دیدبان
سکولاریسم؛ از معنا تا مفهوم

معناشناسی سکولاریسم در تاریخ معاصر ایران

معناشناسی سکولاریسم در تاریخ معاصر ایران

نویسنده: اسحاق سلطانی

دیدبان: لیبرالیسم از آن زمان که شروع به برآمدن در مغرب زمین کرده و مبانی نظری غرب جدید را مهیا می‌کند، در دل خود تعاریفی از انسان و هستی به دست می دهد که به سرعت در زمینه مساعد آن روزگار اروپا رشد کرده و نحوه خاصی از مواجهه انسان با هستی را فراهم می آورد. یکی از این مبانی اساسی نگاه سکولار به هستی است. نگاهی که با تار و پود لیبرالیسم عجین شده و به عنوان یکی از اجزاء اساسی تفکر لیبرال محسوب می شود. این حضور حداکثری سکولاریسم در بطن تفکر لیبرال سبب می شود تا آنگاه که ساختارهای لیبرال برای حضور در مقتضیات تفکری و فرهنگی متفاوت تلاش می کنند، در سطح تفکری، سکولاریسم به شدت فعال شده و حداقل خود را به مثابه پیش فرض های پنهان و ناخداگاه سامان دهد. البته در بسیاری از موارد اساسا سکولاریسم لزومی به حرکت مخفیانه ندیده و موافقان آن، از جمله برخی از متفکران مسلمان، به راحتی حضور این عقیده و مستلزمات آن را فریاد می زنند.

پس هرجامعه ای که به نحوی از انحاء با تفکر لیبرال ارتباط می یابد، از نخستین لحظات این رابطه باید منتظر اثر پذیری از تفکر سکولار ، حال به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاه، باشد. در این میان جامعه ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و از نخستین برخوردهای جدی ایرانیان با غرب جدید در عصر مشروطه، می‌توان حضور چنین تفکراتی را در میان برخی از متفکران این دوره ردیابی نمود. البته حضور دیدگاه های سکولار صرفا منحصر به برخی از متفکران این عصر نشده و در دوران انقلاب اسلامی نیز چنین تفکراتی در میان برخی از روشنفکران رواج داشته و حتی از سوی آنان ترویج می شود. تفکری که به وضوح با مبانی تفکر دینی و اسلامی در تعارض است. چراکه آشکارا سکولاریسم این عقیده را که دین منبع پاسخ دهنده به مسائل و مشکلات و معضلات جامعه بشری باشد را تاب نمی آورد. حال آنکه این امر نکته ای بدیهی پیرامون دین مبین اسلام است. هر فرد مسلمان از آن جهت که مسلمان است نسبت به حکومت و جامعه و سایر اعضای جامعه مسئول بوده و بر او فرض است تا بر اساس مبانی دینی به کنش در عرصه ی اجتماع بپردازد.

در حقیقت سکولاریسم آفتی تفکری به صورت خاص برای متفکران و همچنین تمامی آحاد جامعه اسلامی است. لذا برای تبری و دور نگه داشتن خود از این مرض فکری و روحی لازم است تا در گام نخست معنا و مفهوم آن را درک کرده و در گام بعد به چگونگی ظاهر شدن این تفکرات در مقتضای تفکر و هویت اسلامی-ایرانی آگاه شویم. از این رو سعی داریم تا در این نوشتار به معناشناسی بحث سکولاریسم پرداخته و از این ره‌گذر در نوشته های آتی خود به جریان شناسی سکولاریسم در تاریخ معاصر ایران بپردازیم.     

معنا شناسی

سکولاریسم از واژه «سکولر» (seculaire) گرفته شده که به معنای دنیوی یا آنچه مربوط به این جهان خاکی باشد است. «سکولر» مشتق از کلمه «سکولوم»(saeculam)  به معنای امور این دنیاست. بر این اساس معنای لغوی سکولاریسم دنیا پرستی یا اعتقاد به اصالت امور دنیوی و رد غیر آن به کار رفته است. برای سکولاریسم برابر نهاد هایی همچون دنیاویت، گیتی گرایی، اصالت امور دنیوی، عرفی شدن، این جهانی، تقدس زدایی از عالم و ...استفاده شده است.[1]

در رابطه با ریشه های تاریخی این واژه برخی چنان گمان کرده اند که سکولاریسم به معنای ترک زهد بوده است. چون رهبانیت و زهد و گرایش به ترک لذت های دنیوی در کلیسای مسیحی به صورت افراطی رشد کرده بود، سکولاریسم به عنوان عکس العملی به آن شکل می گیرد. اما آنچه که از تاریخ کلیسا بر می آید مؤید چنین تبینی نیست؛ چرا که در قرون وسطی ما شاهد چنین گرایشاتی در کلیسا نبوده و حتی برعکس کلیسا در امور دنیایی کاملا وارد شده و به دنیا گرایی و لذت جویی روی آورده است.

تعبییر سکولاریسم در اروپا نخستین بار در معاهده وستفالی و در سال 1648 میلادی به کار می رود. در آنجا منظور از سکولاریزاسیون، انتقال اموالی که تحت کنترل کلیسا بوده اند به مراکز قدرت غیر روحانی می‌باشد. پس در حقیقت ابتدا مفهومی اقتصادی داشته و به آرامی این معنا در سایر حوزه ها از قبیل فرهنگ و سیاست و اجتماع هم رسوخ کرده است.[2] چنین معنایی را هابرماس هم تاکید می‌کند. او نیز قائل به استعمال این واژه برای جریان تاریخی انتقال اجباری داشته های کلیسا به یک حاکمیت لائیک و سلب مالکیت از کلیسا است.[3]

مفهوم شناسی

ایده سکولاریسم -به عنوان یک ایده قوام یافته- را باید محصول عصر روشنگری دانست. «دنیوی گری عصر روشنگری، از جنبه مبارزش، با همه ادیان آسمانی به منزله ادیانی که ریشه در هراس ها و خرافات زندگی بدوی انسان داشتند به جنگ پرداخت».[4] در این دوران از انسان خواسته می شود تا دست به زانوی عقل بگذارد و خرافات و وهمیات دین را، که زمینه منزوی شدن عقل را فراهم کرده اند، رها کند. لذا از این عصر است که تلاش های جدی برای کنار گذاردن دین از حوزه ی زندگی جمعی آغاز می شود.

وقتی ما از مفهوم سکولاریسم سخن می گوییم احتمالا اولین چیزی که اذهان خطور می کند جدایی دین از سیاست است. اما در حقیقت این نکته تعبیر دقیقی از سکولاریسم نبوده و صرفا یکی از پیامدها و نتایج آن است. سکولاریسم پدیده ای بسیار فراگیر است که علاوه بر سیاست سایر حوزه ها از قبیل ادبیات، هنر، علم و زبان را نیز در بر می گیرد. سکولاریسم در حقیقت روحی است که در کالبد جهان جدید دمیده می‌شود و همگان را به افسون زدایی از جهان و سیاست و غفلت از امر قدسی در علم و زندگی و معاملات و مناسبات سوق می دهد. و به تعبیر دیگر سکولاریسم خواهان رهایی دین در تمامی حوزه های حیات فردی و اجتماعی است. هرچند حساسیت آن نسبت به حضور دین در عرصه ی زندگی فردی بسیار کمتر از حضور دین در عرصه اجتماعی است. سکولاریسم از زمان شروع اوج گیری خود در حال تجلی در تمامی جنبه های زندگی اجتماعی می باشد. یکی از این حوزه ها زبان است. ما الفاظی در زبان داشته ایم که اذهان را به اموری چون عوالم قدسی و عالم غیب متبادر می ساخت. ولی همان واژه ها در حال حاضر به اموری همچون جهل و ظلمت و خرافه و تخیلات اطلاق می شوند.[5]

در نهایت  باید گفت تبیین فلسفی سکولاریسم یعنی اینکه پدیده های جهان بر اساس مفاهیم و تعالیم دینی تبیین نشود و در رابطه با پدیدارهای انسانی و اجتماعی و طبیعی جایی برای خدا و دین در تبیین شما وجود نداشته باشد.[6]

در سطح سیاسی سکولاریسم با ماکیاولی شروع می شود. او منادی جدایی سیاست از دین و اخلاق است. اما اندیشمندی که نقش اول فرآیند جدایی دین از سیاست را ایفا می کند جان لاک است. او به دنبال جدا کردن حوزه ی «عمل سیاسی» و « عمل مذهبی» می باشد. لاک سعی می کند قدرت کلیسا را به امور داخلی‌اش محدود نموده و اجازه دخالت در امور مربوط به جامعه مدنی را از آن سلب کند. و در نهایت تصویری که از رابطه دین و سیاست ترسیم می کند اینگونه است که برای حفظ شدن توأمان دین و سیاست بهتر است تا دین در قدرت نباشد، بلکه در کنار حکومت و سلطنت حاضر شود. و بیشتر از اندازه یک نصیحت گر خیرخواه در امور دخالت نکند.

جمع بندی

باید دقت داشت که سکولاریسم در مقتضایی در حال شکل گیری است که انتظارات معقول از یک دین به هیچ وجه بر آورده نمی شود. و پر واضح است که هیچ دین تحریف شده ای نمی تواند نیاز بشر به هدایت را بر آورده کند. اتفاقی که در غرب رخ داد این بود که دین به تمامه در جامعه حضور داشت ولی نیازهای انسان را برآورده نمی کرد و حتی اقداماتش بعضا در مقابل شهودهای اخلاقی انسان ها بود. لذا برداشتی که شکل می گیرد این است که منشا مشکل اساسا در همین دین بوده و برای برون رفت از معضلات باید دین را کنار گذاشت.

حکومت های لیبرالیسم بر اساس مبانی سکولار خود اساسا در رابطه با دین و مذهب لابشرط بوده و کاری به دین و آئین افراد ندارد. لذا در یک نظام لیبرال فرقی ندارد که یک مسلمان یا مسیحی یا لائیک در حال عمل نمودن باشند. آنچه که حساسیت یک نظام لیبرال را به دلیل اعتقاد به سکولاریسم بر می انگیزد این است که دین نباید مبنای موجه ساز کنش های افراد در عرصه اجتماع باشد. لذا می بینیم با کلیت اینکه جمعیتی دیندار بخواهند فعالیت سیاسی و اجتماعی کنند مشکلی ندارند. اما این که جمعیتی بخواهند در عرصه اجتماع کنش مبتنی بر دین انجام دهند را تاب نمی آورد.  


[1] . اخوان کاظمی، بهرام(1385)، عوامل پیدایی و پایایی سکولاریسم در جهان مسیحی، دانش سیاسی، پاییز و زمستان، شماره 4

[2] . لاریجانی، علی(1382)، مردم سالاری دینی و سکولاریسم، مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، زمستان، شماره 20

[3] . هابرماس، یورگن(1381)، چیستی سکولاریسم، بازتاب اندیشه، شماره 26

[4] .شاپیرو، سالوین(1380)، لیبرالیسم معنا و تاریخ آن،محمد سعید حنایی کاشانی، تهران:نشر مرکز

[5] . داوری اردکانی، رضا(1383)،تجدد ویکولاریسم، نامه فرهنگ، زمستان، شماره 54

[6] . سروش، عبدالکریم(1384)، سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم فلسفی، بازتاب اندیشه،مرداد ماه، شماره65

 

مرتبط‌ها

روحیه جهادی رمز پیروزی در خرمشهر

تحریم المپیک توسط ایران

خدا هرگز گم نمی‌شود

چه کسانی بر پیکر حضرت زهرا(س) نماز خواندند/ ماجرای تلاش برای نبش قبر دختر پیامبر(ص)!

اسلام در خدمت توصیف استقلال و آزادی

دلیل ارتحال میرزای شیرازی چه بود/ مزار تحریم‌گر تنباکو کجاست