دیدبان

شهید وقتی به میدان می آید که مجاهد شکست خورده است

شهید وقتی به میدان می آید که مجاهد شکست خورده است
"دیدبان":مرحوم دکتر علی شریعتی از جمله متفکرینی بود که تلاش کرد با بازخوانی متون اسلامی، تفسیری تازه از قیام امام حسین(ع) ارائه دهد و معتقد بود که «عظمت حسین از یک سو و شخصی‌بینی ما از سوی دیگر موجب شده است که آن‌چه از حسین بزرگتر است در زیر درخشش عظمت حسین نبینیم، و آن‌چه از حسین بزرگ‌تر است آن‌چیزی است که حسین به خاطر آن قربانی شده است.»

شریعتی فلسفه‌ی قیام عاشورا را «شهادت» می‌داند. تلقی وی از شهادت متفاوت از معنای اصطلاحی آن است. وی معتقد است «شهادت در اسلام یک حکم پس از جهاد است و شهید هنگامی به میدان می‌آید که مجاهد شکست خورده است.» مجاهد کسی است که برای اهداف عالیه اسلام و رفع ظلم و یاری مستضعفین به پا می‌خیزد که سرانجام کارش یا پیروزی و یا کشته شدن است اما شهید در زمانه‌ای که مبارزه‌ی نظامی محکوم به شکست است به میدان می‌آید و به مثابه «قلب تاریخ» با خونش به همه‌ی تاریخ مبارزه مستضعفین علیه مستکبرین حیات می‌بخشد. این تلقی را شاید بتوان اولین نظریه‌پردازی «عملیات استشهادی» دانست که امروزه به عنوان سلاحی کارآمد در دست گروه‌های مبارز مسلمان به خصوص مقاومت فلسطین است.

وقتی اسلام حکومتی از روح انقلاب اسلام تهی می‌شود

وی در گفتار «شهادت» که در کتاب «حسین وارث آدم» از مجوعه آثارش منتشر شده است، پس از این‌که اسلام و ادیان ابراهیمی و پیامبرانشان را بر خلاف ادیان شرق آسیا برخاسته از توده‌های مردم و نه اشراف می‌داند، انقلاب توحیدی اسلام برای برابری توده‌های مردم را توصیف می‌کند و حرکت ارتجاعی پس از مرگ پیامبر و زنده شدن اشرافیت جاهلی را تا زمان قیام عاشورا بررسی می‌کند و سپس شرایط جامعه اسلامی در زمان قیام امام حسین(ع) را بر می‌شمارد و خاطر نشان می‌کند که در شرایط آن‌روز تلاش‌های همه‌ی مجاهدین مانند «حجر بن عدی» بی‌ثمر مانده است.

معلم شهید آخرین سنگر دفاع از حق و عدالت و اسلام در برابر حاکمیت بنی‌امیه را «قلب‌ها ومغز‌ها» می‌داند، سنگری که بنی‌امیه با هوشمندی با سلاح «روحانیت وابسته» به آن حمله برده بود: «آن‌چه در اسلام سرنوشت همه‌چیز را عوض کرد، آغاز شد: نابود شدن همه ارزش‌ها، مرگ روح و جهت انقلاب اسلامی و بالاخره قربانی شدن مردم به نام مذهب! اولین بار است که به یاری علمای مذهب، اسلام ابزار توجیه دستگاه و هرچه دستگاه می‌کند شد.»

وی دو جریان «مرجئه» و «جبرگرایی» را سرطان‌هایی می‌داند که بنی‌امیه و روحانیون درباری به جان جامعه‌ی اسلامی انداختند. مرجئه قائل بودند هر گناهکار و جنایت‌کاری را ممکن است خدا ببخشد، پس لعن و مبارزه با ظالمین حرام است و پاداش و عقاب را باید به خدا واگذار کرد. جبرگرایان نیز هر چه در این دنیا اتفاق می‌افتد اعم از جنایت‌ها و ظلم‌ها را مشیت الهی می‌دانستند. فلذا حاکمیت بنی‌امیه مشیت الهی دانسته شد و مردم به بهانه این که پایان کار ظالمین با خداست و ممکن است بخشوده شوند منفعل و ظلم‌پذیر شدند.

حسین، با دست‌ها خالی

«و اکنون حسین آمده است، در برابر این قدرتی که افکار دستش است، هم دین، هم قرآن، هم قدرت، هم زور و هم تیغ و هم تبلیغات و هم همه‌ی سلاح و بیت‌المال و همه‌ی وراثت پیامبر در دست اوست.
حسین ظاهر شده است، با دست‌های خالی؛ هیچ‌چیز در دست ندارد. چه کار می‌تواند بکند؟ آیا حسین هم می‌تواند همانند زاهدان به گوشه خلوت عبادت بخزد و به نام این‌که فرزند علی و فاطمه است و نواده‌ی عزیز پیغمبر، و بنابراین بهشت برایش تضمین شده است، خاموش باشد؟ او اطمینانی را که مؤمنین ما دارند، ندارد، او مسئول است؛ او می‌تواند مسئولیت جهاد را برای رسیدن به تقرب خداوند، با کتاب دعا که ساده‌تر است عوض کند؟ نمی‌تواند. سال ۶۰ هجری است و کتاب دعا هنوز چاپ نشده است!»

شریعتی مبارزه‌ی فکری را در آن شرایط بی‌محل می‌داند و خاطر نشان می‌کند که سال ۶۰ هجری با زمان امام صادق(ع) که زمان جنگ قدرت بنی‌امیه و بنی‌عباس و هم‌چنین ورود فلسفه غربی و تصوف شرقی است متفاوت می‌داند و می‌گوید: «معاویه از خدا می‌خواهد که امام حسین بیاید در خود مسجد دمشق بنشیند و فقه درس بدهد، تفسیر درس بدهد، معارف اسلامی درس بدهد، توحید درس بدهد، تفسیر آیات قرآن و سیره‌ی پیغمبر و هرچه دلش می‌خواهد درس بدهد. بودجه‌اش کاملا تأمین است! فقط به آن کارهای سیاسی که برای امام سبک است! کاری نداشته باشد.»

حرکت امام حسین یک قیام نظامی نبود

وی در ادامه ضمن این که قیام امام حسین را قیامی سیاسی می‌داند با تکیه بر فضای سیاسی آن روز و سابقه‌ی مردم کوفه و هم‌چنین بیانات امام حسین و نحوه حرکت علنی ایشان به سمت کوفه، خروج امام حسین به قصد تشکیل حکومت را رد می‌کند: «حسین برای کار دیگری حرکت کرده است، کاری که نه گریز است، نه انزوا است، نه تسلیم است، نه ترک مبارزه سیاسی برای آغاز مبارزه فکری و علمی و فقهی و اخلاقی و امور خیریه، و نه قیام نظامی است!»

«اکنون حسین به عنوان یک رهبر مسئول می‌بیند که اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتی درمی‌آید، اسلام تبدیل می‌شود به یک قدرت نظامی-سیاسی و دیگر هیچ!… بعد خود قدرت که از بین رفت، و خلافت و ارتش که متلاشی شد و نابود شد دیگر هیچ‌چیز نمی‌ماند جز خاطره‌ای در تاریخ و حادثه‌ای در گذشته که دیگر گذشت… حسین اکنون بین دو نتوانستن گرفتار شده است… او نمی‌تواند خاموش بنشیند، که مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد. از طرفی نمی‌تواند بجنگد که نیروی جنگیدن ندارد!»

چه باید کرد؟

به عقیده شریعتی در آن‌چنان شرایطی پاسخ «چه باید کرد؟» از لسان مقدسین گوشه‌گیری و عبادت است که اجری برابر جهاد دارد و از نظر روحانیون وابسته همکاری با بنی‌امیه‌ای‌ست که –که علی‌رغم برخی مشکلات کوچک! داخلی- باعث مجد و عظمت و گسترش قلمرو اسلام شده است؛ پاسخ داشمندان و ادبا لزوم پرداختن به معارف اسلامی است و پیشنهاد روشنفکران که مبارزه را بی‌فایده و خودکشی می‌دانند کار فرهنگی است.

«باید بجنگد اما سلاح جنگیدن ندارد، با این همه باز هم وظیفه دارد که بجنگد؟ حسین فتوا می‌دهد، تنها اوست که فتوا می‌دهد: آری!»

شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است

«در این جهان هیچ‌کس جز او نیست که همچون او بداند که «چگونه باید مرد؟» دانشی که دشمن نیرومند او –که برجهان حکومت می‌راند- از آن محروم است.»

«آموزگار بزرگ «شهادت» اکنون برخاسته است تا به همه‌ی آنان که جهاد را تنها در «توانستن» می‌فهمند و به همه‌ی آن‌ها که پیروزی بر خصم را تنها در «غلبه»، بیاموزد که: «شهادت» نه یک «باختن» که یک انتخاب است، انتخابی که در آن، مجاهد با قربانی کردن خویش، در آستانه‌ی معبد آزادی و محراب عشق، پیروز می‌شود.
و حسین، وارث آدم که به بنی‌آدم زیستن داد و وارث پیامبران بزرگ که به انسان «چگونه باید زیست» را آموختند، اکنون آمده است تا در این روزگار، به فرزندان آدم «چگونه باید مرد» را بیاموزد!
حسین آموخت که «مرگ سیاه» سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن می‌دهند تا «زنده بمانند»؛ چه، کسانی که گستاخی آن را ندارند که «شهادت» را انتخاب کنند، «مرگ» آنان را انتخاب خواهد کرد!»

معلم شهید در ادامه با بررسی معنای لغوی و اصطلاحی «شهید» با اشاره به شهادت امام حسین(ع) و نقش آن در تاریخ مبارزات ضدظلم شیعه، دامنه تأثیرگذاری آن را در تاریخ اسلام تا جایی می‌داند که علمای شاخص اهل سنت نیز در برابر حکومت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس دست به مقاومت منفی می‌زدند و از قبول پست‌های حکومتی و پول دولتی به شدت احتراز می‌کردند.

شهید وقتی به میدان می‌آید که مجاهد شکست خورده است

از دیدگاه شریعتی امام حسین زمانی که دورنمای هیچ قیام موفقی برای ساقط کردن رژیم حاکم به چشم نمی‌خورد و در سکوت و ترس و رضای همه، حکومت موروثی بنی‌امیه در حال رسمیت پیدا کردن بود، «شهادت» را به عنوان اصلی برتر از «جهاد» مطرح کرد: «شهادت -در معنای اخص و اعلای آن- یک حالت نیست، قتل مجاهد به دست دشمن نیست، خود یک «حکم» است، یک حکم مستقل غیر از جهاد و پس از جهاد.»

«باید آن‌چه را از مردم پنهان کرده اند، آن‌چه را از رسالت محمد(ص) حذف کرده اند، «منکر»ی را که نقاب «معروف» زده اند و «معروف»ی را که در چشم توده «منکر» نموده اند، آشکار کرد، عریان ساخت، مردم را خبر کرد. با چه؟ با شهادت!»

وی اثر شهادت را دامنه‌دارتر از جهاد و فتوحات می‌داند و می‌گوید: «شهادت جنگ نیست، رسالت است. سلاح نیست، پیام است. کلمه‌ای‌ست که با خون تلفظ می‌شود! خیانت را نابود نمی‌تواند کرد! اما تابش نوری است در ظلمت عام که فضا را روشن می‌کند و خیانت را نشان می‌دهد! جلادی در نیمه‌شب، تسبیح گویان، به نام یک «امام» نزدیک می‌شود، مردم برای اقتدای به او برخاسته‌اند تا در پی‌اش صف کشند. شهید ناگهان شمع را در جمع برمی‌افروزد. همین!»

«شهادت در اسلام یک حکم پس از جهاد است و شهید هنگامی به میدان می‌آید که مجاهد شکست خورده است.»

خدا خواست تا تو را کشته ببیند

شریعتی با نقد دیدگاه عامیانه‌ای که قائل است امام حسین «برای کشته شدن قیام کرد نه برای مبارزه با حکومت، تا خود را فدای امت کند و محبان اهل بیت را که مشغول کبائرند در قیامت شفاعت نماید»، آن را همان دیدگاه مسیحیت درباره به صلیب کشیده شدن مسیح می‌داند که «ماهرانه‌ترین حیله‌ای‌ست که با حفظ عظمت و جلالت حسین، شهادت او را پوچ می‌کند و خالی از معنی و محتوی و… هیچ! … و نیز همه‌ی جباران یزیدی و بیعت‌گیرهای معاویه‌ای را برای همیشه از خطر عاشورا و خاطره‌ی حسین مصون می‌سازد تا جهت شهادت را از مقابله با قدرت‌های جور و غصب، به سوی هیچ، علیه هیچ‌کس و هیچ‌چیز منحرف کند.»

«حسین –آگاه از چنین رسالتی که تقدیر تاریخی انسان، بر دوشش نهاده است- بی‌درنگ از مکه بیرون می‌آید و به سوی قتل‌گاه خویش شتاب می‌گیرد. او می‌داند که تاریخ منتظر است. زمان که با دست ارتجاع و شرک به عقب بازگردانده می‌شود، چشم به او دوخته تا گامی پیش نهد، و مردم که در اسارت خاموش و بی‌حرکت مانده اند، به قیام و فریاد او محتاج‌اند و بالاخره، پیام خدا –که اکنون به دست شیطان افتاده است- از او می‌خواهد که با مرگ خویش، این فاجعه را شهادت دهد. و این است که: ان‌ الله شاء ان یراک قتیلا. خدا خواست که تو را کشته ببیند.»

شهادت یک فرهنگ است

در پایان گفتار شهادت، معلم شهید شهادت را این‌گونه معرفی می‌کند:

«شهادت، در یک کلمه –برخلاف تاریخ‌های دیگر که حادثه است و درگیری است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدی است- در فرهنگ ما، یک «درجه» است. وسیله نیست، خود، هدف است، اصالت است. خود، یک تکامل، یک علو است. خود، یک مسئولیت بزرگ است. خود، یک راه نیم‌بر به طرف صعود به قله‌ی معراج بشریت است. و یک فرهنگ است.
در همه قرن‌ها و عصرها، هنگامی که پیروان یک ایمانی، و یک اعتقادی، قدرت دارند، با جهاد، عزتشان و حیاتشان را تضمین می‌کنند، و وقتی که به ضعف دچار شدند و همه‌ی امکانات مبارزه را از آنان گرفتند، با شهادت، حیات و حرکت و زندگی و ایمان و عزت و آینده و تاریخ خودشان را تضمین می‌کنند.
که شهادت دعوتی است به همه‌ی عصرها و به همه‌ی نسل‌ها که: اگر می‌توانی بمیران! و اگر نمی‌توانی بمیر!»

گفتنی است مرحوم شریعتی در گفتار دیگری با عنوان «پس از شهادت» نیز دیدگاه‌ خویش درباره شهادت امام حسین(ع) و هم‌چنین درس‌های آن برای همیشه‌ی مبارزه‌ی حق علیه باطل را شرح و بسط داده است که این گفتار نیز در کتاب «حسین وارث آدم» از مجموعه آثار این متفکر انقلابی آمده است.

منبع:تریبون

مرتبط‌ها

آتش به اختیار با خشاب بصیرت انقلابی

خورشید‌ بی‌غروب امام خمینی(ره)

اختیارات پیامبر و امامان معصوم (ع)

عزاداری حسینی؛ امتداد سیاست خارجی جمهوری اسلامی

نهادینه‌سازی آموزه‌ مهدویت برای کودکان

رابطه سختی و آسانی در قرآن/ ما به چه کسانی بدهکاریم؟