دیدبان: شاید یکی از مهمترین کنشهای دولت در برابر شرایط بغرنج اقتصادی، بسته سیاستی بود که یکشنبه گذشته رونمایی شد. در نگاه اول پیچیدگی و تعدد مؤلفههای این بسته، جمعبندی از موفقیت یا عدم موفقیت این طرح را مشکل میکند، اما با نگاهی عمیقتر به نظر میرسد علیرغم تبلیغات صورت گرفته، بهکارگیری این بسته "پولی" مخدری است که در کوتاهمدت به کرختی اقتصادی ــ و البته گذر دولت از پیچ انتخابات انتهای سال ــ منجر شده و در میانمدت و بلندمدت مشکلات فعلی را بهصورت فزایندهای شتاب خواهد بخشید. حل مسائل اقتصادی کشور کماکان در گروی رونق تولید، اتکا به ظرفیتهای بومی و قابلیتهای درونزای اقتصاد ایران است.
در این راستا گروه اقتصادی خبرگزاری تسنیم، در مصاحبه تفصیلی با دکتر ابراهیم رزاقی، اقتصاددان و استاد بازنشسته دانشگاه، به بررسی این مسأله پرداخته است. وی با نگاه انتقادی به مبانی فلسفی نگاه دولت به اقتصاد، معتقد است نگاه و عملکرد اقتصادی دولتها در دو دهه گذشته، امتداد سیاستهای لیبرالی تعدیل اقتصادی دهه 70 بوده که هیچ نسبتی با مبانی اندیشههای امام راحل، قانون اساسی و اسلام ندارد، و نسخه برگردان شده اقتصاد نئولیبرال آمریکایی است. مشروح این مصاحبه در دو شماره منتشر میشود.
راهبرد اقتصادی دولت نمونهای ناقص از سیاستهای لیبرالی است
با سلام و خیر مقدم خدمت حضرتعالی و تشکر از اینکه قبول زحمت کردید و دعوت ما را پذیرفتید؛ روز یکشنبه بسته اقتصادی بهنام تسریع رونق اقتصادی منتشر شد، فارغ از پرداختن به جزئیات فنی این بسته سیاستی، دید کلی دولت را نسبت به حل مسائل اقتصاد چگونه ارزیابی میکنید؟
من هم متقابلاً سلام عرض میکنم. درخصوص سؤال شما باید عرض کنم این دیدگاه از سالهای بعد از جنگ شکل گرفت. پس از رحلت حضرت امام و اتمام جنگ تحمیلی، دولتها راهبردهایی را در اقتصاد ایران پی گرفتند که واقعاً هیچ ربطی به قانون اساسی جمهوری اسلامی و اندیشههای حضرت امام نداشته است. در این مدت چهار رئیس جمهور داشتهایم که گرچه دید سیاسیشان متفاوت بوده، اما عملاً در راهبرد اقتصادی همین سیاست را پیش گرفتند؛ گذشته از دولتها حتی مجلس و شورای نگهبان هم بدون اینکه نامی از این سیاست آورده شود عملاً قوانینی با همین رویکرد را تصویب کردهاند. ما در سراسر این 25 سال همین سیاستهای اقتصادی را پی گرفتهایم.
ممکن است در این خصوص بیشتر توضیح دهید؟
ببینید! فلسفه اقتصادی حاکم بر آمریکا از حدود 200 سال پیش و بعد از انقلاب صنعتی، توسط انگلیسها پایه گذاری شد. این فلسفه اقتصادی مؤلفههای متعددی دارد؛
اول اینکه در این فلسفه نه دین و آیین، نه اخلاق و نه هیچ قید ارزشی دیگری را در اقتصاد دخالتی نمیدهند؛ بهجز اینکه ارزش اساسی کسب حداکثر سود، پول و لذت قرار میگیرد. این مبنای افتراق بین اندیشه اقتصادی اسلامی و آمریکایی است. فرد عاقل در این مکتب کسی است که باید فارغ از هر محدودیتی (جز قانون) حداکثر سود و مصرف را تحصیل کند. انسانها را طوری پرورش میدهند که بهدنبال حداکثر سود خودشان باشند.
برخی نویسندههای خودشان از این شرایط به برده داری جدید تعبیر کردهاند. برده داری قدیم با زور و شکنجه بوده؛ اما شکل برده داری الآن تغییر کرده است. به این صورت که در فرد احساس نیاز ایجاد میکنند، پس از این احساس نیاز هرچه بگویید گوش میکنند، دیگر نیازی هم به شکنجه نیست؛ چون معتاد به مصرفند و مصرف آنها را با خودش میکشد؛ همه چیزشان را میدهند؛ خود آمریکاییها و غربیها را میبینید که در چه وضعیتی هستند.
دوم اینکه این دیدگاه دولت را مجاب میکند که در اقتصاد دخالت نکند؛ بلکه شرایطی را فراهم کند که بهاصطلاح شرایط کاملاً رقابتی باشد، یعنی فرض کردهاند که رقابتی است کاملاً. پیش از آن دولت در اقتصاد دخالت میکرد ولی بحث اصلاح ساختاری میگفت، دولت باید دستش را از اقتصاد بردارد و آن را به بخش خصوصی واگذار کند. خوب! این بحث اصلاح ساختاری با یک تفاوت بین کشورهای توسعه یافته و عقب افتاده پیاده شد؛ کشورهای توسعه یافته از تولید داخلیشان صیانت میکردند، ولی در کشورهای دیگر صدور مواد خام و واردات نیازها در دستور کار قرار گرفت. این سیاست در 180 کشور پیاده شد. البته آشکار نگفتهاند اما در این سیر حرکت کردهایم. اصلاح هم یعنی آنچه آمریکاییها درست میدانند و از طریق صندوق بین المللی پول پیگیری، دیکته یا تشویق میکنند. دامنه این مسأله از سیاستهای کلی تا حتی تدوین بودجه ریزی و برنامههای عمرانی و ... را شامل میشود. فارغ از اینکه پشتوانه هر اقتصادی یک فرهنگ و جهان بینی است؛ اما سرمایه داری لیبرال فقط خودش را قبول دارد. این دیدگاه فلسفی مشکلات عظیمی را به وجود آورده است.
چه مشکلاتی؟ این دیدگاه به چه مشکلاتی منجر میشود؟
خوب عملکرد را از روی نتیجهاش نقد کنید! نتیجه این شده که ما طی این مدت 1300 میلیارد دلار درآمد داشتهایم؛ که عمدتاً بهنفع سرمایه داری لیبرال، صرف واردات شده و بهازای آن تنها 13 میلیون شغل ایجاد کردهایم؛ در حالی که طبق ضوابط سازمان ملل متحد بهازای هر 10هزار دلار باید یک شغل ایجاد شود؛ یعنی ما باید با همین پول 130 میلیون شغل ایجاد میکردیم، این خود نشان میدهد این نظریه در چه وضعی است؛ یا نتیجهاش برای ایران چگونه است. یک مبلغ بزرگی از ثروت ملی صرف واردات شده و اندکی صرف اشتغال و تولید، ضمن اینکه بخش قابل توجهی از آن 13 میلیون هم صرف مشاغلی میشود که غیرمولد است. با این شرایط، این نظریه بهلحاظ عملکرد به هیچ عنوان قابل دفاع نیست. اصل 43 میگوید وظیفه دولت خوراک، پوشاک، مسکن، بیمه و این نیازهای پایه است. خوب؛ وقتی 15 میلیون بیکارند، 30 میلیون فقیرند و 34هزار روستا از جمعیت خالی شده، نشان میدهد که این اصل به هیچ وجه اجرا نشده است.
پیگیری این دیدگاه بهصورت عمدی و آگاهانه بوده؟
حالا ما میگوییم روی عدم آگاهی بوده! درصورتی که همه آگاهند جز مسئولین!
نگرش مقابل این دیدگاه چیست؟
در قانون اساسی ما بحثهای گوناگونی در تقابل با این نگرش مطرح است، که دوتای آنها عمده و اصلی است: اول "استقلال" است؛ چون استقلال اقتصادی نداشته باشید، استقلال سیاسی و فرهنگی هم نمیتوانید داشته باشید. در مقابل سرمایه داری میگویند همه دولتها ادغام شوند و اصلاً نگاه مثبتی به استقلال ندارد. نگاه قانون اساسی و اندیشههای امام این نیست.
دوم نقطه افتراق دیگر اندیشههای امام و قانون اساسی با این دیدگاه نئولیبرال، "وسیله بودن اقتصاد برای انسان" است. حتی بخش خصوصی هم در این قانون نمیتواند پولپرست باشد؛ در مورد وظایف دولت هم، بهخلاف نظام نئولیبرال که اقتصاد را بهبهانه نظام رقابتی و عرضه و تقاضا به خود وامیگذارد، اصل 44 دولت را مکلف کرده است که ایران را صنعتی کند. وظیفه دولت ایجاد شرایطی است که ما استقلال نظامی و دفاعی داشته باشیم؛ درواقع دولت سیاست گذار است. در حقیقت قانون اساسی میخواهد نمونه صنایع دفاعی ما در بقیه اقتصاد هم تسری پیدا کند. بهترین شیوه برای اجرای این نوع از اقتصاد هم روش تعاونیها هستند، این تعاون در اواخر وصیتنامه امام آمده است، تعاونی یک شکلی است که نه به خصوصی سازی و نه به کارفرمایی مطلق منجر نمیشود.
همین نقش را در غرب سندیکاهای کارگری یا صنفی بهعهده ندارند؟
نه؛ آنها تعاونی نیستند، چون سود ندارند، بیشتر اهداف اقتصادی سیاسی دارند، اما تعاونیها اهداف اقتصادی دارند. برای روشن شدن مطلب ببینید مثلاً یک تعدادی کشاورز برای امورات زمینشان، تراکتور اجاره میکنند؛ بعد تعاونی تشکیل میدهند که با پول خودشان، برایشان تراکتور بخرد و کار کنند. تعاونی منافع ایشان را با تعاون خودشان تأمین میکند. در نظام اربابرعیتی قبل از اصلاحات ارضی، چند تا خانواده با هم روی یک زمین کار میکردند و ارباب سهمش را برمیداشته؛ از این جهت بین خانوادهها تعاونی بوده است. در این حرکت کمک و یاری به هم و دوست داشتن انسان و کمک حتی به دیگران هم اصل بود؛ نه تحصیل حداکثر سود فردی. یا چوپانهایی که گوسفندهای کمتعداد مردم را جمع میکنند و بعد که یک گله کامل شد، میبرند برای چرا؛ اینطوری هزینه چوپان بین افراد سرشکن میشود، یا در یک مورد پیراهندوزها تعاونی تشکیل دادند که برایشان پارچه وارد کند؛ بعد گفتند: چرا وارد کنیم؟ تعاونی رفت مجوزش را گرفت و برای این صنف پارچهبافی بنا کرد، خوب، تنهایی که نمیشد؛ ضمن اینکه دولتی هم نیست.
در سراسر دنیا مثلاً در کشورهایی مثل هند و فرانسه تعاونیها نقش مهمی دارند. جالب است بدانید حدود 800 میلیون نفر در کشورهای مختلف عضو تعاونیها هستند، اما متأسفانه در جمهوری اسلامی ایران رابطه سرمایه داری؛ رابطه تضاد و رقابت و در برابر هم قرار گرفتن شکل گرفت. این نگاه در دولت هم هست. در اسلام دولتمردان باید نقش خدمتگزار را بازی کنند؛ ساده زندگی کنند؛ مثل آنچه امیرالمؤمنین میفرماید؛ نه اینکه مثل الآن دچار تکاثر ثروت و سود بشوند.
نقص موجود ناشی از نگرش دولتها به اقتصاد لیبرال است
خوب، این چطور ممکن است؟ یعنی چگونه است که چند دولت در جمهوری اسلامی، طی ربع قرن اندیشه دیگری را پیگیری میکنند؟
این یک حقیقت است که دولتهای ما طی این سالها طوری اداره کردهاند که به قانونی اساسی جمهوری اسلامی و اندیشههای حضرت امام هیچ ربطی نداشته؛ ولی البته نتایج این عملکرد را بهعهده نظام اسلامی میگذارند؛ به پای انقلاب میگذارند. این روند به نتیجه مطلوب نمیرسد؛ برای مثال مسئولین ما دائماً صحبت از دانش اقتصادی میکنند؛ خوب؛ یکی از معانی کار علمی این است که اگر کاری کردید و نتیجه نداد، در آن دانش تجدید نظر کنید؛ حالا خروجی این عملکرد این شده که اینقدر بیکاری و فقر و خالی شدن روستاها و غیره در اقتصاد ما وجود دارد؛ 850هزار میلیارد پول دست مردم هست که بهسمت تولید هدایت نمیشود؛ وضعیت مسکن مردم، که امام اینهمه تأکید داشتند، یک بحث دیگری است؛ 60% نیازهای محصولات کشاورزی از خارج میآید؛ 90% مواد اولیه روغن از خارج میآید.
خوب؛ دولتها با این خروجی و در این شرایط چرا در روشهایشان تجدید نظر نمیکنند؟ در حالی که دولت باید از فعالیتهای غیرتولیدی مالیات بگیرد و از تولید حمایت کند؛ اصلاً چیزی که تولید نمیکنیم چرا مصرف کنیم؟ چرا همّ و غمّ مسئولین به واردات است؟ نفت را میفروشند و دلارهای بهدست آمده از خام فروشی ارزان را بهنفع تولید کننده خارجی به واردات کالای ساخته شده اختصاص میدهند، حتی بهاصطلاح صنعتی شدهها هم وابستگی به واردات دارند؛ مواد اولیهشان وارداتی است؛ علوفه، مرغداری یا روغن و ... در این زمینه توجه دولتها اصلاً به استقلال داخلی نبوده است.
با این احوال آیا میشود گفت جمهوری اسلامی در مقوله اندیشه اقتصادی یا حداقل عملکرد اقتصادی دچار مشکل جدی است؟
ببینید؛ این سؤال فوق العاده مهم است، اتفاقاً بهخلاف اینکه این 4 رئیس جمهور این مسائل را به سکوت گذراندهاند، و رسانهها هم به مردم نگفتهاند؛ آنچه در اقتصاد به سر مردم آمده ناشی از بهکارگیری فلسفه اقتصادی و مکتب اقتصادی لبیبرال آمریکایی در این 25ساله است؛ نظام اسلامی در حقیقت مبرا از این بیعدالتیها است، اما مسئولین چون به مسئولیتشان مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی و اندیشههای امام عمل نکردهاند، دچار این مشکلات شدهایم.
البته خروجی این نظام اقتصادی برای مردم مهم است؛ آنها که ستم دیدهاند، میگویند اسلام این بوده است. نکته مهمی است که اگر آگاه سازی نکنیم اسلام زیر سؤال میرود. رسانههای داخلی و خارجی هم دست آنهاست و کمکشان میکند. بدون اینکه بگوید این بیعدالتی ناشی از جهان بینی سرمایه داری لیبرال است. افرادی که در این 25ساله حکمرانی کردهاند، به قانون اساسی و اندیشههای حضرت امام کاری نداشتند.
یعنی میفرمایید با این شرایط حاکم بر دولتها راه نجات نداریم؟
چرا؛ اتفاقاً جاهایی داشتهایم که در همین اثنا موفق شدهاند که الگو ارائه کنند، مثلاً مدیران واقعی با اندیشههای اسلامی ایرانی را میشود در صنایع دفاعی پیدا کرد. ما از همین آب موجود میتوانیم برای حدود 300 میلیون ایرانی مواد غذایی تهیه کنیم، این را یکی از وزرای سابق کشاورزی اذعان کرد.
وزیر نیروی فعلی هم میگوید راندمان الآن ما 33% است. خوب؛ اینها قابل اصلاح است. اما دولت میگوید خشکسالی است، چرا؟ این که خشکسالی داریم و آب نداریم برای راضی کردن و قبولاندن به مردم است که اگر بیکار میشوند و ما به واردات دامن میزنیم، بهانهای تحویلشان بدهیم که مشکلی پیش نیاورند. باید توجه داشته باشیم که در گذشته فضای قبلی ایران اینطوری نبود. حتی آمریکاییها هم از تولید داخلیشان حمایت محکم و سنگینی میکنند؛ به بخش کشاورزیشان سالی 100 میلیارد دلار یارانه میدهند؛ اروپاییها 80 میلیارد دلار؛ و نظارت جدی هم دارند بر این بخش، پس این مسائل قابل حل است.
آیا این بسته اقتصادی اخیر دولت را هم در همین چارچوب ارزیابی میکنید؟
بله؛ آنچه دولت ارائه کرده، یکی از شیوههای حل بحران در اقتصاد سرمایه داری لیبرال است، کینز هم بنیانگذار این قضیه است که بین جنگ اول و دوم گفت کمک کنید؛ پول بدهید تا رونق پیدا کند. در هر دو نسخه ایرانی و خارجی هم افراد، فریفته و شیدای حداکثر سود هستند. فقط بسته دولت با روش کینز یک تفاوت دارد؛ در ایران وقتی سود واردات چندین برابر سود تولید است؛ حالا شما این وامها و اعتبارات و تسهیلات را میدهید حتی به تولید کننده؛ مگر همین الآن از تولید برای سودآوری استفاده میکنند؟ بعد از این هم این پول میرود در همان مراکز سودده؛ و نه تولید، آن هم با این فضایی که دولت دخالت و نظارت نمیکند (در حالت انفعالی غیرتوسعه یافته). دولت الآن خود را مسئول این میداند که نفت و مواد خام را بفروشد و آمریکاییها را راضی نگه دارد و یک عده خاصی پولدار شوند؛ فقرا هم که تقصیر خودشان است! او اصلاً خودش را مسئول اقتصاد نمیداند.
حالا ما آمدیم و با انواع تدابیر تزریق نقدینگی و امکانات کردیم؛ از کجا معلوم میرود در تولید؟ چرا نرود به فعالیت غیرتولیدی ــ مثلاً واردات ــ که چندین برابر سود دارد؟ این یک خیال است. خوب؛ اگر هم رفت چه اتفاقی میافتد؟ دلالی افزایش مییابد؛ قیمتها احتمالاً افزایش مییابد؛ و دولت بهصورت موقت مسکنی زده است. عین نسخه غربی؛ فقط آنها یک ساختار اقتصادی دارند که سیاست انبساطی در مورد آنها مؤثر است.
اگر این بسته تا این حد دچار مشکل است، چرا باید کارشناسان اقتصادی دولت به این جمعبندی برسند که چنین بستهای ارائه شود؟
این نکتهای است که مردم را آرام کنیم، که امیدوار باشید که ما داریم کاری میکنیم؛ چون این دولت دو سال و خردی وقت تلف کرده و هیچ اقدام دفاعی در برابر تهاجم اقتصادی غرب نکرده و مرتباً هم شرایطی را به وجود آورده که نیازهای کاذب را هم از خارج تأمین کردهایم؛ مثلاً دلار ارزان دادهایم که گردشهای خارجی و تفریحمان هم ارزان در آمده است، چرا؟ چون میبینیم که دولت خودش بهجای دفاع اقتصادی همکاری میکند با مهاجم اقتصادی؛ از چهراهی؟ هم و غمش این است که مردم را آرام کند که وضع بهبود پیدا خواهد کرد؛ و مثلاً تمام مشکلات ما بر اثر توافق برجام درست خواهد شد، یعنی نه تنها اقدامی نمیکند بلکه کمک میکند به مهاجم؛ خوب؛ حالا آنطور که میگفتند ــ و البته دروغ میگفتند ــ تصویب شده؛ حالا میبینیم مشکلات حل نمیشود، چون این مشکل اصولاً بحث داخلی است و نه آمریکایی؛ یعنی درمان مشکل ما در درون است. او از خدا میخواهد ما این طوری بازی کنیم که همه چیزمان را به این وابسته کنیم؛ خانم معاون وزیر خارجه آمریکا که مذاکره کننده همین توافق هم بود، گفت که کاری که مجلس دارد میکند همانی است که آمریکا میخواهد؛ ببینید تا کجا داریم پیش میرویم، که مجلس را هم بهمعنای واقعی دخالت ندادهایم، پس، چارهای نمیماند جز اینکه به مردم وعده بدهیم که در آینده میشود؛ حالا به شما قول میدهم قبل از اینکه نارسایی این برجام هم مشخص شود یک بهانه دیگری را مطرح خواهند کرد.
هدف ارائه دهندگان این مسیر اقتصادی براندازی از درون است
چرا باید چنین رویهای در پیش گرفته شود؟
بهنظر من علاوه بر بهره برداری در انتخاباتهای خبرگان و مجلس و ریاست جمهوری آینده، اینها دارند میبرند به این سمت که اکثریت مردم را که در شرایط بد زندگی هستند ناراضی کنند و تحت تأثیر قرار بدهند، این آگاهانه یا ناآگاهانه ممکن است اتفاق بیفتد، به این دلیل که عدهای برانداز در این میان وجود دارند که بویی از وفاداری به نظام و انقلاب نبردهاند؛ انقلابی که دنیا را دارد تحت تأثیر قرار میدهد. بالاخره خوب است انسان اگر دین هم ندارد آزاده باشد؛ بعضیها این آزادگی را هم ندارند.
آیا اگر براندازی از این کانال پیگیری شود مؤثر خواهد بود؟
بله؛ قطعاً مؤثر است؛ برای اینکه کسانی که از این انقلاب دفاع میکنند عموماً جزو طبقات فقیر هستند؛ آگاهی کافی هم ندارند؛ نمیدانند دوست و دشمنشان کیست.
ممکن است کمی بیشتر مسأله را بشکافید؟ این براندازی چطور ممکن است؟
مثلاً در سال 88 فرض کنیم یک میلیون نفر آمدند در خیابان؛ که نبودند بهنظر من؛ دویست سیصد هزار نفر بودند؛ همه که دنبال براندازی نبودند. اوکراین هم همین اتفاق افتاد. همه تظاهرکنندگان براندازی اوکراین مدنظرشان نبوده؛ اما عملاً در زمین آمریکا بازی کردند؛ خیلیشان هم حتی نمیدانستند بازی خوردهاند. آمریکاییها کارشان را بلدند؛ تجربه جهانی دارند در براندازی از درون. وقتی کسی انتقاد داشته باشد، و دیدی نداشته باشد که اشکال از کجاست، ممکن است به اصل نظام بتازد. ببینید من انتقادات جدی دارم؛ اما نه به اصل نظام و آیت الله خامنهای؛ اما ممکن است کسی ــ که با انواع مشکلات از فقر و اعتیاد و طلاق و اینها دست به گریبان است، و آگاهی کافی هم ندارد ــ این اشکالات را به اصل نظام نسبت دهد.