دیدبان
به بهانه پایان جنگ هشت روزه

جریان شناسی جریان های منطقه در جنگ هشت روزه

جریان شناسی جریان های منطقه در جنگ هشت روزه

دیدباندرست در زمانی که منطقه درگیر تلاطم بحران سوریه بود، اسرائیل به غزه حمله کرد. جنگی که برای بسیاری از کارشناسان سیاسی غیر قابل پیش بینی بوده و هیچ گونه دلیلی برای جنگ علیه غزه در منطقه نمی دیدند.. جنگ هشت روزه را با رویکردهای مختلف می توان تحلیل کرد اما همه ی این تحلیل ها باید پاسخی روشن به این دو پرسش مشخص داشته باشند: 1- اسرائیل چرا در این موقعیت با غزه جنگید؟ 2- پیامدهای جنگ هشت روزه برای طرف های درگیر و دیگر کشورهای منطقه چه بود؟

جنگ اسرائیل علیه غزه را تنها نباید اختلافی بین این دو طرف درگیر تقلیل داد بلکه این تنش را باید مانند سایر تحولات خاورمیانه در سطوح مختلف منطقه ای و بین المللی تحلیل نمود. در تحلیلی که در این یادداشت درصدد ارائه آن هستیم جریان های موجود در کشورهای منطقه و جهان اسلام را به سه جریان اصلی تقسیم نموده و براساس مختصات هندسی این سه در منطقه؛ به جریان شناسی جنگ هشت روزه اسرائیل علیه غزه و پیامدهای آن می پردازیم.

1. سه جریان در منطقه

در حال حاضر در منطقه و در مسأله ی فلسطین کشورهای مختلفی نقش دارند. ایران، مصر، عربستان، قطر، لبنان، اردن و ... هریک نقشی اثرگذار در تحولات فلسطین دارند.. اما این کشورها به طور مشخص در سه دسته جای می گیرند.

1.1. جریان مقاومت

اولین جریان در مقابل رژیم صهیونیستی در منطقه محور مقاومت است. در این محور ایران، سوریه، حزب الله لبنان و تا حدی حماس و عراق قرار دارند. ویژگی اصلی این محور عدم به رسمیت شناختن اسرائیل و عدم مذاکره با این رژیم تحت هیچ شرایطی است. این محور اسرائیل را رژیمی مجعول می داند و درصدد است با استراتژی مقاومت اسرائیل را مجبور به عقب نشینی و اضمحلال کند.

1.2. جریان اخوانی

محور دوم در منطقه شامل جریان اخوانی در منطقه است که تلاش می کند با رویکرد خاص خود مسأله ی فلسطین را حل کند. این جریان اسرائیل را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و در صدد است با هزینه ای کمتر و منفعت بیشتر معضل فلسطین را حل کند. لذا این جریان با ارتباط سیاسی و مذاکره مشکلی ندارد با این تفاوت که معتقد است در لوای این مذاکره و ارتباط باید حقوق فلسطینیان به صورت حداکثری تأمین شود. ترکیه و مصر به عنوان دو نماد اصلی این جریان با اسرائیل هم روابط دیپلماتیک دارند و هم روابط اقتصادی و از طرف دیگر نسبت به سیاست های خصمانه ی اسرائیل علیه غزه انتقاد دارند اما در عین حال هیچگونه کمک نظامی و حتی سیاسی در جنگ 8 روزه برای غزه انجام نداده اند.

1.3. جریان ارتجاع

جریان سوم که تلاش دارد تا نقشی برای خود در تحولات منطقه بیابد، جریان ارتجاع در منطقه است. به طور مشخص عربستان و قطر در این دسته جای می گیرند. این جریان تنها به دنیال یافتن جایگاه خود در تحولات منطقه است از این رو در تحولات سوریه و مسأله ی فلسطین به دنبال ورود خود به عنوان یکی از طرف های تأثیرگذار است. قطر از اینکه در نشست های چهارجانبه ی مصر برای حل بحران سوریه جایی نداشته به شدت ناراحت بوده و تلاش کرد با نشست دوحه این شکست را جبران کند.

این دسته از کشورها با داشتن ارتباطات مخفی با جریان های صهیونیستی تلاش دارند تا جریان مقاومت در منطقه را دچار مشکل و در نهایت دچار شکست کنند. به همین خاطر می بینیم که قطر و عربستان به راحتی مخالفان افراطی سوریه را به انواع سلاح های سنگین و سبک تجهیز می کنند اما حتی یک فشنگ هم به مبارزان فلسطینی نمی دهند!!!

 

وجوه افتراق و اشتراک سه جریان

آنچه که باعث دوری دو محور مقاومت و اخوانی در منطقه شده، بحران سوریه است. جریان مقاومت سوریه را به عنوان یکی از پایه و ارکان خود دانسته و آن را خاکریز اول در مقابله با رژیم صهیونیستی قلمداد می کند اما جریان اخوانی به دلایل سیاسی و حزبی و اختلافاتی که با حزب بعث دارد به دنبال سرنگونی نظام اسد است. این هدف، نقطه ی اشتراک جریان دوم با جریان سوم یعنی جریان ارتجاع در منطقه است. سرنگونی بشار اسد خواسته ای است که هر دو جریان اخوانی و ارتجاع در آن وحدت دارند.

در این بین حماس به عنوان گروهی که از نظر فکری به جریان دوم یعنی اخوانی و از نظر تاکتیکی به محور اول یعنی جریان مقاومت نزدیک است، مورد حمایت های مالی و سیاسی جریان سوم یعنی جریان ارتجاع نیز قرار گرفته است. به عبارت دیگر جنگ هشت روزه بین اسرائیل و حماس در غزه در حقیقت آوردگاهی بود که این سه جریان محک بخورند و حماس نیز مختصات خود را با این سه جریان مشخص سازد.

هر چقدر اختلاف و شکاف درونی بین دو جریان اول به حداقل برسد، توان جبهه ی ضد صهیونیستی در منطقه تقویت می شود. هر چند در نزد افکارعمومی مردم منطقه جریان مقاومت دست برتر را دارد اما به نظر می رسد با توجه به دلایلی که در بخش سوم این تحلیل ارائه می کنیم، جنگ هشت روزه در نهایت به نفع جبهه ی مقاومت در منطقه بوده است.

2. چرا اسرائیل با غزه جنگید؟

2.1. به بن بست رسیدن اسرائیل در منطقه

تاریخ شصت ساله ی اسرائیل نشان داده که این رژیم حیات خود را در بحران و جنگ می بیند به عبارت دیگر هرگاه عرصه بر این رژیم مجعول تنگ می شود تلاش دارد تا با جنگی خود را زنده کند. تجربه ی جنگ های 33 روزه و 22 روزه و همین طور جنگ های قبل از این بین اعراب و اسرائیل نشان می دهد که جنگ برای اسرائیل تاکتیک نیست بلکه به منزله ی یک استراتژی است. یعنی حیات این کشور در بن بست ها آن است که با ایجاد جنگی در منطقه خود را زنده کند و از بن بست برهاند. اوضاع داخلی و خارجی اسرائیل نشان می دهد که جنگ اخیر غزه برای اسرائیل به منزله نجات از یک بن بست بوده هر چند هزینه های زیادی برای آن پرداخت کند..

2.2. شکنندگی در جامعه ی اسرائیل

جامعه ی اسرائیل به شدت شکننده است. تنها وجه اشتراک مردم این کشور دین مشترک است. آنان در فرهنگ، زبان، نژاد اختلافات شدید داشته و نمی توانند با یکدیگر احساس هویت مشترک که تشکیل دهنده ی یک ملت است داشته باشند. تنها عاملی که توانسته این گروه های مختلف را گرد هم جمع کند؛ عامل دین یهود است.

اختلافات نژادی، زبانی و فرهنگی در جامعه ی اسرائیل باعث شده تا اختلاف طبقاتی و تبعیض ها در جامعه اسرائیل خود را بیشتر نشان دهد. این وضعیت بستر مناسبی برای انواع ناآرامی ها و بحران های اجتماعی در اسرائیل است. رژیم صهیونیستی در چند سال اخیر بحران چند لایه ای و عمیقی را در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و امنیت منطقه ای سپری کرده است. همزمان با آشوب ها و اعتراض های سیاسی و اقتصادی در اسرائیل، عرصه بر نظام سیاسی این کشور که بر جامعه ای چند دسته و موزائیک وار حاکم است تنگ تر می شود. شاید بحران جدید مالی در دنیا در بسیاری از کشورها باعث تحولاتی شده باشد اما تنها در اسرائل بوده که 12 نفر در خیابان ها اقدام به خودسوزی کرده اند. از این رو یکی از حربه های اسرائیل برای مدیریت بحران های اجتماعی در داخل این کشور، ایجاد جنگ و ترسیم تصویر ناامنی است. چیزی که یهود به شدت از آن می هراسد. بزرگترین کابوس در فرهنگ و ذهن یهود ناامنی است و حاضر است برای آن ملیاردها دلار هزینه کند و تمامی معادلات طبیعی را بر هم بزند تا خود را زنده نگه دارد.

تراشیدن جنگی در منطقه و با یکی از دشمنان جدی اسرائیل می تواند برای مدتی اوضاع داخلی اسرائیل را آرام کند. یهودیانی که به زندگی دنیایی و خون اهمیت زیاد می دهند و وجود دشمنی بیرونی و تهدید کننده یعنی از دست دادن همه ی چیزهایی که در زندگی یک یهودی ممکن است مهم و حیاتی باشد. احساس نا امنی مساوی است با فروکش کردن اعتراض های داخلی و این موقعیتی است که ناتانیاهو می تواند از آن برای اهداف سیاسی خود استفاده کند هر چند هزینه ای گزاف بپردازد.

2.3. اثبات قدرت نظامی خود

اسرائیل را پنجمین قدرت نظامی جهان خوانده اند. قدرتی که بعد از شکست اعراب در جنگ شش روزه تبدیل به داستانی افسانه ای شد و شکستن ابهت نظامی اسرائیل برای بسیاری از کشورهای منطقه ناممکن و غیر ممکن تلقی می شد. اسرائیل نیز همواره تلاش داشت با جنگ های مداوم و مختلف و همچنین حضور نظامی خود در بلندهای جولان سوریه و مزارع شبعای لبنان و قسمت هایی از خاک مصر و اردن توفق نظامی خود را همچنان حفظ کند و از آن بهره ببرد. اسرائیل هنوز هم تلاش می کند توفق نظامی خود را در جنگ ها و با استفاده از سخت افزارهای تسلیحاتی اثبات کند. هر چند این توان در جنگ های 33 روزه و 22 روزه به زوال گرایید اما اسرائیل نیاز دارد تا این توان را در معرکه ای به نام جنگ به رخ دشمنان احتمالی خود بکشد. از این رو اسرائیل به جنگ برای اثبات ابهت نظامی خود نیاز دارد.

 

دیدار امیر قطر با سران اسرائیلی

این صحنه سازی اسرائیل را بسیاری از اعراب پذیرفتند و حاضر به همکاری با اسرائیل شدند اما جریان مقاومت در منطقه توانست آن را فرو ریخته و این تصویر پوشالی را با استفاده از ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برهم بزند.

2.4. بازنشسته کردن نخبگان سیاسی

یکی از روش های نظام سیاسی اسرائیل برای بازنشسته کردن نخبگان و نیروهای سیاسی این رژیم شروع جنگ پیش دستانه است. این روند در اسرائیل تقریبا تبدیل به یک روال شده است. هرگاه نظام سیاسی اسرائیل در صدد تغییراتی در سطح نیروی انسانی و نخبگان سیاسی خود می افتد، با شروع جنگی در منطقه تلاش می کند تا این نیروها در اوج قدرت و برای هدفی مقدس نظیر دفاع از سرزمین مقدس بازنشسته کند. استعفای ایهود باراک بعد از جنگ هشت روزه، استفای نخست وزیر و فرماندهان عالی رتبه ی اسرائیل در جنگ های 33 روزه و 22 روزه نشان دهند ی این روند است. هر چند در شکل گیری این روند باید عامل های دیگری نظیر اختلافات حزبی، اختلافات بین نظامیان و سیاسیون اسرائیل و مسائل امنیتی اسرائیل را اضافه کرد.

2.5. انتخابات اسرائیل

اسرائیل در اوایل بهمن امسال در آستانه ی انتخابات پارلمانی قرار دارد. حزب راست گرای افراطی به رهبری نتانیاهو برای کسب مجدد قدرت از یک طرف نیازمند حضور بیشتر مردم و رأی به این حزب دارد و از طرف دیگر برای رسیدن به این مقصود باید با ایجاد بحران و مدیریت آن افکارعمومی را به سوی خود جلب کند.

از این رو حزب راست گرای افراطی که در حال حاضر در اسرائیل قدرت دارد با امنیتی کردن فضای اسرائیل تلاش دارد تا در انتخابات پیروز شود. لذا در عملیاتی پیش دستانه به غزه حمله کرد و تلاش کرد تا از این حمله به سود انتخابات بهره ببرد. هر چند حزب حاکم در اسرائیل در محاسبات خود اشتباه کرد و با این شکست عملا در موقعیتی انفعالی قرار گرفته است.

3. نتایج جنگ هشت روزه

3.1. در هم شکستن ابهت نظامی اسرائیل

در جنگ های 33 روزه و 22 روزه تابوی ابهت قدرت نظامی اسرائیل که برای بسیاری از سردمداران عرب تبدیل به کابوسی مرگ بار شده بود شکست. جنگ 8 روزه ی غزه نیز آخرین میخ بر تابوت اسرائیل بود. اسرائیل در این جنگ به هیچ یک از اهداف خود نرسید و مجبور به پذیرفتن آتش بس با شرایط حماس شد.

3.2. تقویت جریان مقاومت

این جنگ در نهایت به نفع جریان مقاومت در منطقه شد؛ به این دلیل که موشک های ایران در این جنگ خوش درخشیدند. این موشک ها سندی بود بر اثبات ادعای جریان مقاومت در ایستادگی بر سر آرمان فلسطین، واقعیتی که اسرائیل به آن اعتراف و حماس از آن تشکر کرد. در این جنگ جریان دوم (جریان اخوان) به تلاش های دیپلماتیک بسنده کرد و مانند دیگر نشست های بی خاصیت اتحادیه عرب تنها به خودداری طرفین از درگیری بسنده کرد. ترکیه روزه ی سکوت گرفت و مصر نیز بر اساس فضای انقلابی خود مجبور شد سفیر خود از اسرائیل را فرابخواند و سپس بعد از آتش بس فورا او را به اسرائیل اعزام کند. جریان دوم نتوانست امتحان خوبی در جنگ 8 روزه از خودنشان دهد. واقعیتی که حماس باید آن را درک کند. جریان ارتجاع نیز علی رغم تمام ادعاهای خود هیچ کمک تسلیحاتی به حماس نکرد در صورتی که همین کشورها مخالفین سوری را تا دندان مسلح کرده اند. این تناقض را نیز حماس باید درک کند. باید توجه نمود که ردگیری شهید الجعبری برای ترور در خودرویی صورت گرفت که توسط قطر به حماس داده شده بود.

 

ترور شهید الجعبری در خودروریی که از قطر دریافت شده بود

3.3. بازگشت موضوع فلسطین به جایگاه اصلی خود

جریان ارتجاع تلاش بسیار کرد تا بحران سوریه تبدیل به مسأله ی اول جهان اسلام کند. قطر با تمام توان سیاسی و رسانه ای خود، عربستان با تمام توان مالی خود به صحنه آمدند تا بحران سوریه به عنوان معضل اول منطقه جای مسأله ی فلسطین را بگیرد و با این تاکتیک جریان مقاومت را تحت فشار بگذارد. در این برنامه جریان اخوانی نیز با دامن زدن به بحران سوریه ناخواسته باعث تقویت این جریان شد. ترکیه نیز تمام عیار به بحران سوریه وارد شد به گونه ای که الآن تحت هیچ شرایطی نمی تواند خود را از این گرداب خارج کند. این جنگ باعث شد تا این تلاش ها به هدف نرسد. فلسطین دوباره به صدر اخبار جهان و منطقه بازگشت و دوباره افکارعموی متوجه بحران و کانون اصلی معضلات در منطقه یعنی اسرائیل شدند. این تهاجم باعث شد تا فشار رسانه ای از روی سوریه و محور جریان مقاومت برداشته شود و در بین ملت های منطقه همگرایی بیشتری در مورد مسأله ی فلسطین به وجود بیاید.

به این ترتیب جنگ هشت روزه با توجه به جریان شناسی جریان های مختلف در منطقه به سود جریان مقاومت رقم خورد. پیامدهایی دیگری همچون برجسته شدن توان موشکی ایران، شکسته شدن تابوی گنبد آهنین اسرائیل، تن دادن اسرائیل به شرایط حماس در آتش بس و ... را نیز می توان به پیامدهای جنگ 8 روزه اضافه کرد.

جمع بندی

جنگی دیگر در منطقه اتفاق افتاد اما آنچه که باید بیشتر از همه مد نظر باشد این دو سؤال است که اسرائیل چرا جنگید و چه نیازی به این جنگ داشت و سؤال دوم اینکه این جنگ چه پیامدهایی برای طرف های درگیر و منطقه داشته است.

اسرائیل جنگید چون به بن بست رسیده بود، شرایط داخلی آن نیازمند جنگی تازه بود، انتخابات جدید در راه است و توان نظامی اسرائیل نیاز به اثبات مجدد داشت. پیامدهای این جنگ نیز شکستن ابهت نظامی اسرائیل، تقویت جریان مقاومت و خارج شدن سوریه از صدر اخبار و افکارعمومی منطقه و بر هم خوردن وزنه های رقابتی جریان های منطقه بود.

 
 

مرتبط‌ها

ایستگاه انقلاب 11

زوایای ناآشنای مرد خاکستری دولت

در جستجوی ترکیبی از خیانت و خباثت

آیا جمهوری اسلامی به مفاهیم اصلی وجودی خود پایبند بوده است؟

دولت رمّالان

سرافراز؛ مُهره تخریب سازمان اطلاعات سپاه