دو سه سالی هست که اولین (و گاه تا دهمین) پرسش نویسندگان جوان از من این است که فلانی! فکر می‌کنی رمان‌مان مجوز بگیرد؟ یا چه کار کنیم مجوز بگیرد؟ خب این یعنی تعطیلی ادبیات. یعنی ورود مقدار معتنابهی سم به خون رقیق ادبیات ما. یعنی مرگ قریب‌الوقوع. 

فکر کردم وقتی من رمانی تقریباً مجوزگرفته را به صورت چاپی منتشر نکنم و کامل‌اش را در اینترنت بگذارم، آن سه چهار نفر، حداقل در زمان نوشتن، به مجوز فکر نخواهند کرد.»

حال با این موارد چه توجیهی دارد موسسه‌ای خوشنام در عرضه شعر و ادب انقلاب اسلامی فضا را برای انتشار رمان وی (هرچند برای پیامبر) فراهم کند و حتی تبلیغ وی را نیز در صفحه اول سایت خود نیز بکند؟ 

                                                        

کافی است دوستان سری به سایت خوابگرد بزنند و با نوع نگاه و اندیشه‌های این فرد در معاندت با نظام اسلامی آشنا شوند و دوباره درباره همکاری خود با این شخص تفکر کنند.
انتهای پیام/

مرتبط‌ها

حضور 3 میلیون افغان در ایران

همسر دلخواه خود را دانلود کنید

دوئل مرگبار دو اراذل محله فلاح برای قدرت نمایی

تصاویر/ شاسی‌ بلند جدید آمریکایی

تصاویر/کاپیتان پرسپولیس باید اخراج می شد

آغاز برخورد با بدپوششی و کشف حجاب در تهران