به گزارش دیدبان به نقل از تهران پرس، قد علم کردن یک تابلو ضد آمریکایی در میدان ولی عصر تهران کافی بود تا بار دیگر آمریکادوستان وطنی! و عاشقان پرچم آمریکا از لانه های خود بیرون بیایند و با فضا سازی رسانهای موضوع استکبار ستیزی ملت ایران را زیر سوال ببرند و بار دیگر ثابت کنند که نفوذی ها و سرمایه های آمریکا در ایران هنوز فعال هستند.
در طول نیم قرن نهضت اسلامی ملت ایران از ۱۵خرداد ۴۲ تاکنون که دکترین استکبارستیزی حضرت امام(ره) به تدریج شکل گرفت و گسترش یافت، جریانهای سیاسی مختلفی به مخالفت با آن قدعلم کردند که هریک به نوعی تلاش داشتند تا از گسترش و نفوذ اندیشه حضرت امام(ره) جلوگیری کنند. این جریانها را از یک منظر میتوان به سه دسته تقسیم نمود: مدعیان دروغین استکبارستیزی، مخالفین مبارزه، تجدیدنظرطلبان در مبارزه
۱- مدعیان دروغین استکبارستیزی
در بین نیروهای سیاسی دهههای اخیر، جریانهای دیگری نیز بودند که علی رغم مخالفت باجریان خط امام، خود را پشقراول و سردمدار مبارزه با استکبارجهانی و امپریالیسم بینالملل معرفی میکردند. در راس این گروههای سیاسی در ایران که در مجموع جزو اردوگاه چپ مارکسیستی - مائوئیستی، محسوب می شدند، میتوان به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و چریکهای فدایی خلق اشاره کرد که در دهه ۵۰ و ابتدای دهه۶۰، مواضعی سوپرانقلابی داشته و شعارهایی تندعلیه اردوگاه غرب و در راس آن آمریکا سر داده بودند.
این جریان حتی تا بدانجا پیش میرفت که نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) را حرکتی ارتجاعی و برخاسته از اردوگاه امپریالیسم معرفی میکرد که تنها به ظاهر مدعی مبارزه با استکبار است.
این گروهها متاثر از اندیشههای مارکسیستی به ظاهر در تلاش بودند تا به قول خود برای آزادی طبقات محروم کارگر (پرولتاریا) از بند اسارت سرمایهداران و سرمایهداری اقدام کنند، و خود را بزرگترین مبارزان علیه امپریالیسم معرفی میکردند.
مهمترین تفاوت و زاویه این مدعیان مبارزه با استکبارجهانی با گفتمان حضرت امام(ره) را باید در ماهیت مبارزه جستجو کرد. همانطور که گفته شد در نگاه حضرت امام(ره) مبارزه خاستگاه الهی داشته و مبتنی بر آموزههای اسلامی تداوم می یابد. اما اهداف مبارزه نزد جریانهای چپ اهدافی مادی و دنیوی بوده و مبتنی بر منافع تعریف شده بود. که یک از نتایج آن محوریت یافتن اصل "هدف وسیله را توجیه میکند" بود.
مبتنی بر این اصل تنها هدف مقدس بوده و برای رسیدن به هدف میتوان از هر ابزاری استفاده کرد. و همین اندیشه انحرافی بود که آنها را در به خدمت گرفتن روشهای کثیف و غیرانسانی آزادگذاشته بود.
خیلی زود مشخص شد که مبارزه با امپریالیسم جهانی نیز تنها وسیله ای برای رسیدن به اهداف بزرگ منفعت طلبی و قدرت طلبی این جریان بوده که متناسب با شرایط و مقطع زمانی انتخاب شده بود، و با تغییر شرایط و مبتنی بر اصل فرصت طلبانه "هدف وسیله را توجیه می کند"، این شیوه و ابزارکنار گذاشته شد و این بار منفعت در آن بود که به آغوش امپریالیسم بین الملل رفته و از قلب تمدن غرب و با حمایت همه جانبه سران استکبار جهانی به مبارزه علیه انقلاب اسلامی ادامه دهند.
در مورد جایگاه و پیوند امروزین منافقین با سیاستمداران کاخ سفید همین بس که اغلب گروههای ۳۰ گانه تروریستی دفتری در آمریکا ندارند و در این بین، سازمان یک استثناست که دفتر نمایندگی رسمی آن در ساختمان باشگاه مطبوعات در خیابان ۱۴ واشنگتن دی.سی. است.
"تریتا پارسی" رئیس «شورای ملی آمریکاییهای ایرانیتبار» در مورد نفوذ منافقین در کنگره آمریکا مینویسد: «در طول زندگی ده سالهام در واشنگتن، هرگز ندیدم که نمایندگان القاعده در راهروهای کنگره امریکا رژه بروند. هرگز ندیدم که حماس مراسمی در کنگره آمریکا برگزار کند و هرگز ندیدم که سیاستمداران امریکایی در کارزار یک گروه جهادی اسلامی مشارکت کنند، اما مجاهدین خلق، سازمانی که دستهایش آلوده به خون ایرانیها و آمریکاییها است، با وجود قرار گرفتن در فهرست سازمانهای تروریست بینالمللی دولت امریکا، آزادانه تمام این کارها را در پایتخت ایالات متحده انجام میدهد.»
آخرین اقدام حمایتی غرب از منافقین را میتوان تلاش دولت آمریکا برای خارج کردن نام گروهک منافقین از فهرست سازمانهای تروریستی و معرفی آن به عنوان "اپوزیسیون اصلی جمهوری اسلامی" دانست. پیش از این انگلیس، در سال ۲۰۰۸ و اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۹، نام این گروهک را از فهرست سازمانهای تروریستی خود خارج کرده بودند.
۲- مخالفین مبارزه
در مقابله با دکترین استکبار ستیزی حضرت امام(ره) جبهه دیگری نیز وجود داشت که بطور کامل با آن مخالفت می کرد. این اردوگاه نیز خود از بخشهای مختلفی تشکیل شده بود:
۲-۱- خودفروختگان و ایادی داخلی استکبار: بخشی از مخالفین کسانی بودند که به واقع آنها را باید دوستان اردوگاه استکبار و ایادی و دستنشاندهها و نفوذیهای ایشان در کشور دانست. اغلب این افراد در دوران پهلوی جزو دست اندرکاران رژیم بوده و خود را وامدار غرب و استکبار میدانستند. با پیروزی انقلاب اسلامی اغلب آنها به خارج گریختند و با حمایت استکبار جهانی به دشمنی با نظام اسلامی وآرمانها و شعارهای آن روی آوردند. این جمع که به سلطنت طلبان شهرت یافتند، جزو جریانهای سیاسی شناخته میشوند که هیچگاه به مبارزه با استکبار جهانی اعتقادی نداشتنه و منافع خود را در حمایت از آن تعریف کرده بودند.
۲-۲- غربزدگان و لیبرالها: دسته دیگر جز ایادی و دست نشاندگان مستقیم استکبار به حساب نمیآمدند، اما اغلب دانش آموختگانی بودند که دوران تحصیل خود را در فرنگ گذرانده و مفتون و دلبرده حکومت لیبرالیستی غرب شده و نگاه منفی به غرب و استکبار جهانی نداشتند. این افراد که خود را در پس عنوان فریب دهندهای چون ملی گرایی پنهان کرده بودند، به واقع لیبرالهایی داخلی بودند که چارچوب و مبانی تمدن غرب را قبول داشته و آمال و آرزوهای خودرا در گرایش کشور به سوی نظام لیبرال سرمایه داری غرب می دیدند. این جریان نظام نابرابر بینالملل را نادیده گرفته و با نگاهی مثبت به سیاستهای تجاوزطلبانه و استیلاطلبانه غرب مینگریستند، لذا از استعمال واژه استکباره جهانی برای خطاب دادن غرب و در راس آن آمریکای جنایتکار پرهیز داشتند.
این جریان که در ابتدای انقلاب فرصتهای مناسبی برای کسب قدرتسیاسی داشتند، به خاطر عدم همراهی با ملت، خیلی زود توسط ملت کنار گذاشته شده و در محاق قرار گرفتند. حضرت امام(ره) درباره سرانجام سپردن امور کشور به این جریان سیاسی میفرمایند: «من به صراحت میگویم ملیگراها اگر بودند، به راحتی در مشکلات و سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز میکردند؛ و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسههای صبر و مقاومت را یکجا میشکستند و به همه میثاقها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا میزدند.»
سیاست گرایش به غرب را میتوان در عملکرد دولت موقت و با محوریت گروه نهضت آزادی به خوبی مشاهده نمود و تلاشی که دستگاه خارجه وقت برای نزدیکی به بلوک غرب داشت. جمله معروف مهندس مهدی بازرگان که در واکنش به بیانات حضرت امام(ره) گفته بود: «اگر امریکا شیطان بزرگ است، شوروی شیطان اکبر است» تنها نمونه ای از این موضع گیریها به نفع غرب است. طبیعی بود که این جریان نتواند اقدام انقلاب بزرگ و دلیرانه دانشجویان خط امام در تسخیر سفارتخانه آمریکا در تهران را که به لانه جاسوسی استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود، تاب آورد، لذا بعد از انتشار خبر تسخیر لانه، بلافاصله با عصبانیت تمام استعفا کرد. حضرت امام(ره) نیز که از اقدام انقلابی این جوانان که بازتاب خشم ملت از استکبار جهانی بود رضایت داشت، آن را انقلاب دوم (انقلابی بزرگتر از انقلاب اول) نامید و با استعفا دولت لیبرال موقت موافقت نمود.
همین اظهار نظرات و رفتار سیاسی بود که مرجع عالیقدر حضرت امام خمینی(ره) را به اظهارنظری چنین درباره نهضت آزادی واداشت: «پرونده این نهضت و همینطور عملکرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در اینباره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید امریکای جهانخوار را، که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد میدانند. و این از اشتباهات آنها است. در هر صورت، به حسب این پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد»
۳-۳- مرعوبین و عافیت طلبان: دسته دیگری که از همان ابتدا در جبهه مخالفین مبارزه با استکبار جهانی قرار داشتند، عافیت طلبانی بودند که از هرگونه مبارزه و تحمل سختی ابا داشته و آنچنان مقهور قدرت نظامی استکبار جهانی بودند که از هرگونه مقاومت و مبارزهای گریخته و دیگرانرا نیز به تسلیم و وادادگی دعوت می کردند. این تفکر و نگرش که نسبت به مبارزه با رژیم پهلوی نیز همین وضعیت را داشتند، هرچند ساماندهی سیاسی - اجتماعی رسمی نیافتند، اما در کوچه و بازار و در طول دوران مبارزه، به شایعه پراکنی و تضعیف ایمان و اراده ملت مشغول بوده و هستند. نشانههایی از این بزدلی و مرعوب بودن بعدها در میان برخی جریانهای سیاسی نیز ظهور و بروز یافت که در قالب برخی نوشتجات و اظهارنظرها درسطح جامعه مطرح گردید.
رهبر معظم انقلاب اسلامی از این آفت چنین یاد میکند: «مرعوب شدن، صفت خیلی بدی است. حالا یکوقت انسان در خانهی خودش نشسته است و مرعوب میشود این یک نفر آدم است اما یکوقت انسان در مسند مسئولیتی نشسته است در مجلس است، در دولت است او اگر مرعوب شد، واویلاست! مرعوب شدن او، یعنی از دست دادن بسیاری از امکانات این ملت!»(۲۶/۱۱/۷۸)
حضرت آیت الله خامنه ای در ادامه با اشاره به سیره حضرت امام(ره) و مبارزین حق می فرمایند: «یک نمونهی زندهی کسانی را که مرعوب نمیشوند در زمان خودمان دیدیم یعنی امام (ره) و هزاران نمونهی دیگر را در میدان جنگ و در میدانهای سیاست ملاحظه کردیم. این جوانان مؤمن و پاکباخته، از خدا ترسیدند؛ از هیچکس غیر خدا نترسیدند: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل». در گوشه و کنار، افراد و رادیوها و عوامل دشمن، مرتّب به اینها میگفتند: علیه شما توطئه میکنند؛ بناست ضربه بزنند؛ بناست چنین کنند؛ بناست چنان کنند؛ برای اینکه اینها را بترسانند؛ اما اینها گفتند نه. ایمانشان بیشتر شد؛ گفتند: «حسبنا اللّه و نعم الوکیل» ؛ خدا ما را کافی است؛ ما به خدا اعتماد داریم و به او اطمینان میکنیم. آن وقت خدای متعال میفرماید: «فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء». بله؛ وقتی کسی به خدا اتّکا کند، اینگونه است. آن کسانی که دوران جنگ را دیدند و در آن صحنهها بودند، میدانند که من چه میگویم. تمام قدرتهای مسلّح عالم، دست به دست هم دادند برای اینکه بتوانند یک وجب از خاک این کشور را بگیرند؛ بتوانند بگویند مرز ایران از این نقطه چند کیلومتر عقب آمد؛ اما نتوانستند. این ملت در مقابلشان ایستاد؛ لذا نتوانستند. خدا کمک میکند و نمیگذارد دشمن غلبه پیدا کند.»(همان)
۳- تجدیدنظرطلبان در مبارزه
دسته سوم از طرفداران غرب و مخالفین دکترین "استکبار ستیزی"، کسانی بودند که از ابتدا جوز مخالفین نبودند، بلکه بلعکس از حامیان و موافقان استکبارستیزی به حساب میآمدند. بخشی از ایشان خود جزو کسانی بودندکه روزگاری نه چندان دور ازدیوارهای سفارت آمریکا بالا رفته و خود را صاحبان حماسه انقلاب دوم میدانستند. اما سیر تغییرات و تحولات این جریان به نحوی شکل گرفت، که این جریان به تدریج دچار استحاله شده و به صف مخالفین دکترین استکبارستیزی پیوستند. این دگردیسی عوامل متعددی داشت که مهمترین آن عبارت بودند از:
۳-۱- ساده لوحان: بخشی از کسانی که تا دیروز آمریکا را به عنوان دشمن بزرگ جمهوری اسلامی میدانستند، و امروز به صف حامیان مذاکره و ارتباط در آمدهاند، ساده لوحان ناآشنا با سیاستی هستند که تحت تاثیر القائات دیگر جریانهای حامی غرب و تبلیغات رسانه استکبارجهانی قرار گرفته و ناشیانه و ناآگاهانه دم از برقراری ارتباط میزنند. این سادهلوحان را اغلب در میان توده ها و عوام مردم باید جستجو کرد، هرچند گاه برخی از به ظاهر خواص نیز همچنان همان تعابیر عوام گونه را بکار میگیرند. نداشتن تحلیل درست از مسایل سیاسی و تحولات بینالمللی آنها را به عدول از دکترین استکبارستیزی کشانده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در تعبیری در این باره میفرمایند: «کسانی که دم از مذاکره با آمریکا میزنند، یا از الفبای سیاست چیزی نمیدانند، یا الفبای غیرت را بلد نیستند؛ یکی از این دو تاست«(۱/۳/۸۱)
معظم له در محفلی دیگر انتقادات و اظهارات این دسته را چنین پاسخ میدهد: «حال عدّهای، سادهلوحانه، این گوشه و آن گوشه مینشینند، حرفی و نِقی میزنند. قلم روی کاغذ میآورند که: «چرا با آمریکاییها مذاکره نمیکنید؟ تا کی میخواهید این وضع ادامه داشته باشد؟» آیا اینها نمیفهمند در دنیا چه خبر است؟ نمیفهمند که توقّع این دشمنِ افزونخواهِ مغرورِ کمخرد و بیحکمت چیست؟ تصوّر میکنند همینقدر که ما مذاکرات و روابطمان را با آمریکا شروع کردیم، همه مشکلات تمام خواهد شد؟ نه آقا، قضیّه این نیست. آری؛ آمریکایی ها در اظهارات رسمی میگویند و اظهار میکنند که ما آماده مذاکره با ایرانیم. مذاکره برای چه؟ معلوم است؛ مذاکره برای اینکه راهی و مجرایی برای فشار آوردن روی دولت ایران پیدا شود. مذاکره را برای این میخواهند. چه مذاکرهای؟! ما با شما کاری نداریم، احتیاجی به شما نداریم، ترسی از شما نداریم، هیچ محبّتی به شما نداریم. شما کسانی هستید که در روز روشن، جلو چشم همه مردم دنیا، هواپیمای مسافربری ما را به بهانه دروغ و واهی، سرنگون کردید و ده ها نفر انسان را کشتید و حتّی عذرخواهی هم نکردید» (۱۱/۸/۱۳۷۳)
۳-۲- استحالهشدگان و تمایل یافتگان به لیبرالیسم غربی: محور اصلی جریان تجدیدنظرطلبی را باید از میان آن بخش از جریانهای سیاسی جستجو کرد که در دهه ۷۰ به تدریج در مسیر آشنایی با تفکرات معرفتی - سیاسی غرب دچار وادادگی و استحاله شده و جذب آن گردیدند. این تمایل و تعلق، بیش از هر چیز در حوزه نگرشها خود را نشان داد و به تدریج اظهارنظرها و دستنوشته هایی از این جریان صادر گردید که حکایت از تجدیدنظرطلبی در آرمانهای حضرت امام(ره) داشت.
۳-۳- دنیاگرایان، رفاه زدگان و منفعت طلبان: عامل دیگری که منجر شد تا بخشی از افراد و جریانهای سیاسی کشور به تدریج از گفتمان استکبارستیزی فاصله گرفته و در باب ایجاد رابطه و مذاکره سخن برانند، آلودگی به زخارف دنیا، دنیاگرایی، منفعت طلبی بود. این فرآیند که به تدریج با پایان یافتن جنگ تحمیلی و با اولیوت یافتن مساله سازندگی و آبادانی کشور در دهه آغاز شد، برخی از انقلابیون دیروز (یا متظاهرین به انقلابی گری) را آنچنان به مسایل اقتصادی و دنیوی آلوده ساخت که ترجیح دادند برای حفظ منافع حاصله، باورهاو آرمانهای خود را نیز به فراموشی سپرده و درآن تجدیدنظر نمایند. که در راس آنها تجدیدنظر در دکترین استکبارستیزی بود.
البته بین این جریان دوم و سوم پیوندی عمیق حاکم بوده و از یک منتظر هر دو جریان را میتوان در ذیل یک روند بررسی نمود. روندی که با دور شدن از آرمانهای انقلاب اسلامی و آموزههای اسلام ناب محمدی(ص) شکل گرفت. این حرکت را میتوان نوعی ارتجاع به نظرات ملیگرایان و نهضت آزادی دانست و قرابت و همکاری و ائتلاف تمام عیار این جریانها نیز خود حکایت از قرابت و همفکری آنها دارد.
حضرت امام(ره) نگرانی خود را از قوت یافتن چنین تفکراتی در جامعه که بدون توجه به آرمانها و انگیزههای الهی مبارزه و نهضت و تنها مبتنی بر مصلحت سنجیهای مادی و منفعت طلبانه به تحلیل حوادث سیاسی میپردازند، ابراز داشته و چنین هشدار داده بود:
«ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتهاند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم.